درگاه:ادبیات فارسی/داستانها/۷
رقص صوفی بر سفره خالی
یک صوفی، سفرهای دید که خالی است و از درخت آویزان است. صوفی شروع به رقص کرد و از عشق نان و غذای سفره شادی میکرد و جامه خود را میدرید و شعر میخواند: "نان بینان، سفره درد گرسنگی و قحطی را درمان میکند". شور و شادی او زیاد شد. صوفیان دیگر هم با او به رقص درآمدند هوهو میزدند و از شدت شور و شادی چند نفر مست و بیهوش افتادند. مردی پرسید. این چه کار است که شما میکنید؟ رقص و شادی برای سفره بینان و غذا چه معنی دارد؟ صوفی گفت: مرد حق در فکر "هستی" نیست. عاشقان حق با بود و نبود کاری ندارند. آنان بی سرمایه، سود میبرند. آنها ٬ "عشق به نان" را دوست دارند نه نان را. آنها مردانی هستند که بیبال دور جهان پرواز میکنند. عاشقان در عدم ساکناند. و مانند عدم یک رنگ هستند و جان واحد دارند.
— داستانهای مثنوی معنوی/دفتر سوم