استنلی کوبریک

کارگردان و نویسنده آمریکایی
(تغییرمسیر از کوبریک)

استَنلی کوبریک (به انگلیسی: Stanley Kubrick؛ زادهٔ ۲۶ ژوئیهٔ ۱۹۲۸ – درگذشتهٔ ۷ مارس ۱۹۹۹) فیلم‌ساز، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و عکاس آمریکایی بود. کوبریک به صورت گسترده به عنوان یکی از بزرگ‌ترین و بهترین فیلم‌سازان تاریخ سینما شناخته می‌شود. تقریباً تمامی آثار وی، اقتباس از رمان یا داستان‌های کوتاه هستند که در ژانرهای مختلفی ساخته شده‌اند. فیلم‌های کوبریک به دلیل توجه وسواس‌گونه به جزئیات، فیلم‌برداری مبتکرانه، استفاده از نورپردازی طبیعی، صحنه‌آرایی عظیم و بهره‌برداری خاص از زبان کمدی سیاه مورد توجه قرار گرفته‌اند.

استنلی کوبریک
A black and white photograph of a bearded Kubrick
کوبریک در هنگام فیلم‌برداری بری لیندون در سال ۱۹۷۴
زادهٔ۲۶ ژوئیهٔ ۱۹۲۸
نیویورک، ایالات متحده آمریکا.
درگذشت۷ مارس ۱۹۹۹ (۷۰ سال)
چایلد ویک بری،[E ۱] هرتفوردشر، انگلستان
پیشه‌ها
  • فیلم‌ساز
  • تهیه‌کننده
  • فیلم‌نامه‌نویس
  • عکاس
آثارفهرست کامل
همسران
فرزندان۲, از جمله ویویان
امضاء
Stanley Kubrick's signature

کوبریک در سال ۱۹۲۸ در نیویورک به دنیا آمد. او در دوران تحصیل، دانش‌آموز متوسطی بود و از همان ابتدا، علاقه خود را به عکاسی، ادبیات و سینما نشان داد. پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، کوبریک شروع به تحقیق و آموختن جنبه‌های مختلف تهیه‌کنندگی و کارگردانی فیلم کرد. کوبریک از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا اوایل دهه ۱۹۵۰ به عنوان عکاس در مجله «لوک» فعالیت کرد و سپس به سراغ ساخت فیلم‌های کوتاه کم‌هزینه رفت که از جمله آن‌ها می‌توان به روز نبرد و کشیش پرنده (هردو محصول سال ۱۹۵۱) اشاره کرد. نخستین موفقیت جدی کوبریک در هالیوود با کارگردانی فیلم نوآر کشتن (۱۹۵۶) به دست آمد که آن را برای یونایتد آرتیستس تولید کرد. کوبریک با ساخت راه‌های افتخار (۱۹۵۷) که اثری ضد جنگ بود و همچنین فیلم درام تاریخی حماسی اسپارتاکوس (۱۹۶۰) توانست جایگاه خود را در سینمای آمریکا تثبیت کند. او در این دو فیلم با کرک داگلاس به عنوان بازیگر، همکاری کرد.

کوبریک در سال ۱۹۶۱ به دلیل نگرانی از افزایش آمار جرم‌وجنایت در آمریکا و البته نفرت فزاینده‌اش نسبت به سیاست‌های حاکم بر استودیوهای سینمایی بزرگ هالیوود و همچنین اختلاف نظری که با افرادی مثل داگلاس پیدا کرده بود، ایالات متحده را برای همیشه ترک کرد و به منطقه چایلد ویک بری، واقع در هرتفوردشر انگلستان مهاجرت کرد. کوبریک تا آخر عمر در چایلد ویک بری ماند و در خانه‌ای که به همراه همسرش، کریستین کوبریک ساخته بود، زندگی کرد و به غیر از چند دفعه معدود، از انگلستان خارج نشد. او خانه خود را تبدیل به محل کار کرد و به مطالعه و تحقیق و نوشتن فیلم‌نامه پرداخت. این امر به کوبریک اجازه داد تا بتواند نگاه خلاقانه خود را بر تمام فرایند فیلم‌سازی، حفظ کند. کوبریک با همکاری پیتر سلرز، موفق شد دو فیلم لولیتا (۱۹۶۲) و دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴) را در انگلستان بسازد که دومی برای او، نامزدی در رشته جایزه اسکار بهترین فیلم در سی و هفتمین دوره جوایز اسکار را به دنبال داشت.

کوبریک یک کمال‌گرا بود و دوست داشت تمامی جنبه‌های تولید فیلم را به صورت کامل، مدیریت و کنترل کند. او در زمینه‌های نویسندگی، تدوین، اصلاح رنگ و بازاریابی فیلم، تسلط ویژه‌ای داشت و بر روی اجرایی شدن ایده‌آل‌هایش، اصرار می‌کرد. او به تحقیقات و مطالعات مفصلش در پیش تولید، وسواس و دقتش در طراحی جزئیات صحنه و یکدستی که در عناصر موجود در فیلم با اجرای بازیگران به وجود می‌آورد، مشهور بود. کوبریک عادت داشت که برداشت‌های بسیار زیادی از صحنه‌ها، ضبط کند تا به نتیجه دلخواه برسد. این سخت‌گیری او، موجب ناراحتی و دلخوری برخی از بازیگرانی شد که با وی همکاری کردند. روش سخت‌گیرانه کوبریک در کارگردانی، برای مدتی باعث بدنامی او شد اما علیرغم این مسئله، فیلم‌های کوبریک به عنوان آثاری شناخته می‌شوند که توانستند مرزهای جدیدی در هنر سینما تعریف کنند. در حال حاضر، برخی از آثار کوبریک به عنوان نقطه عطفی در هنر هفتم شناخته می‌شوند. دقت علمی و جلوه‌های ویژه نوآورانه فیلم علمی تخیلی و حماسی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) در زمان ساخت فیلم، امری بی‌سابقه بود که در نهایت نیز، جایزه اسکار بهترین جلوه‌های ویژه را برای کوبریکی به ارمغان آورد که خودش مسئول جلوه‌های ویژه فیلم بود. این تنها جایزه اسکاری است که کوبریک در طول فعالیت هنری خود دریافت کرد. استیون اسپیلبرگ معتقد است که ۲۰۰۱: ادیسه فضایی یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما است که حکم بیگ بنگ را برای این هنر دارد.

بسیاری از فیلم‌های کوبریک در زمان اکران خود با حاشیه‌های زیادی مواجه شدند و واکنش‌های مختلفی را برانگیختند. فیلم پرتقال کوکی (۱۹۷۱) به علت خشونت بی‌رحمانه خود باعث به وجود آمدن یک جنون رسانه‌ای در بریتانیا شد و نتوانست به صورت کامل در این کشور اکران شود. علیرغم این حواشی، آثار کوبریک موفق به کسب نامزدی و دریافت جوایزی مهمی در اسکار، گلدن گلوب و بفتا شدند. همچنین برخی از آثار کوبریک که در زمان اکران با واکنش سرد منتقدان مواجه شده بودند، به مرور زمان مورد ارزیابی مجدد قرار گرفته و تحسین شدند. کوبریک علاقه زیادی به استفاده از فناوری‌های پیشرفته داشت. او فیلم بری لیندون (۱۹۷۵) را با استفاده از لنزهای ۵۰ میلی‌متری دوربین «کارل زایس پلینر»[E ۴] که برای کارهای پژوهشی ناسا ساخته شده بود جلوی دوربین برد. او در تمام فیلم از نورپردازی طبیعی استفاده کرده و از تعداد زیادی شمع برای روشن کردن صحنه بهره برد. کوبریک یکی از نخستین کارگردانانی بود که شروع به استفاده از استدی‌کم کرد. او در فیلم درخشش (۱۹۸۰) از این امکان استفاده کرد تا بتواند حس تعلیق در صحنه‌های تعقیب در هزارتو را به مخاطب منتقل کند. او در فیلم جنگی غلاف تمام‌فلزی (۱۹۸۷) نیز از استدی‌کم بهره برد تا بتواند نماهای بلند بدون لرزش ضبط کند. کوبریک چند روز بعد از آنکه نسخه‌ای از آخرین فیلم سینمایی خود با عنوان چشمان کاملاً بسته (۱۹۹۹) را در یک مهمانی خصوصی برای دوستانش و ستارگان فیلم به نمایش گذاشت، در تاریخ ۷ مارس ۱۹۹۹ به دلیل سکته قلبی در سن ۷۰ سالگی از دنیا رفت. او هرگز اکران آخرین فیلم بلند خود را ندید.

کودکی و نوجوانی

ویرایش
 
این عکس که در حوالی سال‌های ۱۹۳۱–۱۹۳۰ به ثبت رسیده است، کوبریک را در سن ۲ یا ۳ سالگی در کنار پدرش نشان می‌دهد.
 
کوبریک در سن ۱۶ سالگی. این عکس در حوالی سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۴ و در دوران دبیرستان کوبریک گرفته شده است.

استنلی کوبریک در تاریخ ۲۶ ژوئیه ۱۹۲۸ در بیمارستان «لایینگ-این»[E ۵] واقع در محله منهتن شهر نیویورک پا به دنیا گذاشت.[۱][۲] او نخستین فرزند جیکوب لئونارد کوبریک[E ۶] (۲۱ مه ۱۹۰۲–۱۹ اکتبر ۱۹۸۵) و سیدی گرترود پرولر[E ۷] (۲۸ اکتبر ۱۹۰۳–۲۳ آوریل ۱۹۸۵) بود. کوبریک یک خواهر کوچک به نام باربارا مری[E ۸] دارد که در ماه مه سال ۱۹۳۴ متولد شد. والدین کوبریک، هردو یهودی بودند.[۳] پدر، مادر، پدر بزرگ و مادربزرگ پدری کوبریک، اصالتی یهودی-لهستانی و رومانیایی-یهودی داشتند.[۱] جیکوب کوبریک یک پزشک هومئوپاتی بود[۴] که در سال ۱۹۲۷ از کالج پزشکی نیویورک فارغ‌التحصیل شد. او در همان سال با سیدی ازدواج کرد که فرزند خانواده‌ای یهودی-اتریشی بود که به آمریکا مهاجرت کرده بودند.[۵] هِرش کوبریک[E ۹] که پدر پدربزرگ کوبریک به حساب می‌آید، در تاریخ ۱۷ دسامبر ۱۸۹۹ و زمانی که ۴۷ سال سن داشت، با کشتی از لیورپول به جزیره الیس نقل مکان کرد تا زندگی جدیدی را به همراه همسر جوان خود آغاز کند.[۶] پدربزرگ کوبریک که الیاس[E ۱۰] نام داشت در سال ۱۹۰۲ به آمریکا مهاجرت کرد.[۷] زمانی که استنلی متولد شد، کوبریک‌ها عموماً ساکن برانکس بودند.[۸] والدین کوبریک، مراسم عروسی خود را به شیوه سنت خوپا جشن گرفتند. کوبریک برخلاف خانواده‌اش، یک یهودی مذهبی نبود و خودش را خداناباوری یهودی می‌دانست.[۹] بر اساس استانداردهای غرب برانکس، خانواده کوبریک، نسبتاً ثروتمند به حساب می‌آمدند زیرا درآمد مالی جیکوب به عنوان پزشک، قابل‌توجه بود.[۱۰]

کوبریک مدت کوتاهی پس از تولد خواهرش به «مدرسه عمومی ۳»[E ۱۱] رفت و دوران تحصیل خود را در شهر برانکس آغاز کرد. او در ژوئن ۱۹۳۸ به «مدرسه عمومی ۹۰»[E ۱۲] منتقل شد و در آنجا ادامه تحصیل داد. بر طبق گزارش‌ها، بهره هوشی کوبریک بالاتر از متوسط بود اما با این حال، او حضور فعالی در کلاس درس نداشت.[۲] کوبریک از همان دوران نوجوانی به ادبیات علاقه داشت و از سن کم، شروع به مطالعه دربارهٔ اساطیر یونانی و حکایت‌های رومی کرد. او همچنین داستان‌های برادران گریم را خواند که باعث شد پیوندی دائمی با فرهنگ اروپا پیدا کرده و به آن علاقه‌مند شود.[۱۱] کوبریک در دوران کودکی به بیسبال علاقه داشت. او بیش‌تر روزهای شنبه در فصل تابستان را با تماشای مسابقات تیم نیویورک یانکیز سپری می‌کرد. چندین سال بعد، کوبریک که در مجله «لوک» به عنوان عکاس استخدام شده بود، تصویری از دو پسر جوان را در حال تماشای بازی بیسبال ثبت کرد تا یادی از ورزش مورد علاقه خود در دوران کودکی کرده باشد.[۱۰] زمانی که کوبریک ۱۲ ساله بود، پدرش به او بازی شطرنج را آموزش داد[۱۲] که تبدیل به بازی مورد علاقه کوبریک تا آخر عمر شد. علاقه کوبریک به شطرنج آنقدر زیاد بود که او در بیش‌تر فیلم‌هایش به این بازی ارجاع می‌داد.[۱۳] در سال‌های بعد، کوبریک به عضویت فدراسیون شطرنج ایالات متحده آمریکا[E ۱۳] درآمد. او معتقد بود که شطرنج به وی کمک می‌کند تا صبر و انضباط در تصمیم‌گیری را یاد بگیرد.[۱۴] زمانی که کوبریک ۱۳ ساله بود، پدرش یک دوربین گرافلکس[E ۱۴] به او هدیه داد که باعث شیفتگی کوبریک به هنر عکاسی و ثبت تصاویر شد. کوبریک به همراه همسایه خود، ماروین تراوب[E ۱۵] که تبدیل به دوست صمیمی او شد و مثل کوبریک به عکاسی علاقه‌مند بود، شروع به فعالیت‌های مرتبط با عکاسی کرد.[۱۵] تراوب یک تاریک‌خانه شخصی داشت که او و کوبریک، ساعت‌ها در آن، وقت صرف کرده و به مطالعه و تحقیق دربارهٔ روش‌های شیمیایی ظاهر کردن عکس می‌پرداختند. کوبریک، فرایند چاپ عکس را امری جادویی می‌دانست و بسیار به آن علاقه داشت.[۳] کوبریک و تراوب، پروژه‌های عکاسی زیادی را با یکدیگر انجام دادند. آن‌ها در خیابان‌ها پرسه زده و به دنبال سوژه‌های جالبی برای عکاسی می‌گشتند. این دو همچنین زمان قابل توجهی را در سینمای محلی صرف کرده و به دربارهٔ فیلم‌ها، مطالعه می‌کردند. کوبریک در زمینه عکاسی، تحت تأثیر آثار آرتور فلیگ قرار داشت که به دلیل عکس‌های خیابانی سیاه‌وسفیدش از محله‌های نیویورک، مشهور بود.[۱۶] سال‌ها بعد، فلیگ توسط کوبریک به عنوان عکاس فیلم دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴) استخدام شد.[۱۷] کوبریک در نوجوانی به موسیقی جاز علاقه‌مند شد و حتی برای مدتی به عنوان درامر، فعالیت کرد.[۱۸]

کوبریک از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ در دبیرستان ویلیام هوارد تَفت[E ۱۶] به تحصیل پرداخت.[۱۹] او در دوران دبیرستان، عضو باشگاه عکاسان مدرسه بود و در رویدادهای مختلفی که در دبیرستان برگزار می‌شد به عنوان عکاس حضور پیدا می‌کرد. عکس‌های وی در مجله مخصوص مدرسه منتشر می‌شد.[۳] کوبریک از دبیرستان با نمره متوسط ۶۷/دی+[E ۱۷] فارغ‌التحصیل شد.[۲۰] کوبریک آدمی خجالتی و درون‌گرا بود. او چندان اهل درس خواندن نبود و در بیش‌تر اوقات از مدرسه بیرون زده و به سالن‌های سینمایی می‌رفت که دو فیلم با یک بلیت عرضه می‌کردند.[۲۱] کوبریک در سال ۱۹۴۵ فارغ‌التحصیل شد؛ یعنی درست زمانی که جنگ جهانی دوم به پایان رسیده بود و خیل عظیم سربازان جوان آمریکایی و اروپایی برگشته از جنگ، تقاضای ادامه تحصیل در دانشگاه‌های مختلف ایالات متحده را داشتند. همین مسئله باعث شد که کوبریک به علت نمرات نه چندان بالای خود در راه پیدا کردن به یک دانشگاه مناسب، ناکام باشد. کوبریک با لحنی تحقیرآمیز از دوران تحصیل خود یاد می‌کرد. او معتقد بود که سیاست‌های حاکم بر مدارس آمریکا در برانگیختن تفکر انتقادی و علاقه دانش‌آموزان بی‌تاثیر بودند. پدر کوبریک که از اینکه پسرش نتوانسته بود تا مقاطع بالاتری ادامه تحصیل دهد، ناراحت بود زیرا کاملاً اطمینان داشت که کوبریک، هوش و استعداد لازم برای انجام این کار را دارد. با این حال، پدر کوبریک تصمیم گرفت که پسرش را به دنبال کردن علایقی که دارد، تشویق کند. او به کوبریک اجازه داد از کتابخانه خانوادگی، کتاب‌هایی را که دوست دارد قرض بگیرد. همچنین او را تشویق کرد که عکاسی را به عنوان یک امر حرفه‌ای دنبال کند.[۲۲]

حرفه عکاسی

ویرایش
 
استنلی کوبریک در سال ۱۹۴۹ در سالن سینمای «سدلر ولز»[E ۱۸] در لندن. کوبریک در این دوران به عنوان عکاس در مجله لوک کار می‌کرد.

تجربه فعالیت به عنوان عکاس مدرسه و تشویق‌های پدرش به دنبال کردن این مسیر باعث شد که کوبریک، عکاسی را جدی‌تر از پیش دنبال کند. در اواسط دهه ۱۹۴۰، کوبریک در کلاس‌های عصرانه کالج شهری نیویورک به صورت آزاد، ثبت‌نام کرد زیرا قادر به شرکت در دوره‌های روزانه دانشگاه‌ها نبود.[۲۳] کوبریک موفق شد تعدادی از عکس‌هایی که به صورت مستقل ثبت کرده بود را به مجله لوک بفروشد.[۲۴] در سال ۱۹۴۵، هر پوند استرلینگ معادل ۴٫۰۳ دلار آمریکا بود.[۲۵] عکس‌هایی که کوبریک به لوک فروخت؛ در تاریخ ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ در این مجله به چاپ رسیدند. کوبریک در آن دوران برای کسب درآمد، علاوه بر عکاسی؛ در مسابقات شطرنجی که در پارک واشینگتن اسکوئر و باشگاه‌های شطرنج منهتن برگزار می‌شد نیز شرکت می‌کرد.[۲۶]

در سال ۱۹۴۶، کوبریک رسماً به عنوان یک عکاس نیمه‌وقت در مجله لوک استخدام شد. او بعد از مدتی، قراردادی تمام وقت با این مجله امضا کرد. جی. وارن اشلوت جونیور[E ۱۹] که یکی دیگر از عکاسان لوک و از همکاران کوبریک در مجله بود اظهار داشته که از نظر او، کوبریک در دوران جوانی هیچ شباهتی به فردی که قرار است یک کارگردان بزرگ هالیوودی شود، نداشت. او دربارهٔ کوبریک گفته بود: «استنلی بچه ساکتی بود. چیز زیادی نمی‌گفت. او بسیار نحیف، لاغر و یک جورهایی فقیر بود. درست مثل بقیه ما.»[۲۷] کوبریک خیلی زود به علت ویژگی داستانگویی که در عکس‌هایش وجود داشت، شناخته شد. نخستین تصویر وی به عنوان عکاس رسمی که در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۴۶ با عنوان «داستان کوتاهی از بالکن فیلم»[E ۲۰] به چاپ رسید، تصویری از یک زن و مرد را بازسازی کرده بود که در حال جروبحث با یکدیگر هستند. مدل زن به‌طور اتفاقی و هماهنگ نشده به صورت مرد، سیلی می‌زند که تعجب همکارش را در پی داشت و کوبریک همین صحنه را ثبت می‌کند.[۲۴] کوبریک در طی یک مجموعه عکس دیگر، ۱۸ تصویر از افراد مختلفی را ثبت کرد که در مطب دندان‌پزشکی منتظر نشسته بودند. این مجموعه عکس نشان داد که کوبریک علاقه دارد تا احساسات روزمره انسان‌ها را در محیط‌های معمولی به تصویر بکشد.[۲۸] در سال ۱۹۴۸، کوبریک از طرف کمپانی «سیرک برادران رینگلینگ و بارنوم و بیلی»[E ۲۱] به کشور پرتغال رفت تا نمایش‌های سیرک این گروه را مستندسازی کند. کوبریک همکاری خود با این گروه را ادامه داد و از نمایش‌های آن‌ها در ساراسوتا، فلوریدا نیز عکس‌برداری کرد.[۲۹] کوبریک از این موقعیت به عنوان زمینه‌ای برای توسعه مهارت‌های مستندسازی خود استفاده کرد. او در طول این پروژه تلاش کرد تا نگاه خاص خود برای ثبت سوژه‌های متحرک و همچنین صحنه‌های شلوغ را شکل دهد. عکس‌های کوبریک از این نمایش سیرک در شماره ۲۵ مه ۱۹۴۸ مجله «ملاقات با مردم»[E ۲۲] به چاپ رسیدند. کوبریک در همین شماره از مجله، گزارش تصویری مستندی از ریسا استیونز تهیه کرده بود که شیوه کار او با بازیگران ناشنوا را توضیح می‌داد.[۳۰]

 
عکس «شیکاگو-شهر شدت‌ها» که در تاریخ ۲ آوریل ۱۹۴۹ در مجله لوک چاپ شد.

علاقه کوبریک به بوکس باعث شد تا او شروع به عکاسی از این مسابقات برای مجله لوک کند. نخستین تصویر کوبریک از یک مسابقه بوکس با عنوان «جایزه‌باز»[E ۲۳] در تاریخ ۱۸ ژانویه ۱۹۴۹ به چاپ رسید. والتر کارتیر،[E ۲۴] بوکسور حرفه‌ای اهل برانکس یکی از طرفین مبارزه بود.[۳۱] در تاریخ ۲ آوریل ۱۹۴۹، عکسی تحت عنوان «شیکاگو-شهر شدت‌ها»[E ۲۵] در مجله لوک به چاپ رسید که کوبریک آن را در سفر به ایلینوی ثبت کرده بود. این تصویر، نمایی از ایستگاه استیت/لیک[E ۲۶] در خیابان استیت[E ۲۷] را نشان می‌دهد که تعدد ماشین‌ها در خیابان باعث ایجاد یک ترافیک شبانه شده است. این تصویر، نشان‌دهنده استعداد کوبریک در زمینه فضاسازی بود. یک سال بعد و در ژوئیه ۱۹۵۰، کوبریک عکسی با عنوان «زن مبتدی در حال کار کردن»[E ۲۸] منتشر کرد که تصویر تک‌چهره بستی ون فورستنبرگ را در حالی نشان می‌داد که نقاشی «پرتره فرشته فرناندز دی سوتو»[E ۲۹] اثر پابلو پیکاسو در پس‌زمینه قابل مشاهده بود.[۳۲] کوبریک در دوران فعالیت خود به عنوان عکاس از موسیقی‌دانان جاز بزرگی عکس‌برداری کرد که از جمله آن‌ها می‌توان به فرانک سیناترا، ارول گارنر، جورج لوئیس،[E ۳۰] ادی کاندون،[E ۳۱] فیل ناپلئون،[E ۳۲] پاپا سِلِستین،[E ۳۳] آلفونس پیکو،[E ۳۴] شارکی بونانو[E ۳۵] و ماگزی اسپانیر[E ۳۶] اشاره کرد.[۳۳]

 
کوبریک این عکس سلفی را از خود و شوگرلی به نام رزمری ویلیامز[E ۳۷] در سال ۱۹۴۹ ثبت کرده است.

کوبریک در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۴۸ و زمانی که تنها ۲۰ سال داشت با توبا متز که دوست‌دختر دوران دبیرستانش بود، ازدواج کرد. آن‌ها در آپارتمان کوچکی در خیابان ششم منهتن که درست در شمال گرینیچ ویلج قرار داشت، زندگی می‌کردند.[۳۴] در این دوران، کوبریک شروع به تماشا و نمایش مکرر فیلم‌های مختلف در موزه هنر مدرن نیویورک کرد. کوبریک تحت تأثیر علاقه زیادی که به سینمای ماکس افولس داشت، تلاش کرد تا سبک پیچیده اما سیال فیلم‌برداری این فیلم‌ساز فرانسوی را بازنمایی کند. سینمای افولس بر روی سلیقه بصری کوبریک تأثیر زیادی داشت. الیا کازان دیگر کارگردانی بود که کوبریک کارهایش را به دقت دنبال می‌کرد و باور داشت که او بهترین فیلم‌ساز آمریکایی است که در کار با بازیگران، معجزه می‌کند.[۳۵] دوستان و نزدیکان کوبریک به مرور متوجه شیفتگی او به هنر سینما شدند. یکی از دوستان کوبریک به نام دیوید وان[E ۳۸] تعریف می‌کند که کوبریک از سکوت سالن سینما برای بررسی دقیق و تجزیه‌وتحلیل فیلم‌ها استفاده می‌کرده و هرگاه که مردم شروع به صحبت می‌کردند، او به سراغ مطالعه می‌رفت.[۲۴] کوبریک زمان زیادی را صرف خواندن کتاب‌های نظریه فیلم و یادداشت برداشتن از آن‌ها کرد. سرگئی آیزنشتاین و آرتور روتشتاین که خودش برای مدتی مدیر فنی عکاسی مجله لوک بود از جمله افرادی بودند که کوبریک از آن‌ها الهام گرفت.[۳۶] کوبریک بسیار به فیلم الکساندر نوسکی (۱۹۳۸) ساخته آیزنشتاین علاقه داشت. موسیقی این فیلم که توسط سرگئی پروکفیف ساخته شده از آهنگ‌های مورد علاقه کوبریک بود؛ تا جایی که او هر روز آن را در خانه پخش می‌کرد اما خواهر کوبریک که از پخش چندین‌باره این آهنگ در محیط خانه عصبانی شده بود، صفحه گرامافون موسیقی فیلم را شکست.[۳۷]

سینما

ویرایش

۱۹۵۳–۱۹۵۱: فیلم‌های کوتاه

ویرایش

کوبریک پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان قصد داشت که به همراه یکی از دوستانش به نام الکساندر سینگر، اقتباسی سینمایی از ایلیاد اثر هومر را کارگردانی کند اما سینگر که در دفاتر شرکت تایم کار می‌کرد به کوبریک اطلاع داد که ساخت چنین فیلمی به بودجه‌ای حداقل ۴۰ هزار دلاری نیازی دارد. کوبریک چنین پولی نداشت؛ او تنها ۱۵۰۰ دلار پس‌انداز داشت که با تشویق سینگر، تمام آن را خرج ساخت چند مستند کوتاه کرد. کوبریک به تنهایی شروع به آموختن تمام موارد لازم برای فیلم‌سازی کرد. او با تهیه‌کنندگان، استودیوها، دفاتر اجاره تجهیزات فیلم‌برداری و لابراتوارهای سینمایی تماس گرفت تا بتواند هر ابزاری که برای ساخت یک مستند لازم دارد را تهیه کند.[۳۷]

کوبریک تصمیم گرفت مستندی دربارهٔ والتر کارتیر بسازد؛ همان بوکسور اهل برانکس که کوبریک پیش‌تر برای مجله لوک، از او عکس گرفته و مقاله‌ای در موردش نوشته بود. کوبریک یک دوربین فیلم‌برداری اجاره کرد و نخستین پروژه مستند خود با عنوان روز نبرد را در سال ۱۹۵۱ جلوی دوربین برد. کوبریک تمام هزینه فیلم را به صورت مستقل پرداخت کرد. او دوست داشت مونتگومری کلیفت راوی مستند باشد که او را در یک پروژه عکاسی برای مجله لوک ملاقات کرده بود اما این اتفاق رخ نداد و در نهایت، داگلاس ادواردز که گوینده اخبار و مجری برنامه‌های سی‌بی‌اس بود، نریشن‌ها مستند را ضبط کرد.[۳۸] پل دانکن[E ۳۹] که از دوستان کوبریک بود، اظهار داشته که روز نبرد به عنوان نخستین اثر سازنده‌اش، موفقیت قابل‌توجهی محسوب می‌شد. کوبریک در صحنه‌ای از فیلم از حرکت ترکینگ‌شات معکوس[E ۴۰] استفاده کرد که در طی آن، کارتیر و برادرش به سوی دوربین قدم برمی‌دارند. این حرکت دوربین به مرور تبدیل به یکی از امضاهای بصری کوبریک در آثارش شد.[۳۹] برادر والتر کارتیر که وینسنت[E ۴۱] نام داشت دربارهٔ تجربه همکاری با کوبریک گفته بود: «استنلی بسیار خویشتن‌دار و خجالتی بود و تخیل بسیار قوی داشت و فکرهای درخشانی به سرش می‌زد. او دستورهای خود را در آرامش مطرح می‌کرد. او با همان خجالتی که داشت، مجبورت می‌کرد که هرچه می‌خواهد را انجام دهی. استنلی آدم را مجذوب می‌کرد. در سر صحنه، حرف فقط حرف او بود.»[۳۷] خود والتر کارتیر نیز دربارهٔ کوبریک اظهار داشته بود: «استنلی مانند یک مشت‌زن که خود را آماده مبارزه بزرگی کرده وارد صحنه می‌شد. او دقیقاً می‌دانست چه می‌خواهد و باید چگونه به آن دست پیدا کند. او چالش‌های کارش را می‌شناخت و بر آن‌ها غلبه می‌کرد.»[۳۱] موسیقی مستند توسط جرالد فراید که از دوستان سینگر بود ساخته شد. کوبریک که در مجموع ۳ هزار و ۹۰۰ دلار برای روز نبرد خرج کرده بود، موفق شد حق پخش آن را به قیمت چهار هزار دلار به آرکی‌او پیکچرز بفروشد. این بیش‌ترین مبلغی بود که آرکی‌او تا آن زمان برای حق پخش یک فیلم کوتاه پرداخت کرده بود.[۳۹] کوبریک نخستین فیلم کوتاه خود را تجربه ارزشمندی می‌دانست زیرا در مسیر ساخت آن مجبور شده بود بسیاری از کارهای پروژه را به تنهایی انجام داده و دانش خود را بالاتر ببرد.[۴۰] او در این مورد گفته بود: «بهترین راه یادگیری فیلم‌سازی این است که فیلم بسازید.»[۳]

به دنبال موفقیت‌های روز نبرد، کوبریک از مجله لوک استعفا داد تا بتواند تمام وقت خود را صرف فیلم‌سازی کند. او با کارگردانان و چهره‌های سینمایی حرفه‌ای ساکن نیویورک صحبت کرد و از آن‌ها سوالات مفصلی دربارهٔ جنبه‌های مختلف فیلم‌سازی پرسید. کوبریک ادعا کرده بود یکی از دلایلی که باعث شد اعتماد به نفس بیش‌تری برای فیلم ساختن پیدا کند، تماشای آثار دیگر فیلم‌سازانی بود که سطح کیفی پایینی داشتند: «من هیچ مزخرفی دربارهٔ فیلم ساختن و سینما نمی‌دانستم اما تماشای بعضی فیلم‌ها باعث شد مطمئن شوم که می‌توانم از آن‌ها بهتر فیلم بسازم!»[۴۱] بین فیلم اول و دوم کوبریک، فاصله بسیار کمی وجود داشت. او در همان سال ۱۹۵۱ و تنها چند ماه پس از ساخت نخستین اثرش، دومین مستند کوتاه خود با عنوان کشیش پرنده را کارگردانی کرد. داستان این مستند دربارهٔ کشیش کاتولیکی به نام فرد اِستَدمیولر[E ۴۲] است که ساکن نیومکزیکو است و به دلیل وسعت زیاد منطقه فعالیت خود از یک هواپیمای پایپر جی-۳ کاب برای پرواز استفاده می‌کند تا بتواند خود را به موقع به مراسم‌های مورد نیاز برساند. کوبریک در ابتدا عنوان «خلبان آسمان»[E ۴۳] را برای مستند برگزید که لقب عامیانه‌ای است که مردم به کشیش‌ها اطلاق می‌کنند اما در نهایت، نام فیلم تغییر پیدا کرد.[۴۲] چندین نمای هوایی در مستند وجود دارد که به نظر می‌آید کوبریک از آن‌ها برای ساخت صحنه‌های پرواز ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) الهام گرفته است. همچنین چندین نمای نزدیک از چهره افراد در مراسم ختم وجود دارد که ظاهراً عرض ارادتی به دو فیلم رزم‌ناو پوتمکین (۱۹۲۵) و ایوان مخوف (۱۹۴۳) اثر سرگئی آیزنشتاین هستند.[۳۹]

کوبریک در سال ۱۹۵۳ و با ساخت مستند کوتاه دریانوردان دوباره بر روی صندلی کارگردانی نشست. این مستند که به سفارش اتحادیه بین‌المللی دریانوردان آمریکای شمالی[E ۴۴] ساخته شده، شامل تصاویر و برداشت‌هایی از کشتی‌ها، تجهیزات، کابین‌ها و برگزاری جلسات دریانوردان است. دریانوردان نخستین فیلم رنگی کوبریک است. کوبریک در صحنه کافه‌تریا از حرکت دالی‌شات[E ۴۵] استفاده کرد تا بتواند نماهای مربوط به زندگی دریانوردان را به تصویر بکشد. این تکنیک به مرور تبدیل به یکی دیگر از حرکات دوربین کوبریک شد. صحنه‌ای که در آن شخصیت پل هال[E ۴۶] به عنوان دبیر خزانه‌داری اتحادیه بین‌المللی دریانوردان آمریکای شمالی در منطقه اقیانوس اطلس و خلیج با اعضای اتحادیه صحبت می‌کند، ارجاعی به دو فیلم اعتصاب (۱۹۲۵) و اکتبر: ده روزی که دنیا را تکان داد (۱۹۲۸) است که هردو را آیزنشتاین ساخته است.[۴۳] روز نبرد، کشیش پرنده و دریانوردان تنها آثار کوتاهی هستند که به صورت رسمی توسط کوبریک کارگردانی شده‌اند. هر سه اثر مستند هستند. برخی گمان می‌کنند که کوبریک مستندهای کوتاه بیش‌تری ساخته اما آن آثار یا در طول زمان از بین رفته‌اند یا اینکه کوبریک با نام مستعار آن‌ها را ساخته است.[۴۴] مستند مجمع جهانی جوانان[E ۴۷] از جمله همین آثار است که ادعا می‌شود توسط کوبریک کارگردانی شده است.[۴۵][۴۶]

۱۹۵۵–۱۹۵۳: نخستین فیلم‌های بلند

ویرایش
 
کوبریک به همراه تیم تولید هراس و هوس در سال ۱۹۵۳. فقط ویرجینا لیث[E ۴۸] از گروه در عکس حضور ندارد که ظاهراً در پشت دوربین ایستاده است.

