عمرو لیث: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
ImanFakhri (بحث | مشارکتها) + بخشبندی مقاله |
جز Arash صفحهٔ کاربر:ImanFakhri/برنامه آموزشی ۲ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به عمرو لیث منتقل کرد: ادغام. مقاله از برنامهٔ آموزشی بهشتی، تابستان ۱۴۰۰ |
||
(۱۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۰ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱:
{{جعبه اطلاعات خانواده سلطنتی
|name = عمرو لیث
|title =
|image = Amr ibn al-Layth.jpg
|image_size = 300پیکسل
|caption = سکه ضرب شده در دوران عمرو لیث
|reign = ۲۶۵-[[۲۸۷ (قمری)]]
|coronation =
|full name =
|birth_date = نامشخص
|birth_place = روستای [[قرنین]]، [[سیستان]]
|death_date = [[۲۸۹(قمری)|۲۸۹]] قمری{{سخ}}[[۹۰۲(میلادی)|۹۰۲]] میلادی
|death_place = [[بغداد]]
|successor = [[طاهر بن محمد صفاری]]
|predecessor = [[یعقوب لیث]]
|regent =
|spouse =
|dynasty = [[صفاریان]]
|burial_place =
|father = لیث بن معدل بن حاتم بن ماهان
|mother =
|issue = محمد
|religion = [[اسلام]] [[شیعه]] [[https://fa.wikishia.net/view/%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86]]
|succession = [[فهرست امیران صفاری|دومین امیر سلسله صفاری]]
}}
'''عمرو لیث صفاری'''
== زمینهٔ تاریخی ==
به لحاظ جغرافیایی سیستان ولایتی حاصلخیز و پرنعمت بهشمار میرفت و در قرن ۳ هجری، از دورهٔ فتوح اسلامی تا اوایل خلافت عباسی همواره به لحاظ سیاسی تابع عراق بود و پس از تشکیل حکومت طاهریان در خراسان، حاکم و والی سیستان از سوی فرمانروایان خراسان تعیین میشد و این شیوه تا زمان به قدرترسیدن خاندان صفاری در این ناحیه ادامه داشت به طوری که سیستان از این جهت شهرت پیدا کرد که پادشاهان صفاری از آنجا برخاستند و در قسمت عمدهٔ جنوب و خاور ایران استقلال پیدا میکنند. چهره سرزمین سیستان در سده ۴ ق. این چنین تصویر شدهاست:<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۶}}</ref><ref>{{پک|لسترنج|۱۳۳۷|ک=جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی|ص=۳۵۸–۳۵۹}}</ref><ref>{{پک|ترکمنیآذر|پرگاری|زمانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۴۱–۴۲}}</ref><ref>{{پک|بارتلد|۱۳۹۹|ک=جغرافیای تاریخ ایران|ص=۱۱۵}}</ref>
{{quote|از شرق به مکران و سرزمین هند و بخشی از مولتان، یعنی مغرب خراسان و بخشی از هند، از شمال به هند و از جنوب به بیابانی که میان سیستان و فارس و کرمان است، محدود میشود.}}
==== وضعیت اجتماعی و سیاسی سیستان ====
فتح ایران بهدست مسلمانان عرب باعث دگرگونی وضعیت سیاسی و اجتماعی این سرزمین گردید. هنوز دوران خلفای راشدین به پایان نرسیده بود که سیستان فتح و حکومت آن تابع دستگاه خلافت شد. اما در طول ۲۰۰ سال بعد، سیستان همواره یکی از ولایات شورشخیز و محل تجمع خلافتهای اموی و عباسی بود. جغرافیای سیستان که سرزمین پرآب و آباد بود، از همان ابتدا در معرض تجمع حملهٔ عربها و مخالفان حکومتهای دمشق و بغداد بود. سیستان در مرز ایران و شبهقاره هند و دور بودنش از مرکز خلافت، موقعیت ویژهای به این سرزمین بخشید. این سرمین به عنوان یکی از جایگاههای ثابت و سکونت و تجمع و خلافت برگزیده بودند، در عین حال جمعیت سیستان در طی ۲۰۰ سال پس از اسلام علاوه بر بومیان شامل گروههایی از عربها میشد که از خراسان تا سیستان پراکنده بودند.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۸}}</ref>
