پَسوَند در زبان‌شناسی، تکواژ وابسته است که به پایان واژه‌ها می‌چسبد و معنا و همچین نقش[۱] واژه را دگرگون می‌کند.

پسوند همچنین اشاره به یک توصیف برای یک اسم است، مانند پس‌وند نام خانوادگی؛ در ایران طایفه‌های دارای پسوند «وند» دو گروه هستند:

  1. گروهی که در دوران هخامنشیان بنام پیشه (شغل) نیای خود معروف شدند، مانند (دریک‌وند = خزانه‌دار)-(سپه‌وَند = نگهبان سپاه)-(بازوَند = مسئول بازها "عقاب‌ها")-(ترکاش‌وند = مسئول تیروکمان‌ها) و …
  2. گروهی که پس از ظهور اسلام به نام پدران یا منطقه سکونت خود معروف شدند، مانند (کمال‌وند). (بیرن‌وند). (چغل‌وند) و غیره که نمونه رایج آن در عصر فعلی «جلیل‌وند» است.

پس‌وندهای تکواژ در زبان فارسی

ویرایش
پسوند کاربرد نمونه
آ (۱) این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و صفت فاعلی مطلق می‌سازد. بینا، شنوا، روا، جویا، زیبا، کوشا.
آ (۲) این پسوند الف ندایی است و برای خطاب قراردادن کسی به کار می‌رود. خداوندا، پروردگارا، سعدیا.
آ (۳) / نا این پسوند از مشخصه‌ای صفت می‌سازد و صورتی دیگر از «نا» است. ژرفا/ژرفنا، دازا/درازنا، بلندا، پهنا، ستبرا، گرما.
آ (۴) پسوندی که نشانگر زیادی است. خوشا، شگفتا، دریغا، دردا، سودا، خنکا
آد این پسوند به بن مضارع می‌چسبد، گاهی به معنی انجمنی است که فعلی را انجام می‌دهند و گاهی به معنی اسم مکان است. نویساد (هیئت تحریریه)، سگالاد؛ کناد، هماد (انجمن)، چکاد، خُشکاد (برابر پارسی پیشنهادی برای واژهٔ «قارّه»)
آده این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم افزار می‌سازد. سنباده (از سنبیدن).
آسا پسوند چگونگی و مانندگی می‌باشد. غول آسا، شیرآسا،
آگین (گین) پسوند دارندگی و اتصال می‌باشد برف‌آگین، زهرآگین، خشمگین، شرمگین
-َند پس از ستاک افزوده می‌شود و اسم مصدر می‌سازد. رهَند، جهَند، پسَند، توَند، کشَند
ک (۱) پسوند تصغیر یا تحقیر است مردک، زنک، پسرک، روباهک.
ک (۲) پسوند تصغیر محبت‌آمیز نیز است. دلبرک، جانک، عزیزک.
ک (۳) پسوند نسبت و شباهت است. پولک، پشمک، سنگک، خرسک.
مَند / اومند پسوند دارندگی است تنومند، برومند، سیجومند، هستومند، دانشمند، بهره‌مند، فره‌مند
و (۱) پسوند کوچک‌سازی است یارو، پسرو، دخترو
و (۲) او همچنین پسوند فراوانی و کثرت است شکمو = بسیار شکم‌چران، ترسو = بسیار ترسنده، بُرزو = بسیار بُرز (بلند بالا)، چاکو (چاقو) = بسیار چاک‌دهنده.
وَر پسوند دارندگی است. رایج است که به صورت "اور" هم تلفظ شود. گَنجوَر / گنجور، مُزدوَر،[۲] / مزدور، نمور، رنجوَر / رنجور، سنجور

۱. آسا: پسوند چگونگی و مانندگی می‌باشد. مانند: نهنگ‌آسا، شیرآسا، اهریمن‌آسا.

۲. آگین (گین): پسوند دارندگی و اتصال می‌باشد. مانند: برف‌آگین، زهرآگین، خشمگین، شرمگین.

۳. او: پسوند کوچک‌سازی است. مانند: یارو، پسرو، دخترو.
او: همچنین پسوند فراوانی و کثرت است. مانند: شکمو = بسیار شکم‌چران، ترسو = بسیار ترسنده، بُرزو = بسیار بُرز (بلند بالا)، چاکو (چاقو) = بسیار چاک‌دهنده.

۴. وَر: پسوند دارندگی است. مانند: گَنجوَر، مُزدوَر،[۲] نمور.

اومند: پسوند دارندگی است. مانند: تنومند، برومند، سیجومند، هستومند.

۵. ا(۱): این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و صفت فاعلی مطلق می‌سازد. مانند: بینا، شنوا، روا، جویا، زیبا، کوشا.

