علاءالدین محمد خوارزمشاه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←حملهٔ مغول: ایران نابود شد. اسلام که تکان نخورده. یاوه نویسی نکنید. درضمن آن بخش منبع ندارد. |
|||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱:
{{Infobox royalty
|name=سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه
سطر ۷ ⟵ ۶:
|birth_date=
|birth_place=
|death_date= ۶۱۷ ه. ق.
|death_place= جزیرهٔ آبسکون
|place of burial=
|full name=[[لقب]]: قطبالدین (دوران شاهزادگی)، علاءالدین (دوران سلطنت)
|father=[[علاءالدین تکش]]
|mother=[[ترکان خاتون (مادر محمد خوارزمشاه)|ترکان خاتون]]
|spouse=
|issue=[[جلالالدین منکبرنی]]
|reign=۵۹۶ – ۶۱۷ ه. ق.
|coronation=۵۹۶ ه. ق.
|othertitles=
|predecessor=[[علاءالدین تکش]]
سطر ۲۳ ⟵ ۲۲:
|religion=
}}
'''علاءالدین محمد خوارزمشاه''' (دوران سلطنت از ۵۹۶ تا ۶۱۷ هـ. ق)، پسر [[علاءالدین تکش|تکش]] خوارزمشاه، نامدارترین پادشاه [[خوارزمشاهیان]] بود.
== پیشینه خوارزمشاهیان ==
[[خوارزمشاهیان]] از اعقاب [[انوشتکینغرچه]]، غلام بلکاتکین، امیر سلجوقی بودند. بلکاتکین وی را همراه غلامانی دیگر خریداری کرده بود، به همین علت به انوشتکینغرچه مشهور گردید.
وی به درگاه [[ملکشاه]] راه یافت و در آنجا مزیت مرتبت یافت و به مقام طشتداری رسید. (طشتدار که به آفتابه و لگن و ابریقهای سلطان نظارت داشت و از میان غلامان صدیق و وفادار انتخاب میشد) با استفاده از درآمد شهر خوارزم، هزینههای مربوط به این مقام را تأمین میکرد. پس از انوشتکین، پسر ارشدش [[قطب الدین محمد]]، سمت حکومت خوارزم و مقام طشتداری یافت. امیر دادبک حبشی بن التونتاش، حاکم خراسان از سوی برکیارق حکومت خوارزم را در سال ۴۹۱ه، به قطب الدین محمد واگذار کرد. سلطان [[سنجر]] پس از رسیدن به مقام پادشاهی مقام محمد را تثبیت نمود و در فرونشاندن شورشهای علیه او، یاریش کرد. به گفتهٔ [[ابناثیر]]، سلطان خوارزمشاه پادشاهی بود که به صفات حمیده و رعایت جانب اهل فضل و کمال شهرت داشت مدت سی سال که وی حاکم خوارزم بود و عنوان خوارزمشاه را داشت هیچگاه قصد شورش نکرد و دست به اقدامی علیه سلطان سنجر نزد. وی در این مدت یکسال خود به دربار سلطان سنجر میرفت و یکسال فرزندش [[اتسز]] را به آنجا فرستاد تا اینکه در سال ۵۲۱ه درگذشت.<ref>{{پک|اللهیار خلعتبری|ک= تاریخ خوارزمشاهیان|ص= ص۱۵}}</ref>
در ترکنژاد بودن خوارزمشاهیان تردیدی وجود ندارد، این واقعیت را [[تاریخ جهانگشای]] که یکی از منابع اصلی تاریخ خوارزمشاهیان است تصریح و سه منبع دیگر آن را تأیید میکنند. مطلبی که بهدرستی روشن نیست این است که آنان بهکدام یک از طوایف ترک منسوبند<ref>{{پک|قفس اوغلی|ک=دولت خوارزمشاهیان|ص=ص۴۸–۴۹}}</ref>
