کارل راجرز: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
افزوده شد {{ویکی‌سازی}} (توینکل)
جز ویرایش با ابرابزار
خط ۱:
{{ویکی‌سازی|تاریخ=آوریل ۲۰۱۲}}
'''کارل راجرز'''، روان شناس آمریکایی، یکی از نظریه پردازان معروف شخصیت و یکی از چند چهرۀچهرهٔ اصلی در رویکرد انسان گرایی و اگزیستانسیالیسم به شخصیت، و تکنیکهای روان درمانی است.
 
کارل راجرز در 8۸ ژانویۀژانویهٔ 1902۱۹۰۲ در اوک پارک در حومۀحومهٔ شیکاگو به دنیا آمد. نام پدرش والتر و نام مادرش جولیا بود. آنها شش فرزند بودند و راجرز چهارمین بود. پدرش مهندس عمران و پیمانکار بسیار موفقی بود، و به همین دلیل، راجرز در کودکی هیچ مشکل مالی نداشت. راجرز خودش را به این صورت توصیف می کندمی‌کند: "فرزند میانی در خانواده ایخانواده‌ای بزرگ و بسیار در هم بافته، که سخت کوشی و مسیحیت (پروتستان اصول گرا، حتی افراطی)، در آن ارزشمند بود." راجرز می گویدمی‌گوید که "بچه هایمبچه‌هایم باورشان نمی شودنمی‌شود که آن زمان حتی آب گازدار نیز نوشابه اینوشابه‌ای مکروه محسوب می شدمی‌شد. یادم می آیدمی‌آید که وقتی اولین نوشابۀنوشابهٔ گازدار را نوشیدم، احساس گناه به من دست داد." والدین راجرز به او و دیگر بچه هابچه‌ها اجازه نمی دادندنمی‌دادند با بچه هایبچه‌های غریبه دوست شوند زیرا هر کسی به غیر از خویشاوندان، به کارهای مشکوک مشغول بودند.
 
در نتیجۀنتیجهٔ این پیش ذهنیت نسبت به "غیر خودیها"، راجرز مدت زمان زیادی را به تنهایی می گذراند،می‌گذراند، هر چه دم دستش می رسیدمی‌رسید را می خواند،می‌خواند، از جمله دائرة المعارفها و لغتنامه هایلغتنامه‌های مختلف. در اوک پارک، خانوادۀخانوادهٔ راجرز در محله ایمحله‌ای نسبتا مرفه نشین زندگی می کردندمی‌کردند. در همانجا راجرز به مدرسۀمدرسهٔ ابتدایی هولمز رفت، همکلاسیهایش عبارت بودند از ارنست همینگوی (که دو سال از او بزرگتر بود) و فرزندان فرنک لوید رایت ،رایت، آرشیتکت معروف آمریکا.
 
راجرز در دوازده سالگی به همراه خانواده اش به مزرعه ایمزرعه‌ای در 50۵۰ کیلومتری شیکاگو نقل مکان کرد. زندگی در مزرعه به این معنا نبود که آنها سبک زندگی نسبتاً لوکس و مرفه خود را کنار بگذارند. همه می دانندمی‌دانند که راجرز در مزرعه بزرگ شده است،شده‌است، اما کمتر کسی می داندمی‌داند که خانۀخانهٔ آنها در مزرعه، سقف آردواز ،آردواز، کف کاشیکاری، هشت اتاق، و پنج حمام داشت. در پشت خانه، یک زمین تنیس خاکی قرار داشت. در همین مزرعه بود که راجرز برای اولین بار به علوم علاقه¬مند شد. پدرش اصرار داشت که مزرعه طبق اصول علمی اداره شود، به همین دلیل، در بارۀبارهٔ بسیاری آزمایشهای علمی در بارۀبارهٔ کشاورزی مطالعه کرد. از روی این مطالعات، او به بید (نوعی حشره شبیه به پروانه) علاقه¬مند شد. او آنها را می گرفت،می‌گرفت، بزرگ می کرد،می‌کرد، و تولید مثلشان می دادمی‌داد. علاقه به علم هرگز در راجرز از بین نرفت، هرچند که در تمام عمر، در یکی از غیرعینی ترین زمینه هایزمینه‌های روان شناسی فعالیت کرد.
 
تمایل راجرز به تنهایی در دبیرستان ادامه یافت. در این مدت او فقط دو دیت داشت. او دانش آموزی ممتاز بود و تقریبا همیشه A می گرفتمی‌گرفت. دروس مورد علاقه اش، انگلیسی و علوم بود.
 
