بوراندخت
بوران، بوراندخت یا پوراندخت (به پارسی میانه: ؛ ۵۹۰ – ۶۳۱) بیست و هشتمین فرمانروای ساسانی و دختر خسرو پرویز بود.[۱] او با عنوان بانبشنان بانبشن (شهبانوی شهبانوان) بر تخت نشست که شکل زنانه واژه شاهنشاه (شاه شاهان) است. سکههایی که از بوران برجای مانده، به سال اول، دوم و سوم پادشاهی وی تاریخگذاری شدهاند. بوران در تاریخ ۱۷ ژوئن ۶۲۹ میلادی بر تخت سلطنت نشست و سلطنتش در ۱۶ ژوئن ۶۳۰ میلادی پایان یافت. به گزارش سبئوس، وی در بهار سال ۶۳۰ میلادی، پس از کشته شدن شهروراز رباینده تاج و تخت، بر تخت شاهی نشست؛ برخی از نویسندگان، دوره پادشاهی بوران را یک سال و چهار ماه و برخی دیگر، یک سال و شش ماه دانستهاند. سبئوس پادشاهی بوران را دو سال میداند. در حقیقت گویا او در پائیز سال ۶۳۱ میلادی درگذشته است. به گزارش رویدادنامه سریانی بینام و رویدادنامه سیرت، بوران را خفه کردهاند. رویدادنامه سیرت، پیروز فرمانده سپاه ایران را قاتل بوران خواندهاست.[۲]
بوراندخت | |
---|---|
شهبانوی شهبانوان ایرانشهر بازگرداننده نژاد خدایان | |
![]() سکهای منقش به چهره بوراندخت | |
نخستین دوره فرمانروایی | |
سلطنت | ۱۷ ژوئن ۶۲۹ – ۱۶ ژوئن ۶۳۰ |
تاجگذاری | ۱۷ ژوئن ۶۲۹ |
پیشین | جوانشیر |
جانشین | گشتاسب |
دومین دوره فرمانروایی | |
سلطنت | ۶۳۱–۶۳۲ |
تاجگذاری | ۶۳۱ |
پیشین | آزرمیدخت |
جانشین | یزدگرد سوم |
زاده | ۵۹۰ |
درگذشته | ۶۳۲ تیسفون |
خاندان | خاندان ساسان |
پدر | خسرو پرویز |
مادر | مریم |
دین و مذهب | مزدیسنا |
دوران پادشاهی او یکی از سختترین دوران ساسانیان است. چرا که هم کشور از درون درگیر کشمکشهای درونی بود و هم اینکه تاخت و تاز اعراب و پیکار با آنان که مقدمه فتوحاتشان بود او را آزرده ساخته بود. در مجمعالتواریخ والقصص «پادشاهی بوران دخت پرویز یک سال و چهار ماه بود و روزگار قوت اسلام بود و سپاه همی فرستاد بحرب عرب و همان مدت به مدائن بمرد». فردوسی و ثعالبی مرگ وی را بر اثر بیماری دانستهاند.[۳]
پدر پوراندخت، خسرو پرویز، شاهنشاه نامدار ساسانی، و مادر او، مریم، دختر موریس امپراتور روم بود.[۳]
پیشزمینه به شاهی رسیدن و اوضاع ایرانویرایش
براندازی خسرو پرویزویرایش
در ۶۲۷ میلادی، خسرو نامهای به شهربراز، سپهبد نامی خود فرستاد، که در آن گفته بود او باید نیروهایش را به تیسفون بفرستد. شهربراز از گردننهادن سرپیچی کرد و به آشورستان رفت و در اردشیر خوره (گور یا فیروز آباد) اردویی برپا نمود. خسرو سپس فرخزاد را برای رایزنی با او فرستاد. فرخزاد در نهان علیه خسرو با شهربراز همدست شد.[۴]
