ناصر للحق اطروش: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
رده:زیدیه افزوده شد با استفاده از وپ:رده‌ساز
جز ویرایش با ابرابزار
خط ۲۲:
|اساتید=
|شاگردان=
|تالیفات=[[اصول الدین]] {{سخ}} [[الامالی]] {{سخ}} [[الامامة الصغیر]] {{سخ}} [[الامامة الکبیر]] {{سخ}} [[امهات الاولاد]] {{سخ}} [[البساط]] {{سخ}} [[تفسیرالاطروش]] {{سخ}} [[الفقه الناصریة]] {{سخ}} [[المسائل‌الناصریات]] {{سخ}} [[تفسيرتفسیر كبيرکبیر]]
|شهرت علمی و فرهنگی=[[مفسر]]، [[متکلم]]، [[فقیه]]، [[محدث]]، [[شاعر]]، [[فرمانده]]
}}
خط ۲۹:
 
'''ناصرالحق، ابومحمد حسن اطروش''' مشهور به '''ناصر کبیر''' از [[فقه|فقها]]، [[متکلم]]، [[علوم اسلامی|علما]]، [[حاکم]] و [[شعر|شعرای]] توانمند در قرن سوم ه. ق است. [[شیخ طوسی]] او را در شمار اصحاب [[امام هادی]] آورده‌است. حاکم [[طبرستان]] بود و از این رو که بر اثر اصابت شمشیری توسط رافع بن هرثمه در نبردگاه کر شده بود به اطروش خوانده می‌شد.
وی همچنین جد مادری [[شریف رضی]] و [[شریف مرتضی]] است و مادرش ام ولد و مملوکه خراسانیه بود. از وی به عنوان نخستین مروج اسلام در سرزمین‌های شمالی و ایران نام برده می‌شود. ناصر كبيرکبیر بر امرای سامانی طبرستان خروج كردکرد و پس از پيروزیپیروزی بر آنان پايگاهپایگاه علويانعلویان را رونق بخشيدبخشید. وی تا هنگام مرگ بر گيلان،گیلان، طبرستان و قسمتی از گرگان حكومتحکومت داشت. ناصر كبيرکبیر در علوم تفسير،تفسیر، فقه كلامکلام و حديثحدیث از سرآمدان روزگار خود محسوب می‎شد و مشهورترينمشهورترین اثری كهکه به وی نسبت می‎دهند تفسيرتفسیر كبيرکبیر نام دارد.پيش پیش از وی «حسن بن زيدزید بن محمد بن اسماعيلاسماعیل بن حسن بن زيدزید بن امام حسن مجتبی(ع)»، معروف به «داعی كبيرکبیر» و مؤسس سلسله علويانعلویان در طبرستان از سال ۲۵۰ تا ۲۷۰ قمری و «سيد‌ابوالحسنسیدابوالحسن احمد بن محمد» از سال ۲۷۰ تا ۲۷۱ و «سيد‌محمدسیدمحمد بن زيدزید» برادر حسن بن زيد،زید، معروف به «داعی الی‌الحق» از ۲۷۱ تا ۲۸۷ قمری بر منطقه طبرستان شامل مازندران، گرگان، سلسله جبال البرز و بخش‌هايیبخش‌هایی از استان سمنان و استان تهران فعلی، زمامداری و نخستيننخستین حكومتحکومت شيعی،شیعی، به مذهب زيدیزیدی را در ايرانایران پايه‌گذاریپایه‌گذاری كردندکردند.
 