== دوران سلطنت ==
سلطان محمد پس از مرگ پدرش، مدتی گرفتار ماتم پدرش بود و بعد نیز مسائلی ضروری در مرکز وجود داشت که مدتی نیز حل این مشکلات، وی را مشغول کرده بود، که در نتیجه خراسان نیز که مهمتر از عراق بود به اشغال بیگانه درآمد. سلطان محمد یکسال پس از جلوس بر تخت سلطنت مجال پیدا کرد تا از نزدیک به این حوادث رسیدگی کند. در ۵۹۷ ه. ق قبل از آنکه از [[خوارزم]] حرکت کند، طی نامهای پر از سرزنش، این استیلا را تقبیح نموده، خواستار استرداد آن ناحیه گردید، و در غیر این صورت، خود را در شرایطی میدانست که قادر است بزور مهاجمین را به تخلیهٔ این مناطق وادار کندو اگر ضروری باشد، از وجود قراختاعیان و دیگر اقوام ترک نیز استفاده خواهد کرد، و اعلام نمود در هر صورت از بیرون راندن آنان عاجز نیست. سلطان محمد، در مدتی که به قدرت و توانایی خود اطمینان داشت، بر حوادثی که از لحاظ موقعیت وی مساعل کوچکی بودند، تأمل و شکیبایی نداشته و بدفعات از اعتدال بیرون میرفت.<ref>{{پک|قفس اوغلی|ک=دولت خوارزمشاهیان|ص=ص۱۸۸–۱۸۹}}</ref>
پس از بر تخت نشستن سلطان محمد، لقب وی از قطبالدین به علاءالدین تغییرپیدا کرد، و مبلغین و نامههای آغاز زمامداری سلطان جدید به هرسوی فرستاده شد.<ref>{{پک|قفس اوغلی|ک=دولت خوارزمشاهیان|ص=ص۱۸۴}}</ref>
سالهای اول سلطنت سلطان محمد، صرف مبارزه با اعضای خاندان، خاصه هندوخان، پسر ملکشاه، فرزند ارشد سلطان [[تکش]] که در زمان حیات پدر رحلت نمود و مقابله با استیلای [[غوریان]] گردید.
سلطان غیاث الدین، حاکم غوری از مبارزهٔ داخلی خاندان خوارزمشاهی استفاده کرد و به اشغال خراسان پرداخت. سلطان محمد با تلاش بسیار موفق به بازپس گیری قسمتهایی از مناطق گردید.
مرگ سلطان غیاث الدین در جمادی الاول۵۹۹ه موجب تسریع پیروزیها و موفقیتهای سلطان محمد شد.<ref>{{پک|اللهیار خلعتبری|ک= تاریخ خوارزمشاهیان|ص= ص۲۹}}</ref> سومین حکومتی که که در نتیجه حملات سلطان محمد خوارزمشاه و سیاست او تضعیف شد، دولت [[قراختاییان]] بود. بنا به روایت ابن اثیر:جنگ ایلامش به فرماندهی [[تاینگو]] صورت گرفت. در این جنگ بسیاری از سپاهیان و امرا بزرگ قراختایی کشته شدند و تاینگو به اسارت درآمد. سلطان محمد از این پیروزی استفاده کرد و سمرقند و بخارا را به امپراطوری خویش ضمیمه کرد و باقیماندهٔ قراختاییان را تا [[اوزقند]] تعقیب نمود و برای هر شهر والی نصب کرد. سلطان محمد خوارزمشاه پس از تضغیف و نابودی دولتهای قراختاییان، غوریان، ملوک مازندزان و قراختاییان سرزمینهای کرمان، سیستان و اطراف این مناطق تا سواحل دریای عمان را به امپراطوری خود ضمیمه کرد. به قول [[رشیدالدینفضلالله]]:بدین ترتیب، سلطان محمد پادشاه مستقل گشته، کارش به اوج رفعت رسیده بود.
