خسرو (شاه)

نام کوچک مردانه (خسرو)

خسرو. [خ ُ رَ / رُو] (اِ) مَلِک. پادشاه. (زمخشری) (از برهان قاطع). کسری. قیصر. (ج، اکاسره، قیاصره). هر پادشاه صاحب شوکت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). ج، خسروان: اصطخر شهری است بزرگ و قدیم و مستقر خسروان بوده‌است. (حدود العالم). و اندر وی [مرو] کوشکهای بسیار است و آن جای خسروان بوده‌است. (حدود العالم). بلخ شهری بزرگ است … و مستقر خسروان بوده‌است اندر قدیم و اندر وی بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجیب. (حدود العالم).

بدو داد آن نامهٔ پهلوان فردوسی.
فروخواند آن خسرو خسروان.

ز بهر نور ببزم تو خسروان جهان عنصری.
همی زنند شب و روز ماه بر کوهان.[۱]

جستارهای وابسته ویرایش

منابع ویرایش

  1. لغت نامه دهخدا