یک سال پس از آن، بزرگمالکان ساسانی که از جنگ با بیزانس و سیاستهای جانگداز خسرو خسته شده بودند، قباد، پسر خسرو، که توسط پدرش به زندان افکنده شده بود را آزاد کردند. خانوادههای فئودالی عبارت بودند از، خود شهربراز، که نماینده خانواده مهران بود، خاندان اسپهبدان، که نمایندهٔ آن سپهبد فرخهرمز و دو تا از پسرانش به نامهای رستم فرخزاد و فرخزاد بودند. نماینده ارمنیان، ورازتیروتس باگراتونی و کنارنگ هم آخرین نماینده بود.[۵] در ماه فوریه، قباد به همراه اسپدگشنسپ، تیسفون را گرفت و خسرو پرویز را به زندان افکند. قَباد دوم خود را در ۲۵ فوریه ۶۲۸ میلادی، شاه ساسانی خواند و با کمک پیروز خسرو، همه برادران تنی و ناتنی خود را کشت، از جمله پسر عزیزکردهٔ خسرو پرویز و همسرش شیرین، مردانشاه را. سه روز پس از آن، به مهرهرمزد دستور داد تا پدرش را بکشد. با موافقت اشراف ایرانی، قباد با امپراتور روم، هراکلیوس صلح کرد و بدین سان همه سرزمینهای تسخیر شده از بیزانس، دوباره به آنها واگذار شد، اسیران جنگی آزاد شدند و تاوان جنگی هم پرداخت شد و چلیپای راستین و دیگر اشیاء مقدسی که در سال ۶۱۴ میلادی در اورشلیم بدست ساسانیها افتاده بود به بیزانس بازگردانده شد.[۶][۷]
اشرافزادگان تلخکام ساسانی، به دنبال از دست دادن سرزمینهایی که برای پیمان صلح لازم بودند، شروع به ایجاد ایالتهای جداسر در امپراتوری ساسانی کردند. این به پراکندگی نیرو و منابع کشور انجامید. افزون بر این، سدها و آبراههها هم متروکه شدند، و طاعونی مرگبار در استانهای غربی ایران گسترش پیدا کرد. نیمی از مردم کشور نابود شدند که شیرویه، شاه ایران هم یکی از آنها بود. پس از شیرویه، اردشیر سوم ساسانی بر تخت نشست.[۸]
غصب کردن تخت پادشاهی توسط شهربرازویرایش
پس از مرگ قباد دوم، هراکلیوس نامهای برای شهربراز فرستاد که در آن گفته بود:[۹]
- حال که شاه ایران مرده، تخت و پادشاهی برایت فراهم شدهاست. من آن را به تو و فرزندانت ارزانی میدارم. اگر ارتشی نیاز داری، هر اندازه که بخواهی برایت نیرو میفرستم.
شهربراز در ۲۷ آوریل ۶۲۹ (یا ۶۳۰)،[۱۰] تیسفون را با ۶٫۰۰۰ مرد محاصره کرد.[۱۱] اما درگرفتن شهر ناتوان بود، پس با پیروز خسرو، از فرماندهان سپاه و وزیر سابق امپراتوری در دوره پادشاهی پدر اردشیر، قباد دوم، همدست شد. همچنین نامدار گشنسپ هم با او یار گشت؛ کسی که در سال ۶۲۶ به جانشینی شهربراز در نیمروز انتخاب شده بود.[۱۱] شهربراز همراه این دو چهرهٔ قدرتمند، تسیفون را تسخیر و اردشیر سوم و بسیاری از اشرافزادگان ساسانی را اعدام کرد، که از جمله این اشرافزادگان میتوان به وزیر اردشیر، ماهآذر گشنسب اشاره نمود. سپس شهربراز شاه جدید امپراتوری ساسانی شد.[۱۲] کاردارگان که پس از غصب تخت شاهی مخالف شهربراز بود کشته شد.[۱۳]
هراکلیوس همچنین فرزند مسیحی شهربراز، نیکتاس ایرانی را جانشین شهربراز خطاب کرده بود. جانشینی یک ایرانیِ مسیحی بر تخت شاهی ساسانی، راه را برای مسیحیکردن ایران میگشود.[۱۴] پس از مدتی، شهربراز، شمتا فرزند یزدین، را در کلیسای مرقه مصلوب کرد.[۱۵] دلیل این اعدام این گونه گزارش شده که شمتا در زمان پادشاهی خسرو پرویز به شهربراز توهین کرده بودهاست.[۱۶] چهل روز بعد، در مراسمی، شخصی به نام فرخ هرمزد، با پرتاب یک نیزه به سوی شهربراز، او را به کشت. فرخ هرمزد سپس به بوراندخت، دختر خسرو پرویز، کمک کرد تا به پادشاهی برسد.[۱۷][۱۸]