سلطان محمد پس از کسب این موفقیتها و حذف تمام رقبای خویش و گسترش امپراطوری خوارزمشاهی، لازم دانست که خلیفهٔ عباسی، [[الناصرالدینبالله]]، نیز بر اقدامات او مهر تأیید بزند و همانطور که قبلاً خطبه بنام آل بویه و سپس سلاجقه خوانده میشد، حال بنام خوارزمشاهیان جاری شود. به همین منظور گروهی به ریاست مجیرالدین عمر بن سعد خوارزمی به نزد خلیفه فرستاد، اما خلیفه درخواست سلطان را رد کرد، بنابراین سلطان تصمیم گرفت بجای خلیفه، الناصر، فرد دیگری را به خلافت بنشاند. بدنبال ان، با [[سیدعلاءالملک ترمذی]]، بعنوان خلیفه بیعت کرد.<ref>{{پک|اللهیار خلعتبری|ک= تاریخ خوارزمشاهیان|ص= ص۳۱}}</ref> سلطان محمد در سال ۶۱۷ ه. ق در جزیرهٔ آبسکون درگذشت. او پسران بسیاری داشت، اما از میان آنان سلطان [[جلالالدینمنکبرنی]]، سلطان غیاث الدین پیرشاه، و سلطان رکن الدین درصدد رسیدن به پادشاهی بودند. سلطان محمد خوارزمشاه، به جانشینی فرزند بزرگ خود، جلال الدین منکبرنی رغبت بسیار داشت و به قول جوینی:(سلطان جلال الدین ملازم پدر و بس و پسران دیگر زینت حیات دنبا بودند و هوس)
اما به دلیل مخالفت مادرش، ترکان خاتون، از ولیعهدی او صرف نظر کرد و فرزند دیگرش ازلاغ شاه را به ولیعهدی برگزید، اما اوضاعی که پس از حمله مغول پدید آمد سلطان به خراسان و شکست سپاه خوارزمشاهی سلطان را واداشت که در اواخر عمرش ازلاغ شاه را عزل و مجدداً جلال الدین را به جانشینی منصوب کند.
== حملهٔ مغول ==
سطر ۳۱ ⟵ ۴۳:
سالشماری نخستین تماسها و برخوردهای سلطان با مغولها بسیار مغشوش و گاه نا میسر است. به روایت [[جوزجانی]] اولین تماسهای سلطان با مغولان در سال ۶۱۲ ق/۱۲۱۵ م برقرار شد. او هیاتی را به سرکردگی بهاالدین رازی به سوی [[چنگیزخان]] روانه ساخت. این هیئت در [[پکن]] با [[چنگیزخان]] دیدار کردند و در طی این دیدارها با نمایندگان سلطان به احترام برخورد کردند و در دیدار دوم [[چنگیزخان]] به سلطان پیغام داد که [[چنگیزخان]] همچنانکه خود را پادشاه شرق میداند، سلطان را نیز فرمانروای غرب میداند. در این دیدار [[چنگیزخان]] ابراز تمایل کرد که بین دو طرف صلح و مسالمت برقرار باشد. [[چنگیزخان]] به همراه نمایندگان سلطان گروهی از بازرگانان خود را با کاروانی مرکب از پانصد شتر که زر، سیم، ابریشم و پوست سمور داشتند، روانه مملکت خوارزمشاهی کرد. هیئت مذکور در اوایل سال ۶۱۵ ق/۱۲۱۸ م در [[فرارود]] (احتمالاً [[بخارا]]) به خدمت سلطان رسید. [[چنگیزخان]] از سلطان خواست که بین آنها عهد دوستی و صلح برقرار باشد ولی آن چیز که خشم سلطان را برانگیخت پیام [[چنگیزخان]] بود که او را «برابر گرامیترین پسرانم» خوانده بود؛ ولی نهایتاً سلطان با [[چنگیزخان]] عهد نامه صلح منعقد نمود.