۶. ا(۲): این پسوند الف ندایی است و برای خطاب قراردادن کسی به کار می‌رود.. مانند: خداوندا، پروردگارا.

۷. ا(۴): این پسوند از مشخصه‌ای صفت می‌سازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: ژرفا/ژرفنا، دازا/درازنا، بلندا، پهنا، ستبرا، گرما.

۷. ا(۵): پسوندی که نشانگر شگفتی و افسوس است. مانند: خوشا، شگفتا، دریغا، دردا.

۸. اد: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد، گاهی به معنی انجمنی است که فعلی را انجام می‌دهند و گاهی به معنی اسم مکان است. مانند: نویساد (هیئت تحریریه)، سگالاد؛ کناد، هماد (انجمن)، چکاد، خُشکاد (برابر پارسی پیشنهادی برای پاژه قارّه)

۹. اده: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم افزار می‌سازد. مانند: سنباده (از سنبیدن).

۱۰. ار(۱): این پسوند به بن ماضی می‌چسبد و صفت فاعلی می‌سازد. مانند: برخوردار، گرفتار، مردار، نوشتار.

۱۱. ار(۲): این پسوند به بن ماضی می‌چسبد و اسم مصدر می‌سازد. مانند: گفتار، رفتار، شنیدار.

۱۲. اک: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و «اسم مفعولی» می‌سازد. مانند: خوراک، پوشاک، نوشاک، کاواک، رواک (که معرب آن رواج است)، نویساک، آموزاک.

۱۳. ال: این پسوند اسم شکل می‌سازد. مانند: چنگال، پیچال، گودال، پیخال و واژگان نوساختهٔ تختال(slab)، پیچال(labyrinth)، برخال (fractal)، نگارال(graftal).

  1. اله: این پسوند اسم می‌سازد. مانند: تفاله، پیچاله، نخاله.
  2. اُم: کاربرد این پسوند در اعداد است، که آنها را به اعداد ترتیبی بدل می‌کند.

مانند: یکم، دوم، سوم.

۱۶. ان(۱): این پسوند به بن مضارع چسبیده و صفت فاعلی می‌سازد. مانند: روان، گریان، سوزان.

۱۷. ان(۲): این پسوند به بن مضارع چسبیده و از فعل قید می‌سازد. مانند: دوان دوان، جهان، کِشان.

۱۸. ان(۳): پسوند زمان است. مانند: بهاران، بامدادان.

۱۹. ـَن(۴): این پسوند از ریشه فعل نام ابزار می‌سازد. مانند: تاوَن (واژه نوساخته فرهنگستان برای Oven)، نهنبن (به معنی درپوش دیگ و تنور)،[۳] پرویزن، سوزن، روزن، میهن، انجمن، پوشن (واژه نوساخته فرهنگستان برای Cover).

۱۹. انه(۱): این پسوند از اسم قید می‌سازد. مانند: دانشمندانه، پیامبرانه.

۲۰. انه(۲): این پسوند از اسم صفت می‌سازد. مانند: مردانه، زنانه.

۲۱. ایک: این پسوند دیسه کهن‌تر از پسوند «ای» است که پسوند صفت‌ساز است. مانند: روان‌شناسیک، زمین‌شناسیک، رایانیک، آرمانیک، تاریک، نزدیک، پارسیک.

۲۲. این: پسوند صفت سازاست. مانند: زَرین (به مانند زَر)، سیمین، بلورین (به مانند بلور)، رنگین، آهنین، پولادین (به مانند پولاد)، مهین.

۲۳. اینه: این پسوند اسم‌ساز است. مانند: خاگینه، زرینه، سیمینه، آردینه (حلوا).

۲۴. بار: پسوند مکان به معنی کرانه. مانند: رودبار، دریابار.

۲۵. باز: این پسوند از فعل باختن (بازی کردن) گرفته شده است و به معنی بازی کردن می‌باشد. مانند: قمارباز، دخترباز، کفترباز، آتشباز.

۲۶. بان: این پسوند صفت فاعلی که دلالت بر نگاهبانی و حفاظت می‌کند، می‌سازد. مانند: راهبان، پاسبان، دژبان، دَربان، پارکبان، استخوان (ایستکبان).

۲۷. بُد (پد): این پسوند نشانگر بر دارندگی و اتصال دلالت دارد. مانند: سپهبد، ارتشبد، دریابُد.

۲۸. تر: این پسوند (صفت برتر)می‌سازد. مانند: خوبتر، بدتر.

۲۹. ترین: این پسوند صفت برترین (بهترینگی) می‌سازد. مانند: خوبترین، بدترین، توانمندترین، هوشمندترین، آسان‌ترین، پیشرفته‌ترین.

