هری استک سالیوان: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات ردهٔ همسنگ (۲۰) : + رده:اهالی نوریچ، نیویورک |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
{{ویکیسازی}}
'''هری اِستَک سالیوان'''
هَری اِستَک سالیوان در ۱۸۹۲ در نُرویچ، ایالت نیویورک به دنیا آمد. خانوادهٔ آنها تازه از ایرلند به آمریکا مهاجرت کرده بود و در نُرویچ در حومهٔ نیویورک سکنی گزیدند. آنها بعدا به مزرعهای در نزدیکی نورویچ رفتند و سالیوان با مزرعه-دارهایی بزرگ شد که برای زندگی بهتر به آمریکا آمده، و به اصول اخلاقی پروتستان معتقد بودند. با این حال، آنها به شیوه¬های مختلف، یک سبک زندگی خاص را در پیش گرفتند که با تصویر ایده¬آل زندگی در روستاهای آمریکا مطابقتی نداشت. تمام منطقه به خاطر نرخ بالای [[خودکشی]] معروف بود. زنان مزرعه دار و منزوی، بیشتر از مردان خودکشی میکردند و گاهی بچه هایشان را نیز با خودشان "می بردند".
سالیوان تک فرزند خانواده بود. از بین سه کودک، فقط او که کوچکترین آنها بود، زنده ماند. مادرش او را میپرستید ولی پدرش او را بی¬عرضه¬ای میدانست که نمیتواند در مزرعه کار کند زیرا دائم سرش تو کتاب بود. پدرش مزرعه دار فقیری بود که برای به دست آوردن مایحتاج اولیه برای خانواده اش مجبور بود تقلا کند. او مردی کم حرف بود که وقتی هم حرف میزد، حرفهایش نامفهوم بود. رابطهٔ هری با وی زیاد نزدیک نبود. قبل از این که هری به سه سالگی برسد، مادرش دورهای از [[افسردگی]] داشت. حتی گفته میشود که اقدام به خودکشی کرده و میخواسته تا هری کوچک را نیز به همراه خودش بکُشد. به همین دلیل، هری را به مادربزرگش سپردند. بعدا که هری دوباره پهلوی مادرش برگشت، او گوش وی را از داستان بدبختیهایش پر کرد (این که فقیر است و با مردی ازدواج کردهاست که به عقیدهٔ وی، از لحاظ کلاس اجتماعی از وی پائینتر است، داستانهایی از زندگی باشکوه تری که قبل از ازدواج داشت، از ناراحتیهایش و از آرزوهای محالش). مادر هری بر وی تاثیر زیادی گذاشت.
خانوادهٔ استک (خانوادهٔ مادری) در بین مردم و محلهٔ خود بسیار محترم بودند. اما در مورد خانوادهٔ سالیوان چنین نبود. این مقایسه، مثالی است از "[[قانون نسبیت اجتماعی]]" (یا قانون اجتماعی نسبیت)، به این صورت که در یک محله یا منطقهٔ فقیرنشین، استکها، در مقایسه با سالیوانها، موقعیت اجتماعی بهتری داشتند. در واقع، از بین تمام نظریه پردازانی که در این کتاب به آنها میپردازیم، خانوادهٔ سالیوان از همهٔ خانوادهها فقیرتر و پایینتر است. اسم هورنای، از طرف مادری، با وَن شروع میشود که مثل لرد، دُن، یا کنت، علامت نجیب زادگی است. در نقطهٔ مقابل، خانوادهٔ سالیوان مهاجرانی تازه به ساحل رسیده، و از طبقهٔ کارگر بودند. یکی از عواملی که سالیوان را به سوی [[موفقیت]] هول داد احتمالاً آرزوی وی برای بالا رفتن از نردبام اجتماعی بودهاست. از سوی دیگر، توهمات وی در بارهٔ خانوادهٔ مادریش، ممکن است استانداردهای وی را بالا برده باشد. سالیوان در طول عمرش بارها اسمش را عوض کرد. این موضوع ممکن است تاثیر مادرش، اللا استک، برای موفق شدن را نشان دهد که نیروی محرکهٔ سالیوان محسوب میشود. سالیوان به هنگام ورود به دانشکدهٔ پزشکی، هری فرانسیس سالیوان، یا ایچ. اف. سالیوان نام داشت (به او در ۱۳ سالگی اسم فرانسیس داده شده، که با موافقت وی همراه بود). بعدها او انواع ترکیبها را امتحان کرد، مثل هری اِف. سالیوان یا فقط هری سالیوان خالی. اما سرانجام فرانسیس را کنار گذاشت و نام مادریش، استک، را به جای آن گذاشت. او در سردرگمی در هویت، با [[اریکسون]] همدرد بود.