در 1919،۱۹۱۹، راجرز در دانشگاه ویسکانسین، در رشتۀرشتهٔ کشاورزی ثبت نام کرد. این همان دانشگاهی بود که هم پدر و هم مادرش، دو برادر و یک خواهرش در آنجا درس خوانده بودند. راجرز در سالهای اول دانشگاه در امور مذهبی بسیار فعال بود. در 1922۱۹۲۲ با نُه نفر دیگر از دانشجویان برای شرکت در کنفرانس WSCFC به پکن (چین) اعزام شد. این سفر شش ماهه تاثیر عمیقی روی راجرز گذاشت. او بدون واسطه و به طور مستقیم با مردمی از فرهنگها و مذاهب مختلف آشنا شد. راجرز در بازگشت از چین، در کشتی، ناگهان به ذهنش رسید که مسیح نباید خدا باشد، بلکه باید انسانی مثل انسانهای دیگر باشد. او تصمیم گرفت که دیگر به خانه برنگردد و در نامه اینامه‌ای به والدینش نوشت که دیگر نمی خواهدنمی‌خواهد به مذهب پروتانیسم آنها مقید باشد. راجرز از مذهب افراطی پروتستانیسم انصراف داد ولی ظاهرا می بایستمی‌بایست بابت این آزادی هزینه می پرداختمی‌پرداخت. در بازگشت از چین، او به دردهای معدوی شدیدی دچار می شدمی‌شد که سرانجام زخم معده اثنا عشری تشخیص داده شد. راجرز چندین هفته بستری شد و شش ماه تمام تحت مراقبت شدید قرار داشت. غیر از او، دو تن دیگر از خواهران و برادرانش (50۵۰% فرزندان) در مرحله ایمرحله‌ای از زندگی خود زخم معده گرفتند. در بازگشت به دانشگاه، راجرز از کشاورزی به تاریخ تغییر رشته داد. او در 1924۱۹۲۴ مدرک لیسانس گرفت.
 
بعد از فارغ التحصیلی، راجرز با دوست دوران کودکی خود، هلن الیوت، ازدواج کرد، هر چند که والدینش با این کار بسیار مخالف بودند. آنها دو فرزند به دنیا آوردند (دیوید، 1926،۱۹۲۶، و ناتالی، 1928۱۹۲۸). جالب این است که وقتی دیوید به دنیا آمد، راجرز می خواستمی‌خواست او را طبق اصول رفتارگرایی واتسونی بزرگ کند. خوشبختانه، و به قول خود راجرز، همسرش هلن به اندازۀاندازهٔ کافی عقل سلیم داشت تا به رغم همۀهمهٔ "دانش" روان شناسی راجرز، که بسیار مخرب بود، مادر خوبی برای فرزندانشان شود. راجرز می گویدمی‌گوید که مشاهدۀمشاهدهٔ بزرگ شدن فرزندانش به او در بارۀبارهٔ انسانها، رشد انسان، و روابط میان فردی آنها چیزهایی یاد داده استداده‌است که آموختن آنها از طریق شغلی و حرفه ایحرفه‌ای غیر ممکن بود. بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه، راجرز در LUTS در نیویورک ثبت نام کرد. اما احساس می کردمی‌کرد که به غیر از کمکهای مذهبی، باید روش دیگری برای کمک به مردم وجود داشته باشد. بعد از دو سال فعالیت در این سمینار، او به دانشگاه کلمبیا رفت و در رشتۀرشتهٔ روان شناسی بالینی به تحصیل پرداخت و در 1928۱۹۲۸ فوق لیسانس، و در 1931۱۹۳۱ دکترا گرفت. تز دکترای وی در بارۀبارهٔ اندازه گیری تنظیم یا سازگاری شخصیت در کودکان بود.
 
بعد از دریافت مدرک دکتری، راجرز به عنوان روان شناس در دپارتمان مطالعات کودکان در انجمن پیشگیری خشونت با کودکان در رُچستر ،رُچستر، نیویورک، مشغول به کار شد. او در طول تحصیلات دکترا، در همین انجمن به عنوان همکار فعالیت داشت. در همان جا بود که راجرز با چنیدن تجربه مواجه شد که بعدها بر نظریۀنظریهٔ شخصیت، و رویکرد وی به روان درمانی به شدت تاثیر گذاشتند. اولاً او متوجه شد که روانکاوی، که رویکرد غالب در این انجمن بود، بیشتر اوقات ناموثر است. ثانیاً، متوجه شد که صاحب نظران مطرح در روان شناسی، در این مورد که برای درمان افراد مبتلا به اختلالات روانی کدام روش بهتر است، اختلاف نظر داشته، و نمی توانندنمی‌توانند به توافق برسند. ثالثا، متوجه شد که گشتن به دنبال یک "بینش" (بصیرت یا شهود) به مشکلات روانی، معمولاً راه به جایی نمی بردنمی‌برد و باعث دلسردی می شودمی‌شود. تقریبا در همین زمان بود که راجرز تحت تاثیر آلفرد آدلر قرار گرفت. او از آدلر آموخت که مطالعات موردی طولانی، موضوعاتی سرد، مکانیکی، و غیرضروری هستند. او همچنین متوجه شد که روان درمانگران مجبور نیستند وقتشان را در تحقیق و تفحص در گذشتۀگذشتهٔ بیماران صرف کنند. به جای آن، آنها باید به زمان حال بیماران (محیط بلافاصله و بلاواسطۀبلاواسطهٔ) بپردازند و ببینند که بیماران در حال حاضر در چه شرایطی قرار دارند.
 
