وحید لاهوتی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Республика (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Республика (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱:
در آبان 1387، [[فائزه هاشمی]]، همسر دو برادر وحید لاهوتی در مصاحبه با هفته نامه [[شهروند امروز]] خودکشی او را زیر سؤال برد و گفت او خودکشی نکرده و ضربه ای به سرش وارد شده و در [[زندان اوین]] فوت کرده است. او بیان داشت دستگیر کنندگان آیت الله لاهوتی از سوی اسدالله لاجوردی دستور داشتند در صورتی که او نمرد، وی را بکشند. همسران دو دختر هاشمی برای پدرشان مراسمی نگرفتند و هاشمی از آنها خواست «به خاطر انقلاب سکوت کنند.»<ref>[http://www.khandaniha.eu/matlab/shahrvand.pdf شهروند امروز، شماره 70، آبان 1387]</ref>
 
دومین سؤال، چرایی اصرار در مقابله با نظام است. اینجا لازم است کتاب تاریخ انقلاب و بخصوص سالهای آغازین پس از پیروزی را ورق بزنیم. خانواده لاهوتی از پیش از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق گرایش زیادی داشت و حتی خود مرحوم شيخ حسن لاهوتی به آنان کمک میکرد. بعد از پیروزی انقلاب، که سازمان مذکور مدعی سردمداری جنبش اسلامی مردم بود و حکومت را حق خود میدانست، به طرق مختلف شروع به نفوذ در بخشهای مختلف اداری و نظامی نمود و به یارگیری از میان مردم و شخصیتها پرداخت. سران سازمان چنان شیفته قدرت شده بودند که از هیچ ترفندی برای رسیدن به آن فروگذار نمیکردند و حتی برای ایجاد اختلاف میان شهید بهشتی و امام (ره) دست به کار شدند و به آن شهید بزرگوار پیشنهاد دادند اگر رهبری انقلاب را به دست بگیرد، سازمان با او بیعت میکند! برخورد هوشمندانه شهید بهشتی و طرد آنان موجب شد که سران سازمان کینه‌ي سختی به دل گرفته و برای ترور ایشان برنامهریزی کنند که سرانجام این برنامه نیز عملی شد. به هر حال، با گذشت زمان خانواده لاهوتی بیش از پیش به سازمان گرایش پیدا کردند و وحید لاهوتی، ( پسر مرحوم لاهوتی)، رسماً عضو سازمان بود.
 
به نوشته رجانیوز «پس از ماجرای 30 خرداد 60 وحید لاهوتی دستگیر شد. حسن لاهوتی، پدر وحید، با موضعگیری تند علیه این دستگیری، شهید لاجوردی را تحت فشار گذاشت تا وحید را آزاد کند و شهید لاجوردی هم او را به آرامش دعوت کرد و توضیح داد که دستگیری وحید میتواند موجب جدا شدن او از فرقه رجوی شود و نجاتش دهد اما حسن لاهوتی از طرق مختلف به اعمال فشار ادامه داد. این فشارها بیشتر در دفاع از منافقين صورت میگرفت و وحید لاهوتی تنها بهانهای بود برای توجیه پیگیریهای وی. ناگفته نماند که وحید دو برادر بزرگتر هم داشت به نامهای حمید و سعید که آنها هم غیررسمی مدافع و هوادار سازمان بودند و پدرشان را در اعمال فشار به شهید لاجوردی برای عدم برخورد با اعضای سازمان همراهی میکردند. این دو برادر دامادهای خانواده هاشمی رفسنجانی بودند؛ یکی همسر فاطمه و دیگری همسر فائزه. وحید لاهوتی با فریب دادن مأموران دادستانی توانست خودکشی کند و این خودکشی بیش از هر چیز، ناشی از تضادهای فکری ایدئولوژی التقاطی سازمان بود. شيخ حسن لاهوتی نیز خودكشي كرد.»<ref>http://www.rajanews.com/detail.asp?id=65988</ref>
 
