میرزا حسین کسمایی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
Taranet (بحث | مشارکت‌ها)
درست کردن یادکردها
خط ۶:
==اوان زندگی و تحصیلات==
پدرش آقا محمد ابراهیم‏ ارباب کسمائی<ref name="Iranica"/> از تجار فعال در [[رشت]]، متولد روستای کسما بود. از ارباب سه فرزند ذکور به وجود آمد بزرگترین شان آقا میرزا حسین خان‏ معروف به کسمائی است .دوم آقای آقا محمد آقا، سوم آقای علی آقا. علی آقا در جوانی‏ درگذشت ، معروف است که خودکشی کرده است. کسمائی نوکری نکرد. او در جوانی در رشت علوم دینی تحصیل کرد در همین ایام نیز نزد مسیو ژان فرانسوی، زبان فرانسه را آموخت <ref>[http://guilan.irib.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=6245:1&catid=303:mashahir میرزا حسین کسمایی<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref> و برای ادامه تحصیلات اش به [[کربلا]] رفت. در این زمان عمامه و ریش بلندی داشت.<ref>http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/10262/725/text</ref> پس از دو سال به گیلان برگشت و به عنوان شیخ حسین شناخته شد. بازارچه سبزه میدان رشت و قریه سالکسر فومن از پدر به او ارث رسید.<ref>http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/10262/725/text</ref>
 
شوق به تکمیل تحصیل و آگاه شدن از علوم و هنر جدید میرزا حسین خان را اغلب به مطالعه در کشورهای بیگانه و شناخت پدیده های علمی در جهان غرب سوق داد. پس از فوت پدرش، بازارچه [[سبزه‌میدان (رشت)|سبزه میدان]] رشت را فروخت و به به روسیه رفت، تحصیلات روس و نقاشی کرد و سپس به فرانسه رفت و تحصیل نقاشی را تکمیل کرد. او به [[تهران]] و [[وین]] و [[پطروگراد]] و [[تفلیس]] هم سفر کرد. او به هشت زبان عربی، روسی، فرانسه، گرجی، ارمنی، گیلکی، فارسی و ترکی مسلط بود. او خطی خوش داشت.
 
سطر ۱۳ ⟵ ۱۴:
بعد از یک سال به رشت بازگشت . پس از این سفرها عبا و عمامه را به کت و شلوار تبدیل کرد.<ref>[http://gilyar.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=505&Itemid=48 میرزا حسین خان کسمایی - گیل یار - Gilyar<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
او در رشت به استخدام مدرسه جدید التاسیس وطن در آمد. او خود را به عنوان سخنوری عالی شناساند و به عضویت کمیته مخفی، [[کمیته ستار|ستار]] درآمد که برای شروع انقلاب در گیلان تشکیل شده بود. کمیته با هدف پیروزی انقلاب در دو مرحله شروع به کار کرد: اول تسخیر رشت با زور و تاسیس یک دولت انقلابی و سپس تجهیز یک ارتش انقلابی که نهایتاً به تهران بتازد و با کمک قبیله [[بختیاری]] محمدعلی شاه را ساقط کند.
 
او در زمانی حدود ۱۹۰۸-۹ همزمان با دوره [[استبداد صغیر]]، که جنبش مشروطه تحت سرکوب [[محمد علی شاه]] بود به طور مخفیانه با کشتی به بادکوبه و از آنجا به تفلیس رفت و در مذاکره با کمیته اجتماعیون عامیون قفقاز چند گرجی بمب ساز با خود به رشت برد. او و همپیمانان اش هفتاد روز از آنها به طور مخفی نگهداری کردند.<ref>http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/10262/725/text</ref>
در فوریه ۱۹۰۹، کسمایی به همراه [[علی تربیت|میرزا علی تربیت]] دیگر مشروطه خواه وفادار، حمله‌ای را به دارالحکومه رهبری کرد و پس از چندی نزاع نگهبانان را تسلیم کرد و حاکم رشت کشته شد.
او مسئول قتل اعدام گونه [[علی فومنی|حاج شیخ علی فومنی]]، یک روحانی ضد مشروطه اهل رشت در خانه اش در آوریل ۱۹۰۹ بود. در تابستان ۱۹۱۹ افسر سیاسی بریتانیا در رشت به تهران گزارش داد که در حدود ۱۳ سال پیش، این او [یعنی کسمایی] بود که همراه دیگر مجاهدین از خانه آقا شیخ علی مجتهد بازدید کرد و به او در حضور خانواده اش شلیک کرد و او را کشت. وقتی به خانه اش بر می‌گشت شنید که شیخ نمرده و پزشکی فرستاده شده‌است. لذا باز به خانه اش برگشت و به در کوبید و گفت «دکتر ماوزر [نوعی تفنگ] آمده.» وقتی وارد شد و دید شیخ هنوز زنده‌است گلوله‌های بیشتری به بدن و سرش شلیک کرد.<ref name = "Iranica">
 