راجرز اولین کتاب خود به نام درمان بالینی کودکان دشوار را در سال 1939،۱۹۳۹، زمانی که هنوز در دپارتمان مطالعات کودکان بود، نوشت. در 1940،۱۹۴۰، او از کار عملی به کار آکادمیک تغییر فعالیت داد. در این سال، راجرز در دانشگاه اوهایو سمت استادی روان شناسی بالینی را به عهده گرفت. در همان جا بود که راجرز به فرمولبندی و امتحان رویکرد خودش به روان درمانی پرداخت. در 1942،۱۹۴۲، کتاب مشاوره و روان درمانی: مفاهیم عملی نوین تر را نوشت. در این کتاب، او اولین جایگزین عمده برای روانکاوی را توصیف کرد. ناشر کتاب ابتدا تمایلی به چاپ آن نداشت، زیرا فکر می کردمی‌کرد که تیراژ 2000۲۰۰۰ نسخه اینسخه‌ای آن به فروش نخواهد رفت. این تیراژ فقط برای پوشش هزینه هایهزینه‌های چاپ کافی بود. تا سال 1961،۱۹۶۱، این کتاب 70000۷۰۰۰۰ نسخه فروش داشت و هنوز هم فروش خوبی دارد.
در 1944،۱۹۴۴، به عنوان بخشی از فعالیتهای مربوط به جنگ، راجرز ایالت اوهایو را ترک کرد و به نیویورک رفت. در آنجا در سازمان USO به عنوان مدیر خدمات مشاوره به کار مشغول گشت. بعد از یک سال، به دانشگاه شیکاگو رفت و در آنجا به عنوان استاد روان شناسی و مدیر مشاوره منصوب گشت. در همین دوران در دانشگاه شیکاگو بود که راجرز مهمترین کتاب خود را نوشت: روان درمانی مراجع-محوری: مفاهیم، شیوه ها،شیوه‌ها، و کاربردها (1951).
 
در 1957،۱۹۵۷، راجرز دانشگاه شیکاگو را ترک کرد و به دانشگاه ویسکانسین رفت. در آنجا او، هم به عنوان استاد روان شناسی و هم به عنوان استاد روان پزشکی مشغول به کار شد. راجرز متوجه شد که در دانشگاه ویسکانسین جوّ حاکم، بیشتر رقابتی است تا رفاقتی. او از همه بیشتر از نحوۀنحوهٔ برخورد غیرانسانی (به زعم وی) با دانشجویان فوق لیسانس ناراحت بود، و چون نتوانست وضعیت را بهبود دهد، از آنجا استعفا داد. راجرز بعد از استعفا از دانشگاه ویسکانسین به لا-هویا در کالیفرنیا رفت و به عضویت WBSI در آمد. در 1968،۱۹۶۸، راجرز و تنی چند از دیگر اعضایی که رویکردی انسانگرایانه تری داشتند، WBSI را ترک کردند تا مرکز مطالعات شخص را، باز هم در لا-هویا، تاسیس کنند.
 
بسیاری از تغییر مسیرهای راجرز با یک تغییر جهت در علایق، تکنیکها، یا فلسفه، همراه بودند. آخرین تغییر مسیر وی، علاقۀعلاقهٔ راجرز به "فرد، در همان زمانی که دنیا را تجربه می کندمی‌کند" را نشان می دهدمی‌دهد. راجرز می گفتمی‌گفت که او به "شخص" علاقه مند است، ولی از روشهای قدیمی که انسان را به عنوان "موضوع" تحقیق مورد مطالعه قرار می دهندمی‌دهند منزجر است. در سالهای بعد، راجرز با گروه هایگروه‌های رویارویی کار می کردمی‌کرد و به آنها آموزش حساسیت تدریس می کردمی‌کرد. او بیشتر به این موضوع علاقه داشت که شرایطی را کشف کند که شخص در آنها می تواندمی‌تواند پتانسیلهای خود را کاملا به فعل درآورد. همچنین، در اواخر فعالیت حرفه ایحرفه‌ای خود، راجرز به ارتقای صلح جهانی علاقه مند شد. او پروژۀپروژهٔ صلح ژنو را در سال 1985۱۹۸۵ سازمان دهی کرد. در سال 1986۱۹۸۶ نیز چندین ورکشاپ صلح در مسکو را رهبری کرد. او تا روز 4۴ فوریۀفوریهٔ 1987۱۹۸۷ به این فعالیتها ادامه داد. در این روز، او به علت ایست قلبی در گذشت. او 85۸۵ سال داشت.
 
نظریۀنظریهٔ شخصیت راجرز
فرضیهفرضیه‌های های نظریۀنظریهٔ راجرز آشکارا نشان می دهدمی‌دهد که او در مطالعۀمطالعهٔ شخصیت، شخص (person) را مرکز توجه قرار داده استداده‌است. به همین دلیل، نظریۀنظریهٔ وی در روان درمانی، روان درمانی شخص-محور (person-centered therapy) نام دارد.
 
 
 
 
==منابع==
 
== منابع ==
{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=گنجی |نام= حمزه |کتاب=نظریه‌های شخصیت | ناشر=انتشارات ساوالان |سال=۲۰۱۲}}