سالیوان در مدرسه هیچ دوستی نداشت، مستاصلانه محتاج توجه معلمان، و دانش آموز بسیار ممتازی بود. او یک بورس تحصیلی از ایالت نیویورک دریافت کرد و به تحصیل در دانشگاه کُرنِل مشغول شد. در هفتههای آخر ترم دوم، او را به مدت یک ترم از تحصیل معلق کردند. علت آن دو چیز بود. اولا نمرات وی به شدت افت کرده بود؛ و ثانیا، به همراه عدهای از دیگر دانشجویان، به طور غیر قانونی و از طریق پست، به خرید و فروش مواد شیمیایی میپرداخت. با این که شواهد نشان میداد که نقش وی در این کار، جزئی و حاشیهای است، تمام تقصیرها به گردن وی افتاد و او به تقلب پستی محکوم شد (تقلب پستی در قوانین جزایی آمریکا عبارت است از هر گونه نقشه و توطئه برای به دست آوردن پول یا اشیای گرانبهای دیگر، یا هر نوع خرید و فروش غیر قانونی که در طی اجرای آن، از سیستم پستی سواستفاده شود). با این که مجازات وی فقط یک ترم تعلیق بود، او هرگز به دانشگاه برنگشت و به مدت دوسال ناپدید شد. بعضی میگفتند که او در زندان یا مراکز بازپروری است، اما به نظر میرسد که او دورهای از [[اسکیزوفرنی]] را تجربه کرده و به خاطر آن مدت کوتاهی هم بستری بودهاست.
سالیوان، برای این که بتواند در آینده درآمد داشته باشد، میخواست [[پزشکی]] بخواند. تا شش سال بعد از اخراج از کُرنل، سالیوان در شغلهای گوناگون کار میکرد تا بتواند خرج تحصیل در دانشگاه پزشکی CCMS را درآورد. CCMS دانشگاهی سطح پائین بود که سالیوان بعدها آن را به "چاپخانهٔ مدرک" تشبیه کرد. این دانشگاه در سال ۱۹۱۷ تعطیل شد، همان سالی که سالیوان مدرک پزشکی خود را گرفت. جالب این جاست که در این دانشگاه سطح پائین، باز هم نمرات سالیوان اکثرا بد بودند. او در تمام این سالها فقط یک A گرفت، و کلکسیونی از انواع و اقسام Dها را جمع آوری کرد. به این ترتیب، او در یک دانشگاه بد نمرات بد میگرفت.
آموزش ضعیفی که سالیوان در این دانشگاه دریافت کرد آثار سوئی در زندگی او گذاشت. او هرگز یاد نگرفت تا خوب بنویسد، و در [[متدولوژی]] و [[تحقیق
سالیوان در سی سالگی وارد روان پزشکی شد، زمانی که در [[بیمارستان سنت الیزابت]] واشنگتن مشغول به کار شد. بیماران وی سربازانی بودند که از جنگ برگشته و مشکلات روانی پیدا کرده بودند. به گفتهٔ او، استادان واقعی وی، بیمارانش بودند.
سالیوان در ۱۴ ژانویهٔ ۱۹۴۹ در پاریس و در شرایطی اسرارآمیز فوت کرد. او را در اتاقی در یک هتل پیدا کردند که روی زمین افتاده، و دارویهای قلبش در اطرافش پراکنده شده بود. شایعهٔ خودکشی به سرعت پخش شد، مخصوصا در زادگاه وی در آمریکا، که هنوز خودکشی به شدت در آنجا رواج داشت. پزشکان علت مرگ وی را خونریزی مننژیتی دانستند، اما صاحب نظران میگویند که ممکن است افکاری که در روز یا روزهای قبل از مرگ به ذهن وی رسیدهاند در مرگ وی تاثیر داشتهاند یا حتی باعث آن بودهاند. صبح همان روز، وقتی که از خواب برخاسته بود، این واقعیت که آن روز، روز تولد مادرش بود، بدون شک در ذهن وی بودهاست. همچنین، تا سالگرد وفات یکی از دوستان بسیار عزیزش چند روز بیش نمانده بود. همچنین، حتماً به یادش بودهاست که لئو استک، یکی از فامیلهایش، چند سال قبل در حملهای مشابه، در یک اتاق در یک هتل، و در ماه ژانویه، مردهاست. علاوه بر همهٔ اینها، سالیوان در سال ۱۹۳۱ پیش بینی کرده بود که در ۵۷ سالگی و به علت پاره شدن سرخرگ مننژیتی خواهد مرد. پیش گویی، به طرز بهت آوری درست از آب درآمد. شاید در [[ذهن]] داشتن این چهار رویداد، باعث شدهاست تا رویدادی غیرقابل اجتناب، اندکی سریعتر روی دهد. این معما هرگز حل نخواهد شد، اما یک موضوع واضح است: روان پزشکی از مرگ زودرس سالیوان به شدت آسیب دید.
== منابع ==
|