فهرست واژگان انگلیسی با ریشه فارسی

فهرست ویکی‌مدیا

فارسی و انگلیسی به عنوان دو زبان هندواروپایی واژگان بسیاری از زبان نیاهندواروپایی به ارث برده‌اند. بسیاری از این واژگانِ همانند شکل مشابه ای نیز دارند. ولی موضوع این مقاله تنها وام‌واژه‌هایی است که از فارسی به انگلیسی وارد شده‌اند. چه به گونه مستقیم و چه از راه یک یا چند زبان واسط.

بسیاری از واژه‌های با ریشهٔ فارسی از راه‌های گوناگونی به انگلیسی راه پیدا کرده‌اند. برخی از آن‌ها مانند پردیس (paradise) در دوران پیوندهای فرهنگی میان ایرانیان و یونیان و رومیان باستان به زبان‌های یونانی و لاتین راه یافته و راه خود را تا انگلیسی ادامه داده‌اند. فارسی به عنوان زبان دوم جهان اسلام بسیاری از زبان‌های دنیای مسلمان‌نشین را تحت تأثیر خود قرار داده و واژه‌های آن وارد جهان اسلام شده‌اند.

ایران تا سدهٔ نوزدهم تا اندازه زیادی برای جهانگردان انگلیسی‌زبان کشف نشده مانده بود. جاده‌های زمینی بازرگانی که ایران و اروپا را بهم پیوند می‌داد از سرزمین‌هایی نامهربان با بیگانگان می‌گذشت و این نکته ایران را از اروپا جدا نگاه می‌داشت. همچنین بازرگانی در بندرهای ایرانی کنداب پارس نیز در اختیار محلی‌ها بود. در مقابل فعالیت بازرگانان متهور انگلیسی در بنادر شرق مدیترانه موجب شد تا برخی واژه‌های پیوسته با فرهنگ عثمانی راه خود را به زبان انگلیسی باز کنند. از همین رو بسیاری از واژه‌های این فهرست هرچند در اصل از فارسی‌اند ولی از راه زبان واسط ترکی عثمانی به انگلیسی راه یافتند.

بسیاری از واژه‌های فارسی-عربی هم به واسطهٔ زبان اردو در دوران استعمار بریتانیا در هند وارد انگلیسی شدند؛ زیرا فارسی زبان بین‌المللی هندوستان (پاکستان امروزین و شمال غربی هند امروزین) پیش از حکومت انگلیسی‌ها بود.

برخی واژه‌های فارسی نیز در دوران پیوندهای فرهنگی مورها و مسیحیان در شبه‌جزیره ایبری در سده‌های میانه درون زبان‌های اروپایی (و در برخی موارد زبان انگلیسی) شدند و به همین چرایی از زبان عربی به عنوان زبان واسط عبور کرده‌اند.

پیشوند ویرایش

جهت اطمینان و مطالعه می‌توانید به وند مراجعه کنید.

_in_/im و _a_/ab:

از آ/اَ/ان

توضیح: این پیشوند برای نفی به کار رفته، همراه با اسم و فعل استفاده می‌شود.

ریشه: در زبان فارسیِ باستان، فارسی میانه و اوستایی به صورت a/an می‌باشد.

نمونه: آکندن، اَنیران (غیر ایرانی)، آوردن، اَمُرداد (نامردنی، جاودان)

_a_/ab:

از اَبی

توضیح: این پیشوند دیسهٔ کهن‌تر «بی» بوده که کاربردی نیز مانند آن دارد و به معنی «بدونِ» می‌باشد.

ریشه: در زبان فارسیِ میانه، به‌صورت abi، در زبان فارسی باستان به صورت apaiy و در اوستایی به صورت

apa می‌باشد.

_apo:

از اَپا

توضیح: این پیشوند به معنی دور، دور از، بیرون از و از می‌باشد.

ریشه: در زبان فارسی باستان و اوستایی به صورت apâ است.

_api_/ apiy:

از اَپی

توضیح :این پیشوند به معنی روی، در، کنار، افزون بر و به سوی می‌باشد.

ریشه :در زبان فارسی باستان و اوستایی به صورت

api/apiyمی‌باشد.

_ortho:

از ارتا/اردا/ارد

توضیح :این پیشوند به معنی راست، درست و مستقیم می‌باشد.

ریشه :در زبان فارسی اوستایی به صورتǝrǝdua می‌باشد.

نمونه :اردیبهشت، اردستان، اردبیل، اردکان.

_ex:

شاید از اس/سُ/زُ

توضیح :این پیشوند به معنی» بیرون «،» بیرون از «و » از «می‌باشد.

ریشه :در زبان فارسی میانه به صورت -us-, uz و فارسی باستان به صورت ud می‌باشد و در فارسی نو به صورت ه، ز ا، ز ز به جای مانده‌است.

نمونه :زدودن، آزمایی، هزینه.

_up_/above:

از اَف

توضیح :این پیشوند به معنی بر، بالا و روی می‌باشد.

ریشه :در زبان فارسی اوستایی به صورت aiwi و فارسی باستان به صورت abiy می‌باشد.

نمونه :افسر (چیزی که بر سر می‌نهند)، افراشتن، افزودن.

_inter:

از اندر

توضیح :دیسه‌ای دیگر از《در》بوده و به معنی در، بین، درون است ولی امروز به چم در میان یا بین به کار می‌رود.

ریشه :در زبان فارسی اوستایی به صورت antare و فارسی باستان به صورت antar می‌باشد.

_ambi:

شاید از اوبا

توضیح :این پیشوند به معنی هرد، و باهردو و… می‌باشد.

ریشه :در زبان فارسی باستان و اوستایی به صورت

ubâ می‌باشد.

_hypo:

از اوپا

توضیح :این پیشوند به معنی زیر و با می‌باشد.

ریشه :در زبان فارسی باستان و اوستایی به صورت

upāمی‌باشد.

_Poly:

از بُل

توضیح :این پیشوند معنی پر و بسیار داد، ه ظاهراً دیسه‌ای دیگر از پر می‌باشد.

ریشه :در زبان فارسی میانه به صورتpurr، زبان فارسی باستان به صورت paru و اوستایی به صورت

parav/porou/pauruمی‌باشد.

_Pre:

از پار/پری/پیرار

این پیشوند به معنی قبل و پیش در زمان را می‌دهد.

مانند پارسال، پیرارسال، پریروز

_Para:

از پارا/پرا

این پیشوند از زبان اوستایی گرفته شده. مانند پاراهور، پراسو، پرآسه

Post:

از پَسا

این پیشوند به معنی بعد (بعد از چیزی) است.

_Peri:

از پیرا/پر

توضیح :این پیشوند به معنی پیرامون (پیرامون چیزی) است.

ریشه :در زبان فارسی میانه به صورتpêrâ، زبان فارسی باستان به صورت pariy و فارسی نو به صورت -par-, pirâ می‌باشد.

trans:

از تَرا

این پیشوند به معنی سرتاسر و از ورا (ورای چیزی) است و از زبان اوستایی گرفته شده‌است.

homo:

از هم/هن/ان

ین پیشوند هم‌معنی، syn

com, co, col, conدر زبان انگلیسی است.

دیس کهنتر هم هن/ان می‌باشد. مانند (هم):همایش هماور، د همنشی، ن همزما، ن همبس، ت همراه. مانند (هن) :هنداختن هندسه مانند(ان) :اندازه، انباشتن اندوختن.

پسوند ویرایش

ic_وics_:

از ایک

این پسوند دیسه کهن تر از پسوند» ای «است. مانند تاریک، نزدیک.