=== قدرت گرفتن صفاریان ===
{{اصلی|یعقوب لیث}}
خلفا کنترل خود را در سیستان حتی پیش از قدرت گرفتن برادران صفاری تا حدود زیادی از دست داده بودند، سیستان از سال ۲۰۶ ق به بعد توسط طاهریان خراسان اداره میشد، در این زمان سیستان همانطور که گفته شد ولایتی پر از هرج و مرج و آشوب بود، سرانجام فردی به نام صالح بن نصر در بست قدرت یافت و یعقوب و عیارانش از او پشتیبانی میکردند، صالح با کمک آنان بشار نامی را که بر زرنگ سلطه یافته بود، شکست داد. بعد از آن یعقوب به همراه برادرانش عمرو و علی و عیاران به همراه درهم بن نصر و کثیر بن رقاد در جنگی علیه خوارج شرکت کردند. پس از مدتی صالح ناپدید شد و خبری از او به دست نیامد، یعقوب امید داشت که پس از کوششهای بسیاری که کرده بود به امارت شهر زرنگ برسد، اما مردم با درهم بن نصر پیمان بسته بودند، یعقوب مصلحت را در صبر دید و امیری درهم را در ظاهر پذیرفت، درهم نیز که به وجود نیروی عیاران خود را سخت نیازمند میدید، او را سپهسالار لشکر ساخت، به نظر میآید درهم از همان آغاز کار از قدرت یعقوب هراس داشت چرا که ریاست شرطه را به کس دیگری واگذار کرد، یعقوب در این زمان در حینی که با خوارج میجنگید، در تلاش بود تا جای پای خود را محکم کند به شکلی که کمکم مردم به او علاقهمند شدند و درهم نیز بخاطر هراس از قدرتگیری بیشتر یعقوب مخالفت پنهان خود را با او آشکار کرد، درهم با بیمارنمایی چند روز در خانه ماند، مشخص است که در سر نقشه ای برای کنار زدن یعقوب داشته، در همین زمان یعقوب برای او پیغامی درشت میفرستد و درهم نیز به بهانه آن دستور قتل یعقوب را صادر میکند اما یعقوب که از پیش خود را آماده کرده بود دست به جنگ زد و نتیجه جنگ به پیروزی یعقوب انجامید و یعقوب درهم را دستگیر و زندانی کرد، مردم نیز در محرم دویست با یعقوب به عنوان امیر سیستان بیعت کردند. عمرو که برادر کوچکتر یعقوب بود بیشتر عمر خود را با برادر خود به سر برده بود و معتمد او بود و هنگامی که یعقوب قدرت یافت او را گاهی به امیری میگماشت تا زمانی که خودش به حکومت رسید.
== نسب و تبار ==
خانواده [[صفاریان]] نسب خود را ابتدا به [[خسرو انوشیروان]] ساسانی و از انوشیروان به طهمورث میرساندند. علاوه بر صفاریان خاندانهای دیگری مثل سامانیان و آل بویه نیز نسب خود را به شاهان قدیم ایران میرساندند. به عقیده باستانی پاریزی علت این نسبها اعتقاد به فره ایزدی پادشاهان قدیم ایران بود، اعتقاد به فره پادشاهان از عقاید زرتشتیان بود و در زمان این حکومتهای جدید نیز هنوز معتقدانی داشتهاست.<ref>{{پک|یغمایی|۱۳۷۰|ک= تاریخ دولت صفاریان|ص= ۹۰}}</ref>
نسب کامل عمرو به شکل زیر است:
{{quote|عمرو بن لیث معدل بن حاتم ماهان بن کیخسرو بن اردشیر بن قباد بن خسروپرویز بن هرمز بن خسرو بن انوشیروان بن قباد بن فیروز بن یزدجرد بن بهرام جور بن یزدجرد بن شاپور بن شاپور ذوالاکتاف بن هرمز بن نرسی بن بهرام بن بهرام بن هرمز البطل بن شاپور بن اردشیر بن بابک بن ساسان بن بابک بن ساسان بن بهمن بن اسفندیار بن یستاسف بن لهراسب بن سیاوش بن لهراسب بن آهو جنگ بن کیقباد ب کی فشین بن کی ابیکه بن کی منوش بن نوذر بن منوش بن منوشورد بن منوشجهر بن نسرو سنج بن ایرج بن افریدون بن اتبین بن جمشید بن بحوجهان بن اینکهد بن اوشهنج بن فراوک بن سیامک بن میشی بن کیومرث.<ref>{{پک|ملکزاده| ۱۳۸۱|ک= سرگذشت صفاریان برگرفته از تاریخ سیستان|ص= ۲۴}}</ref>}}
== سالهای ابتدایی ==
پدر عمرولیث چهار پسر داشت به نامهای یعقوب، عمرو، علی، طاهر و هر کدام ازاین پسرها مشغول به کاری بودند. عمرولیث همزمان با یعقوب زندگی روستایی در قرنین را ترک کرد و به قولی شغل استربانی یا نجاری یا بنایی داشت و یعقوب بعد از به قدرت رسیدن، او را به امارت خراسان گماشت و پایتخت آنها نیز شهر زرنج بود. وی در بیشتر سفرهای جنگی یعقوب او را همراهی میکرد و در جنگی که بین یعقوب و محمد بن واصل اتفاق افتاد غنائم زیادی به یعقوب رسید و در تقسیم این غنائم بین عمرو و یعقوب کدورتی حاصل شد و عمرو با قهر به سیستان رفت، یعقوب از این جریان وحشت کرد زیرا تصورش این بود که عمرو سر به طغیان برداشته و این رنجش تا نبرد دیرالعاقول ادامه داشت و یعقوب وقتی در این جنگ شکست خورد نامه ای برای برادر نوشت و از او دلجویی کرد، نهایتاً عمرو با بازگشت به خوزستان برادر را که در اواخر عمر خود بود، خشنود ساخت.<ref>{{پک|اشپولر|۱۳۶۹|ک=تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی|ص=۱۵۴}}</ref>
== حیات سیاسی ==
زمانی که یعقوب بر اثر قولنج در گذشت نابسامانیهایی در وضعیت سپاهیان پدید آمد و گویا قهر کوتاه مدت عمرو و بازگشت او، باعث شده بود علی به جانشینی امیدوار شود و طرفدارانی نیز میان سپاهیان داشت. اما مهر و محبتی که توسط یعقوب بین سپاهیان به وجود آمده بود مانع ازهم پاشیدن آنها شد و گفته شده این اختلاف دو روز بیشتر طول نکشید و علی توسط یکی از سرداران قدیمی یعقوب به نام شاهین بن روشن از برادر پوزش خواست و در نهایت با برادرش عمرو بیعت کرد اما علی همچنان ناراضی بود و گاه و بیگاه مخالفت میکرد و عمرو که در آغاز کار و معامله با خلیفه بود به ناچار او را زندانی کرد و این کار فقط از روی ناچاری و سیاست حفظ یکپارچگی لشکر بود اما علی از زندان میگریزد و با دشمنان عمرو متحد میشود و با سردارانی مانند خجستانی و رافع بن هرثمه ارتباط پیدا میکند و به برادرش خیانت میکند. عمرو بعد از اینکه به اطاعت خلیفه در میآید و مناطقی را تحت حکمرانی میگیرد برای تقویت بنیان حکومتش و جلب رضایت و دلداری از طاهریان تصدی مناطقی را به آنان داد تا خرسندی آنها را جذب کند و از این جهت آسودهخاطر باشد.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۴۰۲-۴۰۳-۴۰۴}}</ref>
=== کشمکش با خجستانی ===
با مرگ یعقوب و روی کار آمدن عمرولیث در اکثر متصرفات صفاریان شورش و غارت بروز کرد که یکی از آنها احمدبن عبدلله خجستانی، از امرای دورهٔ طاهریان و صفاریان و اهل خجستان از توابع بادغیس بود که در خراسان بنای طغیان و شورش گذاشت. عمرولیث وقتی از این موضوع مطلع شد محمدبن الحسین الدرهمی را در سیستان به نیابت خود گذاشت و با لشکری عازم خراسان شد.<ref>{{پک|یغمایی|۱۳۷۰|ک=تاریخ دولت صفاریان|ص=۱۱۸–۱۱۹}}</ref>
