کالوالا یا کاله‌والا (به فنلاندی: Kalevala) منظومه‌ای است حماسی، بلند و پیوسته به زبان فنلاندی که منبع اصلی اسطوره‌ها و اثر ملی کشور فنلاند به‌شمار می‌آید.

«دفاع از سامپو»، نگاره‌ای از آکسلی گالن-کاللا، نقاش فنلاندی در سال ۱۸۹۵.

این کتاب شعر، گردآورده‌ای است از فولکلور سدهٔ نوزدهم مردم فنلاندی و کاریالا که توسط دانشمند فنلاندی، الیاس لونروت گردآوری شده‌است. حماسه مزبور حماسه ملی فنلاند است که به نحو گسترده‌ای از روی فرهنگ موثق عامه، و همچنین از سوی مردم قوم کارلی و دیگر گویشوران زبان‌های بالتیک-فنلاندی ارج‌گذاری می‌شود. وجود داشتن این اثر را یکی از عوامل الهام‌بخش برای بیداری ملی مردم فنلاند می‌دانند که سرانجام باعث استقلال فنلاند از روسیه در سال ۱۹۱۷ شد.

نام کالوالا به معنای «سرزمین کالِوا» است و این کتاب ۲۲٬۷۹۵ بیت دارد که در پنجاه گفتار بخش شده‌است.

حماسهٔ کالوالا ستیز بین کالوالا، سرزمین قهرمانان، و سرزمین سیاه یا نواحی یخبندان شمالی را وصف می‌کند. شخصیت اصلی کالوالا قهرمانی غیرمعمول، یعنی پیرمردی با عزم راسخ و عطیه‌ی موسیقی استثنایی است. این اثر داستان آفرینش و اعمال قهرمانان گوناگونی چون وایناموئینن است و با وصف انتظار آمدن پادشاهان میرا و تأسیس یک کشور مستقل فنلاندی به پایان می‌رسد. به‌طور کلی کالوالا فراوردهٔ تخیلی مؤلف آن است، که از الگوهای کلاسیک بهره گرفت تا روایت خام و شفاهی را با آرایه‌های زیبا به اثر ادبی بدل کند. بدین‌گونه، کالوالا میراث فرهنگ عامهٔ اروپا را در عصر کافرکیشی تصویر می‌کند، اما تصویری قابل اتکا مربوط به باورهای فینو، اوگاریت‌های پیش از عصر مسیحی نیست. این‌ها بر اعمال باستانی آیین شمنی اهالی سیبری متمرکز است و تنها به‌طور غیرمستقیم در جهان نمادین کالوالا قابل تشخیص است.

این داستان با هوا یا همان «ایلما» شروع می‌شود که قبل از آغاز زمان وجود داشته‌است. او دختری به‌نام «لونوتار» داشت که همیشه میان ابرهایی که مادرش ساخته بود، سرگردان می‌گشت. او بعد از سال‌ها، در حالی که خسته شده بود و تحلیل رفته بود، به اقیانوس افتاد.[۱]

لونوتار هفتصد سال در آب شناور بود. او بدون اینکه باخبر شود از آب دریا باردار شد. این بارداری آن‌چنان طولانی شد که فرزندش «وایناموینن» زمانی که هنوز در رحمش بود، پیر شده بود. وایناموینن بعد از تولد به آن سوی آب‌ها شنا کرد تا اینکه به سرزمینی رسید که قرار بود فنلاند شود. او در آن سرزمین خانه‌ای ساخت. مدتی بعد غولی به‌نام «یوکاهاینن» او را به مبارزه طلبید، نبرد میان این دو ابتدا بسیار شدید و خشن بود، اما وایناموینن که نوازنده‌ی ماهری بود، این غول را در مسابقه‌ی نوازندگی شکست داد و به‌جای پاداش پیروزی، قرار شد با خواهر او، «آینو» ازدواج کند. اما آینو نمی‌خواست با یک پیرمرد ازدواج کند و بنابراین ترجیح داد خود را غرق کند. بعد از این اتفاق، وایناموینن تصمیم گرفت که به پوغیولا یا نورث‌لند برود و در آنجا همسری برای خود بیابد.[۲]

سفر به نورث‌لند طولانی و پرزحمت بود؛ اما سرانجام وایناموینن به آنجا رسید و حاکم آن، «لوهی» را ملاقات کرد. لوهی با قدرت‌های جادویی‌اش، از جمله توانایی پرواز، حاکم نورث‌لند و شخصیتی ترسناک بود. لوهی به وایناموینن وعده‌ی ازدواج با دخترش را داد؛ در صورتی که وایناموینن بتواند یک «سامپو» بسازد. سامپو آسیابی جادویی است که نمک و آرد و طلا تولید می‌کند. با وجود اینکه ساخت چنین ماشینی بسیار دشوار بود، وایناموینن با این درخواست موافقت کرد. او در راه، دختر لوهی، دوشیزه‌ی «نورث» را دید و از او خواست که بدون ساخت سامپو با وی ازدواج کند. دوشیزه‌ی نورث با درخواست او موافقت کرد؛ با این شرط که او چند کار دشوارتر را انجام دهد، از جمله کندن پوست یک سنگ، گره زدن یک تخم‌مرغ، بریدن مو با چاقویی کُند و درست کردن یک قایق از ماکوی بافندگی. وایناموینن بعد از شنیدن این شرط‌ها، پریشان شده و از برادر خود «ایلمارینن» که استاد صنعتگری بود، خواست تا یک سامپو برای او بسازد. ایلمارینن به‌زحمت توانست یک سامپو برای برادرش بسازد. سپس لوهی از او خواست چند کار دیگر انجام دهد، از جمله شخم زدن زمینی پر از افعی. او بعد از موفق شدن در این موضوع اجازه یافت با دختر لوهی ازدواج کند؛ اما وایناموینن فراموش کرده بود که فقط سازنده‌ی سامپو اجازه‌ی ازدواج با دوشیزه‌ی نورث را دارد. پس او بار دیگر در عشق ناکام و مأیوس شد.[۳]

زندگی مشترک ایلمارینن و دختر لوهی دوام چندانی نداشت. دوشیزه‌ی نورث خیلی زود بعد از ازدواج کشته شد؛ زیرا او با جادوگری به‌نام «کلروو» بدرفتاری کرده بود. ایلمارینن می‌خواست با دختر دیگر لوهی ازدواج کند، اما لوهی موافقت نکرد. ایلمارینن به فنلاند بازگشت و مردم نورث‌لند سامپو را نگه داشتند. وایناموینن و ایلمارینن تصور می‌کردند باقی گذاشتن سامپو در نورث‌لند و تولید ثروت از آن برای لوهی و مردمش، منصفانه نیست. آن‌ها همچنین از اینکه نتوانسته بودند همسری در نورث‌لند بیابند، خشمگین بودند. پس تصمیم گرفتند با دزدیدن و برگرداندن سامپو، رفاه و سعادت را برای سرزمین اصلی خود به‌دست آورند.[۴]

دو برادر برای رفتن به نورث‌لند راهی دریا شدند و «لمین‌کاینن» ماجراجو و نیرنگ‌باز را هم با خود بردند. زمانی لمین‌کاینن برای خواستگاری یکی از دخترهای لوهی به پوغیولا (نورث‌لند) رفته بود و در آنجا وظایفی به او محول شده بود تا انجام دهد. یکی از این وظایف کشتن قویی در قلمرو «تونلا» در دنیای زیرین بود. لمین‌کاینن در آنجا کشته شد؛ اما مادرش او را به زندگی بازگرداند. حالا او در پی انتقام گرفتن از لوهی بود. این سه قهرمان در طی سفر دریایی‌شان، ماهی‌ای گرفتند که وایناموینن از استخوان پشت آن یک کانتلی ساخت. کانتلی شبیه‌به چنگ بود و صدایی جادویی پخش می‌کرد. این ساز شنوندگان را طلسم کرده و آن‌ها را به خواب می‌برد. زمانی که آن‌ها به نورث‌لند رسیدند، وایناموینن با کانتلی آهنگی را نواخت که لوهی و همراهانش را به خواب عمیقی برد. سپس آن‌ها سامپو را برداشته و سفر دریایی خود را به‌سوی خانه آغاز کردند.[۵]

