شش کلاغ (به انگلیسی Six of Crows) یک رمان فانتزی است که توسط نویسنده آمریکایی لی باردوگو نوشته شده و توسط انتشارات هنری هولت در سال 2015 منتشر شده است و داستان یک گروه دزد از شهر کتردام را دنبال میکند. داستان از دیدگاه سوم شخص هشت شخصیت مختلف روایت میشود.

شش کلاغ
جلد کتاب در انتشار نخست
نویسنده(ها)لی باردوگو
کشورایالات متحده آمریکا
زبانانگلیسی
مجموعهSix of Crows duology
گونه(های) ادبیخیال‌پردازی (گونه هنری), ادبیات داستانی نوجوانان
انتشار۲۰۱۵ Henry Holt and Co.
شابکشابک ‎۹۷۸−۱−۵۲۲۶−۰۹۷۳−۵
پیش ازCrooked Kingdom 

خلاصهٔ (کامل) داستان ویرایش

در شهر کتردام، پایتخت کرچ، عضو شوراء هود دارویی به نام جوردا پارم را روی یک شفا دهنده گریشا آزمایش میکند. این دارو تواناییهای او را افزایش میدهد و به او اجازه میدهد ذهن انسان را کنترل و دستکاری کند. او پس از فلج کردن هود و چند نگهبان فرار میکند، امّا چند روز بعد جسدش پیدا میشود.

تاجر ثروتمند یان ون اک نتایج آزمایش هود را برای اعجوبه جنایتکار کاز برکر فاش میکند و او را مأمور میکند تا مخترع آن بو یول بایور را از دادگاه یخ (یک دژ نظامی غیرقابل نفوذ در فجیردا) نجات دهد و از افشای موجودیت دارو در جهان جلوگیری کند.

کاز با قیمت گزافی موافقت میکند تا این مأموریت را انجام دهد و شروع به استخدام عضوء میکند: اینج غفا جاسوس دست راستش که دو سال قبل از یک خانه فحشاء نجات داده بود. نینا زنیک یک گریشای قلب-گیر که قصدش نجات ماتیاس هلوار یک فجیردانی دروسکل (شکارچی گریشا) سابق که به خاطر نینا در زندان هلگیت بازداشت شده است و جسپر فاهی تیرانداز زمنی با اعتیاد به قمار. آنها با هم ماتیاس را از زندان نجات میدهند و او موافقت میکند در ازای عفوء (تا بتواند دوباره بعنوان یک دروسکل مشغول شود) کمکشان کند. کاز همچنین از ویلان ون اک پسر فراری یان ون اک، بعنوان کارشناس تخریب و اهرم فشار استفاده میکند تا ون اک زیر قول و قرارش با آنها نزند.

هنگامی که آنها میخواهند از کتردام حرکت کنند، اعضاء کمین گروه های رقیب را دفع میکنند. پس از شکنجه یک گانگستر، کاز متوجه میشود که رهبر باند پکا رولینز مردی که مسئول مرگ برادرش جوردی بود است، که او هم به دنبال دانشمند مذکور هست. کاز نقشه نجات خود را برای اعضاء گروه توضیح میدهد: آنها به عنوان زندانی وارد دادگاه یخ میشوند، از پشت بام به بخش سفارت میروند و در طول یک جشنواره خود را به عنوان شخصیتهای خارجی جا میزنند. پس از یافتن و آزاد کردن یول بایور از جزیره سفید، در حلقه داخلی، از بخش سفارت خارج میشوند.

با رسیدن به فجیردا، نینا و ماتیاس میتوانند در مورد آن چیزی که بین آنها گذشته صحبت کنند. نینا یک سرباز گریشا بود که توسط دروسکلهای فجیردانی اسیر شده بود و برای محاکمه و در نهایت اعدام درحال انتقال با کشتی به فجیردا بود. کشتی در طوفان غرق میشود و ماتیاس و نینا در تلاش برای یافتن تمدن عاشق یکدیگر میشوند. وقتی به شهری میرسند، نینا توسط جاسوسان گریشا مورد بازجویی قرار میگیرد و برای نجات ماتیاس از دست هموطنانش، او را به عنوان یک تاجر برده به یکی از شهروندان کرچ در بندر گزارش میدهد. غافل از اینکه ماتیاس در هلگیت زندانی خواهد شد. نینا به جای بازگشت به راوکا، در کتردام میماند تا او را آزاد کند. ماتیاس پس از اطلاع از حقیقت با نینا آشتی میکند و آنها موافقت میکنند که یول بایور را بکشند و هر دو اذعان میکنند که جوردا پارم تهدیدی برای گریشا و فجیردانیان است.