==

فهرست

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

==

A ویرایش

  • Abbasi:سکه و واحد وزن ایرانی. ریشه‌شناسی: عباس + ی (پسوند فارسی). مربوط به شاه عباس اول (مرگ ۱۰۰۷). (البته خود کلمه عباس کلمه‌ای عربی است)
  • Abkar:سازنده یا فروشندهٔ مشروب. ریشه‌شناسی:آب(فارسی باستان pi-) +کار (از فارسی میانه)
  • Abkari:ریشه‌شناسی: "Abkari" ساختن یا فروختن مشروبات سکر آور.
  • Absinthe:ریشه‌شناسی: شاید از «اسپند» فارسی. شراب الکلی از مخلوط شراب با افسنتین.
  • Ace:ریشه‌شناسی: فارسی. کارت بازی ایرانی مانند پوکر و با همان استدلال.
  • Achaemenid:ریشه‌شناسی: یونانی شدهٔ نام فارسی باستان «هخامنشی».
  • Achar:ریشه‌شناسی: فارسی «آچار». در هند قسمتی از غذا که ترشی یا چاشنی است. (البته آچار کلمه‌ای ترکی و به معنای کلید یا بازکننده‌است)
  • Afreet:ریشه‌شناسی: عربی «عفریت»، شاید از فارسی"afraid" ساخته شده باشد. در اساطیر عرب هیولایی قوی و اهریمنی بود.
  • Afghanistan:واژهٔ افغان با پسوند فارسی –ستان. در کل به معنای"جایگاه افغان هاً.
  • Ahriman:فارسی «اهریمن»، روح پلید در آیین زرتشتی.
  • Ahu:ریشه‌شناسی: فارسی «آهو»، از فارسی میانه "ahuk". بزکوهی و غزال.
  • Ahung:واژه‌شناسی:چینی «a-hong»، از فارسی «آخوند» (الهی‌شناس و واعظ).
  • Ahura Mazda:فارسی باستان «Ahura mazdā»، در آیین زرتشتی خدا را گویند و به معنای «خدای خرد».
  • Akhundzada:ریشه‌شناسی: هندی"akhundzada"، از فارسی «آخوندزاده». در هندی لقبی برای بزرگ زادگان.
  • Algorithm:از نام «خوارزمی»، دانشمند ایرانی. (دربارهٔ فارسی بودن کلمه خوارزم بحث‌های فراوانی وجود دارد)
  • Alkenkengi:از عربی «الکاکنج» (: گیاه عروسک پشت پرده)، از فارسی «کاکنج» (kakunaj).
  • Amani:ریشه‌شناسی:هندی و فارسی «امان»، از عربی «امانة» با پسوند فارسی «ـ ی».
  • Angra Mainyu:صورت کهن اهریمن.
  • Angaria:ریشه‌شناسی: لاتین متاخر، از یونانی "angareia"، از فارسی ""angaros (پیک شاهی). در قانون مدنی رومی: خدمات اجباری حکومت، فرمانروا، یا کلیسا.
  • Angel:ریشه‌شناسی: انگلیسی میانهangel، از فرانسوی باستان angele، از لاتین متاخرangelus، از یونانی angelos (در ترجمهٔ واژهٔ عبری mal'kh «فرشته»)، احتمالاً با ریشهٔ ایرانی؛ angaros یونانی از پیک شاهی ایرانی (هخامنشی)؛ شاید هم‌ریشه با سنسکریت angirasبه معنای نخستین گروه پرتوهای آفریدهٔ ایزدی. روان‌های ماوراءالطبیعه در الهیات ایرانی، یهودی، مسیحی و اسلامی که عموماً با بال مجسم می‌شوند و فرستادگان خدا، واسطه‌های ایزدی و نگهبانان مخصوص فرد یا ملت هستند.
  • Apadana:ریشه‌شناسی: فارسی باستان"apadana"، به معنای کاخ. از apa پیوسته +dana محوطه.
  • Armenia:الزاماً نباید ریشهٔ فارسی داشته باشد اگرچه نخستین بار در کتیبه‌های هخامنشی نام "Armina" ثبت شده.
  • Arsenic:از «زرنیگ»(zarnig).
  • Arya:از فارسی باستان "Arya"، سرزمین و مردم آریا= ایران، ایرانی.
  • Aryan:از فارسی باستان "Aryanam"، سرزمین و مردم آریا = ایران.
  • Asafetida:ریشه‌شناسی: فارسیaza (مصطکی) + لاتین foetida. صمغ خوردنی مانند آدامس از گیاه ایرانی و هند شرقی از خانوادهٔ آنقوزه. با بو و مزهٔ قوی، و در گیاه‌پزشکی در داروی ضد تشنج به کار می‌رود.
  • Asmodeus:روح شیطانی، شاهزادهٔ دیوان، از لاتین Asmodaeus، از یونانی Asmodaios، از عبری تلمودی Ashmeday، از اوستایی Aesh-ma-daeva به معنای «Aeshma ی فریبنده».
  • Assassin:این واژه از «حشاشین» (پیروان حسن صباح) آمده.
  • Aubergine:از فارسی «بادنجان» که خود این واژه نیز ممکن است از سنسکریت آمده باشد.
  • Aumildar:ریشه‌شناسی: عربی «عمل» + دار (پسوند فارسی). تحصیلدار در هند.
  • Avesta:به زیر بنگرید.
  • Avestan :ریشه‌شناسی: اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان (فارسی میانه Avastik) + an انگلیسی.
  • Azadirachta :ریشه‌شناسی: لاتین نو، از فارسی «آزاد درخت»، درخت آزاده و اصیل.
  • Azedarach :ریشه‌شناسی: فرانسوی azédarac، از فارسی «آزاد درخت»، درخت آزاده و اصیل.
  • Azha :از فارسی «آشیانه».
  • Azure(Color) :از لاتین میانه azura، از فارسی «لاجورد».

B ویرایش

Babouche

ریشه‌شناسی: از فارسی «پاپوش».

Babul

ریشه‌شناسی: فارسی گیاه «بابُل»، هم‌ریشه با سنسکریت babbula, babbla (درخت صمغ عربی). این درخت احتمالاً بومی سودان است اما از شمال آفریقا تا آسیا و هند گسترده شده.

Badian

ریشه‌شناسی: فرانسوی badiane، از فارسی گیاه «بادیان».

Baghdad

از فارسی میانه «بغداد»Bhagadad به معنای "هدیهٔ خداً.

Bakhtiar

ریشه‌شناسی: فارسی «بختیار» Bakhtyr، شاید از «بخت یار» به معنای «خوشبخت». عضوی از مردم بختیاری.

Baksheesh

از فارسی «بخشش» از فعل «بخشیدن». در انگلیسی به معنای انعام.

Balaghat

ریشه‌شناسی: شاید از هندی، از فارسی «بالاً (از فارسی میانه) + هندی gaht» گذشتن". فلات برفراز کوه‌ها.

Baluchi

ریشه‌شناسی: فارسی «بلوچ»، «بلوچی». از اقوام هندوایرانی که در ناحیهٔ بلوچستان زندگی می‌کنند.

Baluchistan

ریشه‌شناسی: ناحیه‌ای در آسیای غربی، از فارسی «بلوچستان». قالیچه‌ای با رنگ‌های تیره که توسط چادرنشینان بلوچی و سیستانی بافته می‌شود.

Ban (title)

فرماندار کرواسی، از صربو-کرواتی. «ارباب، فرماندار، حکمران»، از فارسی «بان».

Bank

ریشه‌شناسی:از بانک و هم‌معنی دیگر در فارسی بایگ.

Barbican

ممکن است از فارسی «خانه» یا «برج و بارو» باشد.

Barsom

ریشه‌شناسی: فارسی «بَرسم»، از فارسی میانه bursam، از اوستایی barsman. چوبی مقدس در آیین زرتشتی.

Bas

ریشه‌شناسی: هندی bas، از فارسی «بس» به معنای «کافی و اندازه».

Bazaar

از فارسی «بازار»، از فارسی میانه bahâ-zâr به معنای «جای قیمت».

Bazigar

ریشه‌شناسی: هندی bazigar، از فارسی «بازیگر». برای نامیدن چادرنشینان دوره‌گرد مسلمان در هند به کار می‌رود.

Bedeguar

ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه bedegard، از فارسی «باداورد». نوعی گیاه.

Begar

ریشه‌شناسی: هندی begaar، از فارسی «بیکار».

Begari

بنگرید به بالا.

Beige

ریشه‌شناسی: فرانسوی، شاید از ایتالیایی پنبه bambagia، از لاتین میانه bambac-,bambax، از یونانی میانه bambak-,bambax، احتمالاً از واژه‌ای ترکی که اکنون پنبه pamuk می‌خوانند و احتمالاً با منشأ فارسی «پنبه». پارچه ساخته شده با پنبه با رنگ قهوه‌ای مایل به زرد خاکستری. این واژه شاید هم از cam byses گرفته شده باشد (یونانی byssos لباس فاخر، bysses یا byses به نخ درجه یک می‌گفتند که لباس شاهزادگان پارسی بود) فارسی «کمبوجیه»، بابلی kam buzi، نام شاه ایران که به لباسش تعمیم داده شده.

Belleric

ریشه‌شناسی: فرانسوی، از عربی «بَلیلَج»، از فارسی گیاه «بَلیله». میوه‌ای از خانوادهٔ بادام هندی.

Bellum

ریشه‌شناسی: از فارسی «بَلَم»، قایق هشت‌نفره.

Benami

ریشه‌شناسی: هندی benaam، از فارسی «به نام» + «ـ ی».

Bezoar

از «پادزهر». که بیشتر در پزشکی و رنگ‌سازی شرقی کاربرد دارد.

