ابوالفضل الثائر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
{{در دست ویرایش ۲|ماه=مه|روز=۲۷|سال=۲۰۱۲|چند = 2}}
'''الثائر فی اللّه''' ، '''ابوالفضل (ابوطالب ) جعفربن محمد''' ، فرمانروای علوی زیدی [[رودسر|هُوسَمْ]] در نیمة نخست سدة چهارم بود.از تاریخ تولد و آغاز زندگی وی اطلاعی در دست نیست . او نوة [[حسین الشاعر]] (مرعشی : حسین المحدّث )، و برادر حسن اُطْروش ، از [[سادات زیدی ]] و معروف به [[سید ابیض]] بود.
 
او قبل از تسخیر [[آمل]] و [[طبرستان]] توسط [[زیاریان]] ، در هوسَم (رودسر امروزی) به تعلیم و ترویج اسلام در میان گیلانیان و دیلمیان می پرداخت . پس از اضمحلال حکومت [[علویان (طبرستان)|علویان زیدی در طبرستان]] ، در 320 الثائر هوسم را پایگاه خود قرار داد <ref>(مرعشی ، همانجا؛ نیز رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه )</ref> و سه دهه در آنجا حکومت کرد. [[ماکان کاکی]] پس از شکست خوردن از [[مرداویج]]، نخستین امیر زیاری به دیلمان گریخت و برای تصرف مجدد تبرستان در 320 از الثائر کمک خواست و این دو به طبرستان یورش بردند. بلقسم بن بانِجین حمله آنان را دفع کرد، ماکان به نیشابور گریخت و الثائر به دیلمان رفت و دو باره در هوسم مستقر گردید <ref>(صابی ، ص 38ـ39؛ مسکویه ، ج 1، ص 276؛ ابن اثیر، ج 8 ، ص 197ـ 198؛ ابن خلدون ، ج 4، ص 557؛ نیز رجوع کنید به هوار ، ص 13؛ مادلونگ ، 1967، ص 43ـ 44) </ref>. در 337، اُسْتُندار (حاکم) [[رویان]] ــ که از نام او اطلاعی در دست نیست ــ با الثائر متحد شد. پس از این اتحاد، استندار او را به چالوس برد و به حکومت گماشت و مردم از او اطاعت کردند <ref>(اولیاءاللّه ، ص 116)</ref> و چون این خبر به [[رکن‌الدوله حسن|حسن بن بویه]] رسید، [[ابن عمید]] را با لشکری به همراه خواهرزاده اش، علی بن کامه، به نبرد با او فرستاد. سپاه استندار و الثائر در منطقة تَمَنْجاده <ref> (مرعشی ، ص 38، 128: تَمَنْگا) </ref> سپاه بوئیان را شکست دادند. استندار و الثائر به آمل رفتند، پس از مدت کوتاهی بین آنان اختلاف افتاد و استندار وی را ترک کرد. الثائر، که بدون استندار توان ماندن در آمل را نداشت ، به گیلان بازگشت و در سیاه کَلَه رود در قریة میانده ، از توابع هوسم ، ساکن شد <ref>(اولیاءاللّه ، همانجا؛ مرعشی ، ص 38؛ استرن ، ص 230)</ref>. در 338، وشمگیر زیاری <ref>(حک :323ـ357)</ref> در جنگ برای تصرف طبرستان به الثائر پناهنده شد. الثائر و وشمگیر به طبرستان رفتند و بر آنجا مسلط شدند. وشمگیر او را در آمل گذاشت و خود با سپاهیان به گرگان رفت . اندکی بعد وشمگیر، بر خلاف پیمان خود با الثائر، از او روی گرداند و به نام نوح بن نصر سامانی <ref>(حک : 331ـ343)</ref> خطبه خواند و شیرَج بن لیلی و [[وردان|وَرْدانشاه]] را به آمل فرستاد تا الثائر را از آنجا بیرون رانند. آنان نزدیکان الثائر را کشتند و محمدبن وهری/دهری ، که از معتمدان الثائر بود، با آنان متحد شد و الثائر تنها ماند. الثائر پیش از نبرد به دیلمان گریخت <ref>(ابن اسفندیار، ج 1، ص 300ـ301؛ مرعشی ، ص 129ـ130؛ قس مهدوی لاهیجانی ، ص 128ـ129)</ref>. در 341، بار دیگر درصدد فتح طبرستان بر آمد. این بار به حسن بن بویه پناهنده شد و او نیز طبرستان را به الثائر وا گذارد. بدین ترتیب الثائر در آمل مستقر شد و فرزندان خود، زید و رضا، را به ساری فرستاد. سلطه وی بر آمل چندان طول نکشید؛ وشمگیر با حمله ای او را از آمل بیرون راند و پسرانش را اسیر کرد، الثائر برای آزادی فرزندانش با او مکاتبه کرد و توانست یکی از آنان را آزاد نماید. در 342، هنگامی که وشمگیر عازم نبرد با حسن بن بویه بود، الثائر را در طبرستان به حضور پذیرفت و فرزند دیگر وی را نیز آزاد نمود <ref>(صابی ، ص 39ـ40)</ref>. به گفته صابی، از این پس الثائر دیگر به طبرستان نرفت . او در 345، برای دیدن [[مرزبان بن محمد]]، به آذربایجان رفت و پس از آن به هوسم بازگشت <ref>(مادلونگ ، 1967، ص 46)</ref>. انگیزة این سفر روشن نیست ، اما با توجه به اینکه یکی از خدمتکاران وی به نام عُمَیْر، بر ضد او شورش کرده بود و گروهی از گیلانیان نیز به او پیوسته بودند، احتمال دارد که الثائر برای دریافت کمک از مرزبان نزد وی رفته باشد. به گفته [[ابن اسفندیار]] <ref>(ج 1، ص 106)</ref> در نتیجه شورش عمیر، مردم گیلان که از الثائر روی گردانده بودند، برگِرد عمیر جمع شدند و از او پیروی کردند و اموال الثائر را تاراج کردند <ref>(اولیاءاللّه ، همانجا؛ مرعشی ، ص 226)</ref>.
 