دوره پادشاهیویرایش
نخستین دوره پادشاهیویرایش
چهل روز پس از بر تخت نشستن شهربراز، یکی از اشراف ساسانی به نام فرخزاد هرمز از خاندان اسپهبدان (فراکسیون پهلو) او را کشت. بوران کمی بعد در تیسفون از سوی فراکسیون فرخ به عنوان ملکه و شاهنشاه ایران گزیده شد. خود بوران نیز از سوی مادربزرگ به خاندان اسپهبدان مرتبط میشد. او خیلی زود فرخ هرمزد را به عنوان وزیر اعظم شاهنشاهی خویش برگزید. بوران سپس با دادگری، بازسازی زیرساختها، پایینآوردن مالیاتها، و ضرب کردن سکههایش، تلاش کرد تا پایداری را به شاهنشاهی ساسانی بازگرداند.
بوران در سال ۶۳۰ برکنار شد و شاپور شهروراز که فرزند شهروراز نامی و یکی از خواهران خسروپرویز بود، تلاش کرد تا پادشاه شود. با این حال، فراکسیون سپهبد پیروز خسرو او را به رسمیت نشناخت (فراکسیون پارسی). سپس آزرمی دخت، که خواهر کوچکتر بوران بود بر تخت نشست.[۱۹]
دومین دوره پادشاهیویرایش
پس از بر تخت نشستن خواهر او آزرمی دخت، فرخ هرمزد برای بدست آوردن تخت شاهنشاهی ساسانی، از او خواست تا با او ازدواج کند. آزرمیدخت نمایندهٔ فراکسیوس پارسی بود و فرخ هرمزد رهبر فراکسیون پهلو. فرخ هرمزد با این پیشنهاد زناشویی میخواست بین این دو فراکسیون را به هم پیوند دهد.[۲۰] آزرمیدخت که نمیتوانست به او پاسخ رد بدهد، با کمک سیاوخش رازی[۲۱] او را کشت. سیاوخش نوه بهرام چوبین سپهبد نامدار ساسانی بود که به کوتاهی بر تخت شاهنشاهی ساسانی هم نشست.
خود آزرمیدخت کمی بعد بدست رستم فرخزاد که پسر فرخ هرمزد بود و به تازگی رهبری فراکسیون پهلو را بدست آورده بود، کشته شد.[۲۲] رستم فرخزاد مدتی در خراسان بود و پس از کشتهشدن فرخ هرمزد، از خراسان به تیسفون آمد و همه لشکرهایی که آزرمیدخت برای جنگ با او فرستاده بود را شکست داد و تیسفون را محاصره و تسخیر کرد، سیاوخش را کشت، آزرمیدخت را کور کرد و بوراندخت را بر تخت شاهی نشاند.[۲۳] پس از کشتهشدن آزرمیدخت، بوراندخت هنوز زنده بودهاست.[۲۴] دورهٔ دوم پادشاهی بوراندخت از زمان کشتهشدن آزرمیدخت به دست رستم فرخزاد آغاز میشود و تا به شاهی نشستن یزدگرد سوم در ژوئن ۶۳۲ ادامه مییابد.[۲۵]
بوران در دوم دوره پادشاهی خود دیداری با فراکسیونهای پهلوی (پشتیبانان بوران) و پارسی (پشتیبانان آزرمیدخت) انجام داد و در این دیدار، هر دو فراکسیون پذیرفتند که با هم همکاری کنند.[۲۶]
بوران که میخواست رابطهای خوب با روم داشته باشد، سفیری را به سوی امپراتور هراکلیوس فرستاد که بلندپایگان کلیسای ایران آن را رهبری میکردند. هراکلیوس دعوتنامهای رسمی به بوران برای بازدید از قسطنطنیه فرستاد. بوران دخت پس از یکسال پادشاهی، در رخت خواب خود به صورت مرده پیدا شد که با یک بالش خفه شده بود. بر پایه برخی منابع پیروز خسرو او را کشت و به این ترتیب به اتحاد پهلوی-پارسی پایان داد و دوباره این دو فراکسیون با یکدیگر به ستیز برخاستند.