لشکر او به سه قسمت تقسیم میشد:میسره، میمنه، قلب سپاه. فرماندهی میسره را به علی بن لیث داد و میمنه را به فرزند خود محمد و خودش قلب لشکر را در اختیار گرفت اما با وجود محاصرهٔ نیشابور و دادن تلفات بسیار کاری از پیش نرفت که برخی علت آن را پیوستن علی بن لیث برادر عمرو به خجستانی میدانند، در هر صورت عمرو از محاصرهٔ نیشابور دست برداشت و به هرات رفت و در آن جا متوجهٔ روابط علی بن لیث با خجستانی شد و علی را به زندان افکند. در همین هنگام خجستانی به سیستان تاخت اما کاری از پیش نبرد و محمد بن حسن درهمی که نیابت حکومت سیستان را داشت به سختی با او مقابله کرد تا این که عمرو سپاهی به کمک او فرستاد و این باعث شد خجستانی به خراسان بازگردد.<ref>{{پک|یغمایی|۱۳۷۰|ک=تاریخ دولت صفاریان|ص=۱۱۸–۱۱۹}}</ref>
طبقات مذهبی خراسان به دلیل لوایی که عمرولیث از خلیفه گرفته بود در جنگ عمرو با خجستانی در خراسان کمک زیادی به عمرو کردند، اهل نیشابور نیز به طرفداری از صفاریان روی آوردند اما خجستانی بار دیگر قدرتش را بر این شهر اعمال کرد.<ref>{{پک|فرای|۱۳۶۳|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۰۳}}</ref>
عمرو سعی کرد با دادن سپهسالاری کل خراسان به ابوطلحه منصوربن مسلم با او متحد شود و از آن جایی که ابوطلحه به دلیل قتل برادرش به دست خجستانی از او کینه داشت به سپاه عمرو پیوست اما باز هم کاری از پیش نرفت. احمدبن عبدلله خجستانی در سال۲۶۸ق بعد از این که توانست طخارستان و هرات را تصرف و زرنج را غارت کند در نیشابور به دست جمعی از غلامان خویش به قتل رسید و فتنهٔ او پایان یافت و عمرو از این جهت آسودهخاطر شد.<ref>{{پک|یغمایی|۱۳۷۰|ک=تاریخ دولت صفاریان|ص=۱۱۹}}</ref>
=== سفرهای جنگی عمرو به فارس ===
در منابع دو سفر جنگی عمرو به فارس در اوایل حکومتش ذکر شده که اولی در سال ۲۶۶ و دیگری در سال ۲۶۸ اتفاق افتاد.<ref>{{پک|پرویز|1347|ف=عمرو لیث و تلاش او در ایجاد وحدت ایران|ک=بررسیهای تاریخی}}</ref>
==== شورش فارس ====
عمرو در سیستان بود که به او خبر رسید والی فارس محمد بن لیث بن روح مبلغ مقرر وجه نقد، هدایا و.. را که باید برای خلیفه میفرستاد، نفرستاده و احمد بن عبدالعزیز عامل خراج نیز با او همکاری کردهاست، در همان زمان وزیر معتمد، صاعد بن مخلد نامه ای به عمرو نوشت و خواستار دریافت مالیات فارس شد، عمرو در جواب نوشت که بخاطر شورش خجستانی نتوانسته به امور فارس رسیدگی کند و بعد از فرستادن نامه پسرش محمد را به نیابت از خویش در سیستان گماشت و خودش به سمت فارس حرکت کرد، عمرو بعد از رسیدن به فارس دو تن از سردارانش را مسئول دفع شورش و جنگ با احمد بن لیث کرد و محمد بن عبدالله کرد (محمد از امرای شورشی سپاه یعقوب لیث بود). سرداران شورشیان را سرکوب کردند و روسای آنان را اسیر ساختند و محمد بن لیث و احمد بن عبدالعزیز بخاطر پیروزیهای عمرو ترسیده و فارس را ترک کردند.<ref>{{پک|پرویز|1347|ف=عمرو لیث و تلاش او در ایجاد وحدت ایران|ک=بررسیهای تاریخی}}</ref>
==== درگیریهای عمرولیث و خلیفه در فارس ====
زمانی که قیام زنگیان سرکوب شد و موفق آرامش خاطری از آن جانب قلمