رمان و کتاب تمثیلی کافه جغد

کتاب و رمان تمثیلی کافه جغد

رمان کافه جغد نوشته سیدمحمدجواد هاشمی رمانی تمثیلی است که سابقه آن در ادبیات کلاسیک به کلیله و دمنه و در ادبیات مدرن به قلعه حیوانات می رسد. کافه جغد روایت جنگلی است که شیر به عنوان پادشاه هیچ ورثه ای ندارد و در حال مرگ است. خبر مرگ شیر اوضاع جنگل را متلاطم می کند و حیوانات تصمیم می گیرند برای اداره جنگل اقدامی کنند. این رمان در نقد دموکراسی به تحریر درآمده است که فهم نیم بند روشنفکران از آزادی را نشان می دهد. به گزارش خبرنگار مهر، رمان «کافه جغد» نقد دموکراسی نیم بند است. نقد فهم نیم بند روشنفکران از آزادی و نشانگر تسلط ابزار، پیش توسعه اندیشه است؛ به عبارتی تسلط «آلت انتخابات» پیش از فهم و امکان «انتخاب» است که آزادی برابر با انتخابات گرفته شد و درواقع دموکراسی برابر با انتخابات قرار گرفته شد.[۱] کافه جغد داستان سیاهی است که با مرگ سلطان جنگل شروع می شود؛ مرگی که برای تعدادی از حیونات مرگ امید است و برای تعدادی سردرگمی؛ هرچند سلطان جنگل چنان هم مهربان نیست و نباید هم باشد. قصه روایت نرمی دارد؛ البته ریتم روایت یک مرتبه سرعت می گیرد؛ علی رغم تلاش نویسنده برای شخصیت پردازی گاهی این مهم اتفاق نیفتاده است. پاتوق حیوانات و لوکیشن اصلی روایت کافه ای است که جغد آن را اداره می کند، کافه ای که به قول دوستی آدرسش را باید از نویسنده گرفت. همه اتفاقات از کافه و دورهمی ها شروع می شود. گپ و گفتگو ها درباره اداره جنگل بعد از مرگ سلطان. داستان به تلخی ادامه و پایان می یابد و اصرار نویسنده بر تلخی غیرقابل انکار است. شخصیت پردازی حیوانات به جز مواردی بسیار خوب و قابل باور است. [۲] شاید در نگاه اول چنین به نظر آید که نویسنده از این رویای مدینه فاضله باوری به درآمده است، اما به هیچ وجه چنین نیست و برای همین است که در نظر من کافه جغد همچون کتاب «استفراغ سارتر» یک غثیان است. ببینید در این جمله ها چگونه «همزاد پنداری» با قهرمان در حال مرگ داستان «شیر» به روشنی به مشام می رسد: «قطره اشکی از گوشه چشمش غلتید داخل برکه آب و صورتش در میان موج ها گم شد» و یا «داشت به سرنوشت خودش فکر می کرد» و «غرشش بیشتر به خرخر شبیه بود، نفسش درنمی آمد و یا «احساس می کرد که ابهت خویش را از دست داده است» و این تعبیر که به نظرم یکی از جمله های برجسته کتاب است «خودش را بغل کرد، تنهایی کلافه اش کرده بود.» آیا می توان «دلسوز برای خویش» را بهتر به تصویر کشید، به تعبیر شاعر گاهی دلم برای خودم تنگ می شود. [۳] نگارش داستان « کافه جغد» از اواسط سال 1388 شروع شد و اواسط 1389 خاتمه یافت. وقتی به پایان رسید تا یک سال به کنار نهاده شد. پس از آن بازخوانی شد و برخی از دوستان نویسنده درباره آن پیش از انتشار اظهارنظر کردند. نویسنده این کتاب، در این باره می گوید: «این اولین داستان انتشار یافته را به سبب شخصیت های آن دوست دارم، مخصوصا شخصیت کلاغ «چپن چانه» را که موجودی مقدس و در عین حال وحشتناک است که گویی مردم خاورمیانه و کشورهای در حال توسعه زیر منقار و بال او بال بال بال می زنند. از دوره حافظ، سعدی و مولانا حتی پیشتر از آن تا دوره فرخی یزدی و... جای منقار آن پیشانی نوشت مردم است.[۴] آنچه بیش از همه در روایت هاشمی از دره سرسبز کالیا به چشم می آید، دنیای سرد و سنگین است؛ دنیایی که در یک لحظه یخ زده است. جهانی که قرار بود به زعم نویسنده «بهترین فرصت برای ایجاد جنگلی سالم، پاک و آرام» باشد، یکباره مسخ می شود، زمان ایستاده است و اینجا آخر حیات جنگل است و بعد اهالی بی خبر از خطرناکی قوانین جدید که به واسطه رفتاری تاریخی به جای نقد همه چیز را به سخره می گیرند «قوانین جدید جنگل شده بود دست مایه خنده و شوخی حیوانات. هنوز کسی چیزی را جدی نگرفته بود.» یکباره با فاجعه سیاه مواجهه می شوند. «فضای ترسناکی» شده بود، قرار بود چه اتفاقی بیفتد، هیچ کس نمی دانست» و بدین گونه کتاب در فریاد خاموشانه روشنفکری که در خون غلتیده، پایان می یابد: «فریادش بلند شد، اما صدایش درنمی آمد».[۵] کتاب کافه جغد را در بخشی از داستان با قلعه حیوانات جورج اورول مقایسه کرد با این تفاوت که در قلعه حیوانات، حیوانات اهلی یک مزرعه علیه صاحب خود که انسان است شورش می کنند؛ اما در کافه جغد ماجرا در یک جنگل اتفاق می افتد و شخصیت ها حیوانات وحشی و ددمنش هستند. در قسمتی از داستان قلعه حیوانات جورج اورول آورده: « چهار روز بعد دم غروب، ناپلئون از خانه جونز بیرون آمد هر دو مدالش را به خود آویخته بود و آخر او به تازگی «مدال درجه یک قهرمانی حیوانات» و «مدال درجه دو قهرمانی حیوانات» را به خودش عطا کرده بود و... . [۶] و می توان کتاب کافه جغد را با کلیله و دمنه مقایسه کرد. در کلیه و دمنه داستان بر محور دو شخصیت کلیه و دمنه می چرخد و در کافه جغد بر محور شیر و چپن چانه به عنوان مثال در کتاب کلیه و دمنه گفته شده است: « دمنه گفت: متوجه شدم؛ هر کسی که در فکر نزدیکی به پادشاهان باشد این کارش برای طمع به دست آوردن غذا نیست، چرا که شکم به هر جا و هر چیزی پر می شود. فایده نزدیکی به پادشاهان کسب مقام بلند و خوبی به دوستان و غلبه بر دشمنان و خودداری از پست همتی و کم مروتی است. هر کسی که فکر او فقط به دست آوردن طعمه و غذا است و می توان در زمره حیوانات شمرده می شود... . [۷] قسمتی از متن کتاب کافه جغد: شیر وارد کومه اش شد، چرخی زد، به گوشه گوشه آن. نگاهی انداخت و باز به یاد جفتش افتاد که وقتی بود گرمای خاصی به آنجا می داد. سلطان مجبور بود گاهی با آسنا که گرگ ها به او «بی بی آسنا» می گفتند درد دل کند؛ آنقدر که زمزمه های پشت سرشان در جنگل پیچیده بود و حیوانات داستان هایی ساخته بودند. یادش افتاد و پوزخندی زد، آخر کجا شیری به گرگی دل بسته است. بعد انگار که متاسف باشد که شیر و گرگ نمی توانند جفت هم شوند با اندوه سری تکان داد. آخر پیری به نظر می رسید آسنا توانسته از او دلبری کند؛ اما شیر با آن همه دبدبه کجا می توانست این احساس را بروز دهد.[۸]

  1. خبرنگار مهر. «نقد دموکراسی و فهم نیم بند». خبر مهر. دریافت‌شده در ۵ آبان ۱۴۰۰.
  2. امیرخانی، علیرضا (۲۹ مهر ۱۳۹۶). «کافه جغد». صبح اندیشه. ۱ (۱۵۶): ۴.
  3. شیربچه، مسعود (۲۴ تیر ۱۳۹۶). «مردی برای هیچ یک از فصل ها». صبح اندیشه. ۱ (۱۴۲): ۲.
  4. خبرنگار مهر. «نقد دموکراسی و فهم نیم بند». خبر مهر. خبر مهر. دریافت‌شده در ۵ آبان ۱۴۰۰.
  5. شیربچه، مسعود (۲۴ تیر ۱۳۹۶). «مردی برای هیچ یک از فصل ها». صبح اندیشه. ۱ (۱۴۲): ۲.
  6. اورول، جورج (۱۳۹۳). قلعه حیوانات. تهران: ماهی. شابک ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۱۲۳۲.
  7. فرخ، اکرم (۱۳۹۷). کلیه و دمنه به نثر روان. قم: آوای ترنم. شابک ۹۷۸۶۰۰۸۲۲۸۳۰۱.
  8. هاشمی، سیدمحمدجواد (۱۳۹۶). کافه جغد. اصفهان: گفتمان اندیشه معاصر. شابک ۹۷۸۶۰۰۷۹۷۹۴۵۷.