در همین زمان، لمین‌کاینن آوازی با صدای بلند خواند و این آواز فاتحانه، لوهی و مردمش را بیدار کرد. لوهی خشمگین، طوفان‌هایی را فرستاد تا قایق آن‌ها را در هم شکند و خود نیز به‌صورت یک هیولای پرنده‌ی شکاری درآمد و آن‌ها را تعقیب کرد. وایناموینن و همراهانش مجبور بودند تا با لوهی بسیار خشمگین که در شکل پرنده‌ای غول‌پیکر آن‌ها را تعقیب می‌کرد، بجنگند. در این همهمه سامپو شکست و تکه‌تکه شد و برخی از این تکه‌ها به قعر دریا فرو رفت. وایناموینن قطعات باقی‌مانده را جمع کرد. او و برادرش فهمیدند که آن‌ها هرگز قادر نخواهند بود تا آن را دوباره بسازند؛ اما احساس می‌کردند شاید این قطعات جادویی هم بتواند برای کشور آن‌ها رفاه و سعادت بیاورد. وایناموینن این قطعات را به مردم فنلاند واگذار کرد. وایناموینن بسیار پیر شده بود و قدرتش رو به زوال می‌رفت. سرانجام او سوار بر قایق شد و از فنلاند رفت. اما گفته می‌شود مواقعی که مردمش به او نیاز دارند، دوباره باز می‌گردد. شعری می‌گوید که وایناموینن آخرین سفر خود را در قایقی به‌سوی پرتوی آفتاب انجام داد. پرتو آفتاب باید نوعی سرزمین در میان آسمان و زمین باشد که روزی از آن برمی‌گردد.[۶]

ایزدان حماسهٔ کاله‌والا ویرایش

دین فینو اوگاریتی بر پایهٔ زنده‌پنداری استوار بود و به شکل موثق‌تر، بیشتر به عنوان پرستش طبیعت تلقی می‌شد تا به صورت اعتقاد به ایزدستانی ساختارمند و سلسله مراتبی. به هر حال، در سوگواری‌ها و افسون‌های بازمانده شمنی مشاهده می‌شود که الیاس لونروت آن‌ها را به یک حماسهٔ فنلاندی با ایزدان آسمانی، خدایان زمینی و آبی، و ارواح جهان زیرزمینی تبدیل کرده‌است. در بین آن‌ها، ایزد برتر آسمان جومالا است، خدای زمینی تاپیوی خزه‌پوش فراخوانده می‌شد تا ضمانت بخش یک شکار موفقیت‌آمیز باشد و آهتو، ایزد اصلی آب، در لجن سیاه یک غار زیردریایی به سر می‌برد.

ترجمه ویرایش

حماسهٔ کالوالا در سال ۱۳۷۷ خورشیدی به‌طور کامل و مستقیماً از زبان فنلاندی به فارسی ترجمه شده‌است. این کتاب تحت عنوان کالوالا (اشعار کهن کاریالا دربارهٔ مردمان باستانی فنلاند) توسط مرسده خدیور محسنی، و امیر یاراحمدی ترجمه شده‌است.

منابع ویرایش

  1. Myths And Legends - Northern Europe - Page 100. Writer: Philip Wilkinson.
  2. Myths And Legends - Northern Europe - Page 100. Writer: Philip Wilkinson.
  3. Myths And Legends - Northern Europe - Page 100. Writer: Philip Wilkinson.
  4. Myths And Legends - Northern Europe - Page 102. Writer: Philip Wilkinson.
  5. Myths And Legends - Northern Europe - Page 102. Writer: Philip Wilkinson.
  6. Myths And Legends - Northern Europe - Page 102. Writer: Philip Wilkinson.
  • لُنروت، الیاس، (اشعار کهن کاریالا دربارهٔ مردمان باستانی فنلاند)، ترجمهٔ مرسده خدیور محسنی، و امیر یاراحمدی، ناشر: گندم، شابک: ۹۶۴-۹۱۶۸۸-۶-۹
  • کتاب اساطیر جهان، سرویراستار: ویلیام داتی. شابک: ۲-۴۵-۸۳۳۲-۹۶۴-۹۷۸

پیوند به بیرون ویرایش