او مسئول قتل اعدام گونه [[علی فومنی|حاج شیخ علی فومنی]]، یک روحانی ضد مشروطه اهل رشت در خانه اش در آوریل ۱۹۰۹ بود. در تابستان ۱۹۱۹ افسر سیاسی بریتانیا در رشت به تهران گزارش داد که در حدود ۱۳ سال پیش، این او [یعنی کسمایی] بود که همراه دیگر مجاهدین از خانه آقا شیخ علی مجتهد بازدید کرد و به او در حضور خانواده اش شلیک کرد و او را کشت. وقتی به خانه اش بر می‌گشت شنید که شیخ نمرده و پزشکی فرستاده شده‌است. لذا باز به خانه اش برگشت و به در کوبید و گفت «دکتر ماوزر [نوعی تفنگ] آمده.» وقتی وارد شد و دید شیخ هنوز زنده‌است گلوله‌های بیشتری به بدن و سرش شلیک کرد.<ref name = "Iranica"/>
پس از تسخیر رشت، مشروطه خواهان به تهران پیش رفتند و پس از چند ماه جنگ مشروطه را باز [[فتح تهران (۱۲۸۸)|مستقر کردند]]. او نیروها را همراهی کرد و بار دیگر در تهران خود را به عنوان روزنامه نگاری قابل نشان داد. او از اعضای هیات منتخب [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3_%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D9%84%DB%8C#.D9.85.D8.AC.D9.84.D8.B3_.D8.B9.D8.A7.D9.84.DB.8C مجلس عالی] در روز [[فتح تهران]] بود.<ref name = "Iranica"> او با وجود اصرار فراوان پست دولتی قبول نکرد.<ref>http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/10262/725/text</ref>
 
پس از تسخیر رشت، مشروطه خواهان به تهران پیش رفتند و پس از چند ماه جنگ مشروطه را باز [[فتح تهران (۱۲۸۸)|مستقر کردند]]. او نیروها را همراهی کرد و بار دیگر در تهران خود را به عنوان روزنامه نگاری قابل نشان داد. او از اعضای هیات منتخب [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3_%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D9%84%DB%8C#.D9.85.D8.AC.D9.84.D8.B3_.D8.B9.D8.A7.D9.84.DB.8C مجلس عالی] در روز [[فتح تهران]] بود.<ref name = "Iranica"/> او با وجود اصرار فراوان پست دولتی قبول نکرد.<ref>http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/10262/725/text</ref>
 
پس از این که تزاریها رشت را گرفتند او به اروپا رفت و انجمنها را در اواخر ۱۹۱۱ تعطیل کرد. او پس از شروع جنگ جهانی اول وقتی جنبش انقلابی جنگ از پاییز ۱۹۱۵ در جریان بود به رشت برگشت. [[نهضت جنگل|جنگلیها]] [[اتحاد اسلام|هیئت اتحاد اسلام]] را به عنوان بازوی نظامی شان تشکیل داده بودند. کسمایی جنگلیها را سرزنش کرد و به عنوان سازمان شان خندید. نهایتاً پیش از عضویت او در جنبش و دبیری او بر چند شمارهٔ جنگل، روزنامه جنگلیها، هیئت با واژه کمیته جایگزین شد. او مناقشاتی با حاج [[احمد کسمایی]] رهبر مرتجع جناح راست جنبش داشت. با این وجود او با میرزا کوچک خان که در این زمان جناح چپ جنبش را هدایت می‌کرد ماند. این همکاری تا حمله بریتانیاییها در اوایل ۱۹۱۹ ادامه یافت. در آن زمان او عفو گرفت و از فعالیتهای سیاسی کناره گرفت <ref name = "Iranica"/>و به کشاورزی مشغول شد. او در تشکیلات جنگل می زیست ولی کاری به اداره آن نداشت. <ref>http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/10262/725/text</ref>
 
نام حسین کسمایی در تاریخ به عنوان یک ارباب مشروطه خواه سقوط کرده‌است. او در واقع احساسات بورژوایی داشت که بعداً با پیوستن اش به جنبش جنگل افراطی شد. به نظر می‌رسد در برخی مقاطع فعالیت‌های سیاسی او فعالیتهای مذهبی اش را تعطیل کرد. این احتمالاً در ۱۹۰۸، همان طور که دوست اش میرزا کوچ خان جنگلی در پی به توپ بستن مجلس چنان کرده بود. الدرید جایی گزارش کرده «او حشیش می‌کشید و نتیجتاً قابل اطمینان شناخته نمی‌شود. او به طرز نابخردانه‌ای عرق را دوست دارد».<ref name = "Iranica"/>
 
حسین کسمایی شاعر هم بود و به فارسی و گیلکی می‌سرود. مجموعه‌ای از اشعار اش در گلچینی به ویرایش [[ابراهیم فخرایی]] منتشر شده‌است. او در ۱۹۲۱ در اثر مشکلات کلیه درگذشت<ref name = "Iranica"/>. میرزا کوچک خان جنازه اش را با تشریفات در [[سلیمان داراب]] به خاک سپرد.<ref>http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/10262/725/text</ref>
 
==نمونه اشعار:==
 
جه اراشیم، فاگیریم، قزوین و تهرانا عمو