Bheesty

ریشه‌شناسی: از فارسی «بهشتی». در هند: حمل‌کنندهٔ مخصوص آب برای خانه یا هنگ.

Bhumidar

ریشه‌شناسی: هندی bhumidar، از «بوم» زمین (از سنسکریت و ایرانی Bumi و فارسی باستان Bum) + «دار» (پسوند فارسی). در هند: زمیندار بزرگ.

Bibi ریشه‌شناسی: هندی bibi، از فارسی.

Bildar

ریشه‌شناسی: هندی beldar، از فارسی «بیل دار». در کاربرد حفار و حفرکننده.

Biryani

ریشه‌شناسی: هندی و اردو biryaan، از فارسی «بِریان». غذایی هندی مخلوطی از:گوشت یا ماهی، سبزیجات، برنج همراه با زعفران و زردچوبه.

Bobachee

ریشه‌شناسی: هندی babarchi، از فارسی «باورچی» آشپز مرد.

Bombast

ریشه‌شناسی:از فرانسوی میانه bombace، از لاتین میانه bombac-، از لاتین bombyc-، ابریشم و کرم ابریشم، از یونانی bombyk-، ابریشم و جامهٔ ابریشمین؛ احتمالاً از ریشهٔ فارسی «پنبه».

Borax

ریشه‌شناسی: از فارسی «بوره».sodium borate.

Bostanji

ترکی bostanci، به معنای باغبان. از bostan از فارسی «بوستان»: «بو» عطر + «ستان» جایگاه. شغلی درباری در باغ‌های سلطنتی عثمانی.

Bronze

ریشه‌شناسی: شاید از فارسی فلز «برنج».

Brinjal

ریشه‌شناسی: از فارسی «بادنجان»، احتمالاً از سنسکریت vaatingana.

Buckshee

ریشه‌شناسی: هندی bakhsis، از فارسی «بخشش».

Budmash

ریشه‌شناسی: فارسی «بدمعاش»، «بد» (از فارسی میانه vat) + معاش (عربی). در هند به شخص بدسیرت و هرزه گویند.

Bukshi

ریشه‌شناسی: فارسی «بخشی» (بخشنده). در هند: مأمور پرداخت.

Bulbul

ریشه‌شناسی: از ریشهٔ ایرانی و گرفته‌شده از عربی. فارسی «بلبل».

Bund

ریشه‌شناسی: هندی band، از فارسی «بند». درهند: سدی برای جلوگیری از نفوذ آب.

Bunder Boat

ریشه‌شناسی: هندی bandar، از فارسی «بندر». قایق ساحلی در خاور دور.

Bundobust

ریشه‌شناسی: هندی band-o-bast، از فارسی «بند و بست». در هند: مرتب یا تسویه کردن جزئیات.

Burka

ریشه‌شناسی: روسی، احتمالاً از buryi «قهوه‌ای تیره» (اسب). احتمالاً از ریشهٔ ترکی burقرمز روباهی؛ این واژه احتمالاً از فارسی گرفته شده «بور» (قهوه‌ای مایل به سرخ).

Burkundaz

ریشه‌شناسی: هندی barqandz، از فارسی «برق انداز». «برق» (عربی) + «انداز». نیروهای مسلح یا پلیس هند در سدهٔ ۱۸ و ۱۹ میلادی.

Buzkashi

از فارسی «بز کشی».

C ویرایش

Caftan

ریشه‌شناسی: روسی kaftan، از ترکی، از فارسی «خفتان». ردایی نظامی، تا قوزک پا و آستین‌های بسیار بلند و پرشده از پنبه یا ابریشم و یراق کمربندی رایج در سده‌های میانی اسلام.

Cake

از کاک(kaak) در پارسی باستان.

Calabash

احتمالاً از فارسی «خربزه».

Calean

ریشه‌شناسی: از فارسی «قلیان».

Calender

ریشه‌شناسی: فارسی «قلندر»، از عربی، از فارسی kalandar(کلندر؟) انسان ژولیده، یکی از فرقه‌های صوفیه که درویشانه زندگی می‌کردند.

Camaca

ریشه‌شناسی: انگلیسی میانه، از فرانسوی میانه camocas یا لاتین میانه camoca، از عربی «کمخا، از فارسی» کَمخا پارچه‌ای منقش از ابریشم یا موی شتر.

Cambodia

فارسی باستان Kabujia. فارسی «کمبوجیه». نام کشور کامبوج بنگرید به Kamboh.

Candy

از عربی «قندی»، از فارسی «قند».

Carafe

از عربی «قرافه»، «پاشیدن»، از فارسی «قرابه».

Caravan

ریشه‌شناسی: ایتالیایی caravana, carovana، از فارسی «کاروان».

Caravansary

ریشه‌شناسی: فارسی "کاروانسراً.

Carcass

ریشه‌شناسی: فرانسوی میانهcarcasse، از فرانسوی باستان carcois، شاید از carquois, carquais به معنای ترکش، از تغییر tarquais، از لاتین میانه tarcasius، از عربی «ترکَش»، از فارسی «ترکش». از تیر (از فارسی باستان tigra «نوک‌تیز») + -کش (از «کشیدن»، از اوستایی karsh-).

Carcoon

ریشه‌شناسی: هندی kaarkun، از فارسی «کارکُن». در هند: دفتردار، منشی.

Cash

ریشه‌شناسی: از سنسکریت karsa، واحدی در وزن طلا و نقره، هم‌ریشه با فارسی باستان karsha-، واحد پولی ایران هخامنشی.

Cassock

ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه casaque، از فارسی «کژاکند» (قزاگند). «کژ» (کج) ابریشم کم بها + «آگند» (از آکندن: پر کردن). لباسی که درون آن را با ابریشم و پنبه پر می‌کردند.

Caviar

از فرانسوی caviar، از ایتالیایی یا ترکی وارد انگلیسی شده، از فارسی «چاو-دار» به معنی «تکه‌ای از قدرت». به دلیل اینکه ایرانیان باستان کاملاً از خواص مفید و نیروبخش آن آگاه بوده‌اند.[۱]

Ceterach

لاتین میانه ceterah، از «شیطرگ»، فارسی «شاه تره». گیاهی از خانوادهٔ سرخس.

Chador

هندی caddar، از فارسی «چادر». پوشش رایج میان بانوان مسلمان و هندو، به ویژه در ایران و هند.

Chakar

هندی chakor، از فارسی «چاکِر». در هند: خادم و نوکر خانه و دفتر.

Chakari

«چاکری». در هند: خادم خانگی و عمومی.

Chakdar

از پنجابی chakdar، از chak(«حق تصدی» از سنسکریت cakra) + «دار». در هند: مالک دارای زمین‌های اجاره‌ای و برزگران.

Chalaza

اسلاوی باستان zledica «باران منجمد»، فارسی «ژاله» (در معنای تگرگ).

Chappow

فارسی «چپاو» یا «چپاول». Charka

هندی carkha، از فارسی «چرخه». چرخ (از فارسی میانه chark، اوستایی chaxra-، سنسکریت cakra). دستگاهی که در هند برای ریسیدن پنبه استفاده می‌کنند.

Charpoy

از فارسی «چارپای». رختخواب طنابی در هند.

Chawbuck

هندی cabuk، از فارسی «چابک». در هند: تازیانهٔ بزرگ.

chemical

از فارسی «کیمیا»

Cheque

از فارسی «چِک». ایرانیان برای نخستین بار چک را اختراع کردند. بانک‌ها در امپراتوری ساسانی در سده نخست پ. م اوراق بهاداری را به کار می‌بردند به نام «چک». که پایهٔ چک‌های امروزی است.

Check

از فرانسوی باستان eschequier «جلوگیری کردن» (در شطرنج)، از eschec، از لاتین میانه scaccus، از فارسی «شاه» (در شطرنج). در سدهٔ هفده این کلمه معنای عمومی «ممانعت کردن از دزدی» را گرفت و سرانجام در ۱۷۹۸ نام نخستین چک‌های بانکی را به خود گرفت.

Checkmate

از فرانسوی میانه eschec mat، از فارسی «شاه‌مات» (شاه نمی‌تواند بگریزد)، شطرنج.

Chess

از روسی shach، از فارسی «شاه»، مختصر «شاه‌مات»، شطرنج.

Cheyney

ریشه‌شناسی: احتمالاً از فارسی «چینی». پارچه‌ای پشمی در سده‌های ۱۷ و ۱۸.

Chick

هندیciq، از فارسی chiq. پرده و محافظی برای ورودی ساختمان در هند و آسیای شرقی.

Chillum

ریشه‌شناسی:هندیcilam، از فارسی «چَلَم».

Chilamchi

ریشه‌شناسی:هندیcilamci، از فارسی «چَلَمچی». در هند:ظرف فلزی شستشو.

China

از فارسی «(ظرف) چینی»، از چینی.

Chinar

هندی chinar، از فارسی «چنار». گونه‌ای درخت آسیایی.

Chobdar

هندی cobdar، از فارسی «چوبدار». «چوب» (از فارسی میانه chup) + «دار».

Cinnabar

احتمالاً از عربی «زنجَفر»، از فارسی «شنگرف».

Coomb

انگلیسی میانه combe، از انگلیسی باستان cumb، واحد اندازه‌گیری مایعات؛ وابسته با آلمانی میانهٔ جنوبی kump قدح، کاسه و آلمانی میانهٔ شمالی kumpf، فارسی «گنبد».

Come و comma

از ریشه «گام» است که در پهلوی و اوستایی نیز موجود است. واژه گام به باور نگارنده حتی می‌تواند ریشه Go در زبان انگلیسی باشد.

Culgee

ریشه‌شناسی: هندیkalg، از فارسی «کلگی» پر تزیینی. پری که هندیان بر دستار سرخود ی زدند.

Cummerbund

هندی kamarband، از فارسی «کمربند».

Cushy

هندی khush، از فارسی «خوش».

D ویرایش

Daeva

Daeva, deva از اوستایی daevo؛ فارسی «دیو». روح شیطانی در آیین زرتشتی.

dafadar

از فارسی «دفعه دار». «دفعه» (عربی)+ «دار».

Daftar

هندی daftar، از فارسی «دفتر»، از عربی «دِفتر»، از یونانی diphtheria(چرم، پارچه نوشتنی).

Daftardar

ریشه‌شناسی: هندی daftardar، از فارسی «دفتردار».

Dakhma

ریشه‌شناسی: فارسی «دخمه»، از فارسی میانه dakhmak، از اوستایی daxma-(مکان جنازه).

Daroga

ریشه‌شناسی:هندی daroga، از فارسی «داروغه». در هند: رئیس افسران.

Darvesh

از فارسی «درویش».

Darzi

هندی darzi، از فارسی «درزی». خیاط یا صنف خیاطان هندو در هند.

Das

سنسکریت dassa دشمن، بنده، احتمالاً وابسته با فارسی «داه» غلام، اوستایی dahyn-, dainhu-, danghu- سرزمین، فارسی باستان dahyn- سرزمین، ایالت، سنسکریت dasyu بیگانه. خادم هندویی در هند.

Dastur

هندی dastur سنت، از فارسی «دستور». هزینهٔ عمومی.

Dastur

از فارسی «دستور». موبد موبدان در کیش زرتشتیان هند.

Dasturi

هندی dasturi، از فارسی «دستور». پاداش.

Defterdar

ترکی، از فارسی «دفتردار». در ترکیه: مأمور حساب‌های مالی.

Dehwar

فارسی «دِه وَر». ارباب دارای بنده و غلام.

Del

فارسی «دل».

Dervish

از فارسی «درویش»، از فارسی میانه darweesh.

Dewan

ریشه‌شناسی: هندی diwan، از فارسی «دیوان». کتاب محاسبات.

Demitasse

از فرانسوی «نیم فنجان» demi+tasse. فرانسوی باستان وام گرفته از عربی «تسَه» از فارسی «تشت».

Div

از فارسی «دیو».

Divan

از فارسی «دیوان»، از فارسی باستانdipi («نوشته»)+ vahanam(«خانه»).

Doab

ریشه‌شناسی: فارسی «دوآب». سرزمینی در میان دو رودخانه.

Dogana

ریشه‌شناسی: از فارسی «دوگانه»، دیوان محاسبه. گمرگ ایتالیایی.

  • Domain

ریشه‌شناسی: از دامنه پارسی.

Douane

ریشه‌شناسی: از فارسی «دیوان». گمرک.

Dubber

ریشه‌شناسی: از فارسی «دبه». بطری چرمی در هند برای نگهداری روغن و مایعات.

Duftery

ریشه‌شناسی: از «دفتر» + «ـ ی». پسر پادو در ادارات و دفاتر.

Dumba

ریشه‌شناسی: فارسی «دُمب». گوسفند دُم‌پهن بخارایی و قرقیزی.

Durbar

ریشه‌شناسی: از فارسی «دربار». حضار در برابر شاه.

Durwan

ریشه‌شناسی: از فارسی «دربان». «در» (از فارسی میانهdar، از فارسی باستان duvar-)+ «بان».

Dustuck

ریشه‌شناسی: هندی dastak، از فارسی «دستک/دسته». (دستگیره)

E ویرایش

Emblic

لاتین نوemblica، از عربی «اَملَج»، از فارسی «آمُله». درختی از خانوادهٔ Phyllanthus emblica.

Enamdar

هندی in'aamdaar، از فارسی «انعام دار».

Euphrates

از فارسی باستان Ufratu «شایسته برای عبور».

Elephant

از کلمه الفیل عربی که ریشه پارسی آن پیل است.

F ویرایش

Farsakh

عربی «فرسخ»، از فارسی «فرسنگ». واح اندازه‌گیری در حدود ۱۰ کیلومتر.

Farsi

نامی برای زبان فارسی در عربی. در عربی «پ» وجود ندارد و این نام پس از حملهٔ اعراب به ایران به جای «پارسی» در ایران رایج شد.[نیازمند منبع]

Fallow

از واژه پَیرو در زبان فارسی آمده‌است.

Faujdar

هندی fawjdaar، از فارسی «فوج دار». «فوج» (عربی)+ «دار». افسر جزء در هند.

Faujdari

از فارسی «فوج‌داری». دادگاه جنایی در هند. Ferghan

از فارسی «فرغانه». منطقه‌ای در آسیای مرکزی. نوعی قالیچهٔ ایرانی که با پنبه بافته می‌شود. با زمینهٔ آبی یا قرمز تیره و با گل حنا رنگ آمیزی می‌شود و بسیار نفیس است.

Feringhee

از فارسی «فرنگی»، از فرانسوی. Frankish. شخص اروپایی؛ زیرا اولین برخورد مسلمانان با اروپاییان به‌خصوص اروپاییان غربی در زمان «شارلمانی» پادشاه فرانک‌ها رخ داد. عربی «فرنجی» و در عثمانی با تلفظ feringhee.

Fers

انگلیس میانه، از فرانسوی میانه fierce، از عربی «فَرزَن»، از فارسی «فرزین». وزیر شطرنج.

Fida'i

عربی «فِداء + ـ ی». فداییان و پیروان اسماعیلیه و حَشّاشین.

Firman

از فارسی «فرمان»، از فارسی باستان framânâ.

Far

از واژه فرای فارسی، به معنی دور، در سانسکریت و کُردی پَر، هم ریشه با پرت (به معنای دور انداختن)

G ویرایش

Gatch

از فارسی «گچ».

Ghee

از فارسی «گَردان». آمیختن.

Galingale

از فارسی «خَلَنجان». گونه‌ای گیاه.

Gazelle از فارسی غزال یا آهو

Gherkin

احتمالاً از فارسی میانه angArah «هندوانه». خیار ریز هندی که در خیارترشی استفاده می‌شود.

Ghorkhar

از فارسی «گوره خر». در هند :خرهای وحشی در شمال هند.

Giaour

از فارسی «گَئُر/گَبر». (آتش‌پرست).

Gigerium

از لاتین gigeria امحا پرنده، شاید از فارسی «جگر».

Gizzard

نزدیک یهgysard، تحول یافته یgysar، از انگلیسی میانه giser, gyser، از فرانسوی باستان شمالی guisier «جگر» (مخصوصا برای پرندگان)، از لاتین gigeria، شاید از فارسی که با «جگر» پیوند دارد.

Gul

ریشه‌شناسی: فارسی «گل». گل سرخ.

Gulhinnai

ریشه‌شناسی: «گل» +"حِنّاء (عربی). نوعی قالیچهٔ ایرانی.

Gulmohar

ریشه‌شناسی: هندی gulmohur، از فارسی «گُل‌مُهر». سکهٔ طلا.

Gunge

ریشه‌شناسی: هندی gãj، از ریشهٔ ایرانی. فارسی «گنج».

Gymkhana

ریشه‌شناسی: احتمالاً تغییریافتهٔ (متأثر در واژهٔ gymnasium) هندی gend-khana «جای شلوغ». از فارسی «خانه».

H ویرایش

Halalcor

هندیhalalkhor، از فارسی «حلال خور».

Havildar

هندی hawaldar، «حواله» (عربی)+ «دار». افسر وظیفه و مأمور اجرایی در ارتش هند.

Hyleg

از فارسی «هیلاج». وضعیت ستارگان در نجوم برای تخمین زمان تولد.

Hindi

از فارسی «هندی». زبانی بومی در مناطق شمالی هند و رسمی در سراسر هند.

Hindu

از فارسی میانه «هندو»، از اوستایی hendava، از سنسکریت saindhava «هندی».

Hindustan

هندی Hindustan، از فارسی «هندوستان» (سرزمین هندوها). Hindustan is Persian, in Hindu language, the country is called Bharat.

Hircarrah

فارسی «هرکاره». «هر» (از فارسی باستان haruva-)+ «کار» (از فارسی میانه، از فارسی باستان kar-)

Homa

hom از فارسی «هوم»، از اوستایی haoma. درختی مقدس برای زرتشتیان و در میانرودان درخت زندگی بود.

I ویرایش

India

از فارسی «هند».

Iran

از فارسی میانه Iran = Aryan

Ispaghol

گیاه «اسبغول». در لغت به معنای «گوشِ اسب». asp(فارسی میانه:اسب)+ «غول»(:گوش).

J ویرایش

Jolt

از فارسی دری و لهجهٔ مشهدی به معنای تکان خوردن می‌باشد. در لهجه مشهدی جل جل کردن رواج بسیار دارد.

Jackal

از فارسی «شَغال»، گونه‌ای سگسان از خانوادهٔ سگ‌سانان در آفریقا و آسیای جنوبی.

Jagir

از فارسی «جاگیر». عوارض مالیاتی شخصی در شمال هند و پاکستان برای ادارهٔ بخش.

Jama

از فارسی «جامه». لباس بلندی که هندی‌ها و پاکستانی‌ها می‌پوشند.

Jasmine

از فارسی «یاسمن». گونه‌ای یاس بالا روندهٔ خوشبو.

Jemadar

هندی jama'dar/jam'dar. «جمع/جمعیت» (عربی)+ «دار». ستوان در ارتش هند.

Jezail

فارسی «جزایر/جزایل». نوعی تفنگ بزرگ پایه دار.

Jujube

یونانی zizyphon، از فارسی «زیزفون». گونه‌ای گیاه.

Julep

از فارسی «گل آب». شربت طبی. امروزه در آمریکا به آن ویسکی یا ودکا با نعنا گفته می‌شود از فرهنگ معاصر هزاره

Jungle

از فارسی «جنگل»

K ویرایش

Kabob

احتمالاً از فارسیِ «کباب»، یا از عربی‌شده یا اردوشدهٔ نام فارسی آن.

Kabuli

فارسی «کابُلی»، وابسته به کابل.

Kaftan

از فارسی «خفتان».

Kajawah

از فارسی «کجاوه». نشیمنی بر دو شتر برای حمل و نقل در هند.

Kala-Azar

از هندی kala(سیاه)+ «آزار». بیماری واگیردار عفونی سخت آسیایی ناشی از کمخونی.

Kamarband

In English it refers to the wide belt made of a wide band of silk or shiny cloth worn by men around the waiste as part of a Black Tie suit. It entered the English language in India from the colonial times. But it is a Persian word, Kamar = waiste and Band = band, binder meaning Belt.

Kamboh

ریشه‌شناسی: در فرهنگ وبستر: «اعضای طبقهٔ پایین در پنجاب که به‌خصوص در کشاورزی گماشته شده‌اند». این تعریف در فرهنگ وبستر از ریشهٔ عنوانی فارسی آمده که ظاهراً در حال به افراد شرور افغانی و کشمیری می‌گویند. این عنوان کاربردی بسیار عمومی دارد که در دورهٔ پادشاهی مغولان در هند مخصوصاً اکبر و جهانگیر رایج شد. بنابر دانشنامهٔ بریتانیکا سیدها (منظور گدایان است) و کامبوها افراد پستی بودند که در زمان حکومت اسلامی در هند زندگی می‌کردند. این واژه صورت کنونی واژهٔ Kambojas است. خاندان معروف جنگاور هندوایرانی؛ که در نوشته‌های سنسکریت و پالی در زمان امپراتوری آشوکا ثبت شده؛ و با نام کامبیز/کمبوجیه در فارسی باستان وابستگی دارد. بنابر متون ودایی مانند مهابهاراتا از کشاترا (جنگاور)های اصیل بودند. این‌ها مانند سکاها و پهلوها جنگاورانی اصیل و خارجی بودند (هندی نبودند) و چون با آیین هندو و برهمنی مخالفت داشتند و بیشتر بودایی بودند به‌مرور در هند به زوال کشانده شدند. البته کامبوها یا کامبُجاها در بنگال، سریلانکا و کامبوج نیز حکومت می‌کردند.

Karez

ریشه‌شناسی:فارسی «کاریز». قنات.

Kemancha

ریشه‌شناسی: از فارسی «کمانچه». رایج در خاورمیانه، قفقاز و آسیای میانه.

Kerana

ریشه‌شناسی:از فارسی «کَرنای».

Kenaf

ریشه‌شناسی:فارسی «کنف». گیاهی از خانوادهٔ Hibiscus cannabinus.

Khaki

فارسی «خاکی».

Khakhsar

ریشه‌شناسی:هندیkhâksâr، از فارسی «خاکسار». گروهی مسلمان ناسیونالیست در هند.

Khan

عربی «خان»، از فارسی (نباید با واژهٔ آلتایی «خان» اشتباه گرفت). کاروانسرا در برخی کشورهای آسیایی.

Khankah

ریشه‌شناسی:هندی khânaqâh، از فارسی «خانقاه». «خانه» + «گاه».

Khidmatgar

«خدمﺔ» (عربی)+ «گر». در هند: نوکر.

Khoja

ریشه‌شناسی:از فارسی «خواجه». عنوانی احترام آمیز.

Khuskhus

ریشه‌شناسی:هندی khaskhas، از فارسی «خس‌خس». گیاه معطر هندی.

Kincob

ریشه‌شناسی:هندیkimkhab, kamkhwab، از فارسی «کم خاب». پارچی زربفت.

Kiosk

از فارسی «کوشک»، یا از فارسی میانه gōšak «گوشه».

Koftgari

هندیkoftgar، از فارسی «کوفتگر». زرکار/فلزکار هندی.

Koh-i-noor

از فارسی «کوه نور». الماسی معروف که در سال ۱۸۴۹ به دست انگلیس افتاد.

Kotwal

هندیkotwal، از فارسی «کوتوال». رئیس پلیس در هند.

Kotwalee

هندیkotwalee، از فارسی «کوتوالی». ادارهی پلیس در هند.

Kran

فارسی «قِران». سکهٔ نقره واحد پولی ایران از ۱۸۲۶ تا ۱۹۳۲، سکهٔ نقره.

Kurta

هندی و اردوkurta، از فارسی «کُرته». پیراهن بی یقهٔ نازک.

Kusti

فارسی «کُستی/کُشنی»، از فارسی میانه kust, kustak «کمر». ریسمانی مقدس که زرتشتیان به کمر می‌بندند.

L ویرایش

Lac

هندیlakh، از فارسی «لاک». مانند لاک انگشت.

Lamasery

فرانسوی lamaserie، از lama+serie(از فارسی "سَراً)

Larin

ریشه‌شناسی:فارسی «لاری». نوعی پول نقره در بخش‌هایی از آسیا.

Lascar

اردو lashkarī، از فارسی «لشکری». توپخانه در هند و انگلیس.

Lasque

ریشه‌شناسی: احتمالاً از فارسی «لَشک/لاشک» (قطعه). قطعه الماس نامرغوب در هند.

Leucothoe

شاهزادهٔ افسانه‌ای ایرانی که گمان می‌رود آپولو را به توت‌فرنگی شیرین مسخ کرد. گونهٔ این گیاه در آسیا و آمریکا.

Lemon

از انگلیسی میانه limon، از فرانسوی باستان limon، از ایتالیایی limone، از لاتین میانه līmōnium، از عربی «لَیمون»، از فارسی «لیمون/لیمو». این میوه در سده ۱۵ م. به انگلستان برده شد.

Lilac

از فارسی «لیلکی»، از «نیلک» (نیلی).

Lungī

هندیlungī، از فارسی «لُنگی». لنگی که در هند، پاکستان و برمه مردان استفاده می‌کنند.

Laari

ریشه‌شناسی: احتمالاً از دیوهی (زبان مالدیو)، از «لاری». پول مالدیو.

Leg

از فارسی لنگ با کسره

M ویرایش

Magic

انگلیسی میانهmagik، از فرانسوی میانه magique، از لاتینmagicus، از یونانیmagikos، ازmagos, magus جادوگر (از ریشهٔ ایرانی، فارسی باستان magu- «مغ»).

Magus, magi

از magus، از فارسی باستان magu- «شخص مقتدر»، فارسی «مغ». روحانی زرتشتی. در عهد جدید از سه مغ نام برده شده که از شرق می‌آیند و بشارت میلاد عیسی را می‌دهند.

Malguzar

هندیmalguzar، از «مال» (عربی)+ «گذار». در هند:مالک.

Manichean

لاتینManichaeus مانوی، از یونانی Manichaios، فارسی «مانوی». پیرو آیین مانی در سده ۳ م.

Manticore

از فارسی باستان «آدمخوار». martiya-(آدم)+ khvar-(خوردن). موجودی افسانه‌ای با سر انسان و شاخ، بدن شیر و دم اژدها یا عقرب.

Markhor

فارسی «مارخور» (خورندهٔ گاو). بزی کوهی در افغانستان و هند.

Mazdak

فارسی «مزدک». اصلاحگر زرتشتی در دوران ساسانی در سده ۵ م. از Mazda.

Mazdakite

فارسی «مزدکی». پیرو اصلاحات مزدک.

Mazdoor

هندیmazdur، از فارسی «مُزدور». کارگر هندی.

Mehmandar

فارسی «مهماندار».

Mehtar

فارسی «مهتر». «مه» (از فارسی میانهmeh, mas)+ «تر» (از فارسی میانه، از فارسی باستان-tara-)

Mesua

لاتین نو، از نام دانشمند ایرانی مسیحی و طبیعت‌شناس یوحنا ابن مساویه (Johannes Mesue) متوفی به سال ۲۳۶ هـ. ش نوعی درخت آسیایی.

Mezereon

انگلیسی میانه mezerion، از لاتین میانه mezereon، از عربی «مازریون»، از فارسی. گیاه مازریون.

Mirza

فارسی «میرزا».

Mithra

ایزد ایرانی «میترا».

Mithraeum

ایزد ایرانی «میترا».

Mithraism

آیین «مهرپرستی». ایزد ایرانی «میترا».

Mobed

فارسی «موبد». روحانی زرتشتی.

Mogul

فارسی «مغول».

Mohur

هندی muhur/muhr، از فارسی «مُهر». سکهٔ طلا در زمان حکومت مغولان بر هند، تبت و نپال.

Mummy

انگلیسی میانه mummi، از فرانسوی میانه momie، از لاتین میانه mumia، از عربی «مومیاء» (مومیایی)، از فارسی «موم».

Murra

ریشه‌شناسی: لاتین، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی مانند یونانی morrhia/murra؛ وابسته با فارسی «مُر/مور» گلوله شیشه‌ای کوچک. مادهٔ پرسلین برای ساختن ظروف چینی در روم.

Musk

از فارسی میانه musk، از سنسکریت muska «تخم» کوچک‌شدهٔ mus «موش». مُشک.

Musth

هندی mast، از فارسی «مست». هم‌ریشه با سنسکریت madati «او خوشی می‌کند». ماده‌ای بدبو که فیل در زمان جفت‌گیری در حالت شهوانی از بالای گوش‌های خود تراوش می‌کند.

Mussulman

از فارسی «مسلمان». «مسلم» (عربی)+ «- ان».

N ویرایش

Nakhuda

ریشه‌شناسی:فارسی «ناخدا» ناو «+» خدا (از فارسی میانه khutāi).

☆Name بسیار مهم
ریشه‌شناسی: همان نام است

Namaz

ریشه‌شناسی:فارسی «نماز». هم‌ریشه با سنسکریت namas «کرنش و احترام».

Naphtha

از لاتین، از یونانی، از منشأ ایرانی. اوستایی napta «نمناک»، فارسی «نفت». شاید هم‌ریشه با یونانی nephos «تاریک».

Nargil

ترکی nargile، فارسی «نارگیلِه» از «نارگیل».

Nauruz

فارسی «نوروز».

Nay

ریشه‌شناسی:فارسی «نای». آلتی موسیقی.

Neftgil

ریشه‌شناسی:آلمانی، از فارسی «نفتاگِل».

New

از نو، نوین، نوآیین

Noوnot

نه، نا (گویش طبری و اوستایی)

Now

از نُون (فرهنگ پهلوی)، نوُ (افغانی). همین‌طور در اکنون گا نون را می‌بینیم اکنون (اک+نون)

Numdah

ریشه‌شناسی: هندی namda، از فارسی «نَمَد»، از فارسی میانه namat، اوستایی namata. زیراندازی که در هند و ایران با پوست بز درست می‌شود.

Naan

ریشه‌شناسی:هندی و اردو nan، از فارسی «نان»، بلوچی nayan، سغدی nyny. نان هندی.

Nuristani

ریشه‌شناسی:فارسی «نورستانی». «نور» + «-ستان». ناحیه‌ای در شمال افغانستان.

O ویرایش

orange

از میلانی narans، از عربی «نارنج»، از فارسی «نارنگ»، از سنسکریت nāraṅga، از زبان‌های دراویدی مانند تامیلی و مالایالام.

P ویرایش

Padishah

از فارسی «پادشاه»، از فارسی میانه pādishah، از فارسی باستان pati+xshay-. شاه در ایران، سلطان در ترکیه و حاکم انگلیسی در هند.

Pahlavi

ریشه‌شناسی:فارسی میانه «پهلوی». زبان فارسی در زمان ساسانیان.

Pajama

از هندیpaajaama، از فارسی «پای جامه».

Paneer

هندی/اردوpanir، از فارسی «پنیر». پنیر نرم هندی.

Papoosh

از papouch، از فرانسوی، از فارسی «پاپوش». بنگرید به babouche.

Para

ریشه‌شناسی: ترکی، از فارسی «پاره». واحد پولی در ترکیه.

Paradise

از یونانی paradeisos(باغ چینه بسته)، از فارسی باستان paradaida «دورتادور دیواربندی شده».

Parasang

لاتین parasanga، از یونانی parasanges، از ریشهٔ ایرانی، فارسی «فرسنگ». واحدی به درازای ۶ ک‌م.

Pargana

ریشه‌شناسی: هندی pargana، از فارسی (پرکاله؟). مجموعه شهرک‌های اجرایی در هند.

Parsee

ریشه‌شناسی: از فارسی باستان parsi «پارسی». زرتشتیان هند که در سدهٔ ۷ م پس از هجوم اعراب به ایران، به هند مهاجرت کردند.

Parthia

از لاتین، از فارسی باستان parthava- «پارت». در ریشه با «پارس» هم‌معنی است.

Parthian

بنگرید به Parthia.

Parting Shot

از Parthian Shot، تاکتیک پارتیان برای پرتاب تیرهای آتشین به سوی دشمن حتی هنگام عقب‌نشینی.

Pasar

مالایی، از فارسی «بازار». بازار عمومی در اندونزی.

Pasha

ترکی paşa، احتمالاً از فارسی «پادشاه».

Pashm

ریشه‌شناسی: از فارسی «پشم»؛ پشمینه در کشمیر و پنجاب برای بافت قالیچه و شال که از محصولات صادراتی این مناطق است.

Pashmina

از فارسی «پشمینه». پارچهٔ پشمی محصول شمال هند.

Pashto

فارسی «پشتو»، از افغانی. بنا بر نظر Morgenstein این نام با پارت و پهلو هم‌ریشه است.

Peach

از واژهٔ لاتین Persicum «پارسی»، هلو در روم به نام‌های malum Persicum(سیب پارسی)، prunum Persicum(آلوی پارسی) یا مختصراً persicum, persici نامیده می‌شد.

Percale

فارسی «پرگال/پرگاله». پارچهٔ چیت در صنایع پارچه بافی، ملافه و غیره کاربرد دارد.

Percaline

فرانسوی، از فارسی «پرگاله».

Peri

فارسی «پری»، از فارسی میانهٔ parik.

Persepolis

از فارسی باستان pârsa+ یونانی polis «شهر».

Persia

از فارسی باستان pârsa.

Persis

از فارسی باستان pârsa.

Peshwa

هندی و مرآتی pesva، از فارسی "پیشواً. نخست‌وزیر شاهزادهٔ Maratha.

Physic

ریشه: از پارسی باستان گیتیک (گیتی+ایک) بمعنی طبیعی و راه‌یافته به یونایی و رومی.

Pilaf

ترکیpilâv، از فارسی «پلو». غذایی در خاور میانه که از برنج، روغن و گوشت درست می‌شود.

Pir

ریشه‌شناسی: فارسی «پیر». آموزگار در آیین‌های عرفانی.

Pistachio

از لاتینpistâcium، از یونانی (pistàkion) πιστάκιον، از فارسی «پسته».

Post

از پُست هخامنشی. اولین سیستم پستی جهان در زمان هخامنشیان و به فرمان کوروش بزرگ ساخته شد.

Posteen

فارسی «پوستین». پوشش پوستین.

Popinjay

از فرانسوی باستان papegai، از اسپانیایی papagayo، از عربی «بَبَغاء»، از فارسی "ببغاً) طوطی).

Prophet Flower

برگردان واژهٔ فارسی «گلِ پیغمبر». گلی در هند شرقی با گلبرگ‌های زرد و پنج خال که پس از ساعتی پژمرده می‌شود.

Punjab

از هندی Panjab، از فارسی «پنج آب» (پنجاب).

Purwannah

هندی parvana، از فارسی «پروانه». اجازهٔ ثبت و نوشتن.

Pyke

هندیpâyik, pâyak، از فارسی «پیک» فرستاده.

Q ویرایش

  • Quarantine که از واژه «قرنطینه» گرفته شده‌است.queen

R ویرایش

roc

از فارسی «رُخ» (پرنده‌ای افسانه‌ای).

rook

از انگلیسی میانهrok، از فرانسوی میانهroc، از عربی «رخّ»، از فارسی «رخ».

rose

از لاتینrosa، احتمالاً از یونانی باستان rhodon، از فارسی باستانvarda-. فارسی «وَرد».

roxanne

نامی زنانه، از فرانسوی، از لاتینRoxane، از یونانیRhoxane، از ریشه ایرانی، اوستایی raoxšna- «روشن، درخشان».

S ویرایش

sun=ریشه‌شناسی فارسی به معنی خورشید

Sabzi

ریشه‌شناسی:هندیsabz، از فارسی «سبزی» (سبزیجات خوردنی).

Saffian

ریشه‌شناسی: روسی saf'yan، از ترکی sahtiyan، از فارسی «سختیان» پوست بز دباغی شده.

Samosa

ریشه‌شناسی:هندیsamosa، از فارسی «سمبوسه».

Sandal

عربی «صندل»، از فارسی «صندل»، درخت صندل/چندل.

Saoshyat

ریشه‌شناسی: «سوشیانت» نجات دهنده (از اوستایی). بنا بر آیین زرتشتی، یکی از سه ناجی که در ۳۰۰۰ سال پایان دنیا هر کدام در هر هزار سال ظهور می‌کنند و جهان را از بدی پاک می‌کنند.

Sapindales

از فارسی «اسپند».

Sarangousty

ریشه‌شناسی: فارسی «سر انگشتی». گچ ضدآب و ضد رطوبت.

Sard

از فارسی «زرد».

Sarod

ریشه‌شناسی: هندی sarod، از فارسی.

Sarwan

ریشه‌شناسی: فارسی «ساربان».

Satrap

از لاتین satrapes، از یونانی satrapes، از فارسی باستان xshathrapavan- «شهربان».

scarlet

از فارسی «سقرلات/سقرلاطون». پارچه و جامه‌ای به رنگ سرخ کبود.

Scimtar

ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه cimeterre، از ایتالیایی باستان scimitarra، شاید از فارسی «شمشیر».

Sebesten

ریشه‌شناسی: انگلیسی میانه، از عربی «سبستن»، از فارسی «سپستان» گیاه سپستان.

Seer

ریشه‌شناسی: هندیser، شاید از فارسی «سیر». واحدی در وزن.

Seerpaw

ریشه‌شناسی: فارسی "سر، پاً. سر به پا.

Seersucker

از هندیsirsakar «پارچه راه راه»، از فارسی «شیر و شکر».

Sepoy

ریشه‌شناسی:از پرتغالیsipai, sipaio، از هندیsipah، از فارسی «سپاه». فردی هندی که برای نیروی ارتش انگلیس استخدام می‌شد.

Serai

ریشه‌شناسی: از فارسی «سَرای».

Seraglio

از فارسی «سَرای».

Serang

ریشه‌شناسی: از فارسی «سرهنگ». ناخدای لنج در هند.

Serdab

فارسی «سرد آب». اتاقی خنک و تابستانی در خانه‌های خاورمیانه.

Serendipity

از افسانهٔ پریان فارسی The Three Princes of Serendip «سه شاهزادهٔ سراندیپی». از فارسی «سراندیپ» (سریلانکا).

Sesban

ریشه‌شناسی: فرانسوی، از فارسی sisabaan. گیاه سِس.

Setwall

ریشه‌شناسی:از فارسی «زادوَر».

Shabundar/Shabandar

ریشه‌شناسی: از فارسی «شاه بندر».

Shah

ریشه‌شناسی: فارسی «شاه»، از فارسی باستان χšāyaþiya «شاه». اسم فعل به معنای «حکومت کردن».

Shahi

ریشه‌شناسی: فارسی «شاهی». واحدی در ایران به اندازهٔ ۲۰/۱ قران نقره.

Shahidi

ریشه‌شناسی: «شهید» (عربی)+ «-ی» (پسوند فارسی).

Shahin

ریشه‌شناسی: فارسی «شاهین». شاهین هندی.

Shahzada

ریشه‌شناسی: هندی shah-zada، از فارسی «شاهزاده».

Shamiana

ریشه‌شناسی: هندی shamiyana، از فارسی shamyanah. پارچهٔ سایبان.

Shawl

ریشه‌شناسی: از فارسی «شال».

Sherristar

ریشه‌شناسی:از هندیsarrishtadr، از فارسی «سررشته دار». ثبت‌کننده.

Sherry

بنابر نظریهٔ ت.ب. ایروینگ: از اسپانیایی Jerez، از فارسی «شیراز» در زمان امپراتور رستمیان در اسپانیا.

Sherryvallies

ریشه‌شناسی: از لهستانی szarawary، از روسی sharavary، از یونانی sarabara شلوار آزاد، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی؛ فارسی «شلوار». شلواری برای اسب سواری.

Shikar

ریشه‌شناسی: هندی sikar، از فارسی «شکار»، فارسی میانه shkaar.

Shikargah

ریشه‌شناسی: هندی sikaargaah، از فارسی «شکارگاه».

Shikari

ریشه‌شناسی:از فارسی «شکاری». حیوان شکاری.

Shikasta

ریشه‌شناسی: فارسی «شکسته».

Shikra

ریشه‌شناسی: از فارسی «شکاره» پرندهٔ شکاری. شاهین شکاری کوچک هندی.

Simurgh

ریشه‌شناسی: از فارسی «سیمرغ»، از پهلوی sinmurgh (شاهین+ پرنده)، اوستایی saeno merego «شاهین»، سکایی syenah «شاهین»، ارمنی cin «غلیواج».

Sipahis

بنگرید به Sepoy.

Sircar

ریشه‌شناسی: هندی sarkaar، از فارسی «سرکار». استاندار در دورهٔ امپراتوری مغول در هند.

Sitar

ریشه‌شناسی: هندی sitar، از فارسی «ستار». «سه» (فارسی باستان thri-)+ «تار». عود هندوایرانی که در ایران، افغانستان و شبه قاره به کار می‌رود.

Softa

ریشه‌شناسی: ترکی، از فارسی «سوخته»، برافروخته (با عشق یا دانش).

Sogdian

ریشه‌شناسی: لاتین sogdianus، از فارسی باستان Sughudha، فارسی «سغد».

Soorki

ریشه‌شناسی: هندیsurkh، از فارسی «سرخ»، از فارسی میانه sukhr، اوستایی suXra- «درخشان»، سنسکریت sukra.

Sowar

ریشه‌شناسی:فارسی «سوار»، از فارسی میانه asbar, aspwar، از فارسی باستان asabra-.

Spahi

ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه spahi، از ترکی sipahi، از فارسی «سپاه»، از پهلوی spāh، از فارسی باستان taxma spāda، از اوستایی spādha. سپاهی الجزایری در ارتش فرانسه و سپاهی ینی چری در ارتش ترکیه.

Spinach

ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه espinache, espionage، از اسپانیایی باستان espinaca، از عربی «اسفناج/اسبناخ»، از فارسی «اَسپَناخ».[۲][۳]

Squinch

ریشه‌شناسی: از فارسی «سکنج» (=سه + کنج) معادل سکنج یا گوشه یا گوشواره یا فیلگوش در معماری.

-Stan

به معنای «جایگاه»، در نام‌های افغانستان، پاکستان و… از فارسی «-ستان»، از هندو ایرانی stanam «جایگاه»، «جای نشیمن».

Star

از اَستَر پارسی به معنی ستاره و هم آوای اَختَر (صورت فلکی)

Subahdar

ریشه‌شناسی: «صوب» (عربی: ناحیه)+ «دار». کاپیتان و والی در ارتش بریتانیایی هند.

