فهلویات: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
صفحه‌ای جدید حاوی ''''فهلویات''' نامی است که بر دوبیتی‌های سرود شده به گویش‌های کهن نواحی پهله یا ...' ایجاد کرد
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
'''فهلویات''' نامی است که بر [[دوبیتی]]‌های سرود شده به گویش‌های کهن نواحی پهله یا فهله اطلاق می‌شود. مفرد آن فهلویه معرب صورت فارسی پهلوی است. بنا بر روایت [[ابن مقفع]] نواحی فهله شامل پنج ناحیهٔ [[اصفهان]]، [[ری]]، [[همدان]]، [[آذربایجان]] و [[ماه‌نهاوند]] یعنی سرزمین [[ماد]] را در بر می‌گرفته‌است. [[ابن خرداذبه]] پهله یا فهله را شامل [[ری]]، [[اصفهان]]َ، [[همدان]]، [[دینور]]، [[نهاوند]]، [[مهرجان کذک]]، [[ماسبذان]] و [[قزوین]] دانسته‌است. کاربرد فهله برای سرزمین ماد به اواخر دوران [[اشکانی]] می‌رسد.{{سخ}}
نمونه‌هایی از فهلویات که در متون فارسی آمده، بیشتر به نواحی یاد شده، منسوب است. با این همه از نظر زبان‌شناختی سرزمین فهله را می‌توان تا [[گیلان]] گسترش داد. بدین ترتیب فهلویات شامل اشعاری است که به گویش‌های غربی، مرکزی و شمالی ایران سروده شده‌است.<ref>{{یادکرد|نویسنده=تفضلی، احمد|مقاله=فهلویات|ترجمه=شکوهی، فریبا|ژورنال=|نشریه=نامه فرهنگستان|تاریخ=بهار ۱۳۸۵|دوره=|شماره=۲۹|صفحه=۱۱۹}}</ref>
 
==نمونه‌های فهلویات==
 
مینورسکی اعتقاد دارد که پهلوی نام گونهٔ زبانی منطقهٔ پهله بوده است که بعدها به گونه‌های غربی ایران اطلاق شده است و این گسترش پیدا کرده و بعدها به گونه‌های زبانی کرانهٔ خزر ( دریای گیلان در کهن ترین اسناد ایرانی ) نیز اطلاق شده است.
 
هم‌چنین در گذشته کسانی را که ترانه‌های گیلکی می‌خواندند پهلوی‌خوان می‌نامیدند.
 
نظر عباس اقبال در این زمینه متفاوت است. به نوشته او، در دوره‌ای که خط و کتب پهلوی و همراه با آن‌ها اشعار و سرودهای هجایی قدیم ایرانیان از میان می‌رفت و نظم جدیدی روی کار می‌آمد، یعنی در قرن اول و دوم هجری، در میان عامه یا ولایاتی که هنوز شعر دری در آن چندان نفوذی نداشت، به همان وضع قدیم اشعار و سرودهایی ترکیب می‌کردند و می‌خواندند که هنگام خواندن به نظر موزون و آهنگین می‌آمد ولیچون آن‌ها را بر روی کاغذ می‌نوشتند، آشنایان به عروض عرب آن‌ها را در ردیف کلام منثور می‌گرفتند. و به همین علت هم آن نوع اشعار را پهلویات می‌گفتند؛ یعنی اشعار ولایتی در مقابل سخن دری که زبان شهرها و دربار و علو و ادب بود و پهلویات در ولایات ساحلی دریای گیلان و آذربایجان و قسمت غربی ایران از ری به طرف مغرب بسیار معمول بوده و شعرای معتبری مثل بندار رازی و باباطاهر عریان و کافی ظفر همدانی به آن احان اشعاری سروده‌اند و هنوز هم در بعضی از قسمت‌های گیلان اهالی هر آوازی را که به زبان پارسی ترکیب شود تصنیف و آوازهای گیلکی را که لهجهٔ هاص ایشان است پهلوی می‌گویند.<ref>گویش گیلکی لاهیجان. واژه‌نامه و پاره‌ای ویژگی‌های آوایی و ساخت‌واژه‌ای. جلد اول. دکتر نادر جهانگیری. چاپ دانشگاه مطالعات خارجی توکیو.</ref>
 
 
نمونه از پهلویات [[بندار رازی]]:
{{شعر}}
{{ب|در ایلخی شاه، اسب کروک دوبو | در قافله نیز اشترلوک دوبو }}
{{ب|این اشترلوک و اسب کروک منم | این در به امید می‌زنم بوک دوبو}}
{{پایان شعر}}
به پارسی امروزی:''در رمه شاه اسب (بارکش) بود/در قافله نیز شتر مست(بارکش) بود/این اشتر مست و اسب تندرو منم/این در به امید می‌زنم در آن جغد بود''
 
با این اینکه بیش از هزار سال از عصر بندار می‌گذرد، هنوز واژگان به کار رفته در اشعار بندار چون : بوک (جغد)، دوبو (بود) و غیره در زبان گیلکی رایج است. اما واژه ایلخی در شعر بندار می‌رساند که شعر دستخوش تحول قرار گرفته و به‌وسیله نسخه نویسان دستکاری شده‌است، چرا که در آن هنگام واژه‌های ترکی هنوز داخل زبان فارسی یا گیلکی نشده بود.
 
