گنجشککی سکه پولی پیدا میکند و پس از آنکه با جستویجستجوی بسیار صاحب آن را نمییابد با آن ماست میخرد و با پیرزنی که نان میپزد شریک میشود. پیرزن به او نارو میزند و گنجشکک نان پیرزن را میبرد. با چوپانی شریک میشود و چوپان نیز به او نارو میزند. گنجشکک بره چوپان را به تلافی میدزدد. با تازه دامادیتازهدامادی شریک میشود و باز هم نارو میخورد. گنجشکک عروس وی را میرباید و به لوطیان میدهد و در عوض تمبکی از آنان میگیرد. گنجشکک با تمبک خویش به قصر پادشاه رفته و شکایت به او میبرد. پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرها به وی اصابت نمیکنند ولی او از ترس بیهوش شده و شاه او را میخورد. گنجشکک که در زندان نمور و تاریک شکم پادشاه به هوش میآید، موفق میشود از آنجا فرار کرده و آبروی پادشاه را نیز نزد همه ببرد و تنبک خود را بازپس گیرد. تمبک را به نزد لوطیان برده و عروس را بازپس میستاند و با او زندگی میکند. بخشی از داستان از زبان نگهبانان پادشاه چنین است: «گنجشکک اشیمشی، لب بوم ما مشین، بارون میاد خیس میشی، برف میاد گولهگولّه میشی میافتی تو حوض نقاشی، میگیرتت فراش باشی، میکشتت قصاب باشی، میپزتت آشپزباشی، میخورتت حکیمباشی.»<ref>{{پک|خاتمی|۱۳۸۵|ص=۳۷-۳۸}}</ref>
=== روایت امروزین ===
خط ۹:
== نقد ==
به گفته [[حسن خاتمی،خاتمی]]، اشی مشی در گویش کارزونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیندنمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.<ref>{{پک|خاتمی|۱۳۸۵|ص=۳۸}}</ref> به گفته حامد هاتف داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و فرهاد مهراد نیز با جایگزین کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی افزودهاست.<ref>{{پک|هاتف|۱۳۸۸|ص=۱۶}}</ref>
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد (وجه مثبت رنگها) با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه (وجه منفی رنگها)، همگی از نکات برجسته داستان هستند.<ref>{{پک|هاتف|۱۳۸۸|ص=۱۷}}</ref>