صادق طباطبایی مرگ وحید لاهوتی و حسن لاهوتی را چنین نقل کرده است: «اگر بخواهم صادقانه نقل كنم، براي من هيچ نكته ابهامي در مورد مرگ آقاي لاهوتي وجود ندارد و همه اجزاي آن براي من روشن است. شب قبلش من و احمدآقا منزل آقاي لاهوتي بوديم، البته دومين شب متوالي بود كه آنجا بوديم. صبح آن روز يك سر رفتم اداره و برگشتم. آقاي لاهوتي خيلي عصباني بود و مي‌خواست عليه آقاي بهشتي سخنراني بكند. احمدآقا گفت: حواست‌ باشد كه آقاي بهشتي عملاً رئيس شوراي انقلاب بوده است و انتقاد از او نبايد به انتقاد از شوراي انقلاب منجر شود، چون امام روي شوراي انقلاب حساسيت دارند. اگر مي‌تواني حساب آقاي بهشتي را از شوراي انقلاب جدا كني، برو و سخنراني كن. اگر نمي‌تواني، صلاح نيست. پسر آقاي لاهوتي فرداي آن روز دستگير شد. ما تا قبل از ظهر آنجا بوديم و بعد آمديم. وقتي آقاي لاهوتي خانه نبود، از طرف دادستاني به آنجا مي‌ريزند و مقادير زيادي اسلحه پيدا مي‌كنند. آقاي لاجوردي دستور داده بود بريزند و اسلحه‌ها را جمع و وحيد را دستگير كنند. آقاي لاهوتي به خانه برمي‌گردد و مي‌بيند خانه را تفتيش و تخليه كرده‌اند. خانمش هم بسيار از نحوه برخورد آنها ناراحت‌ بود. آقاي لاهوتي با آن حالي كه شب پيش داشت و صحبتي كه با احمدآقا كرده و اين وضعي كه پيش آمده بود، احساس كرد دارد دسيسه‌اي برايش چيده مي‌شود. بلند مي‌شود و به دادستاني مي‌رود كه ببيند چه خبر شده. وقتي به اوين مي‌رسد، لاجوردي مي‌گويد آقاوحيد كلاه سر ما گذاشته. آقاي لاهوتي مي‌بيند كه ضربان قلبش فوق‌العاده بالا رفته و قرصش هم همراهش نيست. با ماشين دادستاني به خانه برمي‌گردد و قرصش را برمي‌دارد و برمي‌گردد اوين و سراغ وحيد را مي‌گيرد. به او مي‌گويند وحيد بعد از يكي دو ساعت گفتگو،‌ مي‌گويد كه با چند تن از دوستانش قرار دارد و محل آن هم بالاي ساختمان القانيان در خيابان اسلامبول است. بچه‌هاي دادستاني به اتفاق وحيد به آن جا مي‌روند و وحيد خودش را از آن بالا پرت مي‌كند پایين! آقاي لاهوتي با شنيدن اين حرف سكته مي‌كند و تا او را به درمانگاه ‌برسانند، فوت مي‌كند. به احمدآقا خبر مي‌رسد كه آقاي لاهوتي بازداشت شده و او به آقاي هاشمي زنگ مي‌زند. نمي‌توانند لاجوردي را پيدا كنند و با دادستان تماس مي‌گيرند كه به آقاي لاهوتي بي‌احترامي نشود و زود ايشان را آزاد كنيد و اگر كاري با ايشان داريد، در منزلشان با ايشان صحبت كنيد. آقاي هاشمي تماس مي‌گيرد و متوجه مي‌شود كه آقاي لاهوتي فوت كرده است. [کشته شدن لاهوتی] مطلبي است كه بعدها بچه‌هاي مرحوم لاهوتي گفتند. البته حرف بچه‌هاي او كه همگي وابسته به مجاهدين خلق بودند، با شيوه‌هاي خاصي كه اين افراد دارند، نمي‌تواند ملاك قرار بگيرد.»<ref>http://www.rajanews.com/detail.asp?id=65988</ref>