۳۰. چه (ژه): پسوند تصغیر است. مانند: کوچه، سراچه، خوانچه، مورچه، موژه، نایژه، مامیزه، پیچیزه، خمیزه، راکیزه، گردیزه، تنیزه، گوییزه، گویچه

۳۱. دان: این پسوند نشانگر جا است. مانند: نمکدان، شِکردان، تُخمدان، چینه دان.

۳۲. دیس: پسوند مانندگی است. مانند: ناودیس، تاقدیس، تَندیس، سَردیس، خاجدیس، دلدیس، بادام دیس.

۳۳. زار: این پسوند اسم مکان می‌سازد. مانند: لاله‌زار، سبزه‌زار، چَمَنزار.

۳۴. سار: پسوند مکان‌ساز است. مانند: یخسار، کوهسار، دیوسار.

۳۵. سان: پسوند مانندگی، چگونگی است. مانند: دیوسان، شیرسان.

۳۶. ستان: پسوند مکان و زمان ساز است. مانند: باغستان، گلستان، بوستان، تابستان، زمستان.

۳۷. سرا: پسوند مکان ساز است. مانند: میان‌سرا، کاروان‌سرا، آهنگسرا، فرهنگسرا.

۳۸. سیر: پسوند مکان ساز است. مانند: گرمسیر، سردسیر.

۳۹. ـِش: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم مصدر می‌سازد. مانند: روش، آموزش، ورزش، سنجش، بخشش، خواهش.

۴۰. فام: این پسوند به آلودگی و رزیدگی بر چیزی دلالت می‌کند. مانند: زرفام، زرینه‌فام، سیه‌فام، گل‌فام.

۴۱. ک: پسوند تصغیر یا تحقیر است. مانند: مردک، زنک، روباهک.

ک: پسوند تصغیر محبت‌آمیز نیز است. مانند: دلبرک، جانک، عزیزک.

۴۲. ک: پسوند نسبت و شباهت است. مانند: پولک، پشمک، سنگک، خرسک.

۴۳. کار: این پسوند از اسم صفت فاعلی می‌سازد. مانند: چوبکار، آهنکار.

۴۴. کده: این پسوند اسم مکان می‌سازد. مانند: دانشکده، پژوهشکده، هنرکده.

۴۵. کنت: در زبان سغدی به معنی شهر. مانند: سمرقند (سمرکنت)، تاشکند، پنجکند.

۴۶. گار: این پسوند به بن مضارع یا ماضی می‌چسبد و صفت مبالغه می‌سازد. مانند: آموزگار، پروردگار، فریفتگار.

۴۷. گان: این پسوند اسم مجموعه از چیزی می‌سازد. مانند: اندامگان (مجموعه اندام‌ها)، حسابگان، افزارگان.

۱. گانه: این پسوند پس از اسم یا عدد می‌آید و نسبت را نشان می‌دهد.

مانند: جداگانه، چندگانه، دوگانه، سه‌گانه.

۲. گانی:

مانند: خدایگانی.

۴۸. گاه: این پسوند اسم مکان و زمان می‌سازد. مانند: دانشگاه، پژوهشگاه، زایشگاه، آزمایشگاه، بازداشتگاه، صبح‌گاه، شامگاه، ناگاه، بامگاه، سحرگاه

۴۹. گر: این پسوند از اسم صفت فاعلی می‌سازد. مانند: پژوهشگر، رفتگر، کفشگر، مسگر، زرگر، درودگر، رویگر، آهنگر.

۵۰. گرد: به معنی شهر معرب آن جرد می‌باشد. مانند: هشتگرد، سوسنگرد، سیاوشگرد، بروجرد، امزاجرد، دستجرد.

۵۱. گری: این پسوند اسم مصدر از شغلی می‌سازد. مانند: رفتگری، ریخته‌گری.

۵۲. گون: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهگون، پری‌گون، لاله‌گون.

۵۳. لاخ: پسوند مکان است همانند زار ولی در معنی منفی. مانند: سنگلاخ، نمکلاخ، دیولاخ.

۵۴. مان: این پسوند غالباً به بن مضارع یا بن ماضی چسبیده و اسم مصدر می‌سازد. مانند: زایمان، ساختمان، پرسمان، گفتمان، گزیدمان (انتخابات)، گماشتمان (انتصابات).

  1. «مون» این پسوند به معنای اندازه می‌باشد مانند ترامون به معنی قطر و پیرامون به معنی محیط و اطراف

۵۵. مند (اومند): پسوند دارندگی است. مانند: دانشمند، بهره‌مند، فرهمند، سپهرمند، آرشیمند

۵۶. نا: این پسوند از مشخصه‌ای صفت می‌سازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: فراخنا، تنگنا، دازنا، ژرفنا.