کوبریک از طریق نمایش آثار کوتاهش برای دوستان و خانواده خود توانست مبلغ ۱۰۰۰ دلار، سرمایه جمع‌آوری کند که برای ساخت یک فیلم بلند مستقل کافی بود. او سرانجام موفق شد نخستین فیلم بلند خود با عنوان هراس و هوس را در سال ۱۹۵۳ کارگردانی کند. کوبریک در آن زمان ۲۵ سال سن داشت. فیلم‌نامه این فیلم که در ابتدا تله[E ۴۹] نام داشت توسط یکی از دوستان کوبریک به نام هاوارد سکلر[E ۵۰] نوشته شده بود. داستان فیلم؛ تمثیلی خیالی دربارهٔ گروهی از سربازان ارتش یک کشور بی‌نام است که از سقوط هواپیما جان سالم به در برده اما در پشت خطوط دشمن، گرفتار می‌شوند. یکی از سربازان، شیفته دختری جذاب در جنگل می‌شود و او را به درختی می‌بندد که این مسئله باعث به وجود آمدن بحران می‌شود. صحنه بستن دختر به درخت به دلیل استفاده خاص از نمای نزدیک، مورد توجه قرار گرفت. مارتین پرولر[E ۵۱] که دایی کوبریک و صاحب یک داروخانه در لس آنجلس بود، قبول کرد که مبلغ ۹۰۰۰ دلار دیگر بر روی فیلم سرمایه‌گذاری کند؛ مشروط بر آنکه نامش در تیتراژ به عنوان مدیر اجرایی تولید درج شود.[۴۷] کوبریک یک تیم کوچک چهارده نفره تشکیل داد؛ پنج بازیگر، پنج نفر برای تیم تولید و چهار نفر نیز برای گروه تدارکات. کوبریک و گروهش به کوهستان سن گابریل[E ۵۲] واقع در کالیفرنیا پرواز کرده و در طی پنج هفته، کل پروژه را فیلم‌برداری کردند.[۴۷] کوبریک در طول فیلم‌برداری، نام فیلم را از تله به شکل ترس[E ۵۳] تغییر داد و سرانجام نیز عنوان هراس و هوس را برای آن انتخاب کرد. در هنگام فیلم‌برداری، چیز نمانده بود که تمام گروه توسط گازی سمی که به اشتباه توسط کوبریک مورد استفاده قرار گرفته بود، جان خود را از دست بدهند.[۴۸] کوبریک مایل بود برای جلوگیری از افزایش هزینه، هراس و هوس را تبدیل به فیلم صامت کند اما بعداً از این تصمیم پشیمان شد. مراحل پس از تولید فیلم که شامل اضافه کردن صدا، افکت و موسیقی به فیلم بود باعث شد تا بودجه نهایی کار به رقم ۵۳ هزار دلار برسد که بسیار بالاتر از برآوردهای اولیه بود.[۴۹] ریچارد د روچمانت[E ۵۴] که یک تهیه‌کننده آمریکایی بود پذیرفت در تأمین بودجه فیلم کمک کند؛ به شرط آنکه کوبریک در ساخت یک مستند پنج قسمتی دربارهٔ آبراهام لینکلن که قرار بود در هاجنویل، کنتاکی فیلم‌برداری شود، او را همراهی کند.[۵۰]

هراس و هوس در گیشه شکست خورد اما واکنش‌های مثبتی از سوی برخی منتقدان دریافت کرد. منتقد نیویورک تایمز در مقاله‌ای به تأثیر سابقه عکاسی حرفه‌ای کوبریک در فیلم‌برداری و قاب‌بندی فیلم اشاره کرد و نوشت: «کوبریک نگاهی هنرمندانه و نگرشی گروتسک نسبت به مرگ دارد. شخصیت‌های این فیلم، مردان درنده‌خو و گرسنه‌ای هستند که با حیوانیت خود مواجه شده‌اند. صحنه‌ای از فیلم که در آن یک سرباز جوان تحت تأثیر هوس قرار گرفته و دختری را به درخت می‌بنند، تماشایی است». مارک وان دورن که دانشور دانشگاه کلمبیا بود نیز بسیار تحت تأثیر صحنه بستن دختر به درخت و موقعیتی که بعد از آن شکل می‌گیرد قرار گرفت. او این صحنه را «سکانسی زیبا، ترسناک و عجیب» توصیف کرد که نشان‌دهنده استعداد بالای کوبریک بود و تضمین کرد که او در آینده به موفقیت‌های زیادی خواهد رسید.[۵۱] علیرغم نظرات مثبت منتقدان، خود کوبریک از نتیجه فیلم ابراز خجالت می‌کرد و در طول سال‌های بعد، تلاش کرد تا جلوی پخش شدن فیلم را بگیرد.[۵۲] او هراس و هوس را فیلمی آماتوری می‌دانست که «بسیار خودآگاه، کسل‌کننده و پرمدعا» است.[۵۱]

کوبریک به فاصله نسبتاً کوتاهی از هراس و هوس، کار بر روی پروژه جدید خود را آغاز کرد. او به دنبال یک ایده داستانی بود که دربارهٔ بوکس باشد. به دنبال شکست تجاری هراس و هوس، کوبریک تصمیم گرفت که از بالا رفتن مخارج جلوگیری کرده و فیلمی کم بودجه بسازد. او به همراه سکلر شروع به نوشتن یک فیلم نوآر کرد که در ابتدا مرا ببوس[E ۵۵] نام داشت و داستان آن دربارهٔ یک بوکسور حرفه‌ای میان‌وزن اهل نیویورک بود که هم‌زمان با به پایان رسیدن دوران حرفه‌ای خود، وارد رابطه‌ای عاطفی با زن همسایه خود می‌شود که یک رقصنده است و توسط رئیس جنایتکارش مورد آزار قرار می‌گیرد. عنوان فیلم‌نامه چندین بار پیاپی به نام‌هایی مثلمرا بکش،[E ۵۶] نیمف[E ۵۷] و مجنون[E ۵۸] تغییر پیدا کرد تا اینکه کوبریک، عنوان بوسه قاتل (۱۹۵۵) را برای آن انتخاب کرد.[۵۳] درست مثل هراس و هوس، بودجه فیلم توسط خانواده و دوستان کوبریک تأمین شد؛ هرچند مارتین پرولر به دلیل شکست تجاری فیلم نخست کوبریک، حاضر به سرمایه‌گذاری دوباره بر روی یکی دیگر از ساخته‌های خواهرزاده‌اش نشد. بیش‌تر بودجه فیلم به مبلغ ۴۰ هزار دلار توسط موریس بوس[E ۵۹] که یک داروساز اهل برانکس بود در اختیار کوبریک قرار گرفت.[۴۳] فیلم‌برداری از تایمز اسکوئر در منهتن آغاز شد. کوبریک تلاش کرد تا از قاب‌بندی و زوایای غیرمتعارف استفاده کند تا سبک فیلم‌برداری مورد علاقه خود را پیاده‌سازی کرده باشد. کل فرایند فیلم‌برداری نیز ۱۴ هفته به طول انجامید. کوبریک مایل بود که تمام صدای فیلم را در سر صحنه ضبط کند اما انعکاس سایه بوم صدا بر صورت بازیگران یا زمین باعث محدودیت حرکت دوربین شده بود؛ برای همین کوبریک قید صدابرداری هم‌زمان را زد و تصمیم گرفت تمام کار را دوبله کند. کوبریک بعد از صرف ۷ ماه و خرج ۳۵ هزار دلار به خروجی دلخواهش از صدای فیلم رسید.[۵۴] صحنه‌ای از فیلم که یک نقاشی در حال خندیدن به یکی از شخصیت‌ها است، ارجاعی به فیلم باج‌گیری (۱۹۲۹) ساخته آلفرد هیچکاک است که یکی از منابع الهام مهم در ساخت فیلم بود. مارتین اسکورسیزی اظهار داشته که هنگام ساخت گاو خشمگین (۱۹۸۰) که آن هم فیلمی در ارتباط با بوکس است، تحت تأثیر سبک بصری خاص بوسه قاتل و فیلم‌برداری و قاب‌های تیز آن بوده.[۵۵] آیرین کین[E ۶۰] که بازیگر زن اصلی بوسه قاتل بود، تجربه همکاری با کوبریک را اینگونه توصیف کرده است: «استنلی شخصیت جذابی دارد. او معتقد است که فیلم‌ها باید داستان خود را با کمترین استفاده ممکن از دیالوگ و از طریق تصاویر جلو ببرند. او نسبت به سکس و سادیسیم شناخت دارد.»[۵۶] بوسه قاتل به موفقیت کوچکی در گیشه رسید و کمی بیش از بودجه ۷۵ هزار دلاری خود فروش کرد.[۵۵] کارگردانی و سبک فیلم‌برداری فیلم توسط منتقدان تحسین شد اما اجرای تیم بازیگران و سطح فیلم‌نامه، نظرات متوسطی دریافت کرد.[۵۷] علیرغم نظرات عمدتاً مثبت منتقدان، خود کوبریک بازهم به فیلمش روی خوش نشان نداد[۵۸] و آن را تجربه‌ای دانشجویی توصیف کرد.[۵۹]

۱۹۶۲–۱۹۵۵: موفقیت در هالیوود

ویرایش

یک روز که کوبریک مشغول بازی شطرنج در پارک واشینگتن اسکوئر بود با جیمز بی. هریس دیدار کرد که کوبریک را باهوش‌ترین و خلاق‌ترین کسی می‌دانست که در عمرش ملاقات کرده است. این دو نفر به کمک یکدیگر، شرکت «هریس-کوبریک»[E ۶۱] را در سال ۱۹۵۵ بنا کردند.[۶۰] هریس موفق شد که حق اقتباس رمان سرقت تمیز[E ۶۲] نوشته لیونل وایت[E ۶۳] را به قیمت ۱۰ هزار دلار خریداری کند.[۶۱] کوبریک بر اساس این رمان، شروع به نوشتن فیلم‌نامه‌ای با عنوان کشتن (۱۹۵۶) کرد که داستان آن دربارهٔ گروهی از تبهکاران بود که بخش نگهداری از پول‌های شرط‌بندی‌شده یک پیست اسب‌دوانی را مورد سرقت قرار می‌دهند. این فیلم نیز مثل بوسه قاتل از المان‌های نوآر بهره گرفته بود. کوبریک متن کلی فیلم‌نامه را نوشت اما چون از دیالوگ‌ها راضی نبود؛ جیم تامپسون را که سابقه زیادی در نگارش داستان‌های جنایی داشت استخدام کرد تا دیالوگ‌ها را به صورت کامل بازنویسی کند.[۶۲] استرلینگ هایدن که عملکردش در فیلم جنگل آسفالت (۱۹۵۰) مورد توجه کوبریک قرار گرفته بود به عنوان بازیگر اصلی انتخاب شد.[۶۳]

کوبریک و هریس به لس‌آنجلس سفر کرده و با دفتر تجهیزات جَف[E ۶۴] قرارداد امضا کردند تا لوازم ساخت را برای آن‌ها مهیا کند. به این ترتیب، کشتن تبدیل نخستین فیلم بلند کوبریک شد که با عوامل و تجهیزات حرفه‌ای ساخته می‌شد. کوبریک قصد داشت که خودش بسیاری از کارهای فیلم را انجام دهد اما انجمن هالیوود اعلام کرد که او نمی‌تواند به‌طور هم‌زمان، کارگردان و فیلم‌بردار باشد زیرا این مسئله در آن دوران، خلاف قوانین بود. در نتیجه، کوبریک به سراغ لوسین بالارد رفت که مدیران فیلم‌برداری با سابقه هالیوود بود. کوبریک و بالارد چندان با یکدیگر کنار نیامدند و طبق گزارش‌ها، چند مرتبه درگیری لفظی پیدا کردند. بالارد علاقه‌ای به پیروی از دستورات کوبریک و حرکات غیر متعارف دوربین او نداشت. کوبریک که در زمان ساخت فیلم، تنها ۲۸ سال سن داشت و ۲۰ سال از بالارد کوچک‌تر بود، او را تهدید به اخراج از پروژه کرد. استرلینگ هایدن دربارهٔ تجربه همکاری با کوبریک گفته بود: «او آدم خونسرد و جدا افتاده‌ای بود. نگاه کوبریک به مسائل بسیار ماشینی بود. کارگردانان کمی هستند که اعتماد به نفس او را داشته باشند.»[۶۴] کوبریک از پذیرفتن دستمزد برای کارگردانی فیلم صرف نظر کرد تا هزینه تولید را پایین آورد. در نهایت، کشتن رقمی نزدیک به ۳۳۰ هزار دلار خرج برداشت.[۶۵]

بازاریابی و اکران کشتن بسیار ضعیف بود. فیلم سود چندان بالایی کسب نکرد زیرا همراه با فیلم وسترن باندیدو! (۱۹۵۶)[E ۶۵] به صورت دو فیلم با یک بلیت و به عنوان فیلم دوم به روی پرده رفت.[۶۶][۶۷] با این وجود، کشتن نقدهای بسیار مثبتی از سویی منتقدان کسب کرد. منتقد تایم، سبک فیلم‌برداری کار را هم‌سطح با آثار اورسن ولز دانست.[۶۸] کشتن به مرور تبدیل به اثری جریان‌ساز شد و در حال حاضر به عنوان یکی از بهترین ساخته‌های کوبریک شناخته می‌شود که تأثیر زیادی بر روی فیلم و فیلم‌سازان بعد از خود داشته است. روایت غیرخطی فیلم و سبک بصری غیر متعارف آن تبدیل به الگویی برای فیلم‌های جنایی شد. کوئنتین تارانتینو اعلام کرده که نخستین فیلم خود با عنوان سگ‌های انباری (۱۹۹۲) را با الهام از کشتن نوشته و کارگردانی کرده است.[۶۹] دور شری که در آن زمان برای مترو گلدوین میر کار می‌کرد، بسیار تحت‌تاثیر کشتن قرار گرفت و به همین دلیل، ۷۵ هزار دلار به کوبریک و هریس پرداخت کرد تا آن‌ها بتوانند کار بر روی پروژه‌ای جدید را آغاز کنند.[۷۰] مکس. ای. یانگستین[E ۶۶] که عضوی از یونایتد آرتیستس بود، باور داشت که شری دربارهٔ کوبریک اشتباه می‌کند. یانگستین معتقد بود کوبریک هیچ برتری نسبت به استعدادهای تازه‌ای که به دنبال پیدا کردن جایگاه خود در هالیوود هستند، ندارد.[۷۰]

 
کوبریک در سر صحنه فیلم راه‌های افتخار (۱۹۵۷).

کوبریک بعد از واکنش مثبت منتقدان به کشتن احساس می‌کرد باید کار بزرگتری انجام دهد. او برای سومین فیلم بلند خود، دوباره به سراغ سوژه‌ای ضد جنگ رفت و فیلم‌نامه فیلم راه‌های افتخار (۱۹۵۷) را بر اساس رمانی به همین نام اثر همفری کاب[E ۶۷] نگارش کرد. داستان فیلم در سال ۱۹۱۶ و در طی جنگ جهانی اول رخ داده و ماجرای سرهنگ فرانسوی به نام دَکس[E ۶۸] را دنبال می‌کند که از دستور مستقیم فرماندهانش که منجر به کشته شدن او و سربازانش در عملیاتی انتحاری می‌شود سرپیچی کرده و به اتهام بزدلی، دادگاهی می‌شود. دور شری که با رمان راه‌های افتخار آشنا بود به کوبریک اعلام کرد بعید است مترو گلدوین میر از تولید فیلم حمایت کند زیرا آن‌ها پیش‌تر، تجربه تلخی از ساخت فیلم ضد جنگ نشان سرخ دلیری (۱۹۵۱) داشتند که در گیشه شکست خورده بود. شری به کوبریک پیشنهاد داد که به جای راه‌های افتخار بر روی اقتباس از رمان راز سوخته[E ۶۹] اثر اشتفان تسوایگ کار کند. کوبریک به همراه کالدر ویلینگهام شروع به نوشتن فیلم‌نامه کرد اما نتوانست راه‌های افتخار را از ذهنش بیرون کند و تصمیم گرفت به هر صورتی که ممکن است، آن را بسازد.[۷۱] بعد از آنکه مترو گلدوین میر در تغییراتی گسترده، تعدادی از افراد خود از جمله دور شری را اخراج کرد، کوبریک و هریس تصمیم گرفتند که دوباره شانس خود را برای تولید راه‌های افتخار امتحان کنند. کوبریک برای ترغیب استودیوهای هالیوودی به سرمایه‌گذاری بر روی فیلم، به کرک داگلاس برای نقش اصلی پیشنهاد داد و او نیز پذیرفت.[۷۲] داگلاس آنقدر جذب فیلم‌نامه شده بود که یونایتد آرتیستس را تهدید کرد که در فیلم وایکینگ‌ها (۱۹۵۸) بازی نخواهد کرد؛ مگر آنکه آن‌ها با ساخت راه‌های افتخار موافقت کنند. یونایتد آرتیستس نه تنها مبلغ ۸۵۰ هزار دلار به فیلم اختصاص داد؛ بلکه قرارداد ساخت پنج فیلم بین کوبریک و داگلاس نیز به امضا رسید. بر طبق قرارداد، کوبریک و هریس روی هم ۲۰ هزار دلار دریافت می‌کردند در حالی که دستمزد داگلاس به تنهایی ۳۵۰ هزار دلار بود.[۷۲] داگلاس یک قرارداد جداگانه با کوبریک و هریس برای ساخت سه فیلم امضا کرد که تولید آن‌ها را شرکت «برایانا پروداکشنز»[E ۷۰] برعهده گرفت که متعلق به خود داگلاس بود. یکی از آن سه فیلم، راه‌های افتخار بود که یونایتد آرتیستس، مسئولیت اکران آن را برعهده گرفت.[۷۳][۷۴][۷۵] فیلم‌برداری از مونیخ آغاز شد. کوبریک برای فیلم‌برداری صحنه‌های جنگ از شش دوربین به صورت هم‌زمان استفاده کرد که با دقت زیادی در نقاط مختلفی کار گذاشته و شماره‌گذاری شده بودند تا حس منطقه بی‌طرف را بازسازی کنند.[۷۶] کوبریک از دوربین «آریفلِکس ۳۵»[E ۷۱] و لنزهایی با عمق میدان بالا بهره بود تا نماهای مرگ سربازان را ضبط کند. یکی از دوربین‌ها، فقط بر روی صورت داگلاس متمرکز بود. راه‌های افتخار تبدیل به نخستین موفقیت جدی تجاری کوبریک در گیشه شد. فیلم همچنین با بازخورد مثبت منتقدان همراه بود که سکانس‌های سرد جنگی و فیلم‌برداری سیاه‌وسفید آن را تحسین کرد. این فیلم باعث شد که نام کوبریک به عنوان استعدادی جوان و خلاق شناخته شود.[۷۷] علیرغم واکنش مثبت منتقدان، راه‌های افتخار درگیر حواشی مختلفی شد. برای مثال، اکران فیلم در ایام کریسمس با واکنش منفی مواجه شد زیرا موضوع و سوژه آن با فضای شاد جشن پایان سال در تضاد بود.[۷۸] همچنین لحن انتقادی و سوژه ضد جنگ فیلم باعث شد که برخی از کشورهای اروپایی از اکران عمومی آن جلوگیری کنند. دولت فرانسه به علت آنچه «نمایش تصویر غیر منطقی» از ارتش این کشور اعلام شد، تا سال ۱۹۷۴ اجازه نمایش راه‌های افتخار را صادر نکرد. ارتش سوئیس نیز تنها زمانی به اکران فیلم در این کشور رضایت داد که برخی از صحنه‌ها و دیالوگ‌های آن سانسور شود. نسخه کامل راه‌های افتخار تا سال ۱۹۷۰ در این کشور به روی پرده نرفت. [۷۷]

در اکتبر سال ۱۹۵۷ که راه‌های افتخار در کشور آلمان به روی پرده رفته بود، «برایانا پروداکشنز» حق اقتباس رمان من ۱۶ میلیون دلار را دزدیدم[E ۷۲] نوشته هربرت امرسون ویلسون[E ۷۳] را خریداری کرد تا کوبریک و هریس بتوانند بر اساس آن شروع به نوشتن فیلم‌نامه کنند.[۷۹][۸۰] این فیلم قرار بود دومین همکاری کوبریک و هریس با «برایانا پروداکشنز» باشد. درست مثل تجربه قبلی قرار بود که کرک داگلاس نقش اصلی را ایفا کرده و کوبریک آن را کارگردانی کند. هریس نیز به عنوان تهیه‌کننده قرارداد امضا کرده بود. فرایند نگارش فیلم‌نامه کمی پیچیده شد. گاوین لمبرت در نوامبر ۱۹۵۷ به کوبریک پیوست تا با یکدیگر فیلم‌نامه را بنویسند. کوبریک عنوان خدا ترس[E ۷۴] را برای فیلم‌نامه انتخاب کرده بود اما با این وجود، پروژه هرگز وارد مرحله تولید نشد زیرا کوبریک از نتیجه نهایی متن راضی نبود.[۸۱]

مارلون براندو با کوبریک تماس گرفت و از او درخواست کرد تا بر اساس رمان مرگ معتبر هندری جونز[E ۷۵] اثر چارلز نایدر[E ۷۶] یک فیلم‌نامه اقتباسی بنویسد. داستان این رمان وسترن بر پایه ماجراهای پت گرت و بیلی د کید و تقابلی که میانشان شکل می‌گیرد نوشته شده بود.[۷۷] کارلو فیوری[E ۷۷] که بازیگری آمریکایی و از دوستان صمیمی براندو بود ادعا داشت که براندو هرگز مستقیماً با کوبریک تماس نگرفت و این او بود که قرار میان آن دو را هماهنگ کرد.[۸۲] منابع می‌گویند که براندو بعد از ملاقات با کوبریک بسیار تحت‌تاثیر او قرار گرفته بود: «استنلی به طرز غیرمعمولی؛ حساس و باهوش است. او در برخورد و رفتارش با طرف مقابل بسیار با ظرافت عمل می‌کند. او فردی زیرک و متفکری خلاق است. استنلی نه حرف‌های تکراری دیگران را می‌زند و نه شبیه یک گردآورنده مطالب صحبت می‌کند. او آنچه را که می‌آموزد هضم می‌کند و دیدگاهی کم‌نظیر و اشتیاق پایان ناپذیرش را به کار تزریق می‌کند.»[۸۳] کوبریک به مدت شش ماه بر روی فیلم‌نامه‌ای کار کرد که پیش‌تر سام پکین‌پا مشغول نگارش آن بود. مشکلات حقوقی و اختلاف سلیقه‌ای که کوبریک با دیگر اعضای گروه پیدا کرد باعث شد تا او از پروژه بیرون بزند. در نهایت فیلم‌نامه‌ای که کوبریک نوشت با تغییرات و بازنویسی بسیار زیاد تبدیل به فیلم سربازهای یک‌چشم (۱۹۶۱) شد که براندو خودش آن را کارگردانی کرد. یک دهه بعد، سام پکین‌پا فیلم پت گرت و بیلی د کید (۱۹۷۳) را همانگونه خودش مایل بود ساخت. جان بکستر[E ۷۸] نویسنده کتاب استنلی کوبریک: یک زندگینامه (۱۹۹۷)[E ۷۹] ادعا کرده که کوبریک از دخالت‌های زیاد براندو در پروژه بسیار عصبانی بوده. بعد از آنکه براندو بدون هماهنگی با کوبریک، فرانس نوین را به عنوان بازیگر زن اصلی فیلم انتخاب کرد، کوبریک با خشم به ملاقات براندو رفت و گفت: «دیگر نمی‌دانم این فیلمی که می‌سازم دربارهٔ چیست!» و براندو هم پاسخ داده: «من به تو می‌گویم این فیلم دربارهٔ چیست… دربارهٔ ۳۰۰ هزار دلاری است که من به کارل مالدن پرداخت کرده‌ام تا بازیگر آن باشد!»[۸۴] کوبریک در ازای دریافت ۱۰۰ هزار دلار قبول کرد که از پروژه جدا شود.[۸۵] انترتینمنت ویکلی در گزارشی که در سال ۱۹۶۰ به چاپ رساند ادعا کرد که دلیل اصلی اختلاف کوبریک و براندو مربوط به کارگردانی فیلم بوده. ظاهراً در ابتدا قرار بوده کوبریک فیلم را بسازد اما براندو ناگهان نظر خودش را تغییر داده و تصمیم گرفته خودش بر روی صندلی کارگردانی تکیه بزند.[۸۶] لوبروتور[E ۸۰] که زندگی‌نامه کوبریک را نوشته ادعا کرد که کوبریک به دلایل قراردادی قادر نبوده جزئیاتی در ارتباط با پروژه را رسانه‌ای کند و دلایل واقعی خود برای ترک پروژه را بر زبان آورد. کوبریک در پایان تمام این جنجال‌ها، بیانیه کوتاهی منتشر کرد: «با تأسف عمیق و به دلیل احترام و علاقه‌ای که به یکی از برجسته‌ترین هنرمندان جهان دارم، ترجیح دادم از این پروژه کناره‌گیری کنم.»[۸۷]

 
کوبریک به همراه تونی کرتیس در سر صحنه فیلم اسپارتاکوس (۱۹۶۰).

در فوریه سال ۱۹۵۹، کرک داگلاس با کوبریک تماس گرفت و از او درخواست کرد تا بر اساس شخصیت اسپارتاکوس و سومین جنگ بردگان یک فیلم حماسی کارگردانی کند. داگلاس موفق شد حق اقتباس رمان اسپارتاکوس (۱۹۵۱) نوشته هاوارد فاست را خریداری کند. فیلم‌نامه فیلم توسط دالتون ترامبو نوشته شد که در آن زمان، نامش در فهرست سیاه هالیوود[E ۸۱] قرار داشت.[۸۸] اینگونه بود که کوبریک به صورت رسمی، ساخت پروژه بزرگ فیلم سینمایی اسپارتاکوس (۱۹۶۰) را آغاز کرد. داگلاس که تهیه‌کننده پروژه هم بود؛ خودش بازی در نقش اصلی را برعهده گرفت و لارنس الیویه نیز برای بازی در نقش کراسوس انتخاب شد. ابتدا قرار بود آنتونی مان این فیلم را کارگردانی کند اما داگلاس او را به علت اختلاف نظری که با یکدیگر داشتند از پروژه اخراج کرد و کوبریک جایگزین او شد. کوبریک برای کارگردانی فیلم، ۱۵۰ هزار دلار دستمزد دریافت کرد.[۸۹] او در حالی کارگردانی چنین پروژه بزرگی که پنجمین فیلم بلندش محسوب می‌شود را پذیرفته بود که تنها ۳۱ سال سن داشت. اسپارتاکوس با بودجه هنگفت ۱۲ میلیون دلاری[۹۰] و یک گروه سیاهی‌لشکر ۱۰ هزار نفری جلوی دوربین رفت.[۹۱] اسپارتاکوس نه تنها در آن زمان به گران‌ترین فیلم آمریکایی تاریخ بدل شد بلکه نام کوبریک نیز به عنوان جوان‌ترین فیلم‌ساز تاریخ سینما ثبت شد که یک فیلم حماسی در این ابعاد را کارگردانی کرده است. رکوردی که تا همین امروز نیز پابرجاست.[۹۲] کوبریک برای دستیابی به قالب آنامورفیک ۳۵ میلی‌متری با وضوح بسیار بالا تصمیم گرفت تا برای نخستین‌بار از دوربین‌های «سوپر تکنیمارا ۷۰»[E ۸۲] استفاده کند. این دوربین‌ها به کوبریک اجازه دادند تا بتواند نمایی پانوراما از صحنه نبردی ضبط کند که ۸ هزار سیاهی لشکر در آن حضور داشتند. صحنه‌های جنگ فیلم در شش هفته و در کشور اسپانیا جلوی دوربین رفتند.[۹۳]

پروسه فیلم‌برداری اسپارتاکوس پر از چالش‌های متفاوت بود. کوبریک از نداشتن آزادی عمل کامل بسیار ناراحت بود و برای همین با داگلاس و برخی عوامل دچار اختلاف شد. کوبریک می‌خواست فیلمی بسازد که وجه هنری پررنگی داشته باشد اما تهیه‌کنندگان فیلم به دنبال یک اثر حماسی عامه‌پسند بودند که بتواند در گیشه موفق باشد.[۹۴] راسل متی که فیلم‌بردار پروژه بود نسبت به شیوه عجیب کوبریک بر نورپردازی اعتراض داشت. کار به جایی رسید که متی تهدید کرد از پروژه بیرون خواهد رفت اما کوبریک در نهایت توانست او را قانع کند که نورپردازی کار تا حد امکان، طبیعی باشد. متی پس از آنکه جایزه اسکار بهترین فیلم‌برداری را در سی و سومین دوره جوایز اسکار برای اسپارتاکوس به دست آورد[۹۵] تمام انتقادات خود از کوبریک را پس گرفت.[۹۶] کوبریک و با داگلاس بر سر فیلم‌نامه اختلاف نظر داشتند. داگلاس وقتی فهمید که کوبریک به غیر از دو خط، تمام دیالوگ‌های او در ۳۰ دقیقه ابتدایی را حذف کرده بسیار عصبانی شد. کوبریک اعتقاد داشت سکوت شخصیت اسپارتاکوس در فیلم اهمیت ویژه‌ای دارد.[۹۷] علیرغم تمام مشکلات تولید، اسپارتاکوس یک موفقیت در گیشه بود و موفق شد ۱۴٫۶ میلیون دلار در افتتاحیه فروش کند. واکنش منتقدان به فیلم بسیار مثبت بود.[۹۴] فیلم در شش رشته نامزد جایزه اسکار شد که چهار عنوان از جمله بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای پیتر یوستینف را به دست آورد. اسپارتاکوس باعث شد نام کوبریک به عنوان فیلم‌سازی بزرگ در هالیوود شناخته شود. کوبریک متوجه شد اگر امکانات و آزادی عمل کافی داشته باشد می‌تواند هر فیلمی دوست دارد بسازد. تجربه اسپارتاکوس باعث شد کوبریک به این فکر کند که باید قدرت و کنترل خود در فیلم‌های بعدی را افزایش دهد.[۹۸] اسپارتاکوس پایان همکاری کوبریک و داگلاس بود که دیگر با یکدیگر کار نکردند. داگلاس دربارهٔ تجربه همکاری با کوبریک در اسپارتاکوس گفته بود: «این پسرک می‌تواند روزی کارگردان خوبی شود، به شرط اینکه یاد بگیرد گاهی سرش را پایین انداخته و با دیگران سازش کند!»[۹۹] بر طبق گزارش‌ها، داگلاس از میزان کنترل کوبریک در پروژه خشمگین بود. او سال‌ها بعد که کوبریک به فیلم‌سازی برجسته تبدیل شده بود دربارهٔ او گفت: «اینکه یک نفر استعداد خوبی دارد به این معنی نیست که آدم خوبی نیز هست! تو می‌توانی آدم خوبی باشی اما هیچ استعدادی نداشته باشی یا برعکس، می‌توانی انسان بدی باشی که بهترین استعداد را دارد. کوبریک قطعاً بااستعداد است.»[۱۰۰]

۱۹۶۴–۱۹۶۲: مهاجرت به انگلستان

ویرایش
 
پرتره‌ای از سو لاین، بازیگر نقش دولورس لولیتا هیز در فیلم لولیتا (۱۹۶۲) که کوبریک آن را ثبت کرده است.

