[[پرونده:Naserkhan.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|[[ناصر قشقایی|ناصرخان قشقایی]] در آلاچیقش]]
[[پرونده:Qashqai-ordu.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|اردوی قشقایی در حضور [[ناصر قشقایی|ناصرخان]]]]
پس از [[اشغال ایران در جنگ جهانی دوم]]، زمانی که [[رضاشاه]] از سلطنت استعفا داد، [[ناصر قشقایی|ناصرخان]] و برادرش [[خسرو قشقایی|خسروخان]] از [[تهران]] گریختند و با شتاب به سوی [[فارس]] رفتند. ناصرخان خود را ایلخان نامید، کنترل تمامی اراضی ایل قشقایی را به دست گرفت و دستور به از سرگیری کوچ داد. او [[انگلیسیهراسی]] و ماهی گرفتن از آب گلالود را از پدرش به ارث برده بود. با اطمینان از اینکه یورش [[آلمان نازی|آلمان]]یها به سمت [[قفقاز]] آغازی برای لشکرکشی شان به [[ایران]] و آزادی ایران از دست انگلیسیها منفور است، او نیز همچون پدرش تصمیم گرفت که در یک درگیری جهانی دیگر سمت آلمانیها را بگیرد. در بهار ۱۹۴۲ زمانی که آگاه شد یکی از عوامل آلمانی به نام [[شولتسه هولتوس]] در تهران پنهان شدهاست، به فارس فراخواندش. پس از آن هولتوس به [[فیروز آباد]] آمد و مشاور نظامی ناصرخان شد.<ref>{{پک|Pierre Oberling| July 20 2003|ک=دانشنامه ایرانیکا}}</ref> همزمان دو تن از برادران ناصرخان به نامهای [[ملک منصورخان]] و [[محمد حسین قشقایی|محمد حسین خان]] که در [[دانشگاه آکسفورد]]انگلستان تحصیل میکردند به [[آلمان]] رفته بودند و به عضویت [[ارتش آلمان نازی|ارتش آلمان]] در آمده بودند. به تصور قشقاییها در صورت پیروزی آلمان بر متفقین،[[ناصر قشقایی|ناصر خان]] به عنوان مدعی اصلی تاج و تخت [[ایران]] مطرح میشد و حتی در بین قشقاییها شایع شده بود که [[هیتلر]]، ناصر خان را به عنوان پادشاه ایران برگزیدهاست. انگلیسیها که از اتحاد ارتشیان هوادار [[آلمان نازی|آلمان]] با قشقاییها (اتحاد ملیون ایران) بیمناک شده بودند، نخست کوشیدند با پیشنهاد پرداخت پنج میلیون تومان وجه نقد و حمایت از خودمختاری قشقاییها با آنها کنار بیایند. پس از نتیجه ندادن مذاکرات، انگلیسیها [[سرلشکر زاهدی]] را از [[اصفهان]] ربوده به [[فلسطین]] تبعید کردند، قوام الملک را به حرکت واداشتند و دولت ایران را وادار کردند تا [[محمد شاهبختی|سپهبد شاهبختی]] را فرمانده نیروهای جنوب و استانداری فارس منسوب کند. شاهبختی قصد داشت با استقرار نیرو و بمباران مسیرهای کوچ قشقاییها را به بیابانها براند که با عبور قشقاییها از مسیرهای صعب العبور کوهستانی ناکام ماند. جنگ در اردیبهشت ۱۳۲۲ با حمله نیروهای تحت فرمان شاهبختی به قشقاییها آغاز شد، در آغاز قشقاییها پیروزیهای زیادی به دست آوردند اما با یورش نیروهای [[ایل خمسه]] به رهبری قوام که توسط انگلیسیها تجهیز شده بودند ورق برگشت و ناصرخان دستور عقب نشینی داد. نبرد بعدی در [[سمیرم]] اتفاق افتاد، ستون نظامی ای که به رهبری سرهنگ [[حسنعلی شقاقی]] و به درخواست سپهبد شاهبختی به سمیرم اعزام شده بودند، علی رقم میل شقاقی، با دستور از بالا وادار به جنگ با قشقاییها و متحدان [[بویر احمدی]] شان شدند، جنگی که نتیجه اش شکست سنگین نیروهای دولتی بود. این شکست هم روحیه ارتش را خراب کرد و هم مخالفان جنگ در مرکز را قدرت بخشید، حتی نوبخت نماینده [[فسا]] در مجلس، [[سهیلی]] نخست وزیر و [[احمد