این سید [[حسینیان|حسینی]] در ۳۰۱ هجری حکومت علوی را بار دیگر در تبرستان احیا کرد. او که اصالتاً اهل مدینه بود، در دوره سلطه حسن بن زید به تبرستان آمده و در نبردی که محمد بن زید کشته شده بود شرکت داشت. او ابتدا به ری گریخت و از آنجا در پی دعوتی از شاه جستانی دیلمان، که به او قول حمایت برای فتح مجدد تبرستان را داده بود بدانجا رفت. پس از دو تلاش ناموفق برای تبرستان او موفق شد دیلمیان شمال کوهها و گیلیان شرق سفیدرود را به اسلام بگرواند. از آنجا که نظریه حقوقی او از مال قاسم بن ابراهیم که اهالی زیدی رویان و شرق دیلمان آن را پذیرفته بودند در مواردی متفاوت بود گروندگان به او جامعه زیدی متفاوتی به نام ناصریه را شکل دادند. او در ۳۰۱ شکست سختی را بر سپاه سامانی در رود بوررود در شرف چالوس تحمیل کرد و مالکیت تبرستان را در دست گرفت. حکومت او به دلیل عدالتش مورد تحسین شدید مورخ سنی، طبری قرار گرفت. زیدان بعدی همگی او را به دلیل دانش فراوان و مدیریت نمونه اش امام خود می‌شمارند. برخی از آثار پرشمار او در الهیات و حقوق موجود اند. مقبره او در آمل توسط زوار گیل شرقی زیارت می‌شد. <ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv Encyclopædia Iranica | Articles<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref> حرم او محلی برای زیارت ناصریه که پیوند محکمی با بازماندگانش داشت که همگی نام خانوادگی افتخاری ناصر داشتند تبدیل شد.<ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan Encyclopædia Iranica | Articles<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
خط ۴۰:
ابومحمد، حسن بن علی بن حسن بن علی بن عُمر بن علی ([[امام سجاد]]) بن حسین الشهید، ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش، ناصر الحق، سیدنا، داعی الی الحق، از سلاله نبوی و علوی است. گویا وی در زمان [[داعی کبیر]] به [[طبرستان]] آمده و به تعلیم و تعلّم مردم آن دیار که به تازگی مسلمان شده بودند، پرداخته‌است. بعد از کشته شدن [[محمدبن زید]]، ناصر الحق به دعوت از مردم پرداخته و خلق بسیاری از اهالی [[گیلان]] و [[دیلمان]] با وی بیعت کردند. مرعشی در این زمینه می‌نویسد: «مردمانی که از طریق [[زردشتی]] به یُمن انفاس متبرکه او به دین محمدی نقل کردند و مذهب او اختیار کردند و هزاربار هزار آدمی تقریباً بر او جمع شدند و در سنه سبع و ثمانین و مأتین [۲۸۷ هـ.] خروج کرد و با خلقی انبوه رو به [[آمل]] نهاد. در جنگ با [[سامانیان]]] سید منهزم گشت و دیالم بسیار کشته شدند... سیّد دیگرباره [در سال ۲۹۰ هـ.] روی به طبرستان نهاد... چهل شبانه روز حرب و ضرب بود، عاقبت سیّد مُظفّر گشته. سید بعد از چند ماه که در طبرستان بود، به علت شکست مجدد از سامانیان باز به گیلان رفت. سید ناصر مدت چهارده سال به [[اجتهاد]] و علم مشغول بود... تا وقتی که اهالی گیلان و دیلمان سیّد را به استخلاص طبرستان رغبت نمودند. سیّد متوجه طبرستان شد... و [در سال ۳۰۱ هـ. به آمل شد و به سرای [[حسن بن زید]] [داعی کبیر] نزول فرمود و با خلق طریقه انصاف و عدل پیش گرفت و گناه‌ها عفو فرمود... سید احکام پادشاهی و امر و نهی مُلک را به سید حسن بن قاسم که ابن عم [پسرعمو] بود، بازگذاشت و او را بر فرزندان صُلبی خود ترجیح داد... سیّد را پسری بود ابوالحسین احمد... و او امامی المذهب بود... حرص دنیا او را [حسن بن قاسم] از راه سلامت بگردانید... سید را گرفته و دست بسته به [[قلعه لارجان]] [[لاریجان]] ] فرستاد... و این چنین دستمزد ناصر اطروش را داد و معرفت را به کمال رسانید...».<ref>مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص ۲۱۶-۲۲۱.</ref>
تعدادی از سپاهیان حسن بن قاسم که این واقعه را دیدند، به خانه ناصر اطروش ریخته و به غارت اموال پرداخته، اهل و عیال ناصر اطروش را با خود بُردند. برخی از سپاهیان به حسن بن قاسم اعتراض کرده و حسن بن قاسم که اوضاع را وخیم یافت، به مقابله با شورشیان پرداخت، ولی در این حین مجروح گشت و خانه نشین شد. در این هنگام لیلی بن نعمان، نماینده سید ناصر در ساری با عجله خود را به آمل رسانده و اوضاع را به دست گرفت و سید ناصر را آزاد کرد. سید مردانگی را به اتمام رسانده و حسن بن قاسم را بخشید و بعد از چندی دخترش را به عقد حسن بن قاسم درآورد و حکومت [[گرگان]] را به وی سپرد. با شرایط پیش آمده ناصر کبیر سیاست را کنار گذاشته و به طاعت و تألیف مشغول گشت. مدرسه‌ای بنا نهاده و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. ناصرالحق با عمری تلاش در راه ترویج [[تشیع]] در سال ۳۰۴ هجری دار فانی را وداع گفت و دعوت حق را لبیک نمود. مرقد وی از آن زمان تاکنون در آمل زیارتگاه عام و خاص است.<ref>احمد بن ابراهیم حسنی، المصابیح، صص ۶۰۲-۶۰۷؛ جنبش زیدیه در ایران، صص ۱۴۱-۱۵۵؛ ویلفرد مادلونگ، اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان، صص ۲۴-۳۳و ۷۱-۷۵ و ۸۵-۱۰۱ و ۲۰۹-۲۴۱ و....</ref>
 