۵۷. ناک: این پسوند به آلودگی، دارندگی یا فراوانی بر چیزی دلالت می‌کند. مانند: چسبناک، نمناک.

۵۸. ند: این پسوند به بن مضارع چسبیده و اسم مصدر می‌سازد. مانند: گزند، روند، پیچند، چرخند، مانند.

۵۹. نده: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و صفت فاعلی می‌سازد. مانند: بیننده، گوینده، راننده، گواژنده (طعنه‌زننده). بن کنونی+نده

۶۰.نگ: این پسوند از صفت یا اسم، صفت یا اسم جدید می‌سازد. مانند: شلنگ، زرنگ (زر در معنای زرد)، آهنگ، فشنگ، سرنگ

۶۱. وار(۱): این پسوند از اسم قید می‌سازد. مانند: دیوانه‌وار، فرشته‌وار.

۶۲. وار(۲): این پسوند از اسم صفت فاعلی می‌سازد. مانند: بزرگوار، سترگوار، سوگوار.

۶۳. واره: این پسوند اسم انجمن یا هماد از کاری می‌سازد. مانند: جشنواره، سوگواره، اشکواره. این پسوند برای ساختن «نام» هایی بکار می‌رود که همانندی با یک چیز/کار (نام" دیگر را برساند ولی در ترازی کوچک‌تر و پایین‌تر از ان است، بدان می‌ماند و به چم آن وابسته است ولی به‌راستی خود آن نیست مانند:

ماه - ماهواره که به جای «قمر مصنوعی» که پیشتر می‌گفتند درست شد. سنگ - سنگواره که به جای فوسیل بیشتر به کار می‌رود جشن- جشنواره که به چم فستیوال به کار می‌رود گوش - گوشواره

۶۴. واری: این پسوند اسم مصدر می‌سازد. مانند: سوگواری، اشکواری.

۶۵. وانه: پسنود ساخت اسم فاعل. مانند: پشتوانه.

۶۶ ور: این پسوند صفت فاعلی می‌سازد. مانند: دانشور، راهور، کنشور، پاسور (پلیس)، دبیر (دیپور).

۶۷. وش: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهوش، پری‌وش، فرشته‌وش.

۶۸. وند: این پسوند بر چگونگی و مانندگی و گاهی دارندگی دلالت دارد. مانند: شهروند، پیشوند، پسوند، میانوند.

۶۹. ه(۱): این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم افزار می‌سازد. مانند: استره (از استردن)، ماله، رنده (از رندیدن)، تراشه، پرونده، لوله (از لولیدن)، سنبه (از سنبیدن).

۷۰. ه(۲): این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم مصدر می‌سازد. مانند: خنده، مویه، گریه، آموزه.

۷۱. ه(۳): این پسوند در زبان عامیانه بیانگر اسم معرفه است. مانند: زنه، پسره، کارمنده.

۷۲. ی(۱): این پسوند بیانگر اسم نکره است. مانند: زنی، پسری، کارمندی.

۷۳. ی(۲): این پسوند به اسم می‌چسبد و صفت‌ساز است. مانند: سنگی، هندی، سیگاری، شطرنجی

۷۴. ی(۳): این پسوند به اسم و صفت می‌چسبد و اسم‌ساز است. مانند: برادری، بزرگی، شیرینی، بیگانگی، عکاسی

۷۵. ی(۴): این پسوند بیشتر در زبان عامیانه به قید می‌چسبد و قیدساز است مانند: صبحی (در جملهٔ: امروز صبحی دیدمش)

۷۶. فش: این پسوند معنای مانندگی می‌بخشد. مانند: شیرفش، اژدهافش، اسپ‌فش

در دیگر زبان‌های هندواروپایی

ویرایش

انگلیسی:

آلمانی:

نروژی:

فرانسوی:

بُلغاری:

سوئدی:

دانمارکی:

هلندی:

جستارهای وابسته

ویرایش

منابع

ویرایش
  1. منظور از نقش (جایگاه) واژگان در مَتن (جمله)، اسم، فعل، صفت یا قید بودن آنها است.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ این پسوند «اور» (ur) نیز خوانده می‌شود؛ مانند مُزدوْر و گَنجوْر، که شواهد آن در متون فارسی بسیار است و نمونه‌هایش در لغت‌نامهٔ دهخدا ذکر شده است.
  3. ناصرخسرو: چو جان در تن، خرد در دل نهانست****به آمختن، ز دل برکن نهنبن