Sugar

ریشه‌شناسی: واژه‌ای از سنسکریت از شاخهٔ هندوایرانی از زبان هندوآریایی؛ اما فارسی نقش پراکنده کردن آن را بازی کرد. انگلیسی میانه sugre, sucre، از آنگلو-فرانس sucre، از لاتین میانه saccharum، از ایتالیایی باستانzucchero، از عربی «سُکر»، از پهلوی shakar، سرانجام از سنسکریت sarkara.

Suclat

ریشه‌شناسی: هندی suqlaa، از فارسی «سقلات/سقلاطون». بنگرید به Scarlet.

Surma

ریشه‌شناسی:فارسی «سرمه». در هند و ایران استفاده می‌شود.

Surnay

ریشه‌شناسی: فارسی «سورنای». قره نی آسیای مرکزی و خاورمیانه.

syagush

فارسی «سیاه گوش».

Samosa

ریشه‌شناسی: هندی samos و اردو samosa, sambas از فارسی «سمبوسه».

Sneeze

به معنای عطسه از شنوسه در زبان پهلوی ساسانی

Stable

از واژه استوبار (استوار) در زبان پهلوی ساسانی

T ویرایش

Tabasheer

ریشه‌شناسی: هندی tabshr، از فارسی «تباشیر». خیزران هندی که در پزشکی کاربرد دارد.

Tabor

ریشه‌شناسی: انگلیسی میانه tabur، از فرانسوی باستان، از «تنبور». بنگرید به tambour.

Taffeta

ریشه‌شناسی: از فارسی «تافته».

Tahsildar

ریشه‌شناسی: هندی tahsildar، از فارسی «تحصیلدار». «تحصیل» (عربی)+ «دار». مأمور درآمدی در هند.

Taj

ریشه‌شناسی:عربی «تاج»، از فارسی «تاج». کلاه در کشورهای مسلمان. مخصوصاً کلاه مخروطی درویشان.

Taj Mahal

از فارسی «تاج محل». «تاج» + «محل» (عربی).

Tajikistan

تاجیک+ -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین تاجیکان». takht به معنای تخت پادشاهی که ریشه پارسی دارد Talc

از فارسی «تلک» (طلق).

Tambour

ریشه‌شناسی: فرانسوی، از فرانسوی میانه، از عربی «تنبور»، از فارسی «تبیره».

Tambourine

بنگرید به Tambour.

Tanbur

بنگرید به Tambour.

Tangi

ریشه‌شناسی:فارسی «تنگی». گلوگاه تنگ.

Tandoori

فارسی «تنوری».

Tapestry

احتمالاً از ریشه‌ای ایرانی (فارسی «تافتن/تابیدن»).

Tar

ریشه‌شناسی: فارسی «تار». عود شرقی.

Tarazet

از فارسی «شاهینِ ترازو».

Tarragon

گیاه ترخون (گیاهشناسی)،

Tass

ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه tasse، از عربی «طاس»، از فارسی «تشت».

Team

«تیم» لغت فارسی اصیل (موجود در لغت‌نامهٔ اوستایی)

Tebbad

ریشه‌شناسی: شاید از فارسی «تب» + «باد» (از فارسی میانه vat، اوستایی vata-، سنسکریت vata)

Temacha

ریشه‌شناسی: فارسی «تَماخَره» شوخی و مسخره. نمایش خنده‌دار دوره‌گردان ایرانی.

Thanadar

ریشه‌شناسی: هندی thandar، از than+ «دار». رئیس پلیس خان‌ها.

Tiara

از لاتین tiara، از فارسی «تارَه»(tara).

Timar

ریشه‌شناسی: ترکی timar، از فارسی «تیمار». نظامی ترک تیماردار.

Time

از تُوم (فرهنگ کوچک)، تُومُن، تِمَن (گویش تبری). بسنجید با tepPus در لاتینی و temps در فرنگی. کلمه توم واژه اوستایی است.

Tiger

یونانی tigris، از ریشهٔ ایرانی. فارسی «تیز».

Tigris

از فارسی میانه Tigr «تیر»، از فارسی باستان Tigra «تیز نوک».

Toque

از فارسی باستان taqبه معنای «چادر، شال».

Trabant

ریشه‌شناسی: آلمانی trabant, drabant، از چکی drabant، از فارسی «دربان».

Tranky

ریشه‌شناسی: فارسی tranki. عرشهٔ کشتی که در خلیج فارس استفاده می‌شود.

Trehala

ریشه‌شناسی: احتمالاً از فرانسوی tréhala، از ترکی tgala، از فارسی «تیغال».

Tulip

ریشه‌شناسی: از فرانسوی tulipe، از فارسی «دُلبند/دولبند». (دولابند؟)

Turan

از فارسی «توران».

Turanian

ریشه‌شناسی: فارسی «توران» (ترکستان، سرزمینی در شمال سیحون)+ ian- (پسوند نسبت در انگلیسی). اقوام سکایی که آریایی‌های کوچ‌نشین بودند و بعداً سرزمینشان ترک‌نشین شد.

Turanite

ریشه‌شناسی: از فارسی «توران» + -it'/-ite (روسی). نام ماده‌ای شیمیایی از ترکیبات مس و وانادیوم.

Turanose

ریشه‌شناسی: آلمانی turanos، از فارسی «توران» +-os/-ose (آلمانی)؛ نام ماده‌ای شیمیایی.

Turban

از فارسی «دُلبند/دولبند». (دولابند؟).

Turkmenistan

ترکمن + -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین ترکمنان».

U ویرایش

Uzbekistan

ازبک + -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین ازبکان».

V ویرایش

Vispered

اوستایی vispa ratavo «همهٔ اربابان». فارسی «ویسپرد»، بخشی از اوستا.

vizier

ریشه‌شناسی: برخی گویند از عربی «وزیر»(:کسی که حمل می‌کند) از «وَزَرَ» (:حمل کردن)، اما به احتمال زیاد از عربی «وزیر»، که از فارسی میانه vichir، از اوستایی vicira (:میانجی، قاضی).

Vice به معنای گناه این واژه از شکل دیرین واژه گناه در زبان پهلوی (ویناس) گرفته شده‌است.

X ویرایش

Xerxes

یونانی از فارسی باستان Khshayarshan- «پهلوانی در میان شاهان».khshaya- (شاه) + arshan (پهلوان).

Y ویرایش

Yarak

ریشه‌شناسی: از فارسی «یارِگی» (:نیرو داشتن). اصطلاحی در شکار با پرندگان شکاری.

Yasht

فارسی نو «یشت» از اوستایی yashtay «ستودن». بخشی از اوستا که به ستایش ایزدان می‌پردازد.

Yuft

ریشه‌شناسی: روسی yuft', yukht'، شاید از فارسی «جفت».

Z ویرایش

Zamindar

ریشه‌شناسی:هندی zamindar، از فارسی «زمیندار». حاکم مالیات جمع کن در زمان حکومت اسلامی هند.

Zamindari

ریشه‌شناسی: از فارسی «زمینداری».

Zanza

ریشه‌شناسی: از فارسی «سنج». آلت موسیقایی.

Zarathushtra or Zarathustra

فارسی پیامبر «زرتشت»

Zedoary

ریشه‌شناسی: انگلیسی میانه zeduarie، از لاتین میانه zeduria، از عربی «زادور»، از فارسی «زادُور». داروی تهییج‌کننده در هند شرقی.

Zenana

ریشه‌شناسی: از فارسی «زنانه». قسمتی از خانه که زن خانواده در آن گوشه‌نشینی می‌کند. در هندوایرانی.

Zena

جنس زن از فارسی «زن».

Zerda

ریشه‌شناسی: عربی «زِرداو»، از ریشهٔ ایرانی. گیاه رازیانه.

Zircon

از فارسی «زرگون» (به رنگ طلا).

Zirconate

Zircon + ate (پسوندی انگلیسی از لاتین –atus)

Zirconia

Zircon + ia (پسوندی از لاتین نو)

Zirconium

Zircon + -ium(پسوندی از لاتین نو)

Zoroaster

از اوستایی zarathushtra، فارسی «زرتشت».

Zoroastrianism

آیین و دین «زرتشتی»

Zumbooruk

از فارسی «زنبوره».

جستارهای وابسته ویرایش

منابع ویرایش

  1. «Origin of Caviar». chalacuna. ژانویه ۱۵, ۲۰۱۳. بایگانی‌شده از اصلی در ۴ آوریل ۲۰۱۳.
  2. "spinach | Origin and meaning of spinach by Online Etymology Dictionary". www.etymonline.com (به انگلیسی). Retrieved 2019-06-09.
  3. Kraig، Bruce. The Oxford Encyclopedia of Food and Drink in America. ج. Volume ۱. ص. ۳۵۰.