کاروانی که [[چنگیزخان]] به ایران روانه ساخته بود در سال ۶۱۵ ق/۱۲۱۸ م که تعدادشان به چهارصد و پنجاه تن میرسید به شهر [[اترار]] که در کرانه شرقی قلمرو [[خوارزمشاهیان]] قرار داشت رسیدند. هدایای این بازرگانان حاکم [[اترار]] که [[اینالچق]] نام داشت و از خویشاوندان سلطان بود را به طمع انداخت و او بازرگانان را جاسوس خطاب کرد. [[اینالچق]] به دستور سلطان این بازرگانان را کشت. خبر این کشتار به گوش [[چنگیزخان]] رسید ولی او خشم خود را
اولین درگیری سلطان با مغولان در حوالی شهر [[سمرقند]] اتفاق افتاد. در این نبرد مغولان با [[دشت قبچاق|قبچاقها (قپچاقها)]] درگیر بودند و فرمان جنگ با خوارزمشاهیان را نداشتند اما سلطان آنها را به جنگی خیرهسرانه و بینتیجه تحریک کرد. این جنگ با ترک شبانه و ناگهانی میدان نبرد توسط مغولان پایان یافت؛ ولی تجربه نخستین برخورد تأثیری عمیق بر سلطان نهاد و از آن پس هرگز جرات نکرد با مغولان رودررو شود.
سطر ۳۹ ⟵ ۵۱:
فرارهای سلطان محمد از شهر [[سمرقند]] شروع شد و شهرهایی که او به آنها گریخت به ترتیب عبارتند از: [[سمرقند]]، [[بلخ]]، [[ترمذ]]، [[کلات نادری]]، [[نیشابور]]، [[اسفراین]]، [[ری]]، [[سلطان آباد]] (در حوالی [[اراک]])، [[سلطانیه]]، قسمت اعظم [[گیلان]] و نهایتاً جزیره [[آبسکون]] در [[دریای خزر]].
به روایت [[جوینی]] سلطان محمد خوارزمشاه در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۰ م از اندوه سرنوشت حرمش که در قلعهای نزدیکی ساحل [[دریای خزر]] به اسارت [[مغول]]
پس از مرگ او، پسرش [[جلال الدین منکبرنی]] جانشین او شد و مبارزه اصلی با مغولان به دست وی آغاز شد.
سطر ۴۶ ⟵ ۵۸:
[[بهرام بیضایی]] از سرگذشت خیالی سلطان محمّد خوارزمشاه در جزیره آبسکون فیلمنامهای به نام ''[[تاریخ سرّی سلطان در آبسکون]]'' نوشته است.<ref>http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/510809</ref>
==
{{پانویس}}
== منابع ==
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =خرندزی زیدری نسوی | نام =شهابالدین محمد | پیوند نویسنده =شهابالدین زیدری نسوی | عنوان =سرگذشت خوارزمشاهیان به روایت سیرت جلالالدین منکبرتی | نام ویراستار =مجید | نام خانوادگی ویراستار =اشرفی | پیوند ویراستار =مجید اشرفی | جلد = | سال =۱۳۸۱ | ناشر =اهل قلم |مکان =تهران | شابک = | صفحه = | پیوند = | تاریخ بازبینی = ۳۰ مرداد ۱۳۹۵}}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =خلعتبری| نام =اللهیار| پیوند نویسنده =اللهیار خلعتبری| عنوان =تاریخ خوارزمشاهیان| ناشر =انتشارات سمت|مکان =تهران}}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =اوغلی| نام =قفس| پیوند نویسنده =قفس اوغلی| عنوان =دولت خوارزمشاهیان| سال =1363| ناشر =انتشارات گستره|مکان =تهران}}
[[:w:en:Muhammad II of Khwarezm|Muhammad II of Khwarezm]]
|