مادهوماتی
مادهوماتی (به هندی: Madhumati) فیلمی محصول سال ۱۹۵۸ و به کارگردانی بیمال روی است. در این فیلم بازیگرانی همچون دیلیپ کومار، ویجینتی مالا، پران، جانی واکر ایفای نقش کردهاند.
مادهوماتی | |
---|---|
![]() | |
کارگردان | بیمال روی |
بازیگران | دیلیپ کومار ویجینتی مالا پران جانی واکر |
تدوینگر | هریشیکش موکرجی |
تاریخهای انتشار |
|
مدت زمان | ۱۶۶ دقیقه |
کشور | هند |
زبان | هندی |
داستان ویرایش
در یک شب طوفانی، مهندس دیوندرا(دیلیپ کومار) به همراه دوستش از یک جاده سنگلاخی به طرف پایین دهکده میروند تا دیوندرا بتواند همسر و پسر نوزادشان را از ایستگاه قطار بیاورد. باران سیل آسا و رانش زمین راه آنها را می بندد و در نهایت دو مرد در عمارت قدیمی پناه می گیرند. دیوندرا در ابتدای ورودش به خانه ی متروکه احساس میکند که خانه برای او بسیار آشناست و قبلا در آنجا حضور داشته. در یکی از اتاق های بزرگ خانه، او یک پرتره قدیمی پیدا می کند که هویت فرد داخل پرتره را تشخیص می دهد اما نمیداند چگونه آن فرد را شناخته. دوست و سرایدار قدیمی خانه از صحبت های دیوندرا وحشت زده میشوند. دیوندرا در نهایت به این نتیجه می رسد که در زندگی قبلش آنجا حضور داشته و در حالی که دو دوست از طوفان بیرون داخل خانه پناه گرفته اند، دیوندرا داستان زندگی قبلش را برای دوستش تعریف میکند.
آناند مدیر جدید کارگاه الوار شیامناگار است. هنرمندی که در اوقات فراغت خود، به تپهها سفر میکند و نقاشی میکشد . آناند عاشق دختری به نام مادهوماتی (ویجینتی مالا)، زن بومی از قبیله کوماونی میشود، آواز مادهوماتی آناند را مجذوب کرده بود. راجا اوگرا ناراین(پران)، کارفرمای آناند، مردی بی رحم و متکبر است. آناند که بر خلاف دیگران حاضر به تسلیم در برابر خواسته های او نیست، در معرض خشم اوگرا ناراین قرار میگیرد. اوگرا ناراین بعد از دیدن نقاشی های آناند متوجه میشود که او عاشق دختری بومی شده است. بالاخره به هویت مادهوماتی پی برده و سعی در دزدیدن دخترک میکند اما مادهوماتی از دست اوگرا ناراین شرور فرار میکند و پیش آناند می رود. پدر مادهوماتی که یک شکارچی جنگلی است در ابتدا از آناند خوشش نمی آید اما درآخر با ازدواج آناند و مادهوماتی موافقت میکند. اوگراناراین که به عشق آناند و مادهوماتی حسادت میکند بهانه ای جور میکند و آناند را برای ماموریت به یکی از شهرهای دور میفرستد، بعد از چند روز آناند از ماموریت برمی گردد اما متوجه می شود که مادوماتی ناپدید شده است و پدرش هم از وضعیت دخترش خبری ندارد. او متوجه می شود که چند فرد ناشناس مادهوماتی را به خانه اوگراناراین برده اند. پس با آنها مقابله می کند، اما افراد ملاک شرور، آناند را مورد ضرب و شتم قرار می دهند و بدن نیمه جان آناند را از خانه بیرون می اندازند. آنها در بین راه با پدر مادهوماتی روبرو میشوند که برای جلوگیری از مرگ دخترش مبارزه میکند. اگرچه او در این مبارزه برتری می یابد، اما اندکی بعد در جاده توسط خدمتکاران اوگراناراین می میرد، چارانداس پنهان می شود و آناند را به بیمارستان می برد.
آناند زنده میماند اما ذهنش سرگردان است. یک روز، او با زنی آشنا می شود که دقیقاً شبیه مادهوماتی است. او خود را ماداوی معرفی می کند اما آناند حاضر به باور او نیست به همین دلیل دختر را تعقیب میکند اما توسط همراهان ماداوی مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. بعداً، ماداوی پرتره ای از مادهوماتی پیدا می کند و متوجه می شود که آناند حقیقت را می گوید. او نقاشی را با خود می برد و سعی می کند داستان مادهوماتی را از زبان آناند بشنود. در همین حال، آناند که توسط روح مادهوماتی تسخیر شده است، به او می گوید اوگرا ناراین مسئول مرگ او است. او به ماداوی متوسل می شود، ماداوی موافقت می کند که یک شب را به عنوان مادهوماتی در مقابل اوگرا ناراین ظاهر شود و او را مجبور به اعتراف به قتل خود کند.
آناند به کاخ اوگرا ناراین باز می گردد و اجازه می گیرد تا عصر روز بعد پرتره ای از او بکشد. روز بعد نزدیک ساعت 8 شب، اوگرا ناراین ماداوی را می بیند که در مقابل او ظاهر شده و خود را ماهوماتی معرفی میکند. اوگرا ناراین از این اتفاق وحشت میکند. او به نقش خود در مرگ مادهوماتی اعتراف می کند و توسط پلیس که بیرون اتاق منتظر مانده، دستگیر می شود. ماداوی تمام اتفاقاتی که آن شب افتاده را تعریف میکند ، حتی محل دفن جسد مادهوماتی را هم افشا میکند. آناند از حرف های ماداوی وحشت میکند، چراکه دخترک وقایعی را بازگو میکرد که حتی آناند هم از آن خبر نداشته است. ماداوی لبخند می زند و به سمت پله ها حرکت می کند اما ناگهان ماداوی واقعی که لباس مادهومتی بر تن دارد، با عجله وارد اتاق می شود. او دیر می آید چون ماشینش در راه خراب شده است. آناند متوجه می شود که روح مادهومتی را دیده است نه ماداوی. آناند به سمت بالکن می دود، مادهوماتی به بالکن اشاره میکند، بالکن همان جایی بود که مادهوماتی از ترس اوگرانارین به آنجا گریخته بود و بر اثر حادثه از آن سقوط کرده بود. آناند روح را تعقیب می کند و از همان بالکنی که مادهوماتی از آن سقوط کرده بود، پایین می افتد و کشته میشود.
پس از گفتن داستان آناند و مادهوماتی، دیوندرا متوجه میشود قطاری که همسر و فرزندش با آن مسافرت کرده اند دچار حادثه شده و تعداد زیادی از مسافران مرده اند. مسیر جاده هموار می شود، دیوندرا با عجله به سمت ایستگاه می روند و با ترس به مسافران زخمی قطار نگاه میکند اما وقتی همسرش رادا را میبیند که سالم از قطار بیرون میآید، احساس آرامش میکند. رادا همان تناسخ مادهوماتی است و دیوندرا هم تناسخ آناند، دیوندرا همسرش را در آغوش میگیرد و به او توضیح می دهد که در زندگی گذشته شان هم آنها زن و شوهر بوده اند.
منابع ویرایش
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Madhumati». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۳ اکتبر ۲۰۱۸.