 
پهلویات [[باباطاهر|باباطاهر عریان]] (قرن پنجم هجری) به گویش همدانی :
{{شعر}}
{{ب|بشم به الوند دامان مو نشاُن|دامن اژ هر دو گیتی‌ها وشانم}}
{{ب|نشانم توله و مویم به زاری | بی که بلبل هنی و اول نشانم}}
{{پایان شعر}}
 
به پارسی امروزی:''بروم به دامنه الوند جای گزینم/دامن از هر دو گیتی برکشم/نهال بنشانم و گریم به زاری/باشد که بار دیگر بلبل را پهلوی گل بنشانم''
 
بسیاری از واژگانی که باباطاهر در اشعار خود بکار برده، امروزه نیز در زبان گیلکی رایج است، در دیوان باباطاهر صدها واژه یافته می‌شود که هنوز در زبان گیلکی کاربرد دارند، مثلاً در ترانه فوق واژگانی چون : بشم (بروم) – نشانم (جای گزینم) – اژ (از) – وشانم (از مصدار واشاندن گیلکی = گسترانیدن) – توله (بوله گیلکی – نهال تازه) – بی (باشد) و … که در زبان گیلکی کار برد دارند.
 
 
نمونه‌ای از پهلویات [[پیرشرفشاه دولائی]] (عارف قرن هشتم) :
 
{{شعر}}
{{ب|بگو برُخ مانگ، بتن یاسمین بووا|عمر اینه دوراه من یاسمین بووا}}
{{ب|نیارم دنیره ستن خراسم چشم به بوا|دیم و لامانه و چشم میشن کووا}}
{{پایان شعر}}
 
به پارسی امروزی:''بگو که رخسارش ماه و تنش یاسمین است/عمر چنین است که بگذرد، عمر من باشد با آن سیم اندام/جرات نگریستن ندارم، می‌ترسم که نظر رسد/صورتش مانند گل است و چشمش مانند دسته‌ای از بنفشه''
 
 
نمونه از پهلویات [[شیخ صفی الدین اردبیلی]] به [[زبان آذری]] :
{{شعر}}
{{ب|به من جانی بده اِذ جانور بوم|به من نطقی بده اِذ اَخبر بوم}}
{{ب|به من گوشی بده اِذ اشنوا بوم|هر آنکه وانگه بود، اِذ اَخبر بوم}}
{{پایان شعر}}
به پارسی امروزی:''به من جانی بده، تا جاندار شوم/به من بیانی بده تا آگاه شوم/به من گوشی بده تا شنوا شوم/هر بانگی که برخیزد، باخبر شوم''
 
افعالی چون : بوم (شوم)، بو (بود) و کلماتی چون : وانگ (بانگ) و … هنوز در زبان گیلکی مورد استفاده قرار می‌گیرند.
 
 
نمونه‌ای از اشعار ملاسحری طهرانی از شعرای دورهٔ [[صفویان]] (قرن یازدهم هجری) که به گویش مردم تهران سروده شده‌است:
{{شعر}}
{{ب|گل دیمُم که بملانه مشو|سوته جانم بتماشا نه مشو}}
{{ب|مده پیغام که اینها قصس|تا ترا نینه دلم وا نه مشو}}
{{ب|زُفل را واکو، اگه دل می‌بری|مُفر تا شونه وینه، جا نه مشو}}
{{پایان شعر}}
به پارسی امروزی:''گل رخسارم تا آشکار نشود/جان سوخته‌ام به تماشا نمی‌رود/پیغامم نده که اینها قصه اند/تا ترا دلم نبیند باز نمی‌شود/گیسو بگشای اگر دل می‌بری/مرغ تا شب نشود به لانه نمی‌رود ''
 
افزون بر واژگان مشترک زبان گیلکی و سایر لهجه‌ها، گمان می‌رود برخی از کلمات چون : دیم (چهره – رخسار) – سوته (سوخته – خاکستر) – نینه (نبیند) – جا (لانه) – نه مشو (مصدر شوئن – نشود) و … واژگانی هستند که در زبان گیلکی کاربرد دارند.