فصیح‌الدین هروی

شاعر فارسی‌زبان
(تغییرمسیر از فصیحی هروی)

میرزا فصیح‌الدین انصاری هروی با تخلّص فصیحی (؟ -۱۶۳۹م) شاعر فارسی‌زبان سدهٔ یازدهم هجری/هفدهم میلادی بود.[۱][۲]

فصیح‌الدین هروی
زادهٔنامعلوم
بخارا، خانات بخارا
درگذشت۱۶۳۹م/ ۱۰۴۹ق
هرات، امپراتوری صفویان
پیشهشاعر

زندگی ویرایش

فصیح‌الدین بن ابوالمکارم بن میرجان انصاری هروی، نسبش به عبدالله انصاری می‌رسید؛ پدرش ابوالمکارم و خود فصیح‌الدین در بخارا زاده شدند. پس از چیرگی عبیدالله خان ازبک بر هرات در ۹۹۷ق/۱۵۸۹م، ابوالمکارم با خانواده‌اش به هرات بازگشت و همان‌جا ساکن شد و در همان زمان، فصیح‌الدین ده ساله بود.[۱]
فصیحی در هرات تحصیل نمود و در شعر شهرت یافت. او نزد والیان و بیگلربیگی‌های هرات و خراسان ارجمند گشت و آنان را ستود. در ۱۰۲۲ق/۱۶۱۳م ناگهان تصمیم به مهاجرت به هند گرفت، از هرات به قندهار گریخت اما در راه گرفتار سواران والی خراسان شد، او را به هرات بازگرداندند و به فرمان حسین‌خان (والی) به زندان افتاد، اما پس از اندکی بخشوده شد.[۱]
چند سال بعد، در عهد حسن‌خان شاملو و در نشستی نزد او، مناظره‌ای میان حکیم شفایی و فصیحی روی داد. در این مناظرهٔ ادبی که به مشاجره انجامیده بود، «حسن‌خان جانب فصیحی را گرفت، شفایی رنجید و از هرات برآمد و فصیحی را هجو گفت.»[۱]
هنگام سفر عباس یکم هرات به سال ۱۰۳۱ق/۱۶۲۲ق به هرات، او فصیحی را مورد توجه خویش قرار داد.
فصیحی هروی در سال ۱۰۴۹ق/۱۶۳۹م درگذشت.[۱]

شعر او ویرایش

شعر فصیحی را «روان و سالم و بسیار متمایل به شیوهٔ استادان خراسان» وصف نموده‌اند. به دیدگاه ذبیح‌الله صفا، «غور در مضمون‌های دقیق و فداکردن الفاظ در راه بیان آن‌ها در سخن او مشهود نیست و او هر معنی و نکته‌ای که انتخاب می‌کرد در بیان صریح و روان خود به سادگی و بی‌آنکه به ترکیب‌های استعاری پیچیده و دشوار نظر داشته باشد به شعر درمی‌آورد.» از جمله نقدها به شعر او، خالی بودن آن از مضمون‌های دقیق و نادر بودن مضمون تازه در آن‌هاست.[۱]

نمونه اشعار ویرایش

به چین ابروی ناصح ز گریه بس نکنمکسی نبسته به زنجیر موج ، دریا را
گذشت عمر و ندیدم فروغ صبحدمیبه خاک برد شبم آرزوی فردا را


گر شاهد غم جلوه کند کام نگیرمور خون جگر باده شود جام نگیرم
بادم که به گل نیست مرا تاب نشستندر باغ درون آیم و آرام نگیرم


ای شمع گرت ذوق غم آموختن استاین سوختن تو عمر اندوختن است
ور زان که برای مجلس افروختن استصد بار نسوختن به از سوختن است


آن شب که می از لبت شکرنوش شودکاش آن شب را صبح فراموش شود
نی نی گرهی ز زلف پر خم بگشایتا صبح به صد هوس سیه پوش شود


ره گر این است درین بادیه گمراهی بهخنده غفلتم از گریه آگاهی به
چون تپد در هوس دست طلب دامن یاردست امید مرا حسرت کوتاهی به


پریشان زاده چون زلفیم و از شوقسر زلف پریشان را پرستیم
دو رنگی در عبادتگاه ما نیستبه یک دل کفر و ایمان را پرستیم

جستارهای وابسته ویرایش

منابع ویرایش

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ذبیح‌الله صفا (۱۳۸۹). تاریخ ادبیات ایران. ج. چهارم. تهران: انتشارات فردوس. صص. ۴۰۳–۴۰۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۲۰۴۷۵۴.
  2. «FAṢĪḤĪ HERAVĪ, MĪRZĀ FAṢĪḤ-AL-DĪN». ENCYCLOPÆDIA IRANICA.