پس از جنجال‌های اسپارتاکوس، کوبریک تصمیم گرفت هالیوود را ترک کند. او و جیمز بی. هریس هردو به انگلستان رفتند تا فیلم بعدی خود را تولید کنند. کوبریک تصمیم گرفت تا بر اساس رمان لولیتا (۱۹۹۵) نوشته ولادیمیر نابوکوف یک فیلم‌نامه اقتباسی بنویسد. برادران وارنر به پروژه علاقه‌مند شد و پای کار آمد. استودیو به کوبریک، آزادی عمل کامل داد تا همان‌طور که دوست دارد فیلم را بسازد. طرح ادی[E ۸۳] این امکان را به کوبریک داد که بتواند هزینه‌های تولید را کاهش دهد؛ مشروط بر آنکه ۸۰٪ عوامل پروژه، بریتانیایی باشند.[توضیح ۱] کوبریک قراردادی به مبلغ یک میلیون دلار با الیوت هایمن[E ۸۴] و شرکت پخش او امضا کرد تا حق امتیاز پروژه در انگلستان را به آن‌ها واگذار کند. در قرارداد بر روی آزادی هنری کامل کوبریک تأکید شده بود.[۱۰۱] بدین ترتیب، لولیتا (۱۹۶۲) تبدیل به ششمین فیلم بلند کوبریک شد. داستان فیلم لولیتا که نخستین تلاش کوبریک برای ساخت یک کمدی سیاه به‌شمار می‌رفت دربارهٔ استاد دانشگاهی میانسال است که دلباخته دختری ۱۲ ساله می‌شود. پیتر سلرز، جیمز میسون، سو لاین و شلی وینترز به عنوان بازیگران کار انتخاب شدند. جین یانگ‌بلاد[E ۸۵] منتقد آمریکایی، لولیتا را نقطه عطفی در کارنامه کوبریک می‌داند که باعث شد او از شمایل ناتورالیستی آثار اولیه خود فاصله گرفته و به سوی سبک سوررئالیستی حرکت کند که در فیلم‌های آخرش به چشم می‌خورند.[۱۰۲] کوبریک به قدری تحت‌تاثیر اجرای سلرز در هنگام فیلم‌برداری قرار گرفته بود که برای نخستین‌بار به یکی از بازیگران فیلمش اجازه داد کمی حرکات بداهه به بازی خود اضافه کند. او صحنه‌های سلرز را به صورت هم‌زمان با سه دوربین؛ ضبط کرد.[۱۰۳] سلرز و کوبریک بسیار خوب با یکدیگر کنار آمدند. ویژگی‌های مشترکی به این دو شخصیت وجود داشت؛ هردو مدرسه را نیمه‌کاره رها کرده بودند، هردو عاشق عکاسی بودند و درام جاز می‌نواختند. سلرز دربارهٔ کوبریک گفته بود: «تا جایی که به من مربوط است، استنلی یک خدا است!»[۱۰۴]

کوبریک، لولیتا را در فاصله بین اکتبر ۱۹۶۰ تا مارس ۱۹۶۱ و با بودجه‌ای دو میلیون دلاری در استودیوی الستری[E ۸۶] واقع در بورهام‌وود جلوی دوربین برد. فرایند ضبط در کل ۸۸ روز به طول انجامید.[۱۰۵] کوبریک نتوانست چندان خوب با شلی وینترز کنار بیاید و درگیری‌های لفظی بین این دو نفر در طول ضبط پیش آمد که باعث شد کوبریک حتی تا مرز اخراج کردن او از پروژه نیز پیش برود. وینترز نسبت به سخت‌گیری‌های کوبریک در هنگام ضبط انتقاد داشت و همکاری با او را «بسیار سخت» توصیف کرد.[۱۰۶] لولیتا به علت سوژه ملتهب خود از همان ابتدا تبدیل به اثری جنجالی شد و همین مسئله کوبریک را مجبور کرد تا برای فرار از تیغ سانسور، بسیاری از عناصر و صحنه‌های اروتیک کتاب که به رابطه دو شخصیت اصلی مربوط می‌شد را از فیلم‌نامه نهایی حذف یا تعدیل کند.[۱۰۷] لولیتا در گیشه عملکرد خوبی داشت و توانست ۹٫۲ میلیون دلار فروش کند که باتوجه به بودجه کم فیلم و درجه سنی بزرگسال آن، عملکرد کاملاً قابل قبولی بود.[۱۰۸] موفقیت لولیتا باعث شد کوبریک و هریس به همه ثابت کنند می‌توانند رمانی بحث‌برانگیز را بدون دخالت استودیو نیز به فیلمی سرگرم‌کننده تبدیل کنند که توانایی جذب مخاطب دارد. این دو با درآمدی که از فیلم کسب کردند، شرکتی را در سوئیس تأسیس کردند که تبدیل به یک منبع مالی دائمی تا انتهای زندگی هردو شد.[۱۰۹]

 
کوبریک در پشت صحنه فیلم دکتر استرنجلاو در سال ۱۹۶۳.

کوبریک تصمیم گرفت برای پروژه بعدی خود، زبان کمدی سیاه را برای ساخت یک فیلم در ژانر طنز سیاسی به کار بگیرد. او برای نوشتن فیلم‌نامه به سراغ کتاب وضعیت قرمز[E ۸۷] نوشته پیتر جورج[E ۸۸] رفت. بدین ترتیب بود که دکتر استرنجلاو یا: چگونه آموختم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم (۱۹۶۴) تبدیل به هفتمین فیلم بلند کارنامه کوبریک شد. کوبریک با گسترش جنگ سرد در دهه ۱۹۵۰ به موضوع جنگ هسته‌ای علاقه‌مند شد و حتی برای مدتی به فکر نقل مکان به استرالیا افتاد زیرا می‌ترسید نیویورک جزو اهداف روس‌ها برای حمله اتمی باشد. او بیش از ۴۰ کتاب تحقیقاتی نظامی و سیاسی در این زمینه مطالعه کرد و در نهایت به این نتیجه رسید که «هیچ‌کس واقعاً چیزی نمی‌داند و کل این وضعیت، اساساً پوچ و بی‌معنا است!» که این نتیجه‌گیری در نوشتن فیلم‌نامه و جنس روایت دکتر استرنجلاو تأثیر بسیار مهمی داشت.[۱۱۰]

کوبریک پس از خرید حق امتیاز کتاب وضعیت قرمز همراه با خود پیتر جورج که نویسنده کتاب بود شروع به نگارش فیلم‌نامه کرد. دکتر استرنجلاو قرار بود یک فیلم دلهره‌آور سیاسی با لحنی کاملاً جدی باشد. به خصوص هریس در این مورد بسیار تأکید داشت و معتقد بود که سوژه فیلم میانه‌ای با کمدی ندارد اما کوبریک به این نتیجه رسید که پرداخت جدی به این موضوع باورپذیر نخواهد بود و فکر کرد که برخی از جنبه‌های برجسته آن می‌توانند به سوژه‌های بکری برای کمدی تبدیل شوند.[۱۱۱] اختلاف نظری که بین کوبریک و هریس پیش آمد باعث شد این دو دوست دیرینه بعد از سال‌ها همکاری از یکدیگر جدا شوند. جیمز بی. هریس به صورت مستقل فیلم رویداد بدفورد (۱۹۶۵) را با محوریت جنگ سرد کارگردانی کرد.[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴] پس از جدایی هریس از گروه، کوبریک و جورج فیلم‌نامه را به عنوان یک طنز سیاسی که لحن کمدی سیاه دارد بازنویسی کردند. کوبریک در ابتدا عنوان تعادل ظریف وحشت[E ۸۹] را برای فیلم انتخاب کرده بود اما در نهایت تصمیم گرفت نامی طولانی و اغراق‌آمیز را برای اثرش برگزیند تا بازتاب‌دهنده لحن کمدی و پوچ‌گرایانه آن باشد. در یکی از نسخه‌های فیلم‌نامه مشخص می‌شد که کل روایت داستان، فیلمی است که توسط یک هوش فرازمینی طراحی شده است اما کوبریک این ایده را کنار گذاشت و تصمیم گرفت داستانی با لحن اغراق‌آمیز بنویسد.[۱۱۵]

مدت کوتاهی پیش از آغاز فیلم‌برداری، کوبریک تصمیم گرفت تا تری ساوترن[E ۹۰] جستارنویس و طنزپرداز سیاسی مشهور آمریکایی را استخدام کرد تا فیلم‌نامه را برای آخرین‌بار بازنویسی کند. نتیجه نهایی کار به یک کمدی سیاه آکنده از کنایه‌های جنسی تبدیل شد.[۱۱۶] جرولد آبرامز[E ۹۱] محقق و منتقد آمریکایی باور داشت که دکتر استرنجلاو نشان‌دهنده استعداد منحصر به فرد کوبریک در زمینه ابسوردیسم است.[۱۱۷] ساوترن نقش مهمی در شکل‌گیری فیلمنامه نهایی داشت و به همین دلیل نام او به عنوان یکی از نویسندگان (حتی بالاتر از پیتر جورج) در تیتراژ فیلم قرار گرفت. این مسئله باعث اعتراض جورج و اختلاف عمومی بین او و کوبریک شد. جورج نامه‌ای اعتراضی در مجله لایف چاپ کرد و ادعا داشت که ساوترن تنها در فاصله بین ۱۶ نوامبر تا ۲۸ دسامبر ۱۹۶۲ در پروژه فعالیت کرده و نقش او در رسانه‌ها بیش از حد برجسته شده است. جورج از این مسئله شکایت داشت که نقش او به عنوان نویسنده کتاب و یکی از فیلم‌نامه‌نویسان که ده ماه کامل را صرف نگارش متن کرده نادیده گرفته شده است. کوبریک تلاش چندانی برای رفع این سوءتفاهم نکرد.[۱۱۸]

 
کوبریک در نمایی از تیزر دکتر استرنجلاو.

دکتر استرنجلاو نزدیک به ۲ میلیون دلار خرج برداشت.[۱۱۹] کوبریک برای این فیلم نخستین گروه مهم جلوه‌های ویژه در جهان را تشکیل داد و کار جلوه‌های ویژه را تبدیل به امری گروهی و پیوسته کرد که متکی به شخص خاصی نبود.[۱۲۰] به دلایل فنی و سیاسی مختلف کوبریک نتوانست پروژه خود را آمریکا جلوی دوربین ببرد و برای همین کل گروه به انگلستان منتقل شدند. فیلم‌برداری برای مدت ۱۵ هفته ادامه داشت و در نهایت در آوریل ۱۹۶۳ به پایان رسید. کوبریک هشت ماه کامل را صرف تدوین و مرحله پس از تولید کرد.[۱۲۱] پیتر سلرز بار دیگر موافقت کرد تا با کوبریک همکاری کند و در نهایت سه نقش متفاوت را در این فیلم بازی کرد.[۱۲۲]

دکتر استرنجلاو در زمان اکران خود با واکنش‌های مختلفی مواجه شد و جنجال‌های زیادی به پا کرد. بازلی کرادر که در آن دوران، منتقد اصلی روزنامهٔ نیویورک تایمز بود دربارهٔ فیلم نوشت: «کوبریک با این فیلم، کل تشکیلات دفاعی کشور را بی‌اعتبار نشان داده و آن را تحقیر کرده است. دکتر استرنجلاو تلخ‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین شوخی بیمارگونه‌ای است که تا به حال با آن برخورد کرده‌ام.»[۱۲۳] رابرت براستین[E ۹۲] در مقاله‌ای تحت عنوان «خارج از این دنیا»[E ۹۳] که در فوریه ۱۹۷۰ منتشر شد، جنس طنز سیاه فیلم را با شوخی‌های جوونال مقایسه کرد.[۱۲۱] کوبریک در پاسخ به انتقادات گفت: «یک هجوپرداز کسی است که نگاهی بسیار شک‌آمیز به طبیعت انسان دارد، اما هنوز خوش‌بینی لازم برای خلق نوعی شوخی از آن را حفظ می‌کند، هرچند که این شوخی ممکن است بی‌رحم باشد!»[۱۲۴] علیرغم تمام این حواشی، فیلم در سی و هفتمین دوره جوایز اسکار نامزد چهار جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین فیلم‌نامه اقتباسی و بهترین کارگردانی برای کوبریک شد.[۱۲۵] امروزه این فیلم به عنوان یکی از تیزبینانه‌ترین کمدی‌های ساخته‌شده در تاریخ سینما شناخته می‌شود. در راتن تومیتوز، دکتر استرنجلاو ۹۸٪ نقدهای مثبت را بر اساس ۹۱ نقد منتشر شده در این سایت به خود اختصاص داده است.[۱۲۶] انستیتوی فیلم آمریکا نیز دکتر استرنجلاو را سی‌ونهمین فیلم برتر تاریخ سینمای آمریکا و سومین فیلم کمدی برتر تاریخ آمریکای معرفی کرد.[۱۲۷][۱۲۸] گاردین در فهرستی که در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد، دکتر استرنجلاو را ششمین فیلم کمدی تمام ادوار تاریخ سینما دانست.[۱۲۹]

۱۹۷۱–۱۹۶۵: فیلم‌های علمی‌تخیلی و آینده‌نگرانه

ویرایش
 
نمایی از صحنه پایانی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) که «کودک ستاره‌ای» را در حال نگاه کردن به زمین نشان می‌دهد.

کوبریک پس از مطالعه رمان پایان کودکی (۱۹۵۳) نوشته آرتور سی. کلارک، بسیار تحت‌تاثیر قلم و نگاه این نویسنده و دانشمند بریتانیایی قرار گرفت. این رمان دربارهٔ یک نژاد بیگانه برتر است که به بشریت کمک می‌کند تا نسخه‌های قدیمی خود را از بین ببرند. کوبریک که تصمیم گرفته بود فیلم بعدی خود را با محوریت حیات فرازمینی بسازد؛ به سراغ کلارک رفت تا با او همکاری کند.[۱۳۰] کوبریک در آوریل ۱۹۶۴ با کلارک در نیویورک دیدار کرد. گفت‌وگوی بین این دو بسیار خوب پیش رفت و قرار شد کوبریک بر اساس داستان کوتاه نگهبان (۱۹۴۸) که کلارک آن را نوشته بود یک فیلم‌نامه اقتباسی نگارش کند. این داستان کوتاه دربارهٔ پیدایش یک تک‌سنگ روی کره ماه است که بیگانگان را از وجود بشر مطلع می‌کند. کوبریک تصمیم گرفت به جای یک اقتباس مستقیم و وفادار از داستان کلارک، صرفاً از ایده اولیه آن استفاده کرده و فیلم‌نامه‌ای کامل و اصیل با همراهی خود کلارک بنویسد. نتیجه کار آن‌ها تبدیل به رمان ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) شد که فیلم‌نامه نهایی نیز بر اساس آن اقتباس شد. اینگونه بود که فیلم علمی تخیلی و حماسی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) که هشتمین فیلم بلند کارنامه کوبریک بود؛ هم‌زمان با منبع اقتباس خود به بازار آمد. روند توسعه فیلم اصلاً آسان نبود و کوبریک ۵ سال کامل را صرف طراحی جز به جز آن کرد.[۱۳۱] درون‌مایه فیلم دربارهٔ تولد یک هوش توسط هوشی دیگر است که در دو داستان موازی و در هم تنیده که در دو مقیاس زمانی مختلف اتفاق می‌افتند، روایت می‌شود. یکی از این داستان‌ها، انتقال‌های تکاملی بین مراحل مختلف انسان را به تصویر می‌کشد؛ از انسان‌تباران پیشاتاریخ گرفته تا «کودک ستاره‌ای» در آینده‌ای دور؛ جایی که انسان در وجودی جدید متولد می‌شود. هر مرحله توسط یک هوش بیگانه مرموز هدایت می‌شود که به شکل مجموعه‌ای از تک‌سنگ‌های سیاه قدیمی که غیرقابل نفوذ و نابودی هستند طراحی شده‌اند. در بخش فضا، هماورد اصلی داستان یک هوش مصنوعی قدرتمند و خودسر به نام هال ۹۰۰۰ است که کنترل سفینه را برعهده دارد. کلنسی سیگال[E ۹۴] نویسنده آمریکایی دربارهٔ شخصیت هال[E ۹۵] نوشت: «به مراتب انسان‌تر، طنزآمیزتر و به‌طور قابل تصوری بااخلاق‌تر از هر چیز دیگری است که ممکن است از این پروژه دوراندیش بیرون بیاید!»[۱۳۲] برخی ادعا کردند که نام هوش مصنوعی «هال» به عنوان طعنه‌ای به آی‌بی‌ام توسط کوبریک انتخاب شده است و ارجاعی به بزرگ‌رایانه «آی‌بی‌ام ۷۰۹۰» است که کوبریک هنگام ساخت دکتر استرنجلاو از آن بازدید کرده بود. با این وجود، کوبریک و کلارک این اتهامات را رد کردند. کوبریک ادعا کرد که نام «هال»، مخفف عنوان «کامپیوتر الگوریتمی برنامه‌ریزی شده به روش اکتشافی»[E ۹۶] است.[۱۳۳]

کوبریک به‌طور گسترده‌ای برای این فیلم تحقیق کرد و توجه ویژه‌ای به دقت و جزئیات در تصویرسازی از آینده داشت. او می‌خواست که دنیای آینده‌ای که در فیلم به نمایش گذاشته می‌شود، تا حد امکان واقع‌گرایانه و مبتنی بر پیشرفت‌های علمی و فناوری باشد. این توجه به جزئیات شامل طراحی فضاپیماها، فناوری‌های آینده، و حتی نحوه تعامل انسان‌ها با ماشین‌ها بود. کوبریک با مشاوره گرفتن از دانشمندان، مهندسان و متخصصان حوزه‌های مختلف، تلاش کرد تا تصویری قابل باور و دقیق از آینده ارائه دهد. این رویکرد او باعث شد که ۲۰۰۱: ادیسه فضایی نه تنها به عنوان یک اثر سینمایی، بلکه به عنوان یک پیش‌بینی علمی قابل توجه نیز مورد تحسین قرار گیرد. ناسا به کوبریک اجازه داد تا از نزدیک از فضاپیمای رنجر ۹ بازدید کرده و از آن الهام بگیرد.[۱۳۴] فیلم‌برداری در ۲۹ دسامبر ۱۹۶۵ با صحنهٔ کشف مونولیت روی ماه آغاز شد.[۱۳۵] بخش‌های ابتدایی فیلم و صحنه‌های میمون‌ها در بیابان نامیب در اوایل سال ۱۹۶۷ جلوی دوربین رفت. تیم جلوه‌های ویژه به رهبری شخص کوبریک تا پایان سال بر روی نماهای مختلف کار کردند که باعث شد بودجه فیلم تا بیش از ۱۰ میلیون دلار افزایش پیدا کند.[۱۳۵] ۲۰۰۱: ادیسه فضایی از همان ابتدا برای نمایش به صورت سینه‌راما در نظر گرفته شده تا شکوه و بزرگی تصاویر آن به چشم مخاطب بیاید. کوبریک برای این کار از دوربین سوپر پاناویژن ۷۰[E ۹۷] استفاده کرد تا تصاویر را به صورت فیلم ۷۰ میلی‌متری ضبط کند. ۲۰۰۱: ادیسه فضایی توسط منتقدان به عنوان «ترکیبی خیره‌کننده از تخیل و علم» توصیف شد که جلوه‌های ویژه‌ای پیشگامانه دارد.[۱۳۵] فیلم در چهل و یکمین دوره جوایز اسکار در چهار رشته از جمله بهترین کارگردانی و فیلم‌نامه اقتباسی نامزد دریافت اسکار شد که در نهایت جایزه اسکار بهترین جلوه‌های ویژه را به خود اختصاص داد. این تنها جایزه اسکاری است که کوبریک شخصاً آن را دریافت کرد.[۱۳۶] جان بکستر به نقل از کن آدام در کتاب زندگینامه کوبریک نوشته است: «کوبریک در اجرا و پیاده‌سازی جلوه‌های ویژه نقش زیادی نداشت و این والی ویورز[E ۹۸] بود که ۸۵٪ کارهای جلوه‌های ویژه را انجام داد اما هیچ‌کدام از اعضای تیم فنی فیلم از این که کوبریک به تنهایی جایزه اسکار را کسب کرد ناراحت نبودند، زیرا تمام آن چیزی که در فیلم نمایش داده می‌شود کاملاً توسط خود او طراحی شده بودند.»[۱۳۷] کوبریک در مصاحبه با رولینگ استون دربارهٔ مفهوم فیلم گفت: «در عمیق‌ترین سطح روانشناختی، مفهوم فیلم؛ نمادی از جست‌وجو برای یافتن خدا بود و در نهایت تعریفی تقریباً علمی از خدا ارائه می‌دهد. فیلم حول این مفهوم متافیزیکی می‌چرخد. سخت‌افزارهای واقع‌گرایانه و احساس مستندگونه دربارهٔ همه چیز ضروری بودند تا مقاومت درونی شما در برابر مفهوم شاعرانه را تضعیف کنند.»[۱۳۸]

 
این مچ‌کات بسیار مشهور در فیلم به مرور تبدیل به یکی از نماهای ماندگار تاریخ سینما شد.[۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲]

۲۰۰۱: ادیسه فضایی در زمان اکران خود چندان با واکنش‌های گرمی مواجه نشد و منتقدان نسبت به زمان طولانی، ریتم کند داستان، موضوع پیچیده و دیالوگ‌های کم آن در نیمه ابتدایی فیلم انتقاد کردند.[۱۴۳] ۲۰۰۱: ادیسه فضایی به وضوح از قواعد مرسوم ژانر سرپیچی کرده و بسیار متفاوت از هر فیلم علمی-تخیلی دیگری بود که پیش‌تر اکران شده بودند. فیلم حتی با به آثار قبلی خود کوبریک نیز متفاوت بود و به همین دلیل برخی منتقدان به آن تاختند. کوبریک به خصوص از نقد تندی که پالین کیل علیه فیلمش نوشته بود بسیار خشمگین شد. کیل ۲۰۰۱: ادیسه فضایی را «آماتوری‌ترین فیلم تاریخ سینما» توصیف کرد که «کوبریک هر کار احمقانه‌ای دوست داشته در انجام داده است!»[۱۴۴] علیرغم تمام این جنجال‌ها، ۲۰۰۱: ادیسه فضایی تبدیل به فیلم محبوبی در میان مردم شد و توانست با ۳۱ میلیون دلار فروش به کار خود در گیشه‌ها پایان دهد که موفقیت خوبی برای کوبریک بود.[۱۴۵] ۲۰۰۱: ادیسه فضایی به همراه بربادرفته (۱۹۳۹)، جادوگر شهر از (۱۹۳۹) و دکتر ژیواگو (۱۹۶۵) از فیلم‌های پرفروش و موفق مترو گلدوین میر در آن دوران بود.[۱۳۵] در حال حاضر، ۲۰۰۱: ادیسه فضایی به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تمام ادوار تاریخ سینما شناخته می‌شود و بارها از آن به عنوان یکی از ده فیلم برتر تاریخ نام برده شده است.[۱۴۶][۱۴۷] جان بکستر در توصیف فیلم نوشته است: «۲۰۰۱: ادیسه فضایی یکی از تحسین‌شده‌ترین و مورد بحث‌ترین آثار در تاریخ سینما سینماست.»[۱۴۸] استیون اسپیلبرگ، فیلم‌ساز مطرح آمریکایی نیز تأثیر ۲۰۰۱: ادیسه فضایی بر سینما را مشابه تأثیر بیگ بنگ بر زندگی بشر می‌داند.[۱۴۹] وینسنت لوبروتور دربارهٔ فیلم گفته است: «استنلی کوبریک با ساخت این فیلم، نام خود را به عنوان یک هنرمند ناب و خالص در کنار استادان سینما قرار داد.»[۱۵۰] ۲۰۰۱: ادیسه فضایی همچنین نخستین فیلم کوبریک است که او از موسیقی کلاسیک در آن استفاده کرده است. اتفاقی که در فیلم‌های بعدی او به صورت مکرر مشاهده شد. راجر ایبرت دربارهٔ این موضوع نوشت: «گرچه الکس نورث یک موسیقی متن اصلی برای کار ساخت اما کوبریک از قطعات کلاسیک به عنوان موسیقی موقت در حین تدوین فیلم استفاده کرد و این قطعات آنقدر خوب عمل کردند که او تصمیم گرفت آن‌ها را نگه دارد. این تصمیم بسیار حیاتی بود. موسیقی متنی که نورث ساخته بود کار بسیار شنیدنی و خوبی بود اما برای ۲۰۰۱: ادیسه فضایی مناسب نبود زیرا مانند همه موسیقی‌های فیلم، سعی می‌کند به کنش‌ها تأکید کنند و سرنخ‌های احساسی به ما بدهند. موسیقی کلاسیکی که کوبریک انتخاب کرد، خارج از کنش‌های فیلم قرار دارد. آن را بالا می‌برد. می‌خواهد متعالی باشد و به تصاویر جدیت و تعالی می‌بخشد.» کوبریک از قطعه دانوب آبی اثر یوهان اشتراوس دوم و چنین گفت زرتشت اثر ریشارد اشتراوس در فیلم استفاده کرده است.[۱۵۱]

بین ۲۰۰۱: ادیسه فضایی و فیلم بعدی کوبریک فاصله چندانی وجود نداشت و او بلافاصله به سراغ مقدمات پروژه جدید خود رفت. کوبریک تصمیم گرفت تا فیلمی با بودجه متوسط بسازد که بتوان آن را به سرعت فیلم‌برداری کرد. تری ساوترن در دوران ساخت دکتر استرنجلاو یک نسخه از رمان پرتقال کوکی (۱۹۶۲) نوشته آنتونی برجس را برای کوبریک ارسال کرد اما او به علت استفاده از زبان ندست نتوانست با کتاب ارتباط برقرار کند.[۱۵۲] ندست؛ نوعی سیاق یا زبان مخفی ساختگی و ادبیات خیابانی است که شخصیت‌های داستان از آن استفاده می‌کنند. ظهور جنبش هالیوود نو در اواسط دهه ۶۰ باعث تولید تعداد زیادی فیلم شد که به تصویر کشیدن تمایلات جنسی و سرکشی جوانان پرداخته بودند؛ همین مسئله باعث شد کوبریک تصمیم به ساخت فیلمی دربارهٔ انحطاط جوانان بگیرد تا بازتابی از نگرانی‌های اجتماعی معاصر در اواخر دهه ۶۰ باشد. اینگونه بود که او دوباره به سراغ رمان برجس بازگشت و تولید نهمین فیلم خود با عنوان پرتقال کوکی (۱۹۷۱) را به صورت رسمی آغاز کرد.[۱۵۳] داستان این فیلم پادآرمان‌شهری دربارهٔ جوان جامعه‌گریز و بزهکاری به نام الکس با بازی مالکوم مک‌داول است که پس از انجام جرایم خشونت‌آمیز دستگیر شده و به عنوان یک موش‌آزمایشگاهی، تحت درمان به وسیله بیزاری‌درمانی قرار می‌گیرد.[۱۵۴] کوبریک در مطلبی دربارهٔ درون‌مایه فیلم که در ساتردی ریویو منتشر شد؛ نوشت: «پرتغال کوکی طنزی اجتماعی است که این سؤال را می‌کند؛ آیا روان‌شناسی رفتاری و شرطی‌سازی روانی، سلاح‌های خطرناک جدیدی هستند که یک دولت تمامیت‌خواه می‌تواند از آن‌ها برای اعمال کنترل گسترده بر شهروندانش استفاده کند و آن‌ها را به چیزی بیش از ربات‌ها تبدیل کند؟»[۱۵۵]

پرتغال کوکی در طی یک سال و در فاصله ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۱ با بودجه‌ای دو میلیون یورویی جلوی دوربین رفت.[۱۵۶] کوبریک تصمیم گرفت تا قالب سینمااسکوپ محبوب خود را کنار گذاشته و فیلم را با نسبت تصویر ۱٫۶۶:۱ عریض فیلم‌برداری کند. این کار به او اجازه داد که نماهای باز با عمق میدان زیاد ضبط کند. جان بکستر دربارهٔ سبک بصری فیلم نوشت: «توازن بصری خوبی در فیلم وجود دارد. استفاده از فرمت عریض باعث شده قاب‌بندی‌های کاملاً متقارن کوبریک بیش‌تر از همیشه به چشم بیایند. زیبایی ترکیب‌بندی تصاویر او در قاب عریض دو چندان شده است.»[۱۵۷] در فیلم به صورت مکرر شاهد استفاده از شهوت‌نگاره‌های آن دوره هستیم که برجسته‌ترین آن، آلت مصنوعی بسیار بزرگ و سفیدی است که کوبریک از آن بهره برد تا ظاهری آینده‌نگرانه به فیلم ببخشد.[۱۵۸] کوبریک پس از تماشای بازی مالکوم مک‌داول در فیلم اگر.... (۱۹۶۸) ساخته لیندسی اندرسن تصمیم گرفت او را برای بازی در نقش الکس انتخاب کند.[۱۵۹] کوبریک تحت تأثیر توانایی او در «تغییر از معصومیت یک دانش‌آموز به بی‌پروایی و در صورت لزوم، خشونت» قرار گرفته بود که در آن فیلم وجود داشت.[۱۶۰] کوبریک اظهار داشت که اگر مک‌داول این نقش را قبول نمی‌کرد، پرتغال کوکی احتمالاً ساخته نمی‌شد.[۱۶۱] مک‌داول آنچنان درگیر فضای نقش خود شده بود که حتی در انتخاب و طراحی پوشش شخصیتش به کوبریک کمک کرد.[۱۶۲][۱۶۳] پرتغال کوکی همچنین تبدیل به نخستین همکاری کوبریک و وندی کارلوس به عنوان آهنگساز شد. کارلوس برای فیلم، دو قطعه سرود شادی اثر لودویگ فان بتهوون و نطق تشییع جنازه و موسیقی برای مراسم تشییع جنازه ملکه مری[E ۹۹] اثر هنری پرسل را با سازهای الکترونیک بازسازی کرد.[۱۶۴]

 
این صحنه مشهور پرتقال کوکی (۱۹۷۱) جنجال‌های زیادی به پا کرد.