در اواخرِ عمرِ الثائر دو تن از پسرانش وفات یافتند و خود او در 350 در هوسم درگذشت و در میانده ، در سی کیلومتری مشرق هوسم ، به خاک سپرده شد <ref>( رجوع کنید به مرعشی ، ص 226ـ 227)</ref>. گورش هنوز در میانده، [[چابکسر]] باقی است . پس از مرگ الثائر دو تن از پسرانش ، ابوالحسین مهدی ملقب به القائم بالحق و ابوالقاسم حسین ، به ترتیب به فرمانروایی رسیدند. ابوالحسین پس از یک سال حکومت در 351 درگذشت <ref>(صابی ، ص 40)</ref> و پس از او ابوالقاسم حسین بن جعفر جانشین برادر شد و لقب پدرش ، یعنی الثائر فی اللّه ، را بر گزید. وی در نبرد با لنکر، پسر وشمگیر، به اسارت او در آمد. لنکر یک چشم وی را کور کرد و او را نزد وشمگیر فرستاد. وشمگیر هم او را محبوس کرد. چندی بعد بیستون زیاری وی را از بند رهانید، اما او در نبرد با ابومحمدناصر، یکی دیگر از علویان ، به قتل رسید <ref>(به مادلونگ ، 1975، ص 219ـ220)</ref>.
 
هنگامی که [[لاهیجان]] در قرن ششم به عنوان مرکز تعلیم و تعلم زیدیه در شرق گیلان ، جانشین هوسم شد، شاخه ای از این خاندان در آنجا فعال بود <ref>( د. اسلام ، همانجا)</ref>.
 
 
 
==منبع==
*http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4224
{{شاهان علوی}}
*ابن اثیر؛ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان ، چاپ عباس اقبال ،
تهران ?] 1320 ش [ ؛ ابن خلدون ؛ ابن عنبه ، عمدة الطالب فی انساب
 
آل ابی طالب ، چاپ محمدحسین آل طالقانی ، نجف 1380/ 1961؛ محمدبن حسن اولیاءاللّه ، تاریخ رویان ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1348 ش *ابراهیم بن هلال صابی ، کتاب المنتزع من الجزء الاول
 
من الکتاب المعروف بالتاجی فی اخبارالدولة الدیلمیة ،
 
*در اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان ، چاپ ویلفرد مادلونگ ، بیروت : المعهد الالمانی للابحاث الشرقیة ،
1987
*ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی ، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ، چاپ عباس شایان ، تهران 1333 ش ؛ مسکویه ؛
*محمدمهدوی لاهیجانی ، رجال دو هزار سالة گیلان ، نجف : ] مطبعة الا´داب ، بی تا. [ ؛
EI 2 , s.v. " A l-Tha ¦ Ýirfi ف lla ¦h" (by W. Madelung); Clement Huart, Les Ziya ªrides . Extrait des mإ*moires de L , Acadإmie des inscriptions et belles-lettres, vol.42, Paris 1922;
*Wilferd Madelung, " ـ Abu ¦Ish ¤a ¦q al-S ¤abi on the Alids of Tabarista ¦n and G ¦âla ¦n", Journal of Near Eastern studies , vol. 26(1967);
*idem, " The minor dynasties of northernIran", in The Cambridge history of Iran , vol.4, ed. R. N. Frye, Cambridge 1975; Samuel Miklos Stern, " The coins of A ¦mul", in Coins and documents from the medieval Middle East , London 1986