ساروتقی اعتمادالدوله: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
SPhotographer (بحث | مشارکت‌ها)
برگرفته از مقاله شاه صفی
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۱۲، ساعت ۲۱:۰۱

سارو تقی ملقب به اعتمادالدوله نخست‏ وزیری (یا به اصطلاح آن روزگار، اعتمادالدوله) شاه‏ عباس دوم بود.ساروتقی در وزارت اعظم مازندران باقی ماند تا سال ۱۰۳۸هـ. ق. که شاه‏ عباس درگذشت و شاه‏ صفی او را ترقی داد و به سمت «اعتمادالدوله» گمارد؛ اعتمادالدوله سمتی بوده با اختیارات صدارت عُظما و نخست‏ وزیری.

زندگی‌نامه

فرزند میرزا هدایت‌الله تبریزی بود که به ادعای شاردن نانوا بود. هدایت الله، در عهد شاه‌عباس بزرگ چون نتوانست در تبریز کاری مناسب بیابد، به‌ناچار با فرزند خود محمدتقی که —۱۳ یا ۱۴ سال داشت— به قزوین رفت و در آنجا به‌کار نانوایی پرداخت.[۱] پس از آنکه محمدتقی به سن رشد رسید، پدرش او را به اصفهان پایتخت صفویه فرستاد تا مگر در این شهر کاری پیدا کند. در پایتخت محمدتقی به خدمت سربازی درآمد و دو سال در زمرهٔ تفنگچیان شاهی بسر برد تا آنکه به خدمت ذوالفقارخان قرامانلو از سرداران نامی شاه‌عباس درآمد. درسال ۱۰۱۵ هجری که معماران و استادکاران لایق دربار شاه عباس سخت مشغول کار ساختمان عمارت عالی‌قاپو و مسجد سلطنتی(مسجد شیخ لطف‌الله)و تکمیل بنای میدان نقش جهان بودند، ستارهٔ اقبال محمد تقی اوج می‌گیرد و ناگهان به وزارت محمدخان زیاداغلی، حکمران قراباغ، می‌رسد و از این زمان به میرزا محمدتقی معروف می‌شود.

ورود به دربار

در سال بعد که محمدخان در جنگ با والی گرجستان کشته می‌شود چون میرزا محمدتقی در خدمتگزاری سرداران و ترتیب کار سپاهیان درهم شکسته محمدخان ابراز لیاقت کرد مورد توجه شاه عباس بزرگ واقع شد و اداره امور قراباغ از طرف پادشاه به او واگذار گردید. درسال ۱۰۲۵ ه‍. ق. به وزارت کل ولایات مازندران و گیلان منصوب شد و شاه عباس به سبب اینکه موی سر و ریشش بور و به رنگ طلائی بود او را ساروتقی یعنی (تقی زرد موی) خطاب می‌کرد و بعدها به همین نام معروف شد. در سال ۱۰۳۱ ه‍. ق. شاه‌عباس ساروتقی را مأمور کرد که راه‌های مازندران را وسیع و سنگفرش کند بطوریکه کاروان‌های شتر بدون خطر در کوه‌ها و جنگل‌های آن سرزمین آمدوشد کنند. ساروتقی این مأموریت را به کمال انجام داد و از آن جمله راه وسیعی ساخت که از طریق فیروزکوه به سوادکوه و از آنجا به نوح‌آباد منتهی می‌شد و پادشاه غالباً از این راه به مازندران می‌رفت.[۲]

توسعه حرم علی

در آغاز سلطنت شاه‌صفی ساروتقی مأمور شد که به نجف رفته و گنبد آرامگاه حضرت علی را که خراب شده بود از نو بسازد و حرم آن حضرت را توسعه دهد و از رود فرات نهری به آنجا بکشد. ساروتقی این مأموریت را در ظرف سه سال انجام داد و در سال ۱۰۴۲ به پایان رسانید.

سمت اعتمادالدوله

روز جمعه شانزدهم صفر سال ۱۰۴۴ ه‍. ق. ساروتقی به مقام وزارت اعظم شاه‌صفی رسید. دقت و توجه او در نظارت و جمع‌آوری عواید و اموال دیوان و شخص شاه تا آن زمان در ایران بی‌نظیر بوده‌است. از رشوه‌دادن و گرفتن سخت تنفر داشت و آنچه را که حکام و مأمورین و وزیران ولایات برای جلب توجه او و تحصیل مشاغل تازه یا عفو گناهان خویش بدو پیشکش می‌کردند به خزانه شاهی می‌فرستاد. ساروتقی پس از آنکه به مقام وزارت اعظم رسید در خانه حاتم بیک وزیر اعظم شاه عباس بزرگ منزل گزید. شاه صفی غالباً به خانه او می‌رفت و حتی سفیران ممالک خارجی را در خانهٔ او مهمان می‌کرد. وزیر نیز در خدمت شاه از هیچ‌گونه فداکاری و حتی از بذل جان دریغ نداشت از آن جمله نوشته‌اند در سال ۱۰۴۵ ه‍. ق. هنگامی که شاه‌صفی قلعهٔ ایروان را محاصره کرده بود، روزی در ضمن جنگ برای تحریک سرداران قزلباش در کمال بی‌باکی اسب خود را بسوی حصار قلعه راند و چنان خود را در تیررس قلعه‌داران قرار داد که جانش در خطر افتاد هیچ‌یک از سرداران جرأت جلو رفتن نداشتند اما ساروتقی جان خود را به چیزی نشمرد و با شتاب از دنبال شاه اسب تاخت و چون به او رسید بهر دو دست عنان اسبش را گرفت و از پیش رفتن بازداشت و با اصرار و استدعا شاه را بازگردانید.[۳]

شاه عباس دوم

پس از اینکه شاه‏ صفی از دنیا رفت، شاه‏ عباس دوم او را به همان سمت نخست‏ وزیری (یا به اصطلاح آن روزگار، اعتمادالدوله) باقی گذاشت.

مرگ

از آنجا که در حفظ اموال دولتی خیلی سخت‏گیر بود، دشمنان بسیاری از قبیل جانی‌خان قورچی‌باشی[۴] پیدا کرد و سرانجام این دشمنان در خانه‏‌ای که در بازارچه داشت، ریختند و او را کشتند. پنج روز که از قتل ساروتقی گذشت، شاه‌عباس دوم لباس غضب پوشید و در تالار بار عام امارت عالی‌قاپو رفت و سردارانی که وزیر را کشته بودند ملامت کرد و از ایشان سؤال کرد برای چه وزیر مرا کشتید؟ و هنگامی که ایشان دهان باز کردند تا جوابی بدهند شاه فرصت نداد و از جای خود برخاست و فرمان داد «بزنید» و به اطاق دیگر رفت. بلافاصله سرداران و غلامان با شمشیرهای برهنه بر سر قورچی‌باشی و همراهانش ریختند و به یک چشم برهم‌زدن او و۲۴ نفر رفقایش را روی قالی‌های گرانبهای تالار قطعه‌قطعه کردند و جسد قورچی‌باشی و یاران او را در میدان شاه مقابل سر در عمارت عالی‌قاپو انداختند و به این ترتیب پادشاه جوان صفوی انتقام وزیر پیر و مجرب خود را از قاتلین وی گرفت.[۵]

جستارهای وابسته

منابع