فعل سَبُک یا هَمکَرد در زبان‌شناسی و دستور زبان، بخشی از یک فعل مرکب است که معنای مشخصی ندارد و به عبارتی از معنای اصلی خود تهی شده‌است و فقط تصریف فعل، زمان، وجه یا نمود را مشخص می‌سازد. اولین بار اصطلاح فعل سبک را یسپرسن در سال ۱۹۶۵ میلادی به کار برد[۱]. پرویز ناتل خانلری اولین بار اصطلاحِ «همکرد» را برای اطلاق به «فعل سبک» به‌کار برده‌است.

همکردهای زبان فارسی

ویرایش
  • کردن: شتاب کردن، آرایش کردن، جنگ کردن، ستم کردن، بیرون کردن، تسلیم کردن، نصیحت کردن، انکار کردن، آگاه کردن.
  • ساختن: ساختن، به‌عنوان همکرد، غالباً با صفت، فعل مرکب می‌سازد: پراکنده‌ساختن، روان ساختن.
  • نهادن، فرمودن و نمودن: در فعل مرکب، دقیقاً کارکردِ «کردن» را دارند.
  • دادن: رضا دادن، گواهی دادن، امان دادن، نشان دادن، پند دادن.
  • زدن: مَثَل زدن، لبیک زدن، نعره زدن، گام زدن.
  • خوردن: اندوه خوردن، حسرت خوردن، دریغ خوردن، فریب خوردن.
  • بردن: گمان بردن، حمله بردن، آرزو بردن، رشک بردن.
  • آوردن: اسلام آوردن، پناه آوردن، تاب آوردن.
  • رفتن: سخن رفتن، خطا رفتن (مثلاً در: خطا رفتنِ تیر).
  • آمدن: پدید آمدن، گرفتار آمدن.
  • داشتن: خوار داشتن، بزرگ داشتن، اختلاط داشتن (= اختلاط کردن).
  • گرفتن: انس گرفتن، خشم گرفتن، پناه گرفتن.
  • دیدن: صلاح دیدن، رنج دیدن.
  • کشیدن: ریاضت کشیدن، رنج کشیدن.
  • بستن: دل بستن، امید بستن.
  • خواستن: عذر خواستن، پوزش خواستن.
  • شدن و گشتن/ گردیدن: در صورت مجهول افعال مرکبِ دارای همکردِ «کردن» به‌کار می‌روند.
  • یافتن: خبر یافتن، قرار یافتن، فرج یافتن.

منابع

ویرایش
  1. «Light verbs». Bölcsész Konzorcium. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۵-۰۹.