سطح خشونت، برهنگی و تصویری که فیلم از بزهکاری جوانان نشان می‌داد به قدری بی‌سابقه بود که باعث شد پرتغال کوکی به یکی از جنجالی‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما تبدیل شود. نمایش این فیلم باعث ایجاد بحث‌های گسترده‌ای دربارهٔ میزان نمایش خشونت در سینما بین مخالفان و موافقان شد. تمامی این موارد باعث شد تا سیستم درجه‌بندی محتوای تصاویر متحرک، درجه سنی «ایکس»[E ۱۰۰] را برای نمایش فیلم انتخاب کند که بالاترین و سخت‌گیرانه‌ترین درجه نمایش سنی در آن دوران بود. پرتغال کوکی در نهایت در آستانه کریسمس سال ۱۹۷۱ در انگلستان و آمریکا به روی پرده رفت. بسیاری از منتقدان و تماشاگران نسبت به حواشی سخت‌گیرانه پیرامون درجه سنی فیلم اعتراض داشتند و ادعا کردند که پرتغال کوکی نسبت به فیلمی مثل سگ‌های پوشالی (۱۹۷۱)، برهنگی و خشونت کمتری دارد.[۱۶۵] حواشی فیلم به قدری پیچیده شد که کوبریک تماس‌های تلفن ناشناسی متعددی دریافت کرد که او را به مرگ تهدید کردند. این اتفاق به اضافه هشدارها و اخبار بسیاری که مبنی بر تقلید جوانان انگلیسی از رفتارهای شخصیت الکس گزارش شد، کوبریک را وادار کرد تا فیلم را از سالن‌های نمایش بریتانیا بیرون بکشد. پرتغال کوکی تا سال ۲۰۰۰ میلادی به صورت کامل در بریتانیا اکران نشد و تازه پس از مرگ کوبریک و آرام شدن وضعیت بود که توانست در این کشور نمایش داده شود.[۱۶۶] کوبریک باور نداشت که خشونت موجود در فیلم‌ها می‌تواند فردی را به انجام کاری مجرمانه تشویق کند. او دربارهٔ این مسئله گفت: «رفتارهای خشونت و جرایمی از این دست توسط افرادی انجام می‌شود که سابقه طولانی در رفتارهای ضد اجتماعی دارند. سینما شما را به یک مجرم تبدیل نمی‌کند.»[۱۶۷] جان ترولین[E ۱۰۱] که مسئول سانسور در هیئت رده‌بندی سنی فیلم‌های بریتانیا بود دربارهٔ حواشی فیلم اینگونه توضیح داد: «پرتغال کوکی درخشان‌ترین اثر هنری سینمایی که تا به حال دیده‌ام. ممکن است بسیاری با حرف من مخالف باشند اما به نظر من، کوبریک یک بحث فکری را دربارهٔ مسئله خشونت بیان کرده و رویکرد او ابداً سادیستی نیست.»[۱۶۸] علیرغم جوسازی منفی رسانه‌ها پیرامون فیلم؛ پرتغال کوکی در چهل و چهارمین دوره جوایز اسکار در چهار رشته، از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی برای کوبریک نامزد دریافت جایزه شد اما هردوی این جوایز به فیلم ارتباط فرانسوی (۱۹۷۱) ساخته ویلیام فریدکین تعلق گرفت.[۱۶۹][۱۷۰] فریدکین پس از کسب جایزه اسکار بهترین کارگردانی اذعان داشت: «به نظرم کوبریک بهترین کارگردان آمریکایی امسال بود… البته نه فقط امسال. او بهترین کارگردان تمام دوران است.»[۱۷۱] حلقه منتقدان فیلم نیویورک، پرتغال کوکی را به عنوان بهترین فیلم سال ۱۹۷۱ انتخاب کرد.[۱۷۲]

۱۹۸۰–۱۹۷۲: فیلم‌های تاریخی و ترسناک

ویرایش
 
نقاشی مشهور رقص روستایی (۱۷۴۵)[E ۱۰۲] اثر ویلیام هوگارت دارای جنسی خاص از رنگ و نور است که کوبریک تلاش کرد آن را در بری لیندون (۱۹۷۵) بازسازی کند.

کوبریک در ادامه مسیر تنوع ژانری خود به سراغ اقتباس از رمان شانس بری لیندون (۱۸۴۴) نوشته ویلیام تاکری، شاعر و طنزپرداز انگلیسی رفت. داستان این رندنامه دربارهٔ ماجراهای یک مرد ایرلندی فریبکار و جاه‌طلب در قرن هجدهم است که سودای ترقی جایگاه اجتماعی را در سر دارد. جان کلی که به عنوان تهیه‌کننده در برادران وارنر فعالیت می‌کرد، حق اقتباس از این رمان را با قیمت ۲٫۵ میلیون دلار خریداری کرد. تنها شرط کلی برای کوبریک این بود که او ستارگان نامداری را برای بازی در فیلم استخدام کند تا فروش فیلم در گیشه تضمین شود.[۱۷۳] بدین ترتیب، کوبریک به صورت رسمی؛ کار بر روی بری لیندون (۱۹۷۵) را به عنوان دهمین فیلم بلند خود آغاز کرد. همچون روال فیلم‌های قبلی، کوبریک و دستیارانش شروع به تحقیقات گسترده دربارهٔ قرن هجدهم کردند. کوبریک عکس‌ها، نقاشی‌ها و مستندات تصویری زیادی از مکان‌ها، افراد و هرآنچه وجود داشت را مطالعه کرد تا تصویری دقیق و واضح از آن دوران داشته باشد. تعداد زیادی از نقاشی‌های برجسته قرن هجدهمی از افراد نامدار برای فیلم بازسازی شد.[۱۷۴] کوبریک اظهار داشت: «من یک پرونده عکس کامل ساختم که شامل هزاران طرح و نقاشی باقی مانده از قرن هجدهم بود که از آن‌ها به عنوان منبعی برای ساخت صحنه‌های مختلف استفاده کردیم.»[۱۷۵] فیلم‌برداری فیلم از پاییز ۱۹۷۳ در بورهام‌وود واقع در ایرلند آغاز شد. کوبریک به این دلیل ایرلند را انتخاب کرد که ساختمان‌ها و معماری قرن هجدهمی در این کشور برخلاف انگلستان از بین نرفته بود.[۱۷۶] کوبریک بودجه‌ای ۱۱ میلیون دلاری و یک گروه ۱۷۰ نفری در اختیار داشت.[۱۷۷] کل پروسه فیلم‌برداری نزدیک به ۳۰۰ روز به طول انجامید. کوبریک تنها برای کریسمس سال ۱۹۷۴ به گروه خود فرصت استراحت کوتاهی برای تعطیلات داد.[۱۷۸] مشکلات فیلم‌برداری بری لیندون از تمامی کارهای کوبریک بیش‌تر بود. طوفان‌های شدید و باران‌های سنگین به اضافه وقوع درگیری‌های ایرلند شمالی و تنش‌های سیاسی که به دنبال داشت باعث شد تا روند ضبط با کندی همراه شود.[۱۷۹] وضعیت زمانی پیچیده‌تر شد که ارتش موقت جمهوری‌خواه ایرلند به علت فیلم‌برداری صحنه‌ای که سربازان انگلیسی با لباس نظامی این کشور در آن حضور داشتند، کوبریک را تهدید به مرگ کرد. این مسئله باعث شد کوبریک و خانواده‌اش با هویتی جعلی از طریق دانلیری از ایرلند خارج شده و بقیه فیلم را در انگلستان جلوی دوربین ببرند.[۱۸۰]

جان بکستر خاطرنشان می‌کند بری لیندون فیلمی بود که کوبریک را به دلیل وسواس بی‌نظیرش به جزئیات بدنام کرد. طبق گزارش‌ها، کوبریک حتی کوچک‌ترین صحنه‌های فیلم را طی ۲۰ یا ۳۰ برداشت مختلف فیلم‌برداری کرد تا مطمئن شود به نتیجه هنری مورد نظر خود رسیده است.[۱۸۱] همین وسواس کوبریک باعث شد بسیاری از منتقدان، بری لیندون را از نظر بصری، شخصی‌ترین و بهترین فیلم کوبریک توصیف کنند که نماهای آن به نقاشی‌های قرن هجده شباهت دارد.[۱۸۲] کوبریک به همراه فیلم‌بردارش جان آلکات تصمیم گرفتند با لنزهای تولیدی شرکت کارل زایس آگ که برای عکاسی ماهواره‌ای تحقیقاتی ناسا ساخته شده بود، فیلم را ضبط کنند. این لنز به آن‌ها اجازه می‌داد تا با نور طبیعی و کم نیز بتوانند تصاویری واضح فیلم‌برداری کنند. کوبریک برای واقع‌گرایی بیش‌تر در صحنه‌های فیلم تصمیم گرفت به جای نورپردازی استودیویی از تعداد زیادی شمع برای روشن کردن فضای صحنه‌ها استفاده کند. هدف کوبریک خلق تصاویری دوبعدی با نور پخش‌شده بود که یادآور نقاشی‌های قرن هجدهم باشد.[۱۸۳] آلن داویو، فیلم‌بردار مطرح آمریکایی اظهار داشته که سبک بصری خاص کوبریک در بری لیندون باعث شده تا مخاطب بتواند شخصیت‌های داستان را در همان دوره تاریخی که در آن زیست کرده‌اند احساس کند.[۱۸۴] کوبریک بسیاری از صحنه‌های مبارزه را با استفاده از شیوه دوربین روی دست[E ۱۰۳] فیلم‌برداری کرد تا حس واقع‌گرایی مستندگونه و بی‌واسطه‌ای به داستان ببخشد.[۱۸۵]

بری لیندون با واکنش مثبت منتقدان مواجه شد. علیرغم استقبال خوب اروپایی‌ها و به خصوص فرانسه از فیلم، آمریکایی‌ها چندان به اثر کوبریک روی خوش نشان ندادند و به همین دلیل بری لیندون عملکرد چندان خوبی در گیشه نداشت و تنها ۳۱٫۵ میلیون دلار فروش کرد.[۱۸۶] فروش فیلم در آمریکا به ۱۰ میلیون دلار نیز نرسید زیرا زمان طولانی سه ساعته و ریتم کند فیلم بسیاری از تماشاگران آمریکایی را دلزده کرده بود.[۱۸۷] با این وجود، بری لیندون در چهل و هشتمین دوره جوایز اسکار در هفت رشته از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی برای کوبریک نامزد جایزه اسکار شد که در نهایت توانست چهار جایزه بهترین فیلم‌برداری، بهترین طراحی صحنه، بهترین طراحی لباس و بهترین موسیقی فیلم را به خود اختصاص دهد.[۱۸۸] مثل بسیاری از فیلم‌های کوبریک، محبوبیت بری لیندون به مرور زمان افزایش پیدا کرد و امروزه به عنوان یکی از بهترین آثار تاریخ سینما در نظر گرفته می‌شود که جایگاه خاصی در کارنامه خالقش دارد. بری لیندون بارها توسط فیلم‌سازان بزرگ ستایش شده است. آکیرا کوروساوا این فیلم را یکی از ۱۰۰ فیلم برتر عمر خود دانست.[۱۸۹] مارتین اسکورسیزی نیز بری لیندون را فیلم مورد علاقه خود در بین تمام آثار کوبریک معرفی کرد.[۱۹۰] لارس فون تریه نیز این فیلم را یکی از الهام‌بخش‌ترین آثار تاریخ سینما معرفی کرد.[۱۹۱] مجله تایم نام بری لیندون را در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تایم برای تمام دوران قرار داد.[۱۹۲] سایت اند ساوند نیز در فهرستی که در سال‌های ۲۰۰۲، ۲۰۱۲ و ۲۰۲۲ منتشر شد، بری لیندون را یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما دانست.[۱۹۳] ویلج ویس این فیلم را یکی از بهترین آثار قرن بیستم معرفی کرد.[۱۹۴] بی‌بی‌سی نام بری لیندون را در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر آمریکایی در سال ۲۰۱۵ در رتبه ۲۷ قرار داد.[۱۹۵] تا مارس ۲۰۱۹، فیلم راتن تومیتوز میانگین امتیاز ۹۴٪ را برای فیلم ثبت کرده بود.[۱۹۶] راجر ایبرت سه ستاره‌ونیم از چهار به فیلم اهدا کرد و دربارهٔ آن نوشت: «بری لیندون یکی از زیباترین فیلم‌های تاریخ سینما است. در هر نما از فیلم با یک کار کوبریکی مواجه هستیم که از نظر فنی خیره‌کننده است. این اثری است دور از هیجانِ احساسی که بی‌رحمانه دربارهٔ ذات نیک انسان تردید می‌کند.»[۱۹۷]

 
نسخه‌ای از فیلم‌نامه درخشش (۱۹۸۰) که نشان می‌دهد کوبریک مدام سر صحنه، برخی دیالوگ‌ها را تغییر داده و بداهه بازیگران را به متن اضافه کرده است.

کوبریک از عدم موفقیت تجاری بری لیندون و انتقاداتی که نسبت به کند بودن آن شده بود بسیار عصبانی و دلگیر شد و به همین دلیل تصمیم گرفت فیلمی بسازد که هم انتظارات خودش را برآورده کند و هم با علایق عموم تماشاگران سازگار باشد. او معتقد بود که ساختن فیلمی در ژانر ترسناک که محبوب تماشاگران آمریکایی است می‌تواند کلید ماجرا باشد؛ در نتیجه از همکاران خود درخواست کرد که رمان‌های ترسناک برای او بیاورند تا بتواند بهترین گزینه ممکن را برای اقتباس پیدا کند. پیش‌تر، کوبریک پیشنهاد کارگردانی دو فیلم جن‌گیر (۱۹۷۳) و جن‌گیر ۲: مرتد (۱۹۷۷) را رد کرده بود. کوبریک به دوست خود گفته بود که فیلم ترسناک از نظر او اثری است که بتواند احساس یک کابوس ترسناک را برای مخاطب بازسازی کند؛ بنابراین ترس باید منبع انسانی داشته باشد و نه ماورایی.[۱۹۸] به گفته منشی شخصی کوبریک، در مدت چند هفته‌ای او صرف مطالعه رمان‌های ترسناک کرد، به‌طور مداوم سروصداهای بلند از اتاقش به گوش می‌رسید چرا که کوبریک با خواندن چندین صفحه ابتدایی رمان‌هایی که برایش آورده بودند عصبانی شده و آن‌ها را پاره می‌کرد و به دیوار می‌کوبید چون از نظرش بسیار احمقانه بودند. سرانجام روزی فرا رسید که هیچ صدایی از اتاق کوبریک بیرون نیامد، در نتیجه منشی برای بررسی او وارد اتاق شد و مشاهده کرد که کوبریک در حال مطالعه رمان درخشش نوشته استیون کینگ است. کوبریک آنقدر تحت‌تاثیر فضای سرد و ترسناک کتاب و تصویر انزوای شخصیت اصلی شده بود که تصمیم گرفت بر اساس آن یک فیلم سینمایی بسازد.[۱۹۹] کوبریک دربارهٔ علاقه خود به درخشش اظهار داشت: «یک چیزی در ذات انسان وجود دارد که همیشه باعث سقوط می‌شود. یک جور نیروی شیطانی که از جنبه‌های تاریک وجودی ما ریشه می‌گیرند. داستان‌های ترسناک خوب می‌توانند این ویژگی را برجسته کرده و به صورت مستقیم ما را با بخش تاریکمان مواجه کنند.»[۲۰۰] بدین ترتیب، کوبریک به همراه دایان جانسون[E ۱۰۴] شروع به نگارش فیلم کرد تا درخشش (۱۹۸۰) تبدیل به یازدهمین فیلم بلند کارنامه او شود. داستان فیلم دربارهٔ نویسنده‌ای به نام جک تورنس با بازی جک نیکلسون است دچار سد نویسنده شده و نمی‌تواند کتاب خود را بنویسد. او برای دوری از هیاهوی شهر تصمیم می‌گیرد تا به همراه همسر و پسرش به به هتلی در ارتفاعات کوه‌های راکی رفته و در طول فصل زمستان به عنوان سرایدار از آن مراقب کند. جک امیدوار است از طریق این سفر و تجربه فضای جدید هم بتواند کتاب خود را تمام کند و هم اینکه اوقات خوبی را با خانواده خود سپری کند اما وقایع بعدی به بحرانی غیرقابل کنترل ختم می‌شوند.[۲۰۱] رمان کینگ پر از ویژگی‌های فانتزی بود اما کوبریک بسیاری از این المان‌ها را کنار گذاشت و داستان را به یک اثر وحشت روان‌شناختی تبدیل کرد. فیلم‌نامه کوبریک نسبت به کتاب کینگ تغییرات زیادی کرد که این مسئله، دلخوری کینگ را به همراه داشت. کینگ وضوح اظهار داشت: «چیزی که کوبریک ساخته شاید از نظر برخی فیلم خوبی باشد اما قطعاً به عنوان یک اقتباس، اثر ضعیفی است.»[۲۰۲] کوبریک تصمیم گرفت به بازیگرانش این آزادی را بدهد که شروع به بداهه‌پردازی کرده و دیالوگ‌هایی را به صحنه اضافه کنند. دیالوگ مشهور «جانی اینجاست»[E ۱۰۵] و همچنین صحنه دعوای نخست بین جک و همسرش در سالن اصلی هتل با بداهه‌پردازی نیکلسون شکل گرفت.[۲۰۳] وسواس کوبریک درگرفتن برداشت‌های متعدد در هنگام فیلم‌برداری درخشش به اوج خود رسید. طبق گزارش‌ها، کوبریک برخی صحنه‌ها را با ۷۰ یا ۸۰ برداشت ضبط می‌کرد. شلی دووال که کوبریک عامدانه تلاش می‌کرد او را سر صحنه عصبانی و و منزوی کند تا به وضعیت شخصیت خود نزدیک شود ادعا کرده بود که صحنه‌ای که او با چوب بیسبال به نیکلسون ضربه می‌زند ۱۲۷ بار فیلم‌برداری شد که تا مدت‌ها یک رکورد در تاریخ سینما به حساب می‌آمد.[۲۰۴] صحنه گفتگوی جک تورتس با نوشیار هتل که در واقع یک شبح است با ۳۶ برداشت و صحنه گفتگوی دنی تورنس با هالوران در آشپزخانه با ۱۴۸ برداشت گرفته شد.[۲۰۵] نماهای هوایی هتل اورلوک[E ۱۰۶] در ابتدای فیلم در منطقه تیمبرلاین لوژ[E ۱۰۷] در منطقه کوه هود جلوی دوربین رفت در حالی که صحنه‌های داخلی هتل تماماً در استودیو الستری و در فاصله بین مه ۱۹۷۸ تا آوریل ۱۹۷۹ ضبط شد.[۲۰۶] برای صحنه‌های داخلی هتل، ماکت‌هایی بسیار بزرگی در استودیو ساخته شد که برق‌کشی و نورپردازی آن به تنهایی ۴ ماه به طول انجامید. تمام راهروها و اتاق‌ها طبق نقشه‌ای که کوبریک طراحی کرده بود ساخته شدند.[۲۰۷] در زمان ساخت درخشش، مدت کمی بود که استدی‌کم وارد بازار شده بود اما فیلم‌سازان چندان از آن استفاده نمی‌کردند اما کوبریک تصمیم گرفت تمام صحنه‌های تعقیب‌وگریز در هزارتو و همچنین برخی نماهای حرکتی هتل را با این وسیله کاربردی ضبط کند. گرت براون که مخترع استدی‌کم است اظهار داشت که کوبریک نخستین کسی بود که توانست از تمام امکانات این دستگاه استفاده کند.[۲۰۸]

پنج روز پس از انتشار آزمایشی فیلم در تاریخ ۲۳ مه ۱۹۸۰، کوبریک تصمیم گرفت پایان فیلم را به صورت کامل تغییر دهد. پایان ابتدایی فیلم، جک تورنس و مادرش را در بیمارستان نشان می‌داد که مدیر هتل به عیادت آن‌ها آماده است. کوبریک معتقد بود که وجود این صحنه پس از نقطه اوج فیلم غیر ضروری است و مشخص است که جک و مادرش موفق به فرار می‌شوند. کوبریک پایان فعلی فیلم را برای اکران عمومی جایگزین کرد.[۲۰۶] درخشش یک موفقیت متوسط در گیشه بود و توانست ۴۷٫۳ میلیون دلار فروش کند که در مقابل بودجه ۱۹ میلیون دلاری که خرجش شده بود رقم مناسبی بود.[۲۰۹] درخشش در زمان اکران با واکنش‌های متفاوتی مواجه شد و میان منتقدان چند دستگی ایجاد کرد.[۲۱۰] پیچیدگی فیلم و به خصوص پایان عجیب آن برای عده زیادی غیرقابل درک بود. نظرات منفی کینگ به عنوان نویسنده کتاب نیز باعث شد آمریکایی‌ها چندان از فیلم استقبال نکنند.[۲۱۱] آمریکایی‌ها به واکنش تند بسنده کرد و فیلم را در دو رشته بدترین بازیگر زن برای شلی دووال و بدترین کارگردانی برای کوبریک نامزد جایزه تمشک طلایی کردند.[۲۱۲] این نخستین دوره از جوایز تمشک طلایی بود. در تاریخ ۳۱ مارس ۲۰۲۲، برگزارکنندگان مراسم تمشک طلایی به صورت رسمی، نامزدی دووال و کوبریک برای فیلم را پس گرفته و آن را لغو کردند.[۲۱۳] سال‌ها پس از اکران فیلم و در ارزیابی‌های مجدد، درخشش به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های ترسناک تاریخ سینما در نظر گرفته شد که دارای لایه‌های پنهانی و مضامین روانشناختی عمیقی است.[۲۱۴] انستیتوی فیلم آمریکا، درخشش را در رتبه ۲۹ از فهرست صد فیلم برتر ترسناک تاریخ سینما قرار داد.[۲۱۵] مثل کارهای قبلی کوبریک، بسیاری از دیالوگ‌ها و نماهای درخشش وارد فرهنگ عامه و سینمایی شده و بر روی بسیاری از فیلم‌سازان تأثیر گذاشتند.[۲۱۶][۲۱۷][۲۱۸][۲۱۹] مشهورترین سکانس فیلم که خروج رودخانه خون از آسانسور هتل است بارها مورد ارجاع، بازسازی و تقلید قرار گرفت.[۲۲۰] تیم برتون که بسیار به آثار کوبریک علاقه دارد اعتراف کرد که شخصیت‌های دوقلوی فیلم آلیس در سرزمین عجایب (۲۰۱۰) را با الهام از دو دختر دوقلوی فیلم درخشش طراحی کرده است.[۲۲۱] اندی موسکیتی کارگردان فیلم آن (۲۰۱۷) که بر اساس رمان دیگری از کینگ ساخته شده است در اثر خود به دیالوگ مشهور «جانی اینجاست» ارجاع داده است.[۲۲۲] ارجاع مشابه‌ای در یکی از اپیزودهای مجموعهٔ تلویزیونی آمریکایی بهتره با سال تماس بگیری نیز وجود دارد.[۲۲۳] وینس گیلیگان خالق این سریال که از طرفداران دو آتشه کوبریک است در یکی از اپیزودهای سریال بریکینگ بد نیز به درخشش ادای احترام کرده بود.[۲۲۴][۲۲۵] مشهورترین ارجاع و ادای احترام به درخشش توسط استیون اسپیلبرگ در فیلم بازیکن شماره یک آماده (۲۰۱۸) صورت گرفته که چندین سکانس مشهور از فیلم در آن بازسازی شده است.[۲۲۶]

۱۹۹۹–۱۹۸۱: سال‌های آخر

ویرایش
 
این اسلحه و کلاه که در فیلم غلاف تمام‌فلزی (۱۹۸۷) مورد استفاده قرار گرفته بودند، به عنوان بخشی از نمایشگاه کوبریک در جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو در ژانویه ۲۰۱۵ در معرض دید تماشاگران قرار گرفتند. متن روی دیواره، همان شعار نظامی مشهوری است که سربازان فیلم پیش از به خواب رفتن، با صدای بلند آن را به زبان می‌آوردند.

کوبریک بلافاصله پس از درخشش، کار بر روی فیلم جدید خود را آغاز کرد که روند تولید آن بسیار طولانی بود و هفت سال کامل به طول انجامید. کوبریک در سال ۱۹۸۰ از طریق یکی از دوستان مشترک خود با جان لوکاره به نام دیوید کورنول[E ۱۰۸] با مایکل هر آشنا شد.[۲۲۷] هر نویسنده کتاب اعزام‌شدگان[E ۱۰۹] و فیلم‌نامه‌نویس فیلم مشهور اینک آخرالزمان (۱۹۷۹) بود که هردو دربارهٔ جنگ ویتنام هستند.[۲۲۸] کوبریک که کتاب اعزام‌شدگان رو دوست داشت تصمیم گرفت با همکاری هر، یک فیلم‌نامه سینمایی دربارهٔ وقایع جنگ ویتنام بنویسد. طبق معمول، کوبریک شروع به تحقیقات گسترده دربارهٔ جنگ ویتنام کرد و منابع و کتاب‌های بسیاری مطالعه نمود که یکی از آن کتاب‌ها؛ رمان زندگینامه‌ای اوقات کوتاه مدت[E ۱۱۰] نوشته گوستاو هسورد[E ۱۱۱] بود که به عنوان منبع اقتباس انتخاب شد. کوبریک معتقد بود که این کتاب «به طرز بی‌رحمانه‌ای صادق» است. هسورد در طول جنگ ویتنام به عنوان سرباز وظیفه و سپس خبرنگار جنگی در سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا خدمت کرده بود و شخصیت اصلی کتاب و فیلم‌نامه اقتباسی با الهام از خود او طراحی شد؛ هرچند کوبریک تغییرات زیادی را در فیلم‌نامه اعمال کرد. نتیجه کار مشترک کوبریک، هر و هسورد، فیلم‌نامه فیلم غلاف تمام‌فلزی (۱۹۸۷) شد که دوازدهمین فیلم بلند کوبریک به‌شمار می‌رود.[۲۲۷] عنوان فیلم اشاره به نوعی فشنگ جنگی دارد که از یک هسته نرم اغلب سربی که در یک پوسته بیرونی از فلز سخت‌تر، مانند فلز طلاکاری، کوپرونیکل، یا یک آلیاژ فولاد که کمتر متداول است، تشکیل شده است.[۲۲۹][۲۳۰][۲۳۱][۲۳۲] داستان غلاف تمام‌فلزی دو بخش دارد که بخش نخست به صورت کامل در محیط پادگان آموزشی سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا در پاریس آیلند، کارولینای جنوبی می‌گذرد و ماجرای سرباز وظیفه جوانی با لقب جوکر (متیو موداین) را دنبال می‌کند که باید با شرایط سخت خدمت کنار بیاید. بخش دوم نیز سرنوشت جوکر و جوخه او را در میدان جنگ ویتنام به تصویر می‌کشد.[۲۳۳] غلاف تمام‌فلزی با بودجه‌ای ۱۷ میلیون دلاری[۲۳۴][۲۳۵][۲۳۶] و در فاصله اوت ۱۹۸۵ تا سپتامبر ۱۹۸۶ جلوی دوربین رفت. محل فیلم‌برداری تا خانه کوبریک تنها ۳۰ مایل فاصله داشت.[۲۳۷][۲۳۸] پروسه فیلم‌برداری به علت تصادف شدید آر. لی ارمی با یک خودروی نظامی جیپ به مدت ۵ ماه[۲۳۹] متوقف شد.[۲۴۰] سکانس‌های مربوط به ویتنام و شهر هوئه به‌طور کامل در شهر بکتون فیلم‌برداری شد. کوبریک این شهر را به خاطر وجود یک کارخانه بزرگ گاز متروکه انتخاب کرد که باعث شده بود تا شهر شبیه باقی‌مانده تمدنی ویران‌شده باشد. همچنین حدود ۲۰۰ نخل با تریلرهای ۴۰ فوتی از شمال آفریقا به محل فیلم‌برداری آورده شدند که هرکدام ۱۰۰۰ پوند قیمت داشتند.[۲۴۱] تعداد زیادی گیاه پلاستیکی نیز از هنگ کنگ خردیاری شد تا پوشش گیاهی ویتنام در صحنه بازسازی شود.[۲۴۲] کوبریک برای واقع‌گرایی بیش‌تر از نور طبیعی برای فیلم‌برداری استفاده کرد و از تکنیک دوربین روی دست بهره برد تا حس مستندنمایی تصاویر را افزایش دهد.[۲۴۳] منتقدان اظهار داشتند که روش فیلم‌برداری کوبریک، فضای سیاه و جدی فیلم را باورپذیر کرده است.[۲۴۴]

میشل سیمو[E ۱۱۲] منتقد و نویسنده فرانسوی معتقد بود که می‌توان امضای کوبریک را در سبک خاص غلاف تمام‌فلزی مشاهده کرد. استفاده از قطعه‌های موسیقی ویژه که توسط کسانی مثل نانسی سیناترا و رولینگ استونز اجرا شده است،[۲۴۵] طنز گزنده، ارائه تصویری دقیق از انسان‌های بی‌هویت شده و توجه وسواس‌گونه به جزئیات برای دستیابی به واقع‌گرایی از جمله مواردی بودند که سیمو به آن‌ها اشاره کرد. سیمو همچنین به صحنه‌ای در لحظات پایانی فیلم اشاره کرد که جوخه سربازان آمریکایی در حال قدم زدن در ویرانه‌های شهر هستند و در پس‌زمنیه، تم اصلی کارتون میکی ماوس به گوش می‌رسد که حالتی طعنه‌امیز دارد.[۲۴۶] سیمو تنها کسی نبود که تحت تأثیر فیلم قرار بود. غلاف تمام‌فلزی واکنش بسیار مثبت منتقدان را به همراه داشت و در زمینه فیلم‌نامه، کارگردانی، عملکرد بازیگران و ارائه تصویری واقع‌گرایانه از جنگ ویتنام تحسین شد.[۲۴۷] راتن تومیتوز بر اساس نظر ۸۴ منتقد، میانگین امتیاز ۹۰٪ را به فیلم اختصاص داد.[۲۴۸] همچنین فیلم در سایت متاکریتیک نیز نمره ۷۸ از ۱۰۰ را دریافت کرد.[۲۴۹] در شصتمین دوره جوایز اسکار، غلاف تمام‌فلزی در رشته بهترین فیلم‌نامه اقتباسی نامزد شد اما این جایزه به فیلم آخرین امپراتور (۱۹۸۷) ساخته برناردو برتولوچی رسید.[۲۵۰] غلاف تمام‌فلزی در گیشه نیز عملکرد خوبی داشت و در مجموع توانست ۱۲۰ میلیون دلار فروش کند در حالی که تنها ۳۰ میلیون دلار خرج تولید آن شده بود.[۲۵۱] بسیاری معتقد بودند که غلاف تمام‌فلزی زیر سایه موفقیت فیلم جوخه (۱۹۸۶) به کارگردانی الیور استون که سوژه آن هم دربارهٔ جنگ ویتنام است قرار گرفت. جوخه دقیقاً یک سال پیش از فیلم کوبریک اکران شده و جوایز اصلی مراسم اسکار آن سال را کسب کرده بود و برای همین بسیاری استنباط کردند که اعضای آکادمی نمی‌خواهند، دو سال پشت سرهم به آثاری جایزه بدهند که نگاهی انتقادی به جنگ ویتنام و سیاست‌های آمریکا دارد زیرا ممکن است پیامی سیاسی تلقی شود.[۲۵۲] متیو موداین فاش کرد که نقد مورد علاقه کوبریک از فیلم با این جمله آغاز می‌شود: «نیمه اول «غلاف تمام فلزی» درخشان است، سپس فیلم به یک شاهکار تبدیل می‌شود!»[۲۵۳] البته برخی منتقدان همچون راجر ایبرت نظر مثبتی دربارهٔ فیلم نداشتند. ایبرت نمره متوسط ۲٫۵ از ۴ را فیلم داد و دربارهٔ آن نوشت: «غلاف تمام فلزیِ استنلی کوبریک بیشتر شبیه مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است تا یک رمان منسجم.» او در ادامه اظهار داشت: «ساخت چنین فیلم عجیبی که فاقد ساختار منسجمی است از کارگردان سخت‌گیری مثل کوبریک که معمولاً نگاه دقیق و یکپارچه‌ای بر آثارش حاکم است بعید بود.»[۲۵۴]

 
کوبریک چند روز پس از آنکه نسخه‌ای از فیلم چشمان کاملاً بسته (۱۹۹۹) را در یک مهمانی خصوصی برای دوستانش و ستارگان فیلم به نمایش گذاشت، در تاریخ ۷ مارس ۱۹۹۹ به دلیل سکته قلبی از دنیا رفت. او هرگز اکران آخرین فیلم بلند خود را ندید.

پس از انتشار ۲۰۰۱: ادیسه فضایی در سال ۱۹۶۸ و موفقیتی که کسب کرد، کوبریک به دنبال ایده‌ای جدید بود که بتواند در سطح همان داستان ادیسه فضایی روی او تأثیر بگذارد. او در همان سال، رمان آلمانی داستان رؤیایی (۱۹۲۶) نوشته آرتور شنیتسلر را مطالعه کرد. کوبریک رمان را یک «ادیسه جنسی» توصیف کرد[۲۵۵] و دربارهٔ آن گفت: «داستان رؤیایی کتابی دشوار برای توصیف است… فارغ از خوب و بد کتاب، این اثر به کاوش در دوگانگی جنسی یک ازدواج شاد می‌پردازد و می‌کوشد اهمیت رؤیاها و احتمالات جنسی را با واقعیت برابر کند. تمام آثار شنیتسلر از لحاظ روانشناختی درخشان هستند.»[۲۵۶] جی کاکس به کوبریک کمک کرد که حق امتیاز اقتباس از کتاب را خریداری کند.[۲۵۷] کوبریک سال‌ها به دنبال ساختن اقتباس داستان رؤیایی بود. او این داستان را یک کمدی جنسی با رگه‌هایی غم‌انگیز دربارهٔ خوی وحشی و تاریک انسانی می‌دانست و فصد داشت نقش اصلی پروژه را به استیو مارتین یا وودی آلن بدهد.[۲۵۸][۲۵۹] تام هنکس، بیل مری، داستین هافمن، وارن بیتی، آلبرت بروکس، آلن آلدا و سم شپرد از دیگر گزینه‌های کوبریک برای ایفای نقش اصلی بودند اما پروژه در دهه ۸۰ وارد مرحله تولید نشد و به دلایل مختلف به تعویق افتاد[۲۶۰] تا اینکه سرانجام کوبریک پس از غلاف تمام‌فلزی تصمیم گرفت به سراغ ساخت فیلم برود. او به همراه فردریک رافائل که برای فیلم عزیز (۱۹۶۵) جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه غیراقتباسی را کسب کرده بود شروع به نگارش فیلم‌نامه کرد. کوبریک در بازنویسی فیلم‌نامه تغییرات بسیار زیادی اعمال کرد که مهم‌ترین آن، تغییر زمان و مکان داستان بود؛ او قصه را اواسط قرن بیستم در وین به زمان حال و نیویورک آورد زیرا احساس می‌کرد موضوع و شخصیت‌های داستان کاملاً مدرن و امروزی هستند و فیلم اینگونه لحن واقع‌گرایانه‌تری به خود می‌گیرد.[۲۶۱] بدین ترتیب، کوبریک به صورت رسمی از سال ۱۹۹۴، کار بر روی سیزدهمین و آخرین اثر خود با عنوان چشمان کاملاً بسته (۱۹۹۹) را آغاز کرد. کوبریک همچنین از مایکل هر که با او روی فیلم‌نامه غلاف تمام‌فلزی کار کرده بود دعوت به کار کرد اما هر به علت زمان طولانی پروژه و اینکه احساس کرد دستمزد کافی برای او در نظر گرفته نشده است، این پیشنهاد را رد کرد.[۲۵۹] بنابراین کوبریک و فردریک رافائل، دو نفری کار نوشتن را ادامه دادند.[۱۸۵] آن‌ها روزی ۱۸ ساعت صرف نوشتن و بحث دربارهٔ جزئیات مختلف فیلم می‌کردند. کوبریک داستان و روند تولید فیلم را به صورت کامل از تمام رسانه‌ها مخفی نگه داشته بود.[۲۶۲] داستان چشمان کاملاً بسته که به عنوان یک درام روان‌شناختی اروتیک با مایه‌های فیلم دلهره‌آور توصیف شده[۲۶۳] دربارهٔ زن و شوهر جوانی به نام بیل و آلیس هارفورد است که در شهر نیویورک زندگی می‌کنند. بیل دکتر عمومی است و درآمد خوبی دارد و زندگی او با آلیس به ظاهر بی‌نقص به نظر می‌رسد اما پس از بازگشت از یک مهمانی بزرگ کریسمس، آلیس برای بیل فاش می‌کند که او گاهی از زندگی مشترکشان احساس خستگی می‌کند، تا جایی که تابستان سال گذشته به فکر رابطه جنسی با مردی دیگر و خیانت به بیل افتاده است. این مشاجره، شروع دورانی از بی‌اعتمادی و سردی در رابطه آلیس و بیل است که هردو را در معرض خیانت و فروپاشی زندگی زناشویی قرار می‌دهد.[۲۶۴]

برادران وارنر مثل غلاف تمام‌فلزی پای پروژه آمد و قبول کرد که مسئولیت تولید و پخش فیلم در آمریکا را برعهده بگیرد. تری سمل که در آن زمان رئیس کمپانی برادران وارنر بود به کوبریک توصیه کرد که ستارگان سینما را برای فیلمش انتخاب کند تا موفقیت فیلم در گیشه تضمین شود. کوبریک برای آخرین بار در درخشش با یک ستاره سینما همکاری بود و غلاف تمام‌فلزی را با گروهی از بازیگران گمنام جلوی دوربین برده بود. به همین دلیل استودیو او را قانع کرد که بهتر است بازگشت وی به پرده سینما پس از یک دوره غیبت طولانی؛ باشکوه باشد و ستارگان پرطرفدار سینما می‌توانند به این مهم کمک کنند.[۲۵۷] الک بالدوین و کیم بیسینگر نخستین انتخاب‌های کوبریک بودند[۲۶۵][۲۶۶] با این حال وقتی استودیو متوجه شد تام کروز برای ملاقات با نیکول کیدمن که در آن زمان همسر او بود به سر صحنه فیلم پرتره یک بانو (۱۹۹۶) در انگلستان رفته است، فرصت را غنیمت شمرد و قرار ملاقاتی بین کروز و کوبریک ترتیب داد.[۲۶۷] کروز در آن زمان به علت بازی در فیلم‌های مهم و پرفروشی همچون تاپ گان (۱۹۸۶)، مرد بارانی (۱۹۸۸)، متولد چهارم جولای (۱۹۸۹) و البته مأموریت: غیرممکن (۱۹۹۶) ستاره اول هالیوود به حساب می‌آمد و استودیو بسیار مایل بود که کسی چون او بازیگر نقش اول فیلم کوبریک باشد.[۲۶۸][۲۶۹] پس از پایان جلسه، کوبریک به صورت رسمی دو نقش اصلی فیلم را به کروز و کیدمن پیشنهاد داد و آن‌ها نیز پذیرفتند.[۲۷۰] کوبریک از کروز و کیدمن خواست که تا پایان فیلم‌برداری چشمان کاملاً بسته از پذیرفتن هر فیلم دیگری اجتناب کنند. با وجود اینکه این مسئله برای بازیگرانی مثل آن‌ها سخت بود و باعث می‌شد پروژه‌های احتمالی مهمی را از دست بدهند اما هردو چنان برای همکاری با کوبریک مشتاق بودند که این شرط را پذیرفتند.[۲۷۱]

 
صحنه‌های قدم زدن تام کروز در خیابان‌های نیویورک در فیلم چشمان کاملاً بسته با این شیوه فیلم‌برداری شد. کروز بر روی تردمیل راه می‌رفت در حالی که پشت سر او، تصاویر خیابان بر روی پرده نشان داده می‌شدند.

فیلم‌برداری فیلم از نوامبر ۱۹۹۶ آغاز شد؛ یعنی زمانی که کوبریک نزدیک به ۷۰ سال سن داشت. با این وجود، او سخت‌گیرتر از همیشه به بازنویسی فیلم‌نامه در هنگام فیلم‌برداری پرداخت و هر صحنه را بارها و بارها فیلم‌برداری کرد تا به نتیجه مطلوب برسد. کیدمن اظهار داشت که صحنه معاشقه او با افسر نیروی دریایی در سه روز پشت سرهم فیلم‌برداری شد. کوبریک به کیدمن گفته بود چون این صحنه‌ها، تصورات بیل دربارهٔ آلیس هستند، باید شبیه به فیلم‌های پورنوگرافی به نظر برسند.[۲۷۲] برهنگی کیدمن در این فیلم در دیگر آثار او تقریباً بی‌سابقه است. کیدمن گفت که فقط به خاطر کوبریک و اعتمادی که به او داشته دست به چنین کاری زده است. کوبریک برای راحتی کیدمن، صحنه‌های برهنه او را به صورتی طراحی کرد که نیاز به عواملی مثل صدابردار و افراد فنی نباشد. صحنه چیده می‌شد و سپس همه اتاق را ترک می‌کردند و کوبریک و کیدمن در اتاق باقی می‌ماندند.[۲۷۳] با وجود اینکه داستان در نیویورک رخ می‌دهد، تمام فیلم به صورت کامل در انگلستان فیلم‌برداری شد زیرا کوبریک از پرواز می‌ترسید و البته معتقد بود در انگلستان کنترل بیش‌تری روی پروژه دارد.[۲۷۴] استودیوهای پاین‌وود به صورت کامل در اختیار کوبریک قرار گرفت تا او بتواند در تجربه‌ای عجیب، محله گرینیچ ویلج را به شکلی دقیق در استودیو بازسازی کند. کمال‌گرایی کوبریک تا آنجا پیش رفت که او افرادی را برای اندازه‌گیری عرض خیابان‌ها به منهتن فرستاد تا حتی کوچک‌ترین جزئیات را برای او ثبت کنند. افراد کوبریک حتی شکل و اندازه دکه‌های روزنامه‌فروشی و مغازه‌های کنار خیابان و فاصله هرکدام با یکدیگر را اندازه گرفتند.[۲۷۵] برای صحنه‌هایی که تام کروز را در حال پیاده‌روی در خیابان‌های نیویورک نشان می‌دهد، ابتدا گروه دوم فیلم‌برداری به نیویورک رفته و تصاویر لازم را همان‌طور که کوبریک تعیین کرده بود از خیابان‌های شهر ثبت کردند. سپس این تصاویر به استودیو آورده شده و بر روی پرده نمایش که در پشت سر تام کروز نصب شده بود به نمایش درآمد. در اصل، کروز تمام صحنه‌های پیاده‌روی خود را بر روی تردمیل قدم می‌زد در حالی که تصویر پس‌زمنیه او، تصاویر ضبط شده از نیویورک پخش می‌شد.[۲۷۶] وسواس و سخت‌گیری‌های کوبریک باعث شد پروسه فیلم‌برداری ۱۵ ماه به طول بینجامد که این مسئله باعث ثبت چشمان کاملاً بسته در کتاب‌های رکوردهای جهانی گینس به عنوان «طولانی‌ترین زمان فیلم‌برداری بی‌وقفه یک فیلم سینمایی» شد. رکوردی که تا همین امروز نیز پابرجاست.[۲۷۷] روند بسیار طولانی فیلم‌برداری، افراد گروه را خسته کرده بود. وینسا شا که قراردادی دو هفته‌ای با پروژه داشت، مجبور شد دو ماه برای ضبط صحنه‌های خود به استودیو برود.[۲۷۸] بقیه گروه نیز وضعیتی مشابه داشتند. مدت اقامت کیدمن و کروز آنقدر در انگلستان طولانی شده بود که هردو فرزند آن‌ها لهجه انگلیسی پیدا کردند.[۲۷۱] کروز در هفته‌های پایانی دچار زخم گوارشی شده بود اما برای اینکه فیلم‌برداری متوقف نشود چیزی به کوبریک نگفت.[۲۷۹] کوبریک بی‌قفه فیلم‌برداری را ادامه داد تا فیلم به موعد مقرر اکران در تاریخ ۱۶ ژوئیه ۱۹۹۹ برسد. سرانجام، فیلم‌برداری به صورت رسمی در ژوئن ۱۹۹۸ پایان یافت.[۲۷۶] برخی گزارش‌ها می‌گوید که فشارهای تولید فیلم باعث ایجاد اختلاف بین کروز و کیدمن شده بود که دو سال پس از اکران این فیلم از یکدیگر طلاق گرفتند.[۲۸۰] گزارش‌ها از مراجعه کیدمن و کروز به درمانگر جنسی در هنگام فیلم‌برداری فیلم اشاره دارد اما با این وجود هیچ‌کدام این مسئله را تأیید یا تکذیب نکردند.[۲۸۱]

 
نیکول کیدمن در نقش آلیس هارفورد در نمای مشهوری از چشمان کاملاً بسته.

کوبریک از جاسلین پوک درخواست کرد تا موسیقی متن اصلی چشمان کاملاً بسته را بسازد[۲۸۲] اما با این وجود، بازهم استفاده خلاقانه کوبریک از موسیقی کلاسیک بود که بسیار مورد توجه قرار گرفت. کوبریک از قطعه والس شماره ۲ اثر دمیتری شوستاکوویچ در صحنه ابتدایی فیلم بهره برد که بسیار بین تماشاگران محبوب شد.[۲۸۳] کوبریک تقریباً یک سال کامل را صرف مرحله پس‌تولید و تدوین فیلم کرد. او در تاریخ ۱ مارس ۱۹۹۹، نسخه‌ای از فیلم را به کیدمن، کروز و مدیران برادران وارنر نشان داد. کوبریک به جولین سینیور[E ۱۱۳] که مدیر اجرایی کمپانی برادران وارنر بود گفته بود: «این بهترین فیلم من است.»[۲۸۴] شش روز پس از این جلسه و در تاریخ ۷ مارس ۱۹۹۹، کوبریک بر اثر سکته قلبی درگذشت.[۲۸۵] او در آن زمان ۷۰ سال سن داشت. مرگ کوبریک آنقدر ناگهانی بود که همه را متعجب کرد. تدوین فیلم هنوز نهایی نشده بود و نیاز به اصلاحاتی داشت. در سال ۲۰۱۹، کیت بلانشت فاش کرد که او به جای زن مرموزی که در ارجی حضور دارد صحبت کرده است. ظاهراً ابیگیل گوود[E ۱۱۴] که بازیگر آن نقش بوده نتوانسته لهجه آمریکایی را به خوبی ادا کند و در نتیجه کروز و کیدمن از بلانشت درخواست کردند که صدای او را دوبله کند که این از جمله تغییراتی است که پس از مرگ کوبریک در فیلم اعمال شد.[۲۸۶] درست مثل لولیتا و پرتغال کوکی، چشمان کاملاً بسته با مشکل سانسور مواجه شد. استودیو از ترس دریافت رده‌بندی سنی بزرگسال و حواشی احتمالی، چندین صحنه جنسی و نماهای برهنگی را از فیلم حذف کرد.[۲۸۷] این اقدام باعث خشم شدید سینمادوستان و منتقدان در سراسر جهان شد.[۲۸۸] راجرت ایبرت این کار را «شرم‌آور» توصیف کرد.[۲۸۹] بسیاری معتقد هستند که باتوجه به وسواس کوبریک که باعث می‌شد گاهی حتی چند روز پیش از اکران عمومی، تغییری در تدوین فیلم بدهد، نسخه کنونی چشمان کاملاً بسته را نمی‌توان نسخه نهایی او دانست. طرفداران کوبریک بر این باور هستند که اگر کوبریک زنده بود، قطعاً فیلم را با تدوین متفاوتی به روی پرده می‌فرستاد.[۲۹۰]

چشمان کاملاً بسته در زمان اکران با واکنش‌های متفاوت و دوگانه منتقدان همراه بود و نسبت به دیگر آثار کوبریک با استقبال کمتری مواجه شد. راجر ایبرت که فیلم قبلی را کوبریک را دوست نداشت، نقدی بسیار مثبت دربارهٔ چشمان کاملاً بسته منتشر کرد و ۳٫۵ از ۴ ستاره به آن داد و ساختار آن را به یک تریلر تشبیه کرد و نوشت که فیلم «شبیه رؤیایی شهوانی دربارهٔ فرصت‌های از دست رفته و موقعیت‌های اجتناب‌ناپذیر است.» او در ادامه نقد خود نوشت: «نورپردازی کوبریک در صحنه‌های کریسمس حال‌وهوایی زننده به فیلم بخشیده و تصاویر آن را شبیه به نمایش‌های خیابانی کرده است.»[۲۹۱] استیون هانتر از واشینگتن پست فیلم را دوست نداشت و دربارهٔ آن نوشت: «این فیلم بیش‌تر غمگین است تا اینکه اثر بدی باشد. حال‌وهوایی فرسوده، قدیمی و به‌طرز ناامیدکننده‌ای بی‌ربط دارد، گویی کوبریک عاشق تابوهای داغ دوران جوانی‌اش بوده و نتوانسته با پیچیدگی‌های جنسیت معاصر ارتباط برقرار کند.»[۲۹۲] محبوبیت فیلم با گذشت زمان افزایش پیدا کرد و نقدهای مثبت دربارهٔ آن افزایش یافت.[۲۹۳] راتن تومیتوز بر اساس ۱۶۰ نقد، امتیاز ۷۶٪ را به فیلم اهدا کرد. در جمع‌بندی نظرات منتقدان سایت آمده است: «کاوش عمیق کوبریک در روان انسان، اثر سینمایی قابل‌توجهی خلق کرده است.»"[۲۹۴] بیش‌تر ۵۰ منتقد، چشمان کاملاً بسته را جزو ده فیلم برتر سال ۱۹۹۹ دانستند.[۲۹۵] کایه دو سینما هم آن را بهترین فیلم سال معرفی کرد.[۲۹۶] مارتین اسکورسیزی در بخشی از کتاب «کوبریک: نسخه قطعی»[E ۱۱۵] اثر میشل سیمو نوشته است: «وقتی فیلم چشمان کاملاً بسته چند ماه پس از مرگ استنلی کوبریک در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، به شدت مورد سوءتفاهم قرار گرفت که البته جای تعجب نداشت. اگر به عقب برگردید و به واکنش‌های معاصر به هر فیلم کوبریک (به جز فیلم‌های اولیه او) نگاه کنید، خواهید دید که در ابتدا همه فیلم‌های او مورد سوءتفاهم قرار گرفته بودند. پنج تا ده سال زمان لازم بود تا همه بفهمند هیچ فیلمی شبیه به ۲۰۰۱: ادیسهٔ فضایی، درخشش و بری لیندون ساخته نشده است. چه قبل از این آثار و چه بعد از آن‌ها!»[۲۹۷] اسلنت مگزین در مقاله‌ای که در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد، چشمان کاملاً بسته را دومین فیلم برتر دهه ۹۰ میلادی معرفی کرد.[۲۹۸] انستیتوی فیلم بریتانیا در فهرست «۹۰ فیلم برتر دهه ۹۰»، چشمان کاملاً بسته را در رتبه نوزدهم قرار داد.[۲۹۹] ایندی‌وایر هم در سال ۲۰۲۲، آخرین اثر بلند کوبریک را به عنوان بهترین فیلم دهه ۹۰ معرفی کرد.[۳۰۰] بی‌بی‌سی نام چشمان کاملاً بسته را در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر آمریکایی در سال ۲۰۱۵ در رتبه ۶۱ قرار داد.[۳۰۱]

استنلی کوبریک شش روز پس از آنکه نسخه‌ای از فیلم چشمان کاملاً بسته (۱۹۹۹) را در یک مهمانی خصوصی برای دوستانش و ستارگان فیلم به نمایش گذاشت؛ در تاریخ ۷ مارس ۱۹۹۹ به دلیل سکته قلبی از دنیا رفت. او در هنگام مرگ، خواب بود. مرگ کوبریک کاملاً غیرمنتظره بود. طبق گفته کریستین کوبریک که از سال ۱۹۵۸ تا پایان عمر، همسر استنلی بود؛ او در روزهای پایانی زندگی خود هیچ نشانه و علائمی از بیماری یا بدحالی بروز نداده بود. کوبریک در زمان مرگ، ۷۰ سال سن داشت.[۳۰۲] مراسم خاکسپاری کوبریک، پنج روز پس از مرگ او در ملک شخصی خودش در چایلد ویک بری واقع در هرتفوردشر انگلستان برگزار شد. تعداد مهمانان حاضر در جمع نزدیک به ۱۰۰ نفر بود که همگی از دوستان نزدیک کوبریک و همسرش بود. رسانه‌ها و خبرنگاران اجازه پیدا نکردند از دروازه ورودی خانه جلوتر بروند. تام کروز، نیکول کیدمن، استیون اسپیلبرگ، تری سمل و یان هارلن از جمله افراد مشهور در مراسم ختم بودند.[۳۰۳] الکساندر واکر[E ۱۱۶] منتقد و نویسنده انگلیسی که او نیز در مراسم حضور داشت، فضای آن را اینگونه تشریح کرد: «مراسم ختم کوبریک شبیه به یک دورهمی کاملاً انگلیسی بود. نوازندگان و خوانندگان مختلف، قطعه‌های کلاسیک مورد علاقه استنلی را به صورت زنده اجرا می‌کردند.» طبق گزارش‌ها، قدیش که نوعی سرود روحانی است که در نماز و نیایش‌های دین یهود خوانده می‌شود در مراسم قرائت شد. در تعدادی از آگهی‌های ترحیم که برای مراسم تدارک دیده شده بود بر پیشینه یهودی کوبریک تأکید شده بود.[۳۰۴] در نهایت، کوبریک در کنار درخت مورد علاقه خود در حیاط منزلش دفن شد. بر روی سنگ قبر او، نقل قول مشهوری از اسکار وایلد حک شده[۳۰۵] که کوبریک بسیار به آن علاقه داشت:

« تراژدی پیری این نیست که آدم پیر شده، بلکه این است که [هنوز] جوان است!»

پروژه‌های ناتمام

ویرایش

کوبریک در زمان حیات خود روی پروژه‌های زیادی کار کرد که از مرحله پیش‌تولید جلوتر نرفتند. برخی از این پروژه‌ها در برزخ توسعه گیر کرده و سال‌ها بعد توسط افرادی دیگری ساخته شدند. تعدادی از آن‌ها نیز برای همیشه لغو شده و هرگز به مرحله تولید نرسیدند.

هوش مصنوعی

ویرایش
 
استیون اسپیلبرگ که از دوستان نزدیک کوبریک بود، پروژه نیمه‌تمام او را تبدیل به فیلم هوش مصنوعی (۲۰۰۱) کرد.
 
طراحی کوبریک از یکی از صحنه‌های فیلم هوش مصنوعی

در طول دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، کوبریک مشغول اقتباس از داستان کوتاه علمی-تخیلی «ابراسباب‌بازی‌ها تمام تابستان را دوام خواهند آورد» (۱۹۶۹)[E ۱۱۷] نوشته برایان آلدیس بود. کوبریک قصد داشت این داستان را تبدیل به فیلمی سه‌پرده‌ای کند و خود آلدیس نیز در این راه او را همراهی می‌کرد. این داستان به بررسی مفهوم انسانیت در عصر ماشین‌های هوشمند و تنهایی دردناک و همه‌گیر در آینده‌ای پرجمعیت می‌پردازد که در آن تولید مثل کودکان کنترل می‌شود.[۳۰۶] کوبریک معتقد بود که داستان کتاب یک خوانش مدرن از شخصیت پینوکیو است که آن را به‌روز کرده است. وقتی طرح ابتدایی فیلم‌نامه در سال ۱۹۹۵ آماده شد، کوبریک نزد استیون اسپیلبرگ که رابطه دوستانه‌ای با او داشت رفت و به اسپیلبرگ پیشنهاد ساخت فیلم را داد.[۲۵۲] طبق گزارش‌ها، کوبریک و اسپیلبرگ بحث‌های تلفنی بسیار مفصل و طولانی با یکدیگر داشتند و دربارهٔ مفاهیم فلسفی فیلم‌نامه صحبت کردند. بر طبق گفته اسپیلبرگ، کوبریک معتقد بود که موضوع و فضای فیلم‌نامه با شخصیت احساسی اسپیلبرگ هم‌راستا است و برای همین او بهترین گزینه برای کارگردانی فیلم است.[۳۰۷]

پس از مرگ ناگهانی کوبریک در سال ۱۹۹۹، اسپیلبرگ پیش‌نویس‌ها و یادداشت‌های باقی‌مانده از کوبریک و نویسندگانش را جمع‌آوری کرد و بر اساس طرح داستانی ۹۰ صفحه‌ای از ایان واتسون[E ۱۱۸] که تحت نظارت و دستورالعمل‌های کوبریک نوشته شده بود، فیلم‌نامه‌ای جدید نگارش کرد. حاصل کار او تبدیل به فیلم هوش مصنوعی (۲۰۰۱) شد.[۳۰۸] یان هارلن که برادر زن کوبریک بود، تهیه‌کنندگی پروژه را برعهده گرفت.[۳۰۹] اسپیلبرگ تمام افرادی که کوبریک برای تولید فیلم مد نظر داشت را جمع کرد و تولید پروژه به صورت رسمی آغاز شد.[۳۰۸][۳۱۰] اسپیلبرگ دوست داشت تا جایی که ممکن است به نگاه کوبریک نزدیک شود، به همین دلیل کریس بیکر[E ۱۱۹] که طراح استوری‌برد مورد علاقه کوبریک بود را به پروژه دعوت کرد تا در طراحی نماها و صحنه‌های فیلم به او کمک کند.[۳۱۱]

اسپیلبرگ معتقد بود در غیاب کوبریک، این آزادی عمل را دارد که مستقل عمل کرده و فیلم خود را بسازد اما با این وجود، او می‌خواست فیلمی بسازد که ادای احترامی به کوبریک باشد. از همین رو، اسپیلبرگ به ایده‌های و طرح‌های بصری و داستانی کوبریک وفادار مانده و صرفاً تلاش کرد آن‌ها را به‌روز کند. اسپیلبرگ می‌گوید در تمام مدتی که مشغول ساخت هوش مصنوعی بوده، مدام احساس می‌کرده یک شبح و نیرویی غیبی او را راهنمایی می‌کرده تا کار درست را انجام بدهد. اسپیلبرگ در توصیف کوبریک گفته است: «او بزرگ‌ترین استادی است که افتخار خدمت به او را داشته‌ام.»[۳۱۲] هوش مصنوعی برای نخستین‌بار در جشنواره فیلم ونیز ۲۰۰۱ رونمایی و در ژوئن همان سال به صورت عمومی اکران شد.[۳۱۳] جان ویلیامز که آهنگساز فیلم بود، در موسیقی خود ارجاعات زیادی به قطعاتی که در دیگر فیلم‌های کوبریک شنیده شده بودند کرده بود که این موضوع توجه منتقدان را جلب کرد. در پایان فیلم، جمله «برای استنلی کوبریک» به نشانه احترام به او به نمایش درآمد.[۳۱۴] هوش مصنوعی با واکنش بسیار مثبت منتقدان همراه بود و در حال حاضر به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما شناخته می‌شود که جایگاه ویژه‌ای در کارنامه پربار اسپیلبرگ دارد.[۳۱۵][۳۱۶][۳۱۷][۳۱۸][۳۱۹]

ناپلئون

ویرایش
 
نسخه‌ای از فیلم‌نامه ناپلئون که دست‌خط کوبریک در آن قابل مشاهده است.

پس از ۲۰۰۱: ادیسهٔ فضایی (۱۹۶۸)، کوبریک تصمیم گرفت به سراغ رؤیای قدیمی خود رفته و یک فیلم زندگی‌نامه‌ای بر اساس شخصیت ناپلئون بناپارت بسازد.[۳۲۰] او مجذوب روند خود ویرانگری زندگی این رهبری فرانسوی و سرگذشت او شده بود.[۳۲۱] کوبریک دو سال کامل را صرف مطالعه و تحقیق دربارهٔ ناپلئون کرد. صدها کتاب دربارهٔ او خواند و حتی به نامه‌ها و دست‌خط‌های شخصی به جا مانده از او و مجموعه مقالات و کتاب‌های گمنامی که دربارهٔ خصوصیات شخصی وی نوشته شده بودند دسترسی پیدا کرد. تحقیقات کوبریک تنها محدود به زندگی ناپلئون نبود و او دربارهٔ جزئیات کل تاریخ امپراتوری فرانسه پژوهش کرد.[۳۲۲] کوبریک همچنین تمامی فیلم‌ها و آثار تصویری که تا آن زمان دربارهٔ ناپلئون ساخته شده بودند را تماشا کرد اما به نظرش هیچ‌کدام از آن‌ها جذاب نبودند.[۳۲۳] حتی فیلم کلاسیک فرانسوی ناپلئون (۱۹۲۷) ساخته ابل گانس که بسیاری از منتقدان آن را شاهکار توصیف کرده بودند نتوانست نظر کوبریک را جلب کند. کوبریک معتقد بود که برداشت گانس از زندگی ناپلئون «حقیقتاً مزخرف» است.[۳۲۴] لوبروتور، نویسنده کتاب زندگی‌نامه کوبریک، دلیل علاقه او به اقتباس از زندگی ناپلئون را اینگونه توضیح داده است: «زندگی ناپلئون سوژه‌ای کاملاً ایده‌ال برای استنلی بود چون او به عنوان رهبری کمال‌گرا به کنترل، قدرت، وسواس، استراتژی و نظامی‌گیری علاقه داشت. شدت و عمق روانشناختی ناپلئون، نبوغ لجستیکی او، و همچنین جنگ، سکس و ذات شریر انسان همگی مفاهیم مورد علاقه کوبریک بودند که زندگی ناپلئون با آن‌ها پیوند خورده بود.»[۳۲۵]

کوبریک نسخه اولیه فیلم‌نامه ناپلئون را در سال ۱۹۶۱ به پایان رسانده بود. از یادداشت‌های و پیش‌نویس‌های به جا مانده از کوبریک می‌توان فهمید که او قصد داشته فیلمی حماسی دربارهٔ فردی بسازد که دچار بزرگ‌نمایی است. یادداشت‌های کوبریک نشان می‌دهد او برنامه داشته تا ۴۰ هزار سیاهی‌لشکر به عنوان پیاده‌نظام و ۱۰ هزار سیاهی لشکر به عنوان سواره‌نظام را در یک صحنه مشترک به نمایش درآورد. کوبریک قصد داشت نیروهای نظامی یک کشور کامل را برای ساخت فیلم استخدام کند. او نبردهای دوران ناپلئون را به «باله‌ای بزرگ، سریع و مرگبار» توصیف کرده بود که «درخششی زیبایی‌شناختی» دارند و برای درک بزرگی آن نیازی به داشتن یک ذهن نظامی نیست. او می‌خواست این نبردها تا حد امکان به شکل اصیل روی پرده بازسازی شوند.[۳۲۶] کوبریک تیم‌های تحقیقاتی را جهت شناسایی مکان‌های مناسب برای فیلم‌برداری به سراسر اروپا؛ از جمله فرانسه و رومانی فرستاد. کوبریک همچنین از اندرو برکین که دستیار او در ۲۰۰۱: ادیسه فضایی بود درخواست کرد به جزیره الب، سلاوکوف و برنا و واترلو رفته و هزاران عکس از آن مکان‌ها ثبت کند تا او بتواند در ادامه روند پژوهش از آن‌ها استفاده کند. کوبریک قصد داشت ستارگان بزرگ را برای نقش‌های فیلم انتخاب کند. برای مثال آدری هپبورن انتخاب نخست او برای نقش ژوزفین بوآرنه بود اما هپبورن که در آن دوران نیمه‌بازنشسته شده بود این پیشنهاد را رد کرد.[۳۲۷] دیوید همینگز و ایان هولم از گزینه‌های ابتدایی کوبریک برای ایفای نقش ناپلئون بودند اما در نهایت جک نیکلسون بود که نقش را به دست آورد.[۳۲۸] پس از وقفه‌های طولانی و سال‌ها صبر، سرانجام به نظر می‌رسید که همه چیز در سال ۱۹۶۹ برای تولید فیلم آماده است اما ناگهان مترو گلدوین میر که قرار بود سرمایه پروژه را تأمین کند از این کار انصراف داد و تولید فیلم لغو شد. شکست تجاری و استقبال ضعیف از فیلم واترلو (۱۹۷۰) که موضوع آن دربارهٔ نبرد واترلو و زندگی ناپلئون بناپارت باعث شد مدیران مترو گلدوین میر به این نتیجه برسند که مردم علاقه‌ای به تماشای فیلمی دربارهٔ زندگی ناپلئون را ندارند. علاوه بر این مسئله، هزینه بسیار بالای فیلم کوبریک هم یکی دیگر از دلایلی بود که استودیو را وادار به لغو پروژه کرد.[۳۲۱]

در سال ۲۰۱۱، انتشارات تاشن، کتابی تحت عنوان ناپلئون به روایت استنلی کوبریک: بزرگ‌ترین فیلمی که هرگز ساخته نشد[E ۱۲۰] را روانه بازار کرد. در این کتاب بسیار بزرگ و سنگین، تمام اسناد به جا مانده از یادداشت‌ها، ایده‌ها و عکس‌ها و منابعی که کوبریک برای ساخت ناپلئون گردآوری کرده بود به چشم می‌خورد.[۳۲۹] تا به حال افراد مختلفی برای ساخت فیلم‌نامه ناپلئون کوبریک اقدام کرده‌اند. استیون اسپیلبرگ در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که به همراه خانواده کوبریک در تدارک ساخت مینی‌سریالی بر اساس فیلم‌نامه کوبریک است.[۳۳۰] سه سال بعد و در سال ۲۰۱۶، اچ‌بی‌او ادعای مشابه‌ای کرد و اعلام گردید که مینی‌سریال ناپلئون به کارگردانی کری فوکوناگا تولید خواهد شد اما این اتفاق رخ نداد.[۳۳۱] در سال ۲۰۱۸، دیوید سریرو[E ۱۲۱] که بازیگر و خواننده‌ای فرانسوی است، نمایش‌نامه‌ای بر اساس فیلم‌نامه کوبریک نوشت و آن را در اوت ۲۰۱۸ در نیویورک به روی صحنه برد. او خودش در این نمایش نقش ناپلئون را ایفا کرد.[۳۳۲][۳۳۳][۳۳۴] در فوریه ۲۰۲۳، اسپیلبرگ اعلام کرد که اقتباس او از فیلم‌نامه ناپلئون هنوز هم در مرحله تولید است و در قالب مینی‌سریالی هفت قسمتی از اچ‌بی‌او پخش خواهد شد.[۳۳۵]

دیگر پروژه‌ها

ویرایش

در دهه ۱۹۵۰، کوبریک به همراه جیمز بی. هریس مشغول طراحی یک مجموعه کمدی موقعیت با بازی ارنی کوواچ شدند. آن‌ها همچنین اقتباس از رمان من ۱۶ میلیون دلار را دزدیدم نوشته هربرت امرسون ویلسون را توسعه دادند[۳۳۶] اما هیچ‌کدام از این دو پروژه به مرحله تولید نرسید.[۷۷] تونی فروین[E ۱۲۲] که برای مدت طولانی به عنوان دستیار کارگردان در کنار کوبریک فعالیت کرده بود در مصاحبه‌ای که سال ۲۰۱۳ در آتلانتیک منتشر شد ادعا کرد که کوبریک برای مدت طولانی علاقه داشته فیلمی با محوریت حزب نازی بسازد اما موفق نشده داستان مناسب را پیدا کند.[۳۳۷] طبق گزارش‌ها، کوبریک پس از مدتی تصمیم گرفته فیلمی دربارهٔ دیتریش شولتز کوهن[E ۱۲۳] ملقب به «دکتر جاز»[E ۱۲۴] را کارگردانی کند. کوهن یک افسر نازی بود که به عنوان مجری برنامه رادیویی به نقد صنعت موسیقی در دوران آلمان نازی می‌پرداخت. پس از ساخت غلاف تمام‌فلزی (۱۹۸۷)، کوبریک کتابی تحت عنوان تاب خوردن زیر نازی‌ها[E ۱۲۵] نوشته مایک زورین[E ۱۲۶] را دریافت کرد که در ارتباط با زندگی کوهن بود اما فرایند اقتباس از این رمان هرگز حتی آغاز هم نشد.[۳۳۸]

مدارک آریایی[E ۱۲۷] نام دیگر پروژه نیمه‌کاره کوبریک بود[۳۳۹] که او قصد داشت فیلم‌نامه آن را بر اساس رمان خودزندگی‌نامه دروغ‌های زمان جنگ[E ۱۲۸] نوشته لوئیس بگلی[E ۱۲۹] اقتباس کند.[۲۵۲] داستان این رمان که در لهستان و در سال‌های اشغال نازی‌ها اتفاق می‌افتد، دربارهٔ دو عضو خانواده‌ای یهودی از طبقه متوسط روبه‌بالا است که با پذیرفتن هویت کاتولیک تلاش می‌کنند از هولوکاست جان سالم به در ببرند.[۳۴۰] کوبریک از اواخر دهه ۷۰ به فکر ساخت فیلمی در ارتباط با هولوکاست افتاد. او فیلم‌نامه‌ای می‌خواست که «ساختاری پیچیده و دراماتیک» داشته باشد و به همین دلیل از ایزاک بشویس سینگر درخواست کرد در نوشتن فیلم‌نامه به او کمک کند اما سینگر با گفتن جمله «من چیزی از هولوکاست نمی‌دانم» این پیشنهاد کوبریک را رد کرد.[۳۴۱][۳۴۲] کار روی این پروژه کوبریک را افسرده کرد بود و او از اینکه نمی‌تواند قصه را پیش ببرد ناراحت و کلافه بود. در نهایت، کوبریک با تماشای فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳) به این نتیجه رسید که اسپیلبرگ تمامی جنبه‌های مهم هولوکاست را پوشش داده و دیگری چیزی نمانده که او بخواهد دربارهٔ آن فیلم بسازد.[۲۵۲] در سال ۲۰۲۰، گزارش شد که لوکا گوادانینو به دنبال ساخت فیلم نیمه‌تمام کوبریک است[۳۴۳] و قصد دارد از پیش‌نویس‌ها و طرح‌های باقی‌مانده او برای تولید فیلم استفاده کند.[۳۴۴] پیش از گوادانینو، فیلم‌سازانی همچون انگ لی و رومن پولانسکی برای ساخت پروژه کوبریک گام برداشته بودند اما فیلم‌های هیچ‌کدام به نتیجه نرسیده بود.[۳۴۵][۳۴۶][۳۴۷][۳۴۸]

بر طبق ادعای جان بکستر که کتاب استنلی کوبریک: یک زندگینامه (۱۹۹۷) را نگارش کرده، کوبریک علاقه داشته تا بر اساس کتاب طنز فیلم آبی[E ۱۳۰] نوشته تری ساوترن یک فیلم پورنو کارگردانی کند. داستان این رمان طنز که لحنی گزنده و انتقادی با مایه‌های سیاسی دارد دربارهٔ یک کارگردان سینمای هنری و روشنفکر است که تصمیم می‌گیرد یک فیلم پورنوی عظیم با بودجه بسیار بالا و با حضور ستارگان بزرگ سینما تولید کند.[۳۴۹] بکستر ادعا می‌کند که کوبریک به این نتیجه رسید که صبر و خلق‌وخوی لازم برای ورود به صنعت پورنو را ندارد. ساوترن نیز اشاره کرد که کوبریک در مورد مسائل جنسی «بیش از حد محافظه‌کار» بود تا چنین پروژه‌ای را عملی کند. با این حال علاقه کوبریک به رمان باعث شد که برخی از المان‌های آن را در پرتقال کوکی (۱۹۷۱) به کار ببرد.[۳۵۰] او همچنین از ساوترن برای نوشتن فیلم‌نامه دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴) دعوت به همکاری کرد.[۳۵۱]

دیگر پروژه نیمه‌تمام کوبریک مربوط می‌شود به اقتباس او از رمان آونگ فوکو (۱۹۸۸) نوشته اومبرتو اکو اما این پروژه هم به سرانجام نرسید زیرا اکو پس از تماشای فیلم نام گل سرخ (۱۹۸۶) که از دیگر رمان او اقتباس شده بود تصمیم گرفت هرگز اجازه ندهد بر اساس رمان‌هایش فیلمی بسازند زیرا معتقد بود این اقتباس‌ها، ارزش ادبی کار او را نابود می‌کنند.[۳۵۲] پس از مرگ کوبریک، اکو اعلام کرد که از تصمیم خود پشیمان است.[۳۵۳] همچنین طبق گزارش‌ها، گروه موسیقی بیتلز که رابطه بسیار خوبی با کوبریک داشتند[۳۵۴][۳۵۵] تلاش کردند او را قانع کنند تا بر اساس رمان ارباب حلقه‌ها که اثر مشهور جی. آر. آر. تالکین است یک اقتباس سینمایی کارگردانی کند[۳۵۶] اما کوبریک علاقه‌ای به این کار نشان نداد.[۳۵۷]

ریشه‌ها و الگوها

ویرایش

«هر شخصی که افتخار کارگردانی داشته، این را می‌داند که ساختن فیلم شبیه به نوشتن رمان جنگ و صلح است در حالی که سوار بر ماشین‌های تندروی شهربازی هستید اما وقتی همه چیز درست پیش برود، کمتر لذتی در زندگی با آن احساس قابل مقایسه است»

—سخنان کوبریک دربارهٔ لذتش از فیلم‌سازی پس از دریافت جایزه یک عمر دستاورد هنری در انجمن صنفی کارگردانان آمریکا[۳۵۸]

کوبریک در دوران جوانی شیفته آثار فیلم‌سازان شوروی، به خصوص سرگئی آیزنشتاین و وسیوالاد پودوفکین بود.[۳۵۹] او عمیقاً تحت‌تاثیر نکاتی قرار گرفته بود که پودوفکین در کتاب «تکنیک فیلم»[E ۱۳۱] بیان کرده بود. پودوفکین که سهم عمده‌ای در پیشبرد نظری جنبش مونتاژ شوروی داشت معتقد بود که تدوین خوب قادر است یک فیلم را تبدیل به یک اثر هنری بی‌همتا و خالص کند و باید از این تکنیک‌ها برای بهره‌گیری کامل از این رسانه استفاده کرد. کوبریک برای سال‌ها، خواندن کتاب پودوفکین و پیروی از نظریات او را به دیگران توصیه می‌کرد. تامس نلسون[E ۱۳۲] این کتاب را «بزرگ‌ترین تأثیر هر اثر مکتوب بر تکامل زیبایی‌شناسی شخصی کوبریک» توصیف کرده است. کوبریک همچنین در امر کارگردانی بسیار تحت‌تاثیر نظریات کنستانتین استانیسلاوسکی قرار داشت و معتقد بود که شناخت روش‌های او برای درک اصول اولیه کارگردانی الزامی است.[۳۶۰]

 
نمایی از صحنه قتل‌عام مردم توسط سربازان تزاری بر پلکان‌های پوتمکین از فیلم رزم‌ناو پوتمکین (۱۹۲۵) ساخته سرگئی آیزنشتاین که کوبریک به طرز افراطی به آن علاقه داشت.

خانواده کوبریک و بسیاری از منتقدان معتقد بودند که پیشینه یهودی او ممکن است در شکل‌گیری جهان‌بینی و جنبه‌هایی از فیلم‌هایش تأثیرگذار بوده باشد. پس از مرگ کوبریک، کریستین ویویان کوبریک که همسر و دختر او هستند اعلام کردند که کوبریک در زمان حیات، آدم مذهبی نبود اما ابداً یهودیت خود را انکار نمی‌کرد. ویویان باور دارد چندین سال تلاش پدرش برای ساخت پروژه نیمه‌تمام مدارک آریایی که داستان آن دربارهٔ هولوکاست بود ثابت می‌کند یهودیت آنقدر برای کوبریک موضوع مهمی بوده که تحقیقات گسترده‌ای پیرامون انجام دهد. طبق گزارش‌ها، کوبریک با یهودیان ارتباط خوب و نزدیکی داشت. بیش‌تر دوستان عکاس و فیلم‌ساز او که در جوانی با آن‌ها آشنا شده بود تباری یهودی داشتند. همچنین همسر نخست و دوم کوبریک، مهاجر اروپایی-یهودی بودند.[۳۶۱] فردریک رافائل، فیلم‌نامه‌نویس بریتانیایی که در سال‌های آخر کوبریک ارتباط نزدیکی با او داشت دربارهٔ او گفته است: «تلاش برای درک استنلی کوبریک بدون در نظر گرفتن یهودیت به عنوان جنبه‌ای بنیادین از ذهنیت او، امری پوچ است.» رافائل معتقد است که اصالت فیلم‌های کوبریک تا حدی به این دلیل بود که او «احترامی (یهودی؟) برای دانشمندان قائل بود.»[۳۶۲]

الکساندر واکر خاطرنشان می‌کند که کوبریک تحت تأثیر سبک «دوربین روان» و حرکت‌های پیوستهٔ آثار ماکس افولس قرار داشت و از این تکنیک‌ها در بسیاری از فیلم‌هایش؛ از جمله راه‌های افتخار، ۲۰۰۱: ادیسه فضایی و درخشش استفاده کرد. کوبریک در توصیف سبک خاص فیلم‌برداری افولس گفته بود: «دوربین در فیلم‌های ماکس افولس مرز و محدودیت ندارد. دوربین او از هر دیوار و کفی عبور می‌کند.»[۳۶۳] کوبریک در طی مصاحبه‌ای، فیلم لذت[E ۱۳۳] (۱۹۵۲) به کارگردانی افولس را به عنوان یکی از فیلم‌های مورد علاقه خود معرفی کرده بود. جان ویکمن[E ۱۳۴] محقق و تاریخدان سینما توضیح داده که خود افولس این تکنیک و حرکت دوربین را از آناتول لیتواک یادگرفته است. افولس در دهه ۱۹۳۰، دستیار لیتواک بود: «فیلم‌های آناتول لیتواک مملو از حرکت‌های دوربین، پن‌ها و نماهای عمیقی بود که بعدها به امضای بصری ماکس اوفولس تبدیل شد.»[۳۶۴] جفری کاکس[E ۱۳۵] باور داشت کوبریک فقط از نظر حرکت دوربین تحت تأثیر ماکس اوفولس نبوده و در جنبه‌های دیگر نیز از او الهام گرفته است: «داستان‌های اوفولس دربارهٔ عشق‌های نافرجام و دغدغه‌اش نسبت به مردان هوس‌باز که تبدیل به شکارچی می‌شوند مشخصا روی کوبریک تأثیر زیادی داشته است.» مایکل هر چندان با نظر کاکس موافق نبود. از نظر او علاقه کوبریک به سویه‌های تاریک زندگی بشر ریشه در علاقه او به آثار گئورگ ویلهلم پابست داشت. پابست پیش‌تر تلاش کرده بود تا رمان آلمانی داستان رؤیایی (۱۹۲۶) نوشته آرتور شنیتسلر را تبدیل به اقتباس سینمایی کند اما در این کار موفق نشد. این همان رمانی است که کوبریک بر اساس آن، فیلم چشمان کاملاً بسته را کارگردانی کرد. هر از این اتفاق نتیجه گرفته که ذهنیت کوبریک به پابست بسیار نزدیک بوده.[۳۶۵] نظریه‌پرداز فیلم و تاریخدان سینما آمریکایی، رابرت کالکر[E ۱۳۶] در اظهار نظری متفاوت اشاره کرد که سبک بصری و کارگردانی کوبریک الهام گرفته از سبک فیلم‌برداری آثار اورسن ولز است. وینسنت لوبروتور اشاره می‌کند که کوبریک با سینمای ولز احساس همذات‌پنداری می‌کرد و در هنگام کارگردانی کشتن (۱۹۵۶) تحت‌تاثیر جنس نورپردازی و فیلم‌برداری کارهای او بوده: «استفاده از نماهایی دیدگاه شخصیت‌های مختلف، نماها و زاویه‌های باز و نقطه فوکوس‌های عمیق همگی مواردی هستند که سینمای اورسن ولز به دنیای کوبریک وارد شدند.»[۳۶۶][۳۶۷]

کوبریک از طرفداران اینگمار برگمان بود و کارهای او را ستایش می‌کرد. کوبریک در نامه خود به فیلم‌ساز مطرح سوئدی نوشته بود: «نگرش شما به زندگی مرا عمیقاً تحت تأثیر قرار داده، بیش از هر فیلم دیگری که تا به حال دیده‌ام. معتقدم شما بزرگ‌ترین فیلمساز عصر حاضر هستید [...]، بی‌همتا در خلق فضا و حال‌وهوا، ظرافت اجرا، پرهیز از پیش‌پاافتادگی، و صداقت و کمال در شخصیت‌پردازی. به این‌ها باید تمام عناصر دیگرِ ساخت یک فیلم را نیز افزود [...] من با اشتیاق فراوان منتظر هر یک از فیلم‌های آینده‌تان خواهم ماند.»[۳۶۸]

کوبریک در مصاحبه‌ای که سال ۱۹۶۳ در مجله آمریکایی «سینما» چاپ شد، فیلم ولگردها (۱۹۵۳) به کارگردانی فدریکو فلینی را در رتبه نخست آثار مورد علاقه خود قرار داد.[۳۶۹]

سبک فیلم‌سازی

ویرایش

فلسفه

ویرایش

فیلم‌های کوبریک معمولاً بازتابی از کشمکش‌های درونی هستند که از زوایای مختلف بررسی می‌شوند. او بسیار مراقب بود که برداشت شخصی خود از داستان و درون‌مایه آن را به فیلم‌هایش و تماشاگر تحمیل نکند و راه را برای تفسیر مخاطب باز بگذارد.[۳۵۸] او در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۶۰ با رابرت اِمت جینا جونیور[E ۱۳۷] این موضوع را چنین توضیح داد:[۳۷۰]

یکی از چیزهایی که همیشه پس از اتمام یک فیلم، برایم بسیار دشوار است، وقتی است که یک نویسنده یا منتقد فیلم می‌پرسد «خب، دقیقاً می‌خواستی چه چیزی را در این فیلم بیان کنی؟» دوست دارم در این لحظه بدون اینکه بیش از حد گستاخ به نظر برسم، همان چیزی را بگویم که تی. اس. الیوت در پاسخ به پرسشی مشابه که دربارهٔ سرزمین هرز مطرح شد گفته بود: «منظورم همان بود که در اثر گفتم!»... اگر می‌توانستم همین جمله جور دیگری بگویم، حتماً می‌گفتم!

کوبریک درک فیلم‌هایش را به موسیقی عامه‌پسند تشبیه می‌کرد و معتقد بود همان‌طور که یک آهنگ از گروه موسیقی بیتلز می‌تواند هم برای راننده کامیونی در آلاباما و هم برای روشنفکری جوان که در دانشگاه کمبریج درس می‌خواند؛ جذاب باشد (صرف‌نظر از پیشینه یا سطح فکری آن‌ها)، فیلم‌های او نیز می‌توانند در سطوح مختلفی توسط مردم درک شوند. او در این باره گفته: «احساسات و ناخودآگاه انسان‌ها بسیار بیش‌تر از هوش آن‌ها به یکدیگر نزدیک است.» کوبریک باور داشت که واکنش عاطفی ناخودآگاه مخاطب در رسانه سینما، به مراتب قوی‌تر از هر شکل سنتی کلامی است. به همین دلیل، اغلب در فیلم‌هایش به تصاویر و صداها بیش از دیالوگ‌ها تکیه می‌کرد و سکانس‌های طولانی بدون گفت‌وگو را به صحنه‌های دیالوگ‌دار ترجیح می‌داد.[۳۷۰] او در مصاحبه‌ای که سال ۱۹۷۵ در مجله تایم به چاپ رسیده گفته: «ماهیت فرم دراماتیک این است که اجازه دهی یک ایده بدون بیان صریح، به مخاطب منتقل شود. وقتی چیزی را مستقیماً می‌گویی، به اندازه‌ای زمانی که مردم خودشان آن را کشف کنند قدرتمند نیست.»[۴۱] کوبریک در ادامه افزود: «واقع‌گرایی احتمالاً بهترین راه برای نمایش چالش‌های زندگی و ایده‌های روزمره است در حالی که فانتزی ممکن است برای پرداختن به موضوعاتی که عمدتاً در ناخودآگاه نهفته‌اند، مناسب‌تر باشد.»[۳۷۱]

 
دفترچه شخصی کوبریک که یادداشت‌های او در سر صحنه کشتن در آن ثبت شده است.

دایان جانسون که یکی از نویسندگان فیلم‌نامه درخشش است گفته: «کوبریک همیشه می‌گفت اقتباس از یک کتاب بهتر از نوشتن فیلمنامه‌ای اصیل است. او معتقد بود باید اثری را انتخاب کرد که شاهکار نباشد تا بتوان آن را بهبود بخشید و تغییراتی در آن داد. کوبریک برای همه فیلم‌های خود همین کار را کرد؛ البته به غیر از لولیتا که بر اساس رمانی بسیار مشهور نوشته شد.»[۳۷۲] وقتی کوبریک موضوعی را برای ساخت فیلم انتخاب می‌کرد، به جنبه‌های متعددی توجه داشت و همیشه فیلم‌هایی می‌ساخت که «برای هر نوع بیننده‌ای، فارغ از انتظاراتشان از سینما، جذاب باشد.»[۳۷۳] یان هارلن دربارهٔ این ویژگی کوبریک گفته: «استنلی می‌خواست فیلم‌هایی دربارهٔ مسائل مهم بسازد، آثاری که نه‌تنها فرم، بلکه محتوای عمیقی داشته باشند.»[۳۷۴] کوبریک معتقد بود که مخاطبان اغلب به «معماها و تمثیل‌ها» جذب می‌شوند و فیلم‌هایی که همه چیز در آن‌ها به وضوح توضیح داده شده باشد را دوست ندارند.[۳۷۵]

موضوعات میل جنسی در انسان و سکس در فیلم‌های کوبریک، معمولاً خارج از چارچوب روابط زناشویی و در موقعیت‌های خصمانه به تصویر کشیده می‌شود. جان بکستر در این مورد گفته: «کوبریک در فیلم‌های خود کوچه‌های پنهان و خشن تجربه جنسی را کاوش می‌کند. مواردی همچون تماشاگری جنسی، سلطه‌گری و سلطه‌پذیری، بانداج و تجاوز[۳۷۶] بکستر همچنین خاطرنشان می‌کند: «فیلم‌هایی مانند پرتقال کوکی به شدت همجنس‌گرایانه هستند، از صحنه‌های الکس که در آپارتمان والدینش در لباس زیر مردانه راه می‌رود گرفته تا چشم‌های او که با مژه‌های مصنوعی عروسک‌وار آرایش شده و پذیرش معصومانهٔ پیشنهادهای جنسی دلتروید (اوبری موریس)، مشاور اصلاحی‌اش.[۳۷۷] در حقیقت، پرتقال کوکی بسیار تحت تأثیر فیلم تشییع جنازه گل‌های رز (۱۹۶۹) ساخته توشیو ماتسوموتو قرار دارد که نقطه عطفی در سینمای کوئیر محسوب می‌شود. کوبریک بارها این را تماشا کرده بود.»[۳۷۸] آدریان ترنر[E ۱۳۸] که نویسنده و منتقد فیلم اهل انگلستان بود دربارهٔ فیلم‌های کوبریک گفته: «به نظر می‌رسد فیلم‌های کوبریک دربارهٔ جنسی از شرارت صحبت می‌کنند که هم جهانی است و هم موروثی!» مالکوم مک‌داول که نقش الکس را در پرتقال کوکی ایفا کرده نیز گفته است: «کوبریک دوست داشت ثابت کند که بالاتر از سیاهی نیز رنگی هست و این کار را با زبان طنز انجام می‌داد. او دیدگاه من به بشریت را زیر سؤال برد.»[۳۷۹] مک‌داول ادامه می‌دهد: «برخی از فیلم‌های کوبریک هجویه‌ها و کمدی‌های سیاه آشکاری بودند، مانند لولیتا و دکتر استرنجلاو اما بسیاری دیگر فیلم‌های دیگر او نیز حاوی عناصر کمتر دیده‌شده‌ای از هجو یا کنایه بودند. فیلم‌های او غیرقابل پیش‌بینی هستند و دوگانگی و تناقض‌هایی را که در همه ما وجود دارد بررسی می‌کنند.»[۳۸۰] میشل سیمو اشاره می‌کند که کوبریک چگونه اغلب سعی می‌کرد با ایجاد حال‌وهوایی کاملاً متفاوت از یک فیلم به فیلم دیگر، انتظارات مخاطب را برهم بزند و تأکید می‌کند که او تقریباً «وسواس داشت که خودش را نقض کند، هر فیلم جدید او نقدی بر اثر قبلی خودش است.»[۳۸۱] خود کوبریک دربارهٔ این موضوع گفت: «هیچ الگوی از پیش تعیین‌شده‌ای برای داستان‌هایی که انتخاب کرده‌ام تا فیلم بسازم، وجود ندارد. تنها عاملی که هر بار تأثیرگذار بوده این است که سعی می‌کنم خودم را تکرار نکنم.»[۳۸۲] این ویژگی احتمالاً توضیح می‌دهد که چرا فیلم‌های کوبریک در ابتدای اکران با واکنش‌های مختلف منتقدان مواجه شده و دو دستگی میان آن‌ها ایجاد می‌کرد. راه‌های افتخار تنها فیلم کوبریک است که نقدهای زمان اکران آن همگی مثبت بود. بقیه آثار او با حاشیه و چند دستگی نظرات مواجه شد و به مرور زمان نقدهای مثبت پیرامون‌ها افزایش پیدا کرد.[۳۸۳]

نویسندگی و توسعه صحنه

ویرایش
 
نمایی از ۲۰۰۱: ادیسهٔ فضایی که پیچیده‌ترین صحنه‌پردازی را در میان آثار کوبریک دارد.
 
کاغذی که کوبریک نکاتی را دربارهٔ صحنه‌پردازی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی در آن یادداشت کرده است.

پاتریک وبستر[E ۱۳۹] که یک پژوهشگر فیلم آمریکایی است، روش‌های کوبریک در نوشتن و توسعه صحنه‌ها را با نظریه کلاسیک مؤلف کارگردانی همسو می‌داند که امکان همکاری و بداهه‌پردازی با بازیگران در حین فیلمبرداری را فراهم می‌کرد.[۳۸۴] مالکوم مک‌داول به یاد می‌آورد که کوبریک در بحث‌هایشان بر همکاری تأکید داشت و به او اجازه می‌داد صحنه‌ها را بداهه‌پردازی کند: «ما ابتدا بر اساس فیلم‌نامه پیش رفته و آن را دنبال می‌کردیم اما وقتی به نتیجه نمی‌رسیدیم، کوبریک می‌فهمید مشکلی وجود دارد و بعد مجبور بودیم آنقدر تمرین کنیم که یا خسته شویم یا به ایده‌ای جدید برسیم.»[۳۸۵] وقتی کوبریک از ترکیب‌بندی کلی صحنه مطمئن می‌شد و احساس می‌کرد بازیگران آماده هستند، به جنبه‌های بصری از جمله جایگذاری دوربین و نورپردازی می‌پرداخت. الکساندر واکر دربارهٔ این ویژگی کوبریک گفته: «او از معدود کارگردانانی بود که می‌توانستند به نورپردازان خود به صورت دقیق توضیح بدهد که به دنبال چه چیزی است و می‌خواهد نورها چه احساسی را منعکس کنند.» بکستر معتقد است که کوبریک به شدت تحت تأثیر اجداد خود بوده و همیشه دیدگاهی اروپایی به فیلم‌سازی و هنر داشته که این موضوع، دلیل تحسین او نسبت به هنرمندان اتریشی-مجارستانی از جمله ماکس افولس و ریشارد اشتراوس را توضیح می‌دهد.[۳۸۶]

گیلبرت ادر در نقد خود بر فیلم غلاف تمام‌فلزی نوشت: «نگرش کوبریک به دیالوگ همواره ماهیتی تقلیل‌گرایانه و جبرگرایانه داشته است. به نظر می‌رسد او زبان را محصول انحصاری شرایط محیطی می‌داند که تنها به میزان بسیار کمی تحت تأثیر مفاهیم ذهنیت و درون‌مایگی، ظرایف و تعدیل‌های بیان شخصی قرار می‌گیرد.»[۳۸۷] دایان جانسون خاطرنشان می‌کند که اگرچه کوبریک یک «فیلم‌ساز تصویری» بود، اما عاشق کلمات و دیالوگ نیز بود و در رویکردش مانند نویسنده منبع اقتباس بسیار نسبت به خود داستان حساس بود و آن را امری منحصر به فرد می‌دانست.[۳۸۸] پیش از شروع فیلمبرداری، کوبریک سعی می‌کرد فیلم‌نامه تا حد امکان کامل باشد اما همچنان به خود فضای کافی برای ایجاد تغییرات در حین فیلم‌برداری می‌داد و معتقد بود «بهتر است فضا را برای هر گونه ایده جدیدی دربارهٔ صحنه‌آرایی، دوربین یا حتی دیالوگ باز بگذاریم.»[۳۸۹] کوبریک در مصاحبه خود با رابرت اِمت جینا جونیور ذکر کرد: «فکر می‌کنم باید کل مسئله روایت داستان را روی آن صفحه نورانی [پرده سینما] در نظر بگیرید. این کار با انتخاب اثر آغاز می‌شود؛ سپس از طریق خلق داستان، صحنه‌آرایی، لباس‌ها، فیلم‌برداری و بازیگری ادامه می‌یابد. پایان ضبط به معنای پایان فیلم نیست. به نظر من تدوین ادامه کارگردانی یک فیلم است و وظیفه فیلم‌ساز این است که با وسواس و انرژی روزهای فیلم‌برداری به سراغ تدوین برود. فکر می‌کنم استفاده از موسیقی، جلوه‌های بصری و در نهایت تیتراژ، همگی بخشی از روایت داستان هستند و برای همین معتقدم تقسیم این وظایف بین افراد مختلف، چیز بسیار بدی است. کارگردان باید خودش در تمام این فرایند، حضور مستقیم و فعال داشته باشد.»[۱۸۲] این جملات کوبریک، کمال‌گرایی و میل او به کنترل کامل بر تمامی فرایند تولید فیلم را به خوبی نشان می‌دهد. کوبریک همچنین گفت: «به نظر من بهترین طرح داستان، طرحی است که آشکار نباشد. من شروع آرام را دوست دارم، شروعی که زیر پوست تماشاگر برود و آن‌ها را درگیر کند تا بتوانند ظرافت‌های داستانی را درک کرده و از آن لذت ببرند. اینگونه مجبور نیستید با غافلگیری‌های داستانی و ابزارهای تعلیق، تماشاگر را کلافه کند.»[۱۷۷]

در بررسی فیلمنامه‌نویسی و روایت‌های کوبریک، تحلیل‌های پس از مرگ او معمولاً به سه ویژگی بارز اشاره می‌کنند: «بدگمانی به انسان‌ها» که در آثارش مشهود است، سبکی بی‌آلایش و فاقد احساسات‌گرایی به داستان، و علاقهٔ کمتر به احساسات یا ویژگی‌های شخصیتی خاص شخصیت‌ها.[۳۹۰] کوئنتین تارانتینو شیوهٔ پرداخت کوبریک به شخصیت‌ها و فیلم‌هایش را «سرد» و منفصل توصیف می‌کند.[۳۹۱]

کارگردانی

ویرایش

برداشت‌های متعدد

ویرایش

«بازیگرانی که با استنلی کار می‌کنند، چنان جهنمی را تجربه می‌کنند که هیچ چیز در حرفه‌شان نمی‌توانست آن‌ها را برایش آماده کند. فکر می‌کنند حتماً دیوانه بوده‌اند که وارد این همکاری شده‌اند، قسم می‌خورند که تا زنده‌اند دوباره با آن مرد وسواسی و دیوانه کار نخواهند کرد… اما وقتی همه چیز تمام می‌شود و خستگی عمیق آن فشار بی‌امان از بین می‌رود، حاضرند هر کاری بکنند تا دوباره برایش کار کنند. برای باقی عمر حرفه‌ای‌شان، آرزوی کار با کسی را می‌کنند که مانند استنلی دغدغه‌مند باشد، کسی که از او بتوانند یاد بگیرند. به دنبال کسی می‌گردند که همان احترامی را برایش قائل باشند که برای استنلی قائل شده‌اند، اما هرگز کسی را پیدا نمی‌کنند… این داستان را بارها شنیده‌ام.»

—سخنان مایکل هر دربارهٔ نحوه کار کوبریک با بازیگران. هر یکی از دو فیلم‌نامه‌نویس غلاف تمام‌فلزی بود.[۳۹۲]

مشهورترین عادت کوبریک در امر کارگردانی، ضبط برداشت‌های پیاپی او از تمامی صحنه‌های فیلم بود. کوبریک آنقدر یک صحنه و نما را ضبط می‌کرد تا به رضایت کامل برسد. این عادت او در روند استاندارد تولید فیلم ابداً عادی نبود و فشار فیزیکی و روانی بسیار زیادی به بازیگران و عوامل وارد می‌کرد. به همین دلیل بود که فیلم‌های کوبریک، زمان تولید بسیار طولانی داشتند. طبق گفته جک نیکلسون، کوبریک ضبط حداقل ۵۰ برداشت از هر صحنه را ضروری می‌دانست وگرنه احساس کم‌کاری و ضعف می‌کرد.[۳۹۳] نیکول کیدمن می‌گوید کوبریک معتقد بوده بازیگر به صورت ذاتی، فردی خودآگاه است و این خودآگاهی چیزی بود که کوبریک به وسیله برداشت‌های زیاد تلاش می‌کرد از شر آن خلاص شود. کیدمن در ادامه گفت: «کوبریک تلاش داشت با برداشت‌های زیاد، افکار آگاهانه بازیگر دربارهٔ تکنیک را سرکوب کند. کوبریک از این که بتواند از چشمان بازیگر متوجه شود او برای بازی و گفتن دیالوگ‌هایش تمرکز کرده متنفر بود. معتقد بود این تمرکز در چشم‌های بازیگر مشخص است و بازی را مصنوعی می‌کند. در نتیجه او با برداشت‌های متعدد به بازیگر این امکان را می‌داد که از خودآگاهی اولیه و تمام آموزش‌های بازیگری عبور کرده و به لایه‌ای عمیق‌تر از شخصیت برسد.»[۳۹۴] سخنان کوبریک، تحلیل کیدمن از دلیل علاقه او به برداشت‌های زیاد را تأیید می‌کند: «بازیگران در اصل ابزارهایی برای تولید احساس هستند. برخی همیشه آماده و کوک شده‌اند، در حالی که برخی دیگر در یک برداشت به اوج فوق‌العاده‌ای می‌رسند و هرچه تلاش کنند، هرگز دوباره به آن سطح نخواهند رسید.»[۳۹۵]

اگرچه برخی منتقدان تعداد بالای برداشت‌های کوبریک را غیرمنطقی می‌دانستند اما خود او باور داشت بازیگران نه در تمرین بلکه هنگام فیلم‌برداری بهترین عملکرد را دارند: «وقتی فیلم می‌سازی، چند روز طول می‌کشد تا به حضور گروه عادت کنی، مثل این است که جلوی پنجاه نفر لباس از تن در بیاوری. وقتی به آن‌ها عادت کردی، حضور حتی یک نفر اضافه در صحنه، هماهنگی را به هم می‌زند و خودآگاهی بازیگران را افزایش می‌دهد.»[۳۹۶][۳۹۷]

وقتی در جریان مصاحبه‌ای که در سال ۱۹۸۷ در رولینگ استون به چاپ رسید از کوبریک دربارهٔ عادت او درگرفتن برداشت‌های زیاد سؤال پرسیده شد، وی گفت که در این مورد بسیار اغراق شده و او همیشه این کار را انجام نمی‌دهد: «این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که بازیگران آماده نیستند. شما نمی‌توانید بدون دانستن دیالوگ بازی کنید. اگر بازیگران مجبور باشند به کلمات فکر کنند، نمی‌توانند روی احساسات کار کنند؛ بنابراین مجبور می‌شوید ۳۰ بار یک صحنه را ضبط کنید تا به نتیجه برسید اما بعد می‌بینید هنوز هم می‌شود تمرکز را در چشمانشان مشاهده کرد؛ به خاطر این است که آن‌ها دیالوگ‌هایشان را بلد نیستند و دائم تلاش دارند آن را به یاد بیاورند. این مسئله آن‌ها را از بازی دور می‌کند؛ بنابراین فقط به فیلم‌برداری ادامه می‌دهید و امیدوارید بتوانید چیزی را از میان تکه‌تکه برداشت‌ها به دست آورید.».[۳۹۸] کوبریک در گفتگو با میشل سیمو تأکید کرد: « «یک بازیگر نمی‌تواند هم‌زمان بیش‌تر از یک کار انجام دهد. تمرینات و آموزش‌های آن‌ها به گونه‌ای است که باعث می‌شود مجبور باشند برای گفتن دیالوگ‌ها به متن فکر کنند و خب برای اینکه از پس این کار بربیاند، تمریناتی مثل تمرکز دارند که من از آن متنفرم. بازیگری که همیشه ذهنش مشغول به یاد آوردن دیالوگ است، به محض اینکه مجبور شود روی احساسات صحنه کار کند یا رد دوربین را پیدا کند، دچار مشکل خواهد شد. به نظر من اگر قصد دارید یک صحنه دراماتیک قوی ضبط کنید، بهتر است این کار در یک برداشت کامل انجام دهید تا به بازیگر اجازه دهید تداوم احساسی داشته باشد. بسیاری از بازیگران نمی‌توانند بیش‌تر از یک یا دو بار به اوج برسند پس بهتر است یک برداشت کامل را با چند دوربین به صورت هم‌زمان فیلم‌برداری کنید. به نظرم من برداشت‌های اول چیزی بیش از تمرین‌های تجملی نیستند، تنها تفاوت برداشت‌هایی ابتدایی با تمرین این است تفاوت که هیجان صحنه فیلم‌برداری واقعی به آنها اضافه شده است. برداشت زیاد قطعاً صحنه را سودمند می‌کند.»[۳۹۹]

متیو موداین که نقش سرجوخه جوکر را در غلاف تمام‌فلزی ایفا کرده بود می‌گوید علاقه کوبریک به ضبط برداشت‌های متعدد تنها محدود به زمانی نبوده که او با بازیگران گمنام کار می‌کرده و ستارگان نامدار هالیوود نیز مجبور شده‌اند یک صحنه را بارها و بارها برای کوبریک بازی کنند. موداین در گفت‌وگو با پیتر باگدانوویچ که پس از مرگ کوبریک به جمع‌آوری تاریخ شفاهی از او پرداخته بود گفت به یاد دارد وقتی از کوبریک پرسیده چرا برداشت‌های زیاد می‌گیرد، او در پاسخ؛ خاطره‌ای از جک نیکلسون که مربوط به فیلم درخشش بود را تعریف کرد و گفت: «وقتی جک سر صحنه می‌آمد، دیالوگ‌هایش را حفظ نکرده بود چون عادت داشت پیش از شروع فیلم‌برداری و در هنگام کار آن‌ها را حفظ کند. ما فیلم‌برداری را شروع می‌کردید و بعد از برداشت ۳ یا ۴ یا ۵، جک نیکلسونی را داشتیم که همه می‌شناسند و اکثر کارگردانان از آن راضی هستند اما ما ادامه می‌دادیم و تا برداشت ۱۰ یا ۱۵ می‌رفتیم و می‌دیدیم او واقعاً افتضاح شده است. خودش هم متوجه قضیه می‌شد؛ در نتیجه شروع می‌کرد به فکر کردن و فهمیدن این که دیالوگ‌ها دربارهٔ چه هستند و چه معنایی دارند. وقتی این کار را می‌کرد، خودآگاه او به ناخودآگاه تبدیل می‌شد. برای همین دربرداشت ۳۰ یا ۴۰، دیالوگ‌ها تغییر پیدا می‌کردند… نه اینکه کلمات و جملات را عوض کنیم… دیالوگ دقیقاً همان بود اما چون درست ادا می‌شد، معنای متفاوتی نسبت به برداشت‌های ابتدایی پیدا می‌کرد.»[۴۰۰]

طبق گزارش‌ها، آر. لی ارمی که در فیلم غلاف تمام‌فلزی نقش فرمانده هارتمن[E ۱۴۰] را بازی کرده تنها فردی بود که کوبریک صحنه‌هایش را دو یا نهایتاً پنج برداشت ضبط می‌کرد زیرا از عملکرد او رضایت کامل داشت. این اتفاق از آنجایی قابل توجه است که ارمی اصلاً بازیگر نبود. او یک مربی تمرین در سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا بود و درجه گروهبانی داشت. کوبریک از ارمی به عنوان بازیگری عالی تقدیر کرد و در مصاحبه با رولینگ استون گفت که آشنایی عمیق ارمی با نقشش، اجرا و تسلطش در بداهه‌پردازی، او را به سطحی رسانده بود که کوبریک حتی نمی‌توانست امیدوار باشد در یک بازیگر حرفه‌ای بیابد.[۳۹۸] کوبریک در گفتگو با واشینگتن پست بر عملکرد درخشان ارمی تأکید کرد و گفت: «همیشه این را گفته‌ام که برخی می‌توانند بازیگری کنند و برخی نه. این مسئله ارتباطی به اینکه آموزش بازیگری دیده باشید یا نه ندارد. گمان می‌کنم که مربی نظامی بودن، به نوعی شبیه بازیگر بودن است چون آن‌ها هر هشت هفته یک‌بار، همان حرف‌های تکراری را به سربازهای تازه‌وارد می‌گویند و جوری این کار را می‌کنند که انگار برای اولین بار است آن را انجام می‌دهند… و این یعنی بازیگری! این همان کاری است که ارمی به خوبی انجام می‌داد.»[۳۹۹]

بحث با بازیگران

ویرایش

کوبریک وقت استراحت شخصی خود در فاصله میان فیلم‌برداری صحنه‌ها را به گفتگوهای طولانی با بازیگران اختصاص می‌داد. تونی کرتیس، بازیگر فیلم اسپارتاکوس که کوبریک را کارگردان محبوب خود می‌دانست، از جمله کسانی بود که توجه ویژه‌ای به این کار مهم کوبریک داشت: «بزرگ‌ترین نقطه قوت او رابطه رو در رو و نزدیک با بازیگران بود.»[۱۰۰] کرتیس افزود: «کوبریک رویکرد خاص خودش را در فیلم‌سازی داشت. او می‌خواست چهره بازیگران را از نزدیک نشان ندهد. دوست نداشت مثل بیش‌تر کارگردانان، دوربین همیشه در نمای باز و بیست‌وپنج فوتی قرار گیردو او کلوزآپ می‌خواست و مایل بود دوربین در حرکت باشد. این سبک او بود.»[۹۲] مالکوم مک‌داول نیز اظهار داشته که گفتگوهای مفصل و طولانی را در ارتباط با شخصیت خود در فیلم پرتغال کوکی با کوبریک تجربه کرده است: «ما دربارهٔ تمامی مواردی که مربوط به شخصیت و بازی بود با یکدیگر صحبت می‌کردیم و در هنگام فیلم‌برداری، او مرا آزاد و رها می‌گذاشت تا بتواند نتایج آن بحث‌ها را در بازی من مشاهده کند. برای همین است که او آنقدر فیلم‌ساز بزرگی بود.»[۳۹۳] کوبریک همچنین گاهی از بازیگران می‌خواست بداهه‌پردازی کرده و قواعد را زیر پا بگذارند. پیتر سلرز که بازی او در فیلم لولیتا تبدیل به نقطه عطفی در کارنامه حرفه‌ای وی شد دربارهٔ این موضوع گفت: «بیش‌تر کارگردانان دوست دارند که اگر قرار است بداهه‌پردازی شود، این کار در تمرینات صورت بگیرد تا بتوانند آن را وارد متن کنند اما کوبریک اینگونه نبود. او بازیگر را آزاد می‌گذاشت تا جلوی دوربین و هنگام فیلم‌برداری ایده‌های خود را اجرا کرده و به صورت خلاقانه کار کند.»[۴۰۱] رایان اونیل در توصیف همکاری خود با کوبریک در بری لیندون گفته بود: «خدایا… باور نمی‌کنید کوبریک چقدر از شما سخت کار می‌کشد. او تو را مجبور به تحرک می‌کرد، تحت فشار قرار می‌داد، کمک می‌کرد و عصبانی می‌شد اما مهم‌تر از؛ همه ارزش یک کارگردان خوب را به تو یادآوری می‌کرد. استنلی جنبه‌هایی از شخصیت و غرایز بازیگری من را بیدار کرد که سالها خفته بودند. در هنگام فیلم‌برداری، کاملاً احساس این را داشتم که درگیر کار بزرگی شده‌ام.»[۴۰۲] اونیل در مصاحبه‌ای دیگر، همکاری با کوبریک را «تجربه‌ای خیره‌کننده» توصیف کرد و گفت: «دیگر کسی مثل استنلی نخواهد آمد. تأثیر همکاری با فردی در آن سطح از عظمت و نبوغ بر روی من به قدری زیاد بود که هنوز نتوانستم از آن خلاص شوم.»[۴۰۳]

فیلم‌شناسی

ویرایش
سال فیلم کارگردان تهیه‌کننده نویسنده توضیحات
۱۹۵۱ روز نبرد آری آری فیلم کوتاه
کشیش پرنده آری آری فیلم کوتاه
۱۹۵۳ هراس و هوس آری آری
دریانوردان آری آری مستند کوتاه
۱۹۵۵ بوسهٔ قاتل آری آری آری
۱۹۵۶ کشتن آری آری آری
۱۹۵۷ راه‌های افتخار آری آری
۱۹۶۰ اسپارتاکوس آری
۱۹۶۲ لولیتا آری آری آری
۱۹۶۴ دکتر استرنجلاو آری آری آری
۱۹۶۸ ۲۰۰۱: ادیسهٔ فضایی آری آری آری
۱۹۷۱ پرتقال کوکی آری آری آری
۱۹۷۵ بری لیندون آری آری آری
۱۹۸۰ درخشش آری آری آری
۱۹۸۷ غلاف تمام‌فلزی آری آری آری
۱۹۹۹ چشمان کاملاً بسته آری آری آری

توضیحات

ویرایش
  1. ادی، یک طرح مالیاتی بر درآمدهای گیشه سینما در بریتانیا بود که هدف آن حمایت از صنعت فیلم بریتانیا بود. بر اساس این طرح، اگر ۸۰ درصد عوامل تولید فیلم، ملیتی انگلیسی داشتند، مالیات به آن‌ها تعلق نمی‌گرفت.

واژه‌نامه

ویرایش
  1. Child wick bury
  2. Toba Metz
  3. Ruth Sobotka
  4. Carl Zeiss Planar
  5. Lying-In Hospital
  6. Jacob Leonard Kubrick
  7. Sadie Gertrude Perveler
  8. Barbara Mary
  9. Hersh Kubrick
  10. Elias
  11. Public School 3
  12. Public School 90
  13. United States Chess Federation
  14. Graflex
  15. Marvin Traub
  16. William Howard Taft High School
  17. 67/D+
  18. Sadler's Wells Theatre
  19. G. Warren Schloat, Jr.
  20. A Short Story from a Movie Balcony
  21. Ringling Bros. and Barnum & Bailey Circus
  22. Meet the People
  23. Prizefighte
  24. Walter Cartier
  25. Chicago-City of Extremes
  26. State/Lake station
  27. State Street
  28. Working Debutante
  29. Portrait of Angel Fernández de Soto
  30. George Lewis
  31. Eddie Condon
  32. Phil Napoleon
  33. Papa Celestin
  34. Alphonse Picou
  35. Sharkey Bonano
  36. Muggsy Spanier
  37. Rosemary Williams
  38. David Vaughan
  39. Paul Duncan
  40. backward tracking shot
  41. Vincent
  42. Fred Stadtmueller
  43. Sky Pilot
  44. Seafarers International Union of North America
  45. dolly shot
  46. Paul Hall
  47. World Assembly of Youth
  48. Virginia Leith
  49. The Trap
  50. Howard Sackler
  51. Martin Perveler
  52. San Gabriel Mountain
  53. The Shape of Fear
  54. Richard de Rochemont
  55. Kiss Me
  56. Kill Me
  57. The Nymph
  58. Maniac
  59. Morris Bousse
  60. Irene Kane
  61. Harris-Kubrick Pictures
  62. Clean Break
  63. Lionel White
  64. Jaffe Agency
  65. Bandido!
  66. Max E. Youngstein
  67. Humphrey Cobb
  68. Colonel Dax
  69. The Burning Secret
  70. Bryna Productions
  71. Arriflex 35
  72. I Stole $16,000,000
  73. Herbert Emerson Wilsons
  74. God Fearing Man
  75. The Authentic Death of Hendry Jones
  76. Charles Neider
  77. Carlo Fiore
  78. John Baxter
  79. Stanley Kubrick: A Biography
  80. LoBrutto
  81. Hollywood blacklist
  82. Super Technirama 70
  83. Eady plan
  84. Eliot Hyman
  85. Gene Youngblood
  86. Elstree Studios
  87. Red Alert
  88. Peter George
  89. The Delicate Balance of Terror
  90. Terry Southern
  91. Jerold Abrams
  92. Robert Brustein
  93. Out of This World
  94. Clancy Sigal
  95. HAL
  96. Heuristically Programmed Algorithmic Computer
  97. Super Panavision 70
  98. Wally Veevers
  99. Funeral Sentences and Music for the Funeral of Queen Mary
  100. X rating
  101. John Trevelyan
  102. The Country Dance
  103. hand-held camera
  104. Diane Johnson
  105. Here's Johnny!
  106. Overlook Hotel
  107. Timberline Lodge
  108. David Cornwell
  109. Dispatches
  110. The Short-Timers
  111. Gustav Hasford
  112. Michel Ciment
  113. Julian Senior
  114. Abigail Good
  115. Kubrick: The Definitive Edition
  116. Alexander Walker
  117. Supertoys Last All Summer Long
  118. Ian Watson
  119. Chris Baker
  120. Stanley Kubrick's Napoleon: The Greatest Movie Never Made
  121. David Serero
  122. Tony Frewin
  123. Dietrich Schulz-Köhn
  124. Dr. Jazz
  125. Swing Under the Nazis
  126. Mike Zwerin
  127. Aryan Papers
  128. Wartime Lies
  129. Louis Begley
  130. Blue Movie
  131. Film Technique
  132. Thomas Nelson
  133. Le Plaisir
  134. John Wakeman
  135. Geoffrey Cocks
  136. Robert P. Kolker
  137. Robert Emmett Ginna Jr
  138. Adrian Turner
  139. Patrick Webster
  140. Sergeant L. Hartman

پانویس

ویرایش
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ "The Secret Jewish History of Stanley Kubrick". Forward. Archived from the original on December 27, 2020. Retrieved May 27, 2017.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ Baxter 1997, p. 17.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ Duncan 2003, p. 15.
  4. Howard 1999, p. 14.
  5. Kirkland, Bruce (June 4, 2011). "The legend of Kubrick lives on". The Toronto Sun. Archived from the original on March 4, 2016. Retrieved April 24, 2012.
  6. Baxter 1997, p. 15.
  7. Baxter 1997, p. 16.
  8. LoBrutto 1999, p. 6.
  9. Cocks ۲۰۰۴، pp. ۲۲–۲۵, ۳۰; Smith ۲۰۱۰، p. ۶۸.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ Baxter 1997, p. 19.
  11. Baxter 1997, p. 18.
  12. Bernstein, Jeremy, How about a little game? بایگانی‌شده در ژوئن ۲۱, ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine, New Yorker, November 12, 1966, republished on June 18, 2017, among a selection of stories from The New Yorker's archive
  13. LoBrutto 1999, pp. 105–6.
  14. Walker 1972, p. 11.
  15. LoBrutto 1999, p. 11.
  16. Hudson, Berkley (2009). Sterling, Christopher H. (ed.). Encyclopedia of Journalism. Thousand Oaks, CA: SAGE. pp. 1060–67. ISBN 978-0-7619-2957-4.
  17. Baxter 1997, p. 22.
  18. Baxter 1997, p. 26.
  19. Gates, Anita (August 12, 2013). "Eydie Gorme, Voice of Sophisticated Pop, Dies at 84". The New York Times. Archived from the original on August 12, 2013. Retrieved August 12, 2013.
  20. Zimmerman 1972, p. 31.
  21. LoBrutto 1999, p. 15.
  22. Cocks 2004, pp. 22–25, 30.
  23. LoBrutto 1999, p. 33.
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ Duncan 2003, p. 19.
  25. "2: Dollar Exchange Rate from 1940". Miketodd.net. Archived from the original on December 13, 2015. Retrieved August 24, 2015.
  26. Baxter 1997, p. 32.
  27. LoBrutto 1999, p. 38.
  28. LoBrutto 1999, p. 36.
  29. Baxter 1997, p. 30.
  30. LoBrutto 1999, pp. 41–2.
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ LoBrutto 1999, p. 59.
  32. Duncan 2003, pp. 16–7.
  33. LoBrutto 1999, p. 52.
  34. Baxter 1997, p. 31.
  35. Ciment 1980, p. 36.
  36. LoBrutto 1999, p. 37.
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ۳۷٫۲ Duncan 2003, p. 23.
  38. LoBrutto 1999, p. 68.
  39. ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ ۳۹٫۲ Duncan 2003, p. 25.
  40. King, Molloy & Tzioumakis 2013, p. 156.
  41. ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ Duncan 2003, p. 13.
  42. Baxter 1997, p. 39.
  43. ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ Duncan 2003, p. 28.
  44. Thuss 2002, p. 110.
  45. Fenwick, James (December 18, 2000). "Stanley Kubrick and Richard de Rochemont". Stanley Kubrick Produces. Rutgers University Press. ISBN 978-1-978814-89-9.
  46. Kolker, Robert P.; Abrams, Nathan (May 8, 2019). "Introduction". Eyes Wide Shut: Stanley Kubrick and the Making of His Final Film. Oxford University Press. p. 3. ISBN 978-0-19-067805-0.
  47. ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ Duncan 2003, p. 26.
  48. ""The New Pictures," Time, June 4, 1956". June 4, 1956. Archived from the original on November 26, 2010. Retrieved May 2, 2021.
  49. Baxter 1997, p. 50.
  50. Duncan 2003, pp. 26–7.
  51. ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ Duncan 2003, p. 27.
  52. Baxter 1997, p. 56.
  53. Castle, Alison; Kubrick, Stanley (2005). The Stanley Kubrick Archives. Taschen Deutschland GmbH. p. 76. ISBN 978-3-8228-2284-5.
  54. Duncan 2003, p. 30.
  55. ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ Duncan 2003, p. 32.
  56. Baxter 1997, p. 63.
  57. Baxter ۱۹۹۷، p. ۶۹; Duncan ۲۰۰۳، p. ۳۲.
  58. Walker 1972, p. 55.
  59. LoBrutto 1999, p. 102.
  60. Duncan 2003, p. 37.
  61. Duncan 2003, pp. 37–8.
  62. The Killing screen credits
  63. Duncan 2003, p. 38.
  64. Baxter 1997, p. 81.
  65. LoBrutto 1999, p. 115.
  66. Balio, Tino. United Artists: The Company That Changed the Film Industry, University of Wisconsin Press, 1987 p. 158
  67. "Cinema: The New Pictures". Time. June 4, 1956. Archived from the original on February 4, 2013. Retrieved July 21, 2010.
  68. Duncan 2003, p. 43.
  69. Hartl, John (October 29, 1992). "'Dogs' Gets Walkouts and Raves". The Seattle Times. pp. Arts, Entertainment, page F5. Archived from the original on January 26, 2009. Retrieved January 18, 2009.
  70. ۷۰٫۰ ۷۰٫۱ Duncan 2003, p. 42.
  71. Duncan 2003, p. 46.
  72. ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ Duncan 2003, p. 47.
  73. Motion Picture Daily (Jan–Mar 1957). MBRS Library of Congress. Quigley Publishing Company, inc. January 1957.{{cite book}}: نگهداری CS1: سایر موارد (link)
  74. Variety (1957). Variety (January 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  75. Variety (1957). Variety (February 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  76. Variety (1957). Variety (March 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  77. ۷۷٫۰ ۷۷٫۱ ۷۷٫۲ ۷۷٫۳ Duncan 2003, p. 50.
  78. Baxter 1997, p. 104.
  79. "Valley Times from North Hollywood, California on October 31, 1957 · 25". Newspapers.com (به انگلیسی). Archived from the original on May 20, 2021. Retrieved May 20, 2021.
  80. Variety (1957). Variety (October 1957). Media History Digital Library. New York, NY: Variety Publishing Company.
  81. "The Los Angeles Times from Los Angeles, California on December 1, 1957 · 124". Newspapers.com (به انگلیسی). Archived from the original on May 20, 2021. Retrieved May 20, 2021.
  82. Baxter 1997, pp. 109–110.
  83. Duncan 2003, p. 53.
  84. Baxter 1997, p. 119.
  85. Baxter ۱۹۹۷، p. ۱۲۰; Duncan ۲۰۰۳، p. ۵۳.
  86. Ginna, Robert Emmett (1960). "The Odyssey Begins". Entertainment Weekly.
  87. LoBrutto 1999, p. 164.
  88. Duncan 2003, p. 59.
  89. Baxter 1997, p. 130.
  90. "M-G-M Cashing in on Oscar Victory". The New York Times. April 7, 1960. p. 44.
  91. Baxter ۱۹۹۷، p. ۱۵۱; Duncan ۲۰۰۳، p. ۵۹.
  92. ۹۲٫۰ ۹۲٫۱ Baxter 1997, p. 2.
  93. Baxter 1997, p. 140.
  94. ۹۴٫۰ ۹۴٫۱ Duncan 2003, p. 62.
  95. "The 33rd Academy Awards (1961) Nominees and Winners". oscars.org. October 5, 2014. Archived from the original on April 2, 2015. Retrieved July 15, 2020.
  96. Duncan 2003, p. 61.
  97. Baxter 1997, p. 135.
  98. Baxter 1997, p. 149.
  99. Baxter 1997, p. 151.
  100. ۱۰۰٫۰ ۱۰۰٫۱ LoBrutto 1999, p. 193.
  101. Duncan 2003, p. 76.
  102. Youngblood, Gene (September 24, 1992). "Lolita". Criterion.com. Archived from the original on August 24, 2014. Retrieved August 11, 2014.
  103. LoBrutto 1999, pp. 204–205.
  104. Baxter 1997, p. 185.
  105. Baxter ۱۹۹۷، pp. ۱۵۷, ۱۶۱; Duncan ۲۰۰۳، p. ۸۰.
  106. LoBrutto 1999, p. 209.
  107. LoBrutto ۱۹۹۹، p. ۲۲۵; Duncan ۲۰۰۳، p. ۷۷.
  108. Box Office Information for Lolita بایگانی‌شده در فوریه ۵, ۲۰۱۴ توسط Wayback Machine. The Numbers. Retrieved June 13, 2013.
  109. Duncan 2003, p. 80.
  110. Duncan 2003, p. 87.
  111. Walker 1972, p. 29.
  112. Feeney, F. X. (interviewing Harris, James B.): "In the Trenches with Stanley Kubrick," بایگانی‌شده در دسامبر ۲۷, ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine Spring 2013, DGA Quarterly, Directors Guild of America, retrieved December 8, 2020
  113. Prime, Samuel B. (interviewing Harris, James B.): "The Other Side of the Booth: A Profile of James B. Harris in Present Day Los Angeles," بایگانی‌شده در دسامبر ۲۷, ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine November 13, 2017, MUBI,retrieved December 8, 2020
  114. Freedman, Peter: review: The Bedford Incident بایگانی‌شده در دسامبر ۲۷, ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine, retrieved December 8, 2020
  115. "Development – Scripts". archives.arts.ac.uk. Archived from the original on July 28, 2021. Retrieved July 28, 2021.
  116. Duncan 2003, pp. 87–9.
  117. Abrams 2007, p. 30.
  118. Hill, Lee (2001). A Grand Guy: The Life and Art of Terry Southern, Bloomsbury. London, pp. 124–125. شابک ‎۰۷۴۷۵۴۷۳۳۵
  119. "Dr. Strangelove or: How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb". British Film Institute. June 15, 2021. Archived from the original on March 10, 2016.
  120. Baxter ۱۹۹۷، p. ۱۹۱; LoBrutto ۱۹۹۹، p. ۲۳۳.
  121. ۱۲۱٫۰ ۱۲۱٫۱ Duncan 2003, p. 91.
  122. Baxter 1997, p. 177.
  123. Kercher 2010, pp. 340–341.
  124. Ng, David (October 26, 2012). "2012: A Stanley Kubrick Odyssey at LACMA". Los Angeles Times. Archived from the original on June 4, 2015. Retrieved August 11, 2014.
  125. "The 37th Academy Awards (1965) Nominees and Winners". Academy of Motion Picture Arts and Sciences. Archived from the original on April 2, 2015. Retrieved August 24, 2011.
  126. "Dr. Strangelove Or How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb (1964)". Rotten Tomatoes. Archived from the original on August 20, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  127. "AFI's 100 GREATEST AMERICAN FILMS OF ALL TIME". American Film Institute. Archived from the original on August 18, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  128. "AFI's 100 Funniest American Movies Of All Time". American Film Institute. Archived from the original on November 16, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  129. Patterson, John (October 18, 2010). "Dr Strangelove: No 6 best comedy film of all time". The Guardian. Archived from the original on August 7, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  130. Bernstein, Jeremy (4 November 1966). "Stanley Kubrick: The Master". The New Yorker. Archived from the original on 6 January 2021. Retrieved 8 November 2023 – via www.newyorker.com.
  131. Baxter ۱۹۹۷، p. ۲۰۵; Duncan ۲۰۰۳، p. ۱۰۵.
  132. Baxter 1997, p. 208.
  133. Baxter 1997, pp. 214–5.
  134. Duncan 2003, p. 113.
  135. ۱۳۵٫۰ ۱۳۵٫۱ ۱۳۵٫۲ ۱۳۵٫۳ Duncan 2003, p. 117.
  136. Internet Movie Database. "Awards for Stanley Kubrick". IMDb. Archived from the original on 2009-01-07. Retrieved 2009-09-06.
  137. Baxter 1997, pp. 224, 235.
  138. LoBrutto 1999, p. 313.
  139. "The Film Buff's Dictionary". All Movie Talk. Archived from the original on 23 July 2014. Retrieved 28 July 2014.
  140. Roberte, Dariusz. "2001: A Space Odyssey: A Critical Analysis of the Film Score". Visual-memory.co.uk. The Kubrick Site: Slavoj Zizek on Eyes Wide Shut. Archived from the original on 7 February 2018. Retrieved 23 April 2018.
  141. Monaco (2001), p.  183
  142. Canfield, David (2 April 2018). "Why '2001: A Space Odyssey' was a masterpiece so ahead of its time". EW.com.
  143. Baxter ۱۹۹۷، p. ۲۳۱; LoBrutto ۱۹۹۹، p. ۳۱۴.
  144. LoBrutto 1999, p. 312.
  145. LoBrutto 1999, p. 316.
  146. British Film Institute. Online at: BFI Critic's Top Ten Poll.
  147. American Film Institute. Online: AFI's 10 Top 10 بایگانی‌شده در مارس ۱۲, ۲۰۱۲ توسط Wayback Machine
  148. Baxter 1997, p. 220.
  149. Carr 2002, p. 1.
  150. LoBrutto 1999, p. 320.
  151. Ebert, Roger (March 27, 1997). "Great Movies: 2001: A Space Odyssey". Chicago Sun-Times.
  152. Zicari, Greta; MacPherson, Tom (31 March 2017). "In the presence of stars: Famous filming locations near Sprachcaffe schools". Archived from the original on 15 June 2018. Retrieved 15 June 2018.
  153. Baxter 1997, p. 243.
  154. Romney, Jonathan (8 January 2012). "A Clockwork Orange at 40". The Independent. Archived from the original on 1 July 2019. Retrieved 13 January 2023.
  155. Sperry, Len (2015). Mental Health and Mental Disorders. Bloomsbury Publishing. p. 146. ISBN 979-8-216-11675-2. Archived from the original on 24 November 2023. Retrieved 29 October 2023.
  156. Duncan 2003, p. 129.
  157. Baxter 1997, p. 252.
  158. Baxter 1997, pp. 250, 254.
  159. Baxter 1997, pp. 246–7.
  160. "Malcolm McDowell talks 'A Clockwork Orange' at 50 - NME". NME. 30 September 2021. Archived from the original on 30 September 2021. Retrieved 7 October 2021.
  161. Baxter 1997, p. 247.
  162. "Malcolm McDowell and Leon Vitali Talk A CLOCKWORK ORANGE on the 40th Anniversary". Collider.com. 18 May 2011. Archived from the original on 13 April 2015. Retrieved 13 April 2015.
  163. "McDowell's cricket gear inspired 'Clockwork' thug". Washington Times. 19 May 2011. Archived from the original on 25 April 2015. Retrieved 13 April 2015.
  164. Rogers, Jude (November 11, 2020). "'She made music jump into 3D': Wendy Carlos, the reclusive synth genius". The Guardian.
  165. Baxter 1997, pp. 255, 264–65.
  166. Webster 2010, p. 86.
  167. Ciment 1980, pp. 162–63.
  168. Baxter 1997, p. 265.
  169. "The Official Academy Awards Database". Academy of Motion Picture Arts and Sciences. Select "1971" in the "Award Year(s)" drop-down menu and press "Search".
  170. "The 44th Academy Awards (1972) Nominees and Winners". oscars.org. Archived from the original on 2014-11-11. Retrieved 2011-12-06.
  171. Baxter 1997, p. 271.
  172. Baxter 1997, p. 270.
  173. Baxter 1997, p. 280.
  174. LoBrutto 1999, p. 381.
  175. Ng, David (October 2, 2012). "Stanley Kubrick's art world influences". Los Angeles Times. Archived from the original on April 18, 2015. Retrieved August 11, 2014.
  176. Baxter 1997, pp. 283–4.
  177. ۱۷۷٫۰ ۱۷۷٫۱ Duncan 2003, p. 157.
  178. Pramaggiore, Maria (18 December 2014). Making Time in Stanley Kubrick's Barry Lyndon: Art, History, and Empire (به انگلیسی). Bloomsbury Academic. ISBN 978-1-4411-6775-0.
  179. Baxter 1997, p. 286.
  180. Baxter ۱۹۹۷، p. ۲۸۹; Duncan ۲۰۰۳، p. ۱۵۳.
  181. Baxter 1997, p. 288.
  182. ۱۸۲٫۰ ۱۸۲٫۱ Duncan 2003, p. 145.
  183. DiGiulio, El. "Two Special Lenses for Barry Lyndon". American Cinematographer. Archived from the original on May 10, 2011. Retrieved March 5, 2011.
  184. Hall, Patrick (October 7, 2012). "Stanley Kubrick Films Natural Candlelight With Insane f/0.7 Lens". Fstoppers.com. Archived from the original on October 3, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  185. ۱۸۵٫۰ ۱۸۵٫۱ Duncan 2003, p. 151.
  186. "Barry Lyndon". IMDb. 18 December 1975.
  187. Baxter 1997, p. 295.
  188. "The 48th Academy Awards | 1976" (به انگلیسی). Academy of Motion Picture Arts and Sciences. 4 October 2014. Archived from the original on 1 July 2019. Retrieved 11 May 2020.
  189. Thomas-Mason, Lee (12 January 2021). "From Stanley Kubrick to Martin Scorsese: Akira Kurosawa once named his top 100 favourite films of all time". Far Out Magazine. Archived from the original on 10 June 2021. Retrieved 23 January 2023.
  190. Ciment, Michel; Adair, Gilbert; Bononno, Robert (1 September 2003). Kubrick: The Definitive Edition. Macmillan. p. vii. ISBN 978-0-571-21108-1. Retrieved 19 April 2015. I'm not sure if I can have a favourite Kubrick picture, but somehow I keep coming back to Barry Lyndon.
  191. "It was like a nursery – but 20 times worse". The Guardian. 11 January 2004. Archived from the original on 30 March 2019. Retrieved 29 March 2017.
  192. Schickel, Richard (February 12, 2005). "All-TIME 100 Movies: Barry Lyndon". Time. Archived from the original on June 30, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  193. "Sight & Sound Top Ten Poll 2002". British Film Institute. Archived from the original on January 2, 2011. Retrieved August 17, 2015.
  194. "100 Best Films of the 20th Century: Village Voice Critics' Poll". Village Voice Media, Inc. Archived from the original on June 13, 2016. Retrieved August 17, 2015.
  195. "The 100 Greatest American Films". BBC. 20 July 2015. Archived from the original on 14 January 2021. Retrieved 24 February 2021.
  196. "Barry Lyndon (1975)". Rotten Tomatoes. Archived from the original on August 14, 2015. Retrieved March 11, 2019.
  197. Ebert, Roger (September 9, 2009). "Barry Lyndon". RogerEbert.com. Archived from the original on August 22, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  198. Baxter 1997, p. 302.
  199. LoBrutto, Vincent (1999). Stanley Kubrick, A Biography. Boston: Da Capo Press. p. 412. ISBN 978-0-306-80906-4.
  200. Duncan, Paul (2003). Stanley Kubrick: The Complete Films. Beverly Hills, California: Taschen GmbH. p. 9. ISBN 978-3-8365-2775-0.
  201. "How Stanley Kubrick film 'The Shining' drives you insane". faroutmagazine.co.uk (به انگلیسی). October 10, 2022. Archived from the original on March 26, 2024. Retrieved March 26, 2024.
  202. "Kubrick FAQ – The Shining". Visual-memory.co.uk. Archived from the original on April 20, 2012. Retrieved June 6, 2012.
  203. LoBrutto 1999, pp. 433–45.
  204. Looper Staff. "Roles that Drove Actors Over the Edge, Shelly Duvall: The Shining". Looper.com. Archived from the original on October 31, 2015. Retrieved November 3, 2015.
  205. LoBrutto 1999, pp. 430–1.
  206. ۲۰۶٫۰ ۲۰۶٫۱ Duncan 2003, p. 166.
  207. LoBrutto 1999, p. 418.
  208. Webster 2010, p. 221.
  209. "The Shining (1980)". Box Office Mojo. Archived from the original on November 11, 2019. Retrieved February 10, 2020.
  210. Gray, Tim (May 23, 2016). "The Shining Anniversary: Stanley Kubrick & His Mysterious Classic". Variety. Archived from the original on July 3, 2017. Retrieved July 1, 2017.
  211. Gilmour 2008, p. 67.
  212. Wilson, John (August 23, 2000). "Razzies.com – Home of the Golden Raspberry Award Foundation – 1980 Archive". razzies.com. Archived from the original on November 4, 2013. Retrieved November 8, 2019.
  213. Razzie Awards Backtrack, Rescind Bruce Willis Award – and Shelley Duvall Nomination as Well بایگانی‌شده در مارس ۳۱, ۲۰۲۲ توسط Wayback Machine The Wrap. Retrieved April 1, 2022.
  214. "A Stanley Kubrick retrospective". The Daily Telegraph. Archived from the original on March 7, 2014. Retrieved August 11, 2014.
  215. "AFI's 100 Years ... 100 Thrills". American Film Institute. Archived from the original on June 11, 2016. Retrieved August 17, 2015.
  216. "'Secret Window' achieves horror with suspense, silence". Western Herald. March 15, 2004. Archived from the original on October 10, 2007. Retrieved May 21, 2007. "The Shining" has cemented a spot in horror pop culture.
  217. Simon Hill. "The Shining Review". Celluloid Dreams. Archived from the original on July 18, 2007. Retrieved May 21, 2007. This film has embedded itself in popular culture ...
  218. Mark Blackwell (November 24, 2005). "Deep End: Christiane Kubrick". Australian Broadcasting Corporation. Archived from the original on November 14, 2020. Retrieved May 21, 2007. Images from his films have made an indelible impression on popular culture. Think of...Jack Nicholson sticking his head through the door saying 'Here's Johnny' in The Shining.
  219. "Shining tops screen horrors". BBC News. October 27, 2003. Archived from the original on September 13, 2007. Retrieved May 21, 2007. The scene in The Shining has become one of cinema's iconic images ...
  220. "Stephen Chow's "Kungfu Hustle" salutes to Kubrick's "The Shining" (in Chinese)". December 12, 2004. Archived from the original on August 10, 2012. Retrieved March 28, 2009.
  221. Geoff Boucher (February 10, 2010). "Tim Burton took a 'Shining' to Tweedledee and Tweedledum". Los Angeles Times. Archived from the original on January 20, 2011. Retrieved February 17, 2011.
  222. Stewart, Brenton (September 17, 2019). "It: Chapter Two's The Shining Reference Makes Pennywise Even Scarier". CBR (به انگلیسی). Retrieved November 14, 2024.
  223. Weisman, Jon (June 6, 2013). "Vince Gilligan of 'Breaking Bad' Looks Back". Variety. Archived from the original on February 7, 2018. Retrieved January 29, 2018.
  224. Ryan, Maureen (July 11, 2013). "'The X-Files' Turns 20: 'Breaking Bad' Creator On What He Learned From Mulder And Scully". Huffington Post. Archived from the original on April 21, 2016. Retrieved January 8, 2018.
  225. Nelson, Erik (September 3, 2012). ""Breaking Bad": Unsinkable". Salon. Archived from the original on January 8, 2018. Retrieved January 8, 2018.
  226. Rottenberg, Josh (April 1, 2018). "How the team behind 'Ready Player One' wrangled a bonanza of pop culture references into a single film". Los Angeles Times. Archived from the original on April 2, 2018. Retrieved April 2, 2018.
  227. ۲۲۷٫۰ ۲۲۷٫۱ Duncan 2003, p. 170.
  228. Bernstein, Adam (2016-06-24). "Vietnam War reporter Michael Herr, who helped write 'Apocalypse Now' and 'Full Metal Jacket,' dies at 76". The Washington Post.
  229. Huon, Jean (1988). Military Rifle and Machine Gun Cartridges. Alexandria, Va.: Ironside International. ISBN 0-935554-05-X. OCLC 24498827.
  230. "Swiss Handguns 1882".
  231. Holt Bobinson (November 2008). "The model 1911 Schmidt Rubin: the other Switzer". Guns Magazine. Archived from the original on 2012-07-15 – via FindArticles.com - CBS Interactive.
  232. Wood, J. B. (2003). The Gun Digest Book of Firearms Assembly/Disassembly: Centerfire Rifles, Volume 4 (2nd ed.). Iola, WI: Krause Publications. ISBN 0-87349-631-0. OCLC 52359378. Archived from the original on 2016-05-07. Retrieved 2015-09-07.
  233. Dittmar, Linda; Michaud, Gene (1990). From Hanoi to Hollywood: The Vietnam War in American Film. Rutgers University Press. p. 31. ISBN 978-0-8135-1587-8.
  234. "AFI|Catalog - Full Metal Jacket". American Film Institute. Archived from the original on August 29, 2019. Retrieved November 30, 2020.
  235. "Full Metal Jacket (1987)". Box Office Mojo. Archived from the original on December 23, 2011. Retrieved August 1, 2011.
  236. "Full Metal Jacket (1987)". The Numbers. Retrieved January 27, 2025.
  237. Handore, Pratik (March 28, 2022). "Where Was Full Metal Jacket (1987) Filmed?". Cinemaholic. Retrieved May 16, 2023.
  238. "Full Metal Jacket (1987) - Misc Notes - TCM.com". 2016-03-06. Archived from the original on March 6, 2016. Retrieved 2023-10-18.
  239. Sokol, Tony (June 26, 2019). "Full Metal Jacket and Its Troubled Production". Den of Geek.
  240. Duncan 2003, p. 175.
  241. LoBrutto 1999, p. 471.
  242. Baxter 1997, p. 341.
  243. Ciment 1980, p. 246.
  244. "Regarding Full Metal Jacket". The Kubrick Site. Archived from the original on June 3, 2011. Retrieved March 5, 2011.
  245. "Official singles Chart results matching:full metal jacket (i wanna be your drill instructor)". Official Charts Company. Archived from the original on May 11, 2016. Retrieved April 5, 2016.
  246. Webster 2010, p. 135.
  247. "Full Metal Jacket (1987)". Movies & TV Dept. The New York Times. 2008. Archived from the original on February 27, 2008. Retrieved July 22, 2010.
  248. "Full Metal Jacket (1987)". Rotten Tomatoes. October 20, 2011. Archived from the original on October 5, 2011. Retrieved October 20, 2011.
  249. "Full Metal Jacket". Metacritic. October 20, 2011. Archived from the original on November 6, 2018. Retrieved October 20, 2011.
  250. "The 60th Academy Awards (1988) Nominees and Winners". oscars.org. Archived from the original on April 2, 2015. Retrieved October 16, 2011.
  251. "Kubrick Keeps 'em in Dark with 'Eyes Wide Shut'". Los Angeles Times. September 29, 1998. p. 2. Archived from the original on January 12, 2019. Retrieved April 20, 2020.
  252. ۲۵۲٫۰ ۲۵۲٫۱ ۲۵۲٫۲ ۲۵۲٫۳ Duncan 2003, p. 179.
  253. Morgenstern, Hans (April 8, 2013). "Full Metal Jacket's Matthew Modine on Working With Kubrick and Movie Conspiracy Theories". Miami New Times. Archived from the original on April 2, 2015. Retrieved August 11, 2014.
  254. Ebert, Roger (June 26, 1987). "Full Metal Jacket". Rogerebert.com. Archived from the original on August 6, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  255. Hobbs, Thomas (17 July 2024). "Eyes Wide Shut: The remarkable afterlife of a notorious 1990s misfire". BBC. Retrieved 18 July 2024.
  256. Duncan 2003, p. 181.
  257. ۲۵۷٫۰ ۲۵۷٫۱ Schickel, Richard (July 5, 1999). "Cinema: All Eyes On Them". Time. Archived from the original on November 7, 2024. Retrieved February 18, 2018.
  258. White, Adam (August 11, 2020). "Stanley Kubrick wanted Woody Allen or Bill Murray for Eyes Wide Shut role instead of Tom Cruise, new book reveals". The Independent. Archived from the original on June 27, 2021. Retrieved May 8, 2021.
  259. ۲۵۹٫۰ ۲۵۹٫۱ Herr, Michael (August 1999). "Kubrick". Vanity Fair. Archived from the original on June 29, 2012.
  260. "Woody Allen nearly starred in Eyes Wide Shut instead of Tom Cruise, new book reveals". The Independent. August 11, 2020.
  261. Raphael, Frederic (November 22, 2019). ""This is confidential material. Where did you get it?" Frederic Raphael looks back at Eyes Wide Shut". Sight & Sound. Archived from the original on November 14, 2019.
  262. Baxter 1997, p. 363.
  263. Williams, Linda Ruth (2005). The Erotic Thriller in Contemporary Cinema. Indiana University Press. p. 397. ISBN 978-0-253-34713-8.
  264. "Eyes Wide Shut (1999)". AboutFilm.Com. Archived from the original on June 18, 2012. Retrieved July 2, 2012.
  265. Mell, Eila (24 January 2015). Casting Might-Have-Beens: A Film by Film Directory of Actors Considered for Roles Given to Others. McFarland. ISBN 978-1-4766-0976-8. Archived from the original on June 25, 2021. Retrieved June 25, 2021.
  266. "20 Eye-Opening Facts About Eyes Wide Shut". Mental Floss. 16 July 2019. Archived from the original on June 24, 2021. Retrieved June 23, 2021.
  267. "Eyes Wide Shut: 20 years on, Stanley Kubrick's most notorious film is still shrouded in mystery". The Independent. September 1, 2019. Archived from the original on March 4, 2020. Retrieved September 3, 2019.
  268. Ebert, Roger (October 19, 1986). "Tom Cruise: Color him bankable". Roger Ebert. Retrieved December 11, 2014.
  269. Teodorczuk, Tom (July 26, 2010). "How Tom Cruise lost his mojo". The Daily Telegraph. Retrieved December 20, 2014.
  270. Interview: Tom Cruise on Stanley Kubrick. Eyes Wide Shut Blu-Ray (2007). Warner Bros Home Entertainment. 1999.
  271. ۲۷۱٫۰ ۲۷۱٫۱ Karger, Dave (Oct 17, 1997). "Closing Their 'Eyes Wide Shut'". Entertainment Weekly. Archived from the original on June 6, 2013. Retrieved October 27, 2012.
  272. "Goodbye Tom Cruise, hello sailor". The Age. July 17, 1999. p. 35. Retrieved 5 August 2022 – via www.newspapers.com.
  273. Castle, Robert (January 2002). "Eyes Wide Shut". Bright Lights Film Journal. Archived from the original on 14 July 2009. Retrieved 24 May 2009.
  274. Ronson 2013, p. 170, 174.
  275. Jacobs, Matthew (July 18, 2014). "13 Facts You May Not Know about Stanley Kubrick's 'Eyes Wide Shut'". Huffington Post. Archived from the original on February 19, 2018. Retrieved August 18, 2014.
  276. ۲۷۶٫۰ ۲۷۶٫۱ Svetkey, Benjamin (July 23, 1999). "Behind the scenes of Eyes Wide Shut". Entertainment Weekly. Archived from the original on June 6, 2013. Retrieved October 24, 2012.
  277. Guinness World Records 2001. 2000. p. 93. ISBN 978-0-85112-102-4.
  278. Nicholson, Amy (July 17, 2014). "Eyes Wide Shut at 15: Inside the Epic, Secretive Film Shoot that Pushed Tom Cruise and Nicole Kidman to Their Limits". Vanity Fair. Archived from the original on November 24, 2020. Retrieved February 18, 2018.
  279. Nicholson, Amy (2024-08-27). "The Year Tom Cruise Gave Not One but Two Dangerously Vulnerable Performances". The New York Times. Retrieved 2024-08-29.
  280. "Kidman Tells Oprah Divorce Is 'Awful'". ABC News. US. 21 May 2001. Archived from the original on 29 January 2011. Retrieved 26 March 2011.
  281. Gentleman, Amelia (April 24, 1999). "Erotic thriller Hollywood couple sue over sex claims". The Guardian. Archived from the original on April 1, 2017. Retrieved December 17, 2016.
  282. Ruhlmann, William. "Eyes Wide Shut". AllMusic. Archived from the original on April 21, 2019. Retrieved October 22, 2012.
  283. Kubrick, Stanley; Lombardi, Riccardo (2004). "Stanley Kubrick's swan song: Eyes wide shut". International Journal of Psychoanalysis. 85: 209–218. doi:10.1516/GWE7-0ECT-DKVY-NETN. PMID 15005902. Archived from the original on June 7, 2012. Retrieved July 2, 2012 – via PEP Web.
  284. Duncan 2003, p. 184.
  285. Harlan, Jan (2001). Stanley Kubrick: A Life in Pictures. Warner Bros.
  286. "Cate Blanchett Lent Her 'Warm and Sensual Voice' to Eyes Wide Shut". Vulture. 27 June 2019. Archived from the original on June 27, 2019. Retrieved June 27, 2019.
  287. Ciment 1980, p. 311.
  288. Weinraub, Bernard. "Critics Assail Ratings Board Over 'Eyes Wide Shut'". The New York Times. Archived from the original on May 30, 2013. Retrieved November 9, 2012.
  289. Ebert, Roger (July 16, 1999). "Eyes Wide Shut". Archived from the original on September 25, 2012.
  290. Allman, Marshall. "Kubrick's Final Film Reimagined". Archived from the original on August 25, 2018. Retrieved August 24, 2018.
  291. Ebert, Roger (July 16, 1999). "Eyes Wide Shut". RogerEbert.com. Archived from the original on August 2, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  292. Hunter, Stephen (July 16, 1999). "Kubrick's Sleepy 'Eyes Wide Shut'". The Washington Post. Archived from the original on September 27, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  293. Colombani, Elsa (2020-10-16). A Critical Companion to Stanley Kubrick. Rowman & Littlefield. ISBN 978-1-79361-377-6.
  294. "Eyes Wide Shut". Rotten Tomatoes. Fandango. Archived from the original on January 6, 2021.
  295. Head, Steve (February 24, 2000). "'Eyes Wide Shut' DVD Press Release". IGN. Archived from the original on July 23, 2020. Retrieved February 18, 2018.
  296. Johnson, Eric C. "Cahiers du Cinema: Top Ten Lists 1951–2009". alumnus.caltech.edu. Archived from the original on March 27, 2012. Retrieved December 17, 2017.
  297. Ciment 2003, p. viii.
  298. "The 100 Best Films of the 1990s". Slant Magazine. November 5, 2012. Archived from the original on July 16, 2013. Retrieved August 22, 2014.
  299. "90 great films of 1990s". bfi.org. 18 July 2019. Archived from the original on July 19, 2021. Retrieved July 18, 2021.
  300. "The 100 Best Movies of the '90s". IndieWire. 2022-08-15. Archived from the original on 2022-08-31. Retrieved 2024-05-01.
  301. "The 100 greatest American films". BBC. July 20, 2015. Archived from the original on September 16, 2016. Retrieved October 6, 2015.
  302. Jan Harlan in Stanley Kubrick: A Life in Pictures
  303. Walker 1972, p. 372.
  304. Walker 1972, pp. 373–4.
  305. Kubrick 2002, p. 73.
  306. Super-Toys Last All Summer Long title listing at the Internet Speculative Fiction Database
  307. Myers (no date). Online at: A.I.(review) بایگانی‌شده در ژانویه ۱۴, ۲۰۱۰ توسط Wayback Machine
  308. ۳۰۸٫۰ ۳۰۸٫۱ Lyman, Rick (June 24, 2001). "Spielberg's Journey Into a Darkness of the Heart". The New York Times. Archived from the original on October 11, 2015. Retrieved October 2, 2015.
  309. Plume, Kenneth (June 28, 2001). "Interview with Producer Jan Harlan". IGN. Archived from the original on October 6, 2015. Retrieved October 2, 2015.
  310. "A.I. Artificial Intelligence". Variety. May 15, 2001. Archived from the original on October 3, 2015. Retrieved October 2, 2015.
  311. Kolker 2011, p. 330.
  312. McBride 2012, pp. 479–481.
  313. Rooney, David (April 16, 2001). "'Dust' in the wind for Venice fest". Variety. Archived from the original on October 30, 2008. Retrieved April 1, 2017.
  314. "John WILLIAMS: A.I. Artificial Intelligence: Film Music CD Reviews- August 2001 MusicWeb(UK)". Musicweb-international.com. Archived from the original on July 4, 2008. Retrieved March 7, 2010.
  315. "The 21st Century's 100 greatest films". BBC. August 23, 2016. Archived from the original on January 31, 2017. Retrieved July 31, 2017.
  316. "The 100 best films of the 21st century (So far)". February 6, 2022.
  317. "A.I. Is the Best Film of the 21st Century". National Review. June 30, 2021.
  318. "The 150 Greatest Science Fiction Movies of All Time". Rolling Stone. January 2024.
  319. "The 100 Best Movies of the 2000s". IndieWire. August 12, 2024.
  320. Darryl Mason (5 October 2000). "The greatest movie Stanley Kubrick never made". Salon. Salon Media Group, Inc. Retrieved 26 March 2013.
  321. ۳۲۱٫۰ ۳۲۱٫۱ Duncan 2003, p. 122.
  322. "Rare Archive Materials from Stanley Kubrick's Napoleon". lwlies.com. Retrieved 2021-01-08.
  323. Gelmis, Joseph (1970). The Film Director as Superstar. Garden City, New York: Doubleday. p. 298.
  324. LoBrutto 1999, p. 323.
  325. LoBrutto 1999, p. 322.
  326. Baxter 1997, pp. 236–7.
  327. "The Great Unmade? Not Tonight, Josephine: Kubrick's Napoleon". Cinetropolis.net. Archived from the original on July 8, 2014. Retrieved August 11, 2014.
  328. Baxter 1997, p. 240.
  329. "HBO Eyeing Spielberg's Napoleon based on Kubrick script". Variety. 2013. Archived from the original on September 7, 2015. Retrieved August 17, 2015.
  330. "Spielberg to develop Kubrick's Napoleon for TV". BBC News. Retrieved 2013-03-03.
  331. Romano, Nick (17 May 2016). "Is Stanley Kubrick's Legendary 'Napoleon' Headed to HBO with Cary Fukunaga Directing?". Deadline Hollywood. Retrieved 16 June 2016.
  332. BWW News Desk. "NAPOLEON By Stanley Kubrick To Be Presented For The First Time On Stage".
  333. "David Serero to star as Napoleon's title role in". 14 July 2021.
  334. "Le Napoléon de Stanley Kubrick arrive enfin … au théâtre". 13 August 2018.
  335. White, Peter (21 February 2023). "Steven Spielberg "Mounting A Big Production" For Stanley Kubrick's 'Napoleon'; Project Is Set As Seven-Part Limited Series For HBO". Deadline Hollywood. Retrieved 13 Mar 2023.
  336. Jagernauth, Kevin (March 4, 2013). "The Lost & Unmade Projects Of Stanley Kubrick". The Playlist. IndieWire. Retrieved 20 November 2014.
  337. Chiaventone, Frederick J.; Allaire, Jean-François. "Untitled Deadpool Column". TNMC. Archived from the original on 16 June 2013. Retrieved 26 March 2013.{{cite web}}: نگهداری یادکرد:پیوند نامناسب (link)
  338. Hughes, James (March 25, 2013). "Stanley Kubrick's Unmade Film About Jazz in the Third Reich". The Atlantic. Archived from the original on March 26, 2013. Retrieved March 26, 2013.
  339. Gyárfás Dóra (25 April 2012). "Scarlett Johansson feltűnően butuska kislány volt". [origo] filmklub (به مجاری). Minden jog fenntartva. Retrieved 26 March 2013.
  340. "Wartime Lies Summary". ENotes (به انگلیسی). Archived from the original on 12 January 2021. Retrieved 2021-01-12.
  341. Cocks et al. 2006, p. 196.
  342. Cocks 2004.
  343. "Luca Guadagnino: 'I don't have the right to decide whether an actor is straight or not'". Independent.co.uk. 11 September 2020. Archived from the original on 2022-05-24.
  344. "Luca Guadagnino pays tribute to Venice, looks forward to San Sebastian".
  345. "Kubrick's lost movie: Now we can see it..." Independent.co.uk. 27 January 2009. Archived from the original on 2022-05-24.
  346. Caviaro, Juan Luis (27 August 2009). "'The Aryan Papers' podría retomarse donde Stanley Kubrick lo dejó".
  347. "Familia de Stanley Kubrick retoma proyecto "The Aryan Papers"". Cinencuentro. 28 August 2009.
  348. ABC (June 2011). "Jan Harlan: "Para Kubrick, ?Eyes Wide Shut? fue su mayor logro" - ABC.es". ABC.
  349. Baxter, John (1999). Stanley Kubrick: A Biography. Seuil. شابک ‎۹۷۸−۰−۷۸۶۷−۰۴۸۵−۹, pp. 194-195.
  350. Thrower. Stephen. Nightmare USA: The Untold Story of the Exploitation Independents (FAB Press, 2007) شابک ‎۹۷۸−۱۹۰۳۲۵۴۴۶۲.
  351. Baxter 1997, pp. 195, 248.
  352. Film Review. Orpheus Pub. 2000. p. 11.
  353. Ben Naparstek (15 December 2007). "The Armani of literature". The Age. Retrieved 26 March 2013.
  354. Drout 2006, p. 15.
  355. See also interview in "Show" magazine vol. 1, Number 1 1970
  356. "Beatles plan for Rings film". CNN. 2004-01-20. Archived from the original on December 8, 2010.
  357. Robb & Simpson 2013, p. 4104.
  358. ۳۵۸٫۰ ۳۵۸٫۱ Duncan 2003, p. 9.
  359. LoBrutto 1999, p. 55.
  360. Walker 1972, p. 21.
  361. "Unmade Stanley Kubrick: Aryan Papers". Empire. Archived from the original on December 13, 2013. Retrieved August 11, 2014.
  362. Raphael 1999, pp. 107–8.
  363. Kagan 2000, p. 2.
  364. Wakeman 1987, pp. 677–83.
  365. Herr 2001, p. 27.
  366. LoBrutto 1999, pp. 126, 318.
  367. Curtis, Quentin (1996). "An enigma wrapped in a mystery wrapped in an anorak". The Daily Telegraph. UK. Archived from the original on June 28, 2011. Retrieved January 21, 2011.
  368. "Kubrick letter". www.ingmarbergman.se (به سوئدی). Archived from the original on December 27, 2020. Retrieved August 20, 2018.
  369. Ciment, Michel. "Kubrick: Biographical Notes" بایگانی‌شده در دسامبر ۲۰, ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine; accessed December 23, 2009.
  370. ۳۷۰٫۰ ۳۷۰٫۱ Duncan 2003, p. 12.
  371. Duncan 2003, p. 161.
  372. Ciment 1980, p. 293.
  373. Duncan 2003, p. 11.
  374. "An hour about the life and work of filmmaker Stanley Kubrick". Video interview with Charlie Rose, Christiane Kubrick, Martin Scorsese and Jan Harlan. June 15, 2001. Archived from the original on February 20, 2015. Retrieved August 11, 2014.
  375. Walker 1972, p. 38.
  376. Baxter 1997, p. 248.
  377. Baxter 1997, p. 250.
  378. Funeral Parade of Roses (1970) بایگانی‌شده در ژوئن ۲۵, ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine RogerEbert.com, June 9, 2017. Retrieved November 25, 2022.
  379. Baxter 1997, p. 14.
  380. Duncan 2003, p. 10.
  381. Ciment 1980, p. 59.
  382. Ciment 1980, p. 153.
  383. Ciment 1980, p. 297.
  384. Webster 2010, p. 68.
  385. Baxter 1997, p. 68.
  386. Baxter 1997, p. 13.
  387. Duncan 2003, pp. 12–3.
  388. Ciment 1980, p. 295.
  389. Walker 1972, p. 26.
  390. Emerson, Jim. "Stanley Kubrick hates you | Scanners | Roger Ebert". www.rogerebert.com/ (به انگلیسی). Archived from the original on May 14, 2023. Retrieved May 13, 2023.
  391. MacFarquhar, Larissa (October 12, 2003). "The Movie Lover". The New Yorker (به انگلیسی). ISSN 0028-792X. Archived from the original on September 1, 2022. Retrieved December 4, 2023.
  392. Herr 2001, p. 56.
  393. ۳۹۳٫۰ ۳۹۳٫۱ Ciment 1980, p. 38.
  394. "The Kubrick FAQ Part 4". Visual-memory.co.uk. February 22, 2002. Archived from the original on May 24, 2013. Retrieved November 24, 2011.
  395. Duncan 2003, p. 94.
  396. Duncan 2003, p. 73.
  397. LoBrutto 1999, p. 403.
  398. ۳۹۸٫۰ ۳۹۸٫۱ Cahill, Tim (March 7, 2011). "The Rolling Stone Interview: Stanley Kubrick in 1987". Rolling Stone (به انگلیسی). Archived from the original on August 18, 2023. Retrieved August 18, 2023.
  399. ۳۹۹٫۰ ۳۹۹٫۱ Duncan 2003, p. 153.
  400. "What They Say About Stanley Kubrick (Published 1999)" (به انگلیسی). July 4, 1999. Archived from the original on May 28, 2023. Retrieved August 18, 2023.
  401. Walker 1981, p. 136.
  402. LoBrutto 1999, p. 385.
  403. Breznican, Anthony (November 9, 2012). "Stanley Kubrick: Five legendary stories of the filmmaker 'with the black eyes'". Entertainment Weekly. Archived from the original on October 6, 2015. Retrieved October 20, 2013.

منابع

ویرایش

پیوند به بیرون

ویرایش