اعضاء گروه یک گاری که زندانیان را به دادگاه یخ میبرد را تعقیب میکنند و جای شش نفر از آنها را میگیرند. کاز به دلیل احساس مداوم فشاری که به بدنش وارد میشود، هوشیاری خود را از دست میدهد و بیشتر گذشته او فاش میشود. پس از اینکه او و برادرش توسط پکا رولینز فریب خوردند، طاعون کتردام را فرا گرفت و بسیاری از ساکنان آن از جمله جوردی را کشت. کاز به اشتباه مرده تصور شد و بجای سوزانده شدن همراه بقیه اجساد برروی کلکی به دریا انداخته شد. ولی او موفق شد با استفاده از جسد جوردی برای شناور ماندن روی آب و شنا کردن به ساحل برسد و زنده بماند. این تجربه باعث ایجاد بیزاری شدید از هر نوع تماس فیزیکی با پوست انسان شد و او را به پوشیدن دائم دستکش ترغیب کرد.

کاز با ورود به دادگاه یخ به هوش می آید و گروه از هم جدا میشوند. کاز با نینا میرود تا سلولهای را برای یافتن یول بایور جستجو کند، امّا او از نقشه منحرف میشود و خودش میرود تا پکا رولینز را در یک سلول پیدا کند. نینا توسط نگهبانان رویت میشود و قبل از اینکه بتواند آنها را بکشد زنگ خطر را به صدا در می آورند. با به صدا درآمدن زنگ خطر زندان، نقشه آنها خراب میشود، بنابراین آنها تلاش میکنند تا به مرکز دادگاه یخ برسند. اینج و نینا با گرفتن جای دو دختر خانقاه وارد میشوند، امّا فقط نینا از نگهبانان عبور میکند. اینج عقب نگه داشته شده است. ماتیاس و کاز از طریق یک پل مخفی که فقط دروسکل میداند وارد میشوند. جسپر و ویلان حرکت میکنند تا دروازه دیوار حلقه را خراب کنند و زنگ دادگاه یخ را به صدا درآورند.

نینا در حالی که سعی میکند اطلاعاتی را از یکی از مقامات فجیردان بدست بیاورد، از دیدن جارل بروم رهبر دروسکل و فرمانده سابق کشتی که در آن اسیر بود، متعجب میشود. او در سلول ماتیاس ظاهر میشود، به نظر میرسد که به او خیانت کرده است، اما به فرمانده قدیمی‌اش می‌پیوندد و نینا را آزاد میکند و عهد مقدس دروسکل را میبندد که او را تا زمان مرگ در امان نگه دارد. آنها به دنبال بو یول بایور میگردند، اما از مرگ او مطلع میشوند. پسر او، کووی یول بو زنده است و مجبور است تحقیقات پدرش را تکرار کند. ماتیاس و نینا از کشتن او صرف نظر میکنند، زیرا او فقط پانزده سال دارد و یک گریشا است. آنها پسر را میگیرند و میروند و درحالی که میروند آزمایشگاه را منفجر میکنند. آنها با کاز ملاقات میکنند و از طریق آبشاری که او کشف کرده فرار میکنند.

در همین حال، اینج توسط کارفرمای سابقش هلین ون هودن به نگهبانان از هویت واقعی اینج اطلاع میدهد، مشاهده میشود. جسپر و ویلان او را نجات میدهند و یک تانک فجیردا را ربوده و از آن برای عبور از دیوارها و فرار استفاده میکنند. آنها به سمت اسکله میروند تا با کشتی خود ملاقات کنند و میبینند که یک مهمانی بزرگ فجیردانی در انتظار آنها است، یک قلب-گیر که از پارم در جلو استفاده میکند. بدون چاره دیگری، نینا جوردا پارم را می گیرد و ارتش را تحت سلطه خود در می آورد.

ترجمه از esmaaiel_63

منابع ویرایش

  • باردوگو، لی(۱۳۹۸)، شش کلاغ، ترجمهٔ مریم رفیعی، تهران:نشر ایران بان، شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۸۸-۲۳۴-۰

پیوند به بیرون ویرایش