در منابع دیگرویرایش
به گزارش طبری ملکه بوران، فسفرخ (پُس فرخ؛ پُس در پارسی میانه به معنای پسر است) را که با دسیسهچینی شهروراز از پای درآورده بود، پایگاه وزارت به وزرگ فرمدار بخشید. بنا به گزارش دیگری، گمان بر این است که بوران ادارهٔ کارهای پادشاهی را به فرخ هرمزد، شاهزاده آذربایجان سپرده باشد. برجستهترین رخداد دوره پادشاهی بوران، فرستادن سفیرانی به پیشوایی جاثلیق ایشوعیب سوم به همراه دیگر بزرگان کلیسای ایران به دربار امپراتور روم، هراکلیوس بودهاست. این گروه نمایندگان بوران، برای پیمان آشتی بین ایران و روم فرستاده شده بودند. چنین پیداست که این جریان به بازپس فرستادن چلیپای مسیح به هراکلیوس انجامیدهاست. در حقیقت این قباد دوم بود که در سال ۶۲۹ میلادی چلیپای مسیح را بازپس فرستادهبود.[۲۷]
بوران تلاش میکرد قدرت حالا-از-دست-رفتهٔ خاندانش و شاهنشاهی که به او رسیده بود را بازسازی کند. بوران در سکههای خود نه تنها از پدرش خسرو پرویز تقلید کردهاست، بلکه بر روی یکی از سکههای طلای مناسبتی خود نوشتهاست: «بازگرداننده نژاد خدایان». فرستادن چلیپای مقدس برای امپراتوری روم، نشان از این دارد که او میخواسته رابطه خوبی با روم داشته باشد.[۲۸]
در تاریخ بلعمی آمدهاست که «پس چون شیرویه برادران را بکشت هیچ فرزندی از فرزندان پرویز نماند مگر دو دختر که یک نام توراندخت یک را آزرمیدخت هر دو دختر خسرو پرویز بودند و توراندخت مهتر بود». و همو در جای دیگر گفته «و همه پادشاهی شهرایران [شهربراز] چهلروز بود و پس از او، از اهل بیت ملوک کس نیافتند مگر دختران پرویز. پس لشکر عجم باتفاق یکدیگر گرد آمده توراندخت در کشور عجم به پادشاهی نشاندند». بلعمی دربارهٔ او نوشتهاست که «پس چون توراندخت در ملک بنشست عدل و داد کرد و جور و ستم برگرفت و آن مرد که شهرایران (شهربراز) را کشته بود او را بخواند و بنواخت و او از خراسان بود و نام وی سقروخ. توراندخت او را وزیری بداد».
فردوسی پادشاهی او را شش ماه دانسته، بلعمی یکسال و چهار ماه، در مجمعالتواریخ والقصص یک سال و چهار ماه، ثعالبی هشت ماه و کریستین سن یکسال و چهار ماه و پاروک بیش از یکسال میدانند. تاجگذاری او در تابستان ۶۳۰ میلادی و بنا بر آداب و سنن شاهنشاهی ساسانی و مراعات امور دینی انجام پذیرفت و در پایتخت ساسانی جشن پرشکوهی برپا ساختند که تمام بزرگان کشور در آن حضور داشتند و بوراندخت بر تخت نشست و تاج بر سر نهاد. در شاهنامه
بوراندخت در شاهنامه پس از بر تخت نشستن گفت: «من نمیخواهم که این انجمن پراکنده گردند. تهیدستان را از گنج توانگر سازم تا در رنج نمانند. مبادا که کسی در گیتی مستمند باشد چرا که از درد او بر من گزند خواهد آمد. دشمنان را از کشور دور میکنم و تخت را به آیین شاهان درمیآورم».