امیراحمدی|امیراحمدی]] وزیر جنگ را به خاطر لشکرکشی ارتش به منطقه قشقایی و کشتار مردم-که مغایر با اصل ۶۱ متمم قانون اساسی محسوب میشد- برای استیضاح به مجلس فراخواند، که البته با دستگیری نوبخت توسط انگلیسیها ناکام ماند. این حوادث سبب شد که شاهبختی و قوام به سرعت فارس را ترک کنند. [[امانالله جهانبانی|سرلشکر جهانبانی]] با حضور [[مرتضی قلی خان بختیاری]] و یک افسر انگلیسی به نام [[کلنل رابرت]] یمان صلحی را با قشقاییها به امضا رساند که به موجب آن، مقرر گردید قشقاییها خودمختاری خود را حفظ کنند، در عوض سلاحهای غنیمتی ارتش از سوی قشقاییها باز گردانده شود و از ناآرامی ایلات جلوگیری به عمل آید. همچنین [[خسرو قشقایی|خسرو خان]] به ریاست ایل منصوب گردید و به ناصر خان هم اجازه داده شد تا به عنوان نماینده [[فیروز آباد]]، به مجلس برود. در این بین نیروهای [[اساس]] که از عدم پذیرش پیشنهادشان به برادران قشقایی برای پیوستن به این نیرو عصبانی بودند به آنها تهمت جاسوسی زدند و دستگیرشان کردند، البته با فشار [[ارتش آلمان نازی|ارتش آلمان]]، [[هیتلر]] دستور آزادیشان را داد. از سوی دیگر عوامل آلمان که نتوانسته بودند ناصرخان را به برهم زدن توافقنامه راضی کنند مخفیانه با تلگراف از [[آلمان نازی|آلمان]] خواستند که با نگاه داشتن برادران قشقایی به عنوان گروگان ناصرخان را تحت فشار بگذارند که البته به خاطر اینکه قبل از رسیدن تلگراف، برادران برای آمدن به ایران به [[ترکیه]] رفته بودند، ناکام ماندند. این دو برادر هنگامی که میخواستند از مرز [[عراق]] وارد ایران شوند توسط نیروهای انگلیسی بازداشت شده به [[قاهره]] منتقل شدند. انگلیسیها ناصرخان را تهدید کردند که در صورت عدم پس دادن ماموران آلمانی، برادرانش را به جرم همکاری با متحدین اعدام خواهند کرد و همچنین قشقاییها را به صورت مستقیم مورد حمله قرار خواهند داد، تحت این فشارها ناصرخان مجبور به پذیرش پیشنهاد انگلیسیها شد. <ref>[http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/323645 معرفی سند: قشقاییها و جنگ جهانی دوم: رقابتهای انگلستان و آلمان در جنوب ایران]</ref>
در ۱۹۴۶، هم زمان با ماجرای [[حکومت ملی آذربایجان]]، خیزش عشایری دیگری در جنوب رخ داد، البته این بار به تشویق دولت مرکزی. نخست وزیر [[قوام]] که از سمت [[شوروی]]ها برای واگذاری [[امتیاز نفت شمال]] و پذیرش سه [[حزب توده|توده]] ای در کابینه اش بود، به این نتیجه رسید که یک شورش ضد [[شوروی]] در جنوب میتواند این فشار را کاهش دهد. ناصرخان البته به تشویق زیادی نیاز نداشت، هم از شورویها به اندازه انگلیسیها تنفر داشت، هم حساب کرده بود که در صورتی که قوام سقوط کند، خودش به عنوان جایگزینی رهبری اتحاد بزرگ ضد کمونیستی مطرح خواهد بود. البته ناصرخان غیر از اینها به بهبود شرایط فارس نیز میاندیشید، برای همین در سپتامبر ۱۹۴۶ بزرگان عشایر و روحانی فارس را در [[چنار راهدار]] گرد هم آورد و جریان ملی «سعدون» را راه اندازی کرد. از جمله خواستهای مهم این جریان، تعویض تمامی اعضای کابینه به غیر از [[قوام]]، اختصاص دو سوم مالیاتهای [[استان فارس]] به خود استان، تشکیل سریع شوراهای استانی و افزایش نمایندگان استان فارس در [[مجلس شورای ملی|مجلس]] بود.<ref>{{پک|Pierre Oberling| July 20 2003|ک=دانشنامه ایرانیکا}}</ref>