موریتس شلیک: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Eagha (بحث | مشارکت‌ها)
اصلاح ارقام
Eagha (بحث | مشارکت‌ها)
←‏مرگ: برچسب ویکی‌سازی
خط ۱۶:
 
او در ''اهمیت فلسفی اصل نسبیت'' ادعا کرد که نه پوزیتیویسم [[ماخ]] و نه فلسفه نوکانتی [[کاسیرر]] نمی‌توانند حق نظریه نسبیت را ادا کنند و در نتیجه هر دو باید طرد شوند.
 
{{ویکی‌سازی}}
 
== مرگ ==
 
او در [[۲۲ در۲۲ جون ۱۹۳۶]] ۱۹۳۶ توسط یکی از دانشجویان خودشلیک که دکترایش را با شلیک انجام داده بود، به نام هانس نلبوک در دانشگاه وین به او تیراندازی شدکرد که به مرگ او انجامید. این دانشجو در سال 1931 دکترای خود را با شلیک انجام داده بود.ا وی قبلا تهدید کرده بود که شلیک را به قتل میرساند.
کمی پیش از ساعت ۹ صبح روز ۲۲ ژوئن ۱۹۳۶ موریتس شلیک از آپارتمانش روبروی پارک بزرگ و بسیار آراسته کاخ بلودره Belvedere Palace در بالای سراشیب خیابان پرینتس اویگن {{آلمانی| Prinz-Eugen strasse }}بیرون آمد، سوار تراموایی شد که آرام آرام به پایین تپه به مرکز وین میرفت و مسیر آشنای پانزده دقیقه اش را به دانشگاه وین می پیمود. موریتس شلیک استاد کرسی فلسفهء علوم استقرایی بود. چند قدم مانده به پلکان سنگی ورودی اصلی پرابهت دانشگاه پیاده شد، از دروازهء آهنی گذشت و با عجله به سوی تالار غارمانند مرکز ساختمان شتافت، به راست پیچید و از پله ها به طرف کلاس های حقوق و فلسفه بالا رفت. استاد پنجاه و چهارساله دیرش شده بود، درس آن روزش فلسفهء جهان طبیعی و بررسی مباحثی چون علیّت و موجبیت و ارادهء آزاد و اختیار انسان بود. وی سخنران درخشنده ای نبود ، به لحنی یکنواخت و نارسا صحبت میکرد ولی کلاس هایش همیشه شلوغ بود. دانشجویان، روشنی فکر و گسترهء علایق او را از علوم گرفته تا منطق تا اخلاقیات می پسندیدند. شلیک با موهای نقره ای و و جلیقهء همیشگی اش و رفتاری موقر و حالتی آمرانه و نیز خوشرویی و مهربانی در میان نسل جوان وجههء فراوان داشت. در مقام بنیانگذار و محرک اصلی گروه فلاسفه و دانشمندان حلقهء وین (که آموزهء پوزیتویسم منطقی logical positivism آنها نیروی چیرهء فلسفهء زمان خود به شمار می آمد. نفوذ شلیک در میان دانشگاهیان نیز بسیار زیاد بود. سوای همهء اینها او کسی بود که لودویگ ویتگنشتاین را مجدداً به عالم فلسفه بازگردانده بود. استاد به سوی کلاس درسش می شتافت، ولی آن روز قیافه ای ناخوشایند، یک دانشجوی پیشین دکترا بنام یوهان (هانس) نلبوک در روی پله ها انتظار او را می کشید. نلبوک تا کنون دو بار به خاطر تهدید کردن اشلیک به بیمارستان روانی فرستاده شده بود و طبق تشخیص پزشکان، پارانویای اسکیزوفرنی (بدگمانی ناشی از روان گسیختگی) داشت. اشتغال ذهنی او با استاد راهنمای پیشین اش تا اندازه ای هم تقصیر شاگرد دیگری، سیلویا بوروویکا Sylvia Borowicka بود که نلبوک به دام عشق اش افتاده بود. خود دختر هم حالتی عصبی و ناآرام داشت و از همه بدتر به او القا کرده بود که عاشق پروفسور علوم استقرایی است که این به نظر نلبوک خطایی غیرقابل فهم می نمود. در تصورات جنون آمیز نلبوک این دو با هم رابطه داشتند. و این به باور نلبوک یگانه آزاری هم نبود که استادش به او رسانده بود. پس از مدتی مایوس کننده و تا حد زیادی بی ثمر ، تحت نظر بودن در بیمارستان روانی به جستجوی کار پرداخته بودولی ناکامی او در پیدا کردن شغل، زخمی چرکین بر جا نهاد. تاریخچهء بیماری روانی او که کوشیده بود پنهان دارد بر ملا می شد و نلبوک گناه این را هم به گردن پروفسور شلیک انداخت، چه اول بار در نتیجهء شکایت شلیک گرفتار بیمارستان روانی شده بود پس به فکر تلافی افتاد. پروفسور شلیک در هنگام درس دادن _در باب تحلیل گزاره ها- گاهی که چشم از یادداشت هایش بر میداشت و گوشه چشمی به کلاس می انداخت چهرهء نزار و عینکی نلبوک را در میان ردیف های شاگردان می دید که خیره به او می نگرد. استاد در خانه اش هم آسایش نداشت، چرا که تلفن مدام زنگ میزد و تهدید و دشنام نثارش می کرد. شلیک که عمدتاً مرد خونسردی بود از ین موضوع در هراس بود. به پلیس هم خبر دادو حتی محافظ شخصی گرفت. ولی پس از مدتی وقتی تهدیدها جامهء عمل نپوشید قرار شد محافظت قطع شود و شلیک از تماس با پلیس درست کشید. به یکی از همکارانش گفت : ترسیدم کم کم فکر کنند این منم که دیوانه ام!
در ساعت نه و ربع بامداد پروفسور شلیک به پاگرد نیمهء پلکان اتاق های تدریس فلسفه رسید. نلبوک تپانچه اتوماتیکش را درآورد و چهاربار از فاصلهء کوتاه شّلیک کرد. گلوله چهارم که به پای شلیک خورد زائد بود : گلوله سوم شکم و روده بزرگ او را دریده بود و دو گلوله نخست قلبش را سوراخ کرده بودند. پروفسور دکتر موریتس اشلیک در دم جان سپرد. لوح یادبودی برنجی امروزه در آن نقطه نصب است.
یادداشتی دربارهء پروفسور موریتس شلیک - عرفان کسرایی