خاله سوسکه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۳۴:
 
== خلاصه داستان ==
[[پرونده:Khalesooske1315-2.jpg|thumb|200px|right|جلد کتاب خاله سوسكه و آقا موشک. بسعی میرزا آقا قاضی سعیدی خوانساری. بی‌جا: مطبعه خوانساری، ۱۳۵۵ق=۱۳۱۵خ. ادبیات مکتبخانه‌ای]]
{{خطر لوث‌شدن}}
پدر خاله سوسکه از بی‌شوهر ماندن دخترش خسته می‌شود و به او پیشنهاد می‌کند به همدان برود و همسر «مش رمضون» بشود و «[[نان]] [[گندم]] بخورد، قلیان بلور بکشد، منت بابا نکشد». خاله سوسکه با چادری از پوست پیاز و کفش‌هایی از چوب گردو به سوی همدان به راه می‌افتد. در طول مسیر کسبه بازار همچون قصاب و نانوا از وی خواستگاری خشنی می‌کنند که با پاسخ سرد خاله سوسکه مواجه می‌شوند. خاله سوسکه از آنان می‌پرسد که اگر همسر آنان شود، در موقع دعوا او را چگونه خواهند زد. خواستگاران هریک به فراخور شغل خود روش خشونت باری برای تنبیه احتمالی او در نظر می‌گیرند و خاله سوسکه به همین دلیل از ازدواج با آنان منصرف می‌شود. آخرین خواستگار «آقا موشه» است که با لحنی ملاطفت آمیز از وی خواستگاری می‌کند و در پاسخ به پرسش تکراری او، عنوان می‌کند که به جای تنبیه احتمالی، با دم نرم خود [[سرمه]] به چشم عروس خواهد کشید. ازدواج این دو سر می‌گیرد. ولی خاله سوسکه در نهر آب می‌افتد و پس از نجات به وسیله آقا موشه و به کمک نردبان طلا، بیمار می‌شود و آقاموشه که مشغول پختن [[شوربا]] برای تیمار همسر بیمار خود است، به داخل [[دیگ]] [[آش]] می‌افتد و می‌میرد. به همین دلیل خاله سوسکه پس از آن سیاهپوش می‌شود.