 
== مذهب و مسلک اطروش ==
سطر ۴۹ ⟵ ۴۸:
حکومت علوی در مناطق کاملاً زیدی دیلمان و شرق گیلان پابرجا ماندو شهر هوسم که ناصر اطروش هنگام گرواندن گیلیان در آن فعال بود مرکزی برای تعلیم ناصریه و پایتخت یک خاندان محلی علوی شد که در ۳۲۰ توسط ابولفضل جعفر بن محمد نوه برادر ناصر، [[الثائر فی اللّه|حسین الثائر]] و از طریق مادر نوه خود ناصر، تاسیس شد. ناصرالحق مدرسه‌های زیادی در گیلان و طبرستان تاسیس نمود. <ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan Encyclopædia Iranica | Articles<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
 
== در کلام هاکلام‌ها ==
* [[ابن ندیم]] درباره تألیفاتش می‌نویسد: «... او دارای آثاری است؛ مثل کتاب الطهارة؛ کتاب الاذان و الاقامة... و بعد از شمردن پانزده کتاب از وی، می‌نویسد: این‌ها، کتاب‌هایی بود که ما دیدیم. برخی از زیدیه معتقدند که ناصر اطروش حدود یک صد کتاب دارد، ولی ما آنها را ندیده‌ایم. پس هر کس که کتاب ما را دیده و از کتب ناصر اطروش خبر دارد، به کتاب‌های ناصر اطروش در موضع کتاب ما بیفزاید...».<ref>ابن ندیم، فهرست، ص۲۴۴.</ref>
* [[محمد بن جریر طبری]] می‏نویسد: «... مردم جهان کسی را همتای اُطْروش در دادگری و حُسنِ سیرت و برپاداشتن حق ندیده‏اند...».
* [[ابوالقاسم بستی]] می نویسدمی‌نویسد: «... تنها در یک روز بدست ناصرالحق کبیر ۴ هزار نفر به اسلام گرویدند...».<ref>مشاهیر آمل جلد دوم ص۹۴</ref>
* [[کتاب سادات]] می نویسدمی‌نویسد: «... [[علی بن ابی‌طالب]] امام اول شیعیان هم در سخنان خود فرمود از طرف دیلم از کوه هایکوه‌های دیلم جوانی زیبا صورت و خوش منظر می آیدمی‌آید و آن بلاد را مسلمان و آباد می نمایدمی‌نماید...».
* [[محمد باقر خوانساری]] می نویسدمی‌نویسد: «... ناصرالحق دارای اوصفا حسنه و اخلاق حمیده بوده استبوده‌است...».
* [[ابن ابی‌الحدید]] گوید: «... که او صاحب سیف و قلم و از بزرگان فقهای [[امامیه]] و شیخ طالبین و عالم زاهد و ادیب شاعر ایشان بود. او اسلام را در میان ساکنان [[دریای خزر]] نشر داد و در حدود دویست‌هزار [[دیلمی]] و [[گیلک]] به‌دست وی ایمان آوردند، و او در شهرهای آنان مساجدی بنا کرد...».
 
== فرزندان ==
سطر ۶۲ ⟵ ۶۱:
== شاگردان ==
* قاضی ابو عبدالله ولیدی
* ده هاده‌ها شاگرد دیگر در دیلمان و طبرستان
 
== وفات ==