آنگاه بوراندخت به جستجوی نشانی از پیروز خسرو برآمد. ناگاه مردی از او نشانی بیاورد. چون از او به نزدیک بوران آگهی رسید، یکی از سپاهیان نامور را برگزید. پس پیروز را به پیش او بردند. بوراندخت به او گفت: ای بدتن کینهجوی، بدان که از برای کاری که کردی (کشتن اردشیر شیروی و همکاری با شهربراز برای به زور ستادند تخت شاهی) کیفر آن را چنانکه در خور ناسزاواران است، خواهی دید. اکنون کیفر کارت را میبینی و من از اندام تو جوی خون روان میسازم. پس بوران دخت بیدرنگ کرهاسپی که هنوز زین بر آن ننهاده بودند را از آخور بخواست. آنگاه پیروز خسرو را به سختی سنگ بر آن اسپ ببست و پالهنگ بر گردنش افکند و بدین سان آن کینهور، چنان کره تیزی را هنوز زین بر خود ندیده بود، به میدان کشانید. سپس چندین سوار را که کمندهای خود را به فتراک گرد کرده بودند، به میدان بفرستاد تا چون آن کره را در میدان بتازانند، آن کرده پیوسته خسرو را بیندازد.
این چنین بود تا اینکه سرانجام پوست بر تن پیروز خسرو دریده گشت و جوی خون از تنش روان شد و به خواری جان بداد. از آن پس این زن، گیتی را چنان با مهربانی بداشت که باد آسمان نیز بر خاک نوزید. لیک چون شش ماه از کار او بگذشت، پرگار زندگانیش کج گشت. یک هفته بیمار بود و سرانجام بمرد و نام نیک را با خود ببرد[۲۹]
در مجمعالتواریخ والقصص «پادشاهی بوران دخت پرویز یک سال و چهار ماه بود و روزگار قوت اسلام بود و سپاه همی فرستاد بحرب عرب و همان مدت به مدائن بمرد». فردوسی و ثعالبی مرگ وی را بر اثر بیماری دانستهاند.[۳] حکیم توس میگوید:
به یک هفته بیمار بود و بمرد | ابا خویشتن نام نیکو ببرد |
در شاهنامهویرایش
بوراندخت در شاهنامه پس از بر تخت نشستن گفت: «من نمیخواهم که این انجمن پراکنده گردند. تهیدستان را از گنج توانگر سازم تا در رنج نمانند. مبادا که کسی در گیتی مستمند باشد چرا که از درد او بر من گزند خواهد آمد. دشمنان را از کشور دور میکنم و تخت را به آیین شاهان درمیآورم».
آنگاه بوراندخت به جستجوی نشانی از پیروز خسرو برآمد. ناگاه مردی از او نشانی بیاورد. چون از او به نزدیک بوران آگهی رسید، یکی از سپاهیان نامور را برگزید. پس پیروز را به پیش او بردند. بوراندخت به او گفت: ای بدتن کینهجوی، بدان که از برای کاری که کردی (کشتن اردشیر شیروی و همکاری با شهربراز برای به زور ستادند تخت شاهی) کیفر آن را چنانکه در خور ناسزاواران است، خواهی دید. اکنون کیفر کارت را میبینی و من از اندام تو جوی خون روان میسازم. پس بوران دخت بیدرنگ کرهاسپی که هنوز زین بر آن ننهاده بودند را از آخور بخواست. آنگاه پیروز خسرو را به سختی سنگ بر آن اسپ ببست و پالهنگ بر گردنش افکند و بدین سان آن کینهور، چنان کره تیزی را هنوز زین بر خود ندیده بود، به میدان کشانید. سپس چندین سوار را که کمندهای خود را به فتراک گرد کرده بودند، به میدان بفرستاد تا چون آن کره را در میدان بتازانند، آن کرده پیوسته خسرو را بیندازد.
این چنین بود تا اینکه سرانجام پوست بر تن پیروز خسرو دریده گشت و جوی خون از تنش روان شد و به خواری جان بداد. از آن پس این زن، گیتی را چنان با مهربانی بداشت که باد آسمان نیز بر خاک نوزید. لیک چون شش ماه از کار او بگذشت، پرگار زندگانیش کج گشت. یک هفته بیمار بود و سرانجام بمرد و نام نیک را با خود ببرد[۲۹]
سکههاویرایش
سکههای بوراندخت کمیاب هستند، اما هم مدت پادشاهی او را مشخص میکنند که در سال اول و دوم ضرب شدهاند و نشان میٔهد که او بیشتر از یک سال پادشاهی کرده و هم اینکه چهرهٔ او را میتوان از روی سکهها بازسازی کرد. این سکهها از لحاظ قطع و طرز نقش شبیه سکههای پدرش خسرو پرویز هستند که مورد تقلید پادشاهان بعدی نیز قرار گرفت و حتی پس از فروپاشی ساسانیان، پادشاهان طبرستان و عرب و اسلام از آنها تقلید کردند. سکههای بوراندخت علیرغم کمیاب بودن از دید هنری ممتاز و با تطبیق آنها با هم میتوان به یقین دانست که هنرمندان در کندهکاری سکهها تلاش کردند شباهت وی را مراعات کنند و زیبایی وی را تا حد ممکن نشان دهند. سکههای بوران از نقره (درهم) هستند.
قطع و اندازه سکهها در همان اندازه معمولی در حدود ۳ سانتیمتر یا کمی بیشتر است و ۳٫۵ تا ۳٫۹۰ گرم وزن دارند. نوع و جنس عیار در سرتاسر دوران ساسانی ثابت بوده و به همین سبب اعتبار فراوان داشته.
مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف دربارهٔ لباس بوران چنین مینویسد: «بوران دخت دختر خسرو پرویز جامهٔ او سبز گلدار و شلوارش آسمانی و تاجش نیز آسمانی بود و بر تخت نشسته تبرزینی بر دست داشت. حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا چنین گوید: «بوراندخت دختر خسرو پرویز جامه او سبز گلدار و شلوارش آسمانی و تاجش تیز آسمانی بود.[۳]
نگار و مشخصات سکههاویرایش
در میانه، تصویر نیمتنه نیم رخ بوراندخت با صورتی زیبا، عارضی کشیده، نگاهی گیر و گونهای برآمده قرار دارد. گیسوانی بند حلقهوار در سه قسمت در طرفین صورت بر روی سینه و پشت سر افتادهاست، و بر روی گیسوان گلهایی از جواهر نشاندهاند. دو رشته مروارید بر گردن اوست که در وسط آن آویزی نصب شدهاست.
بر روی سینه نزدیک به شانهها، بر روی لباس دو قطعه گل زرین بهشکل هلال ماه و ستاره قرار دارد و نوار چین دار مواجی از روی شانهها بطرف بالا کشده شدهاست. تاج بسیار باشکوهی که حاشیه زیرین آن با یک ردیف و لبه آن با دو ردیف مروارید تزئین گردیدهاست بهسر دارد. در بین دو ردیف لبهٔ تاج گوهر نشانده شده و بر بالای لبه، سه قطعه گل جواهر نشان نصب است. در بالای تاج دو بال بسیار زیبا و ظریف زرین واقع شده که هلال ماه و گویی مرصع چون خورشید را در میان گرفتهاست. در طرفین تاج از روبرو هلال ماه و ستاره و در پشت ستارهای قرار دارد.
مقابل چهره و پشت سر نوشته بخط پهلوی: «بوران یا بورانو» و عبارت متوداول «فرهافزوت» یا «فرهافزون» نقر است.
دور تصویر و نوشته را دو یا سه ردیف زنجیر فرا گرفتهاست. فقط در بخش بالا، یعنی آن بخشی از تاج که دو بال و هلال و گوی است از زنجیره بیرون است. در طرفین نقش و قسمت پایین هلال ماه و ستاره واقع است که از دوره دوم سلطنت قباد (۴۹۹–۵۳۲ میلادی) بر روی سکههای وی و سکههای بستام و خسرو دوم و سایر شاهنشاهان بعدی ساسانی نقر است.
پشت سکه بنا بر معمول سکههای ساسانی، در وسط آتشدانی واقع است که در طرفین آن دو نگهبان که از شاهزادگان میباشند بحر است و حفاظت آتش مقدس مشغولند.
در زمینه سکه در طرف راست بین رنجیره داخلی و نگهبان نام شهری که سکه در ضرابخانه آن ضرب شده قرار دارد و در طرف چب تاریخ ضرب سکه بخط پهلوی منقوش است. این سکههای بوران از ضرابخانه شهرهای مختلف مانند نیشابور، کرمان، میبد، نهروان، اردشیرخوره، ایران. سکههای نیشابور و کرمان و سود و میبد و نهروان و اردشیرخوره مربوط به سال اول و سکههای سود و نهروان و ایران از سال دوم هستند.[۳]
پانویسویرایش
- ↑ ألتونجی، محمد (۲۰۰۱). معجم أعلام النساء. بیروت: دارالعلم للملایین. ص. ۵۷. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ Chaumont، BŌRĀN، 366.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ خان بابا بیانی. «پادشاهی بوراندخت ملکه ساسانی و پژوهشی دربارهٔ سکههای زمان او» (PDF). ensani.ir. دریافتشده در ۲ فوریه ۲۰۱۶.
- ↑ Pourshariati 2008, p. ۱۴۷
- ↑ Pourshariati 2008, p. ۱۷۳
- ↑ Oman 1893, p. ۲۱۲
- ↑ Kaegi 2003, pp. 178, ۱۸۹–۱۹۰
- ↑ Shapur Shahbazi & 2005, "Sasanian Dynasty"
- ↑ Pourshariati 2008, p. ۱۷۷
- ↑ Pourshariati 2008, p. ۱۸۲
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ Pourshariati 2008, p. ۱۸۰
- ↑ Pourshariati 2008, pp. ۱۸۱, ۱۸۳
- ↑ Martindale, Jones & Morris 1992, p. ۲۷۱
- ↑ Kaegi 2003, pp. ۱۸۸–۱۸۹, ۲۰۶
- ↑ Morony 2005, p. ۱۸۸.
- ↑ Kaegi 2003, p. ۱۷۶.
- ↑ Pourshariati 2008, p. ۱۸۴
- ↑ Morony.
- ↑ Pourshariati، ۲۰۴–۲۰۵.
- ↑ Pourshariati، ۲۰۵.
- ↑ Pourshariati، ۲۰۸.
- ↑ Pourshariati، ۲۰۷.
- ↑ Pourshariati، ۲۱۰.
- ↑ Pourshariati، ۲۰۷.
- ↑ Pourshariati، ۲۰۷.
- ↑ Pourshariati، ۲۱۱.
- ↑ Chaumont، BŌRĀN، 366.
- ↑ «Boran (630-631)». Sasanika. Posted on: 5 فوریه 2013. بایگانیشده از اصلی در ۲۵ دسامبر ۲۰۱۵. دریافتشده در ۷ دسامبر ۲۰۱۵. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ شاهنامه به پارسی سره، میترا مهرآبادی، نشر روزگار
منابعویرایش
- Chaumont, Marie Louise (1990). "BŌRĀN". Encyclopædia Iranica. IV. p. 366. Retrieved ۲/۱۸/۲۰۱۴. Check date values in:
|تاریخ بازبینی=
(help) - Pourshariati, Parvaneh (2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran (International Library of Iranian Studies). I.B.Tauris. ISBN 978-1845116453.
پیوند به بیرونویرایش
بوراندخت زادهٔ: ۵۹۰ درگذشتهٔ: ح. ۶۳۲
| ||
عنوان سلطنتی | ||
---|---|---|
پیشین: جوانشیر |
نخستین دوره حکومت(شهبانوی شهبانوان ایرانشهر) ۶۲۹ – ۶۳۰ |
پسین: گشتاسب |
پیشین: آزرمیدخت |
دومین دوره حکومت(شهبانوی شهبانوان ایرانشهر) ۶۳۱ – ۶۳۲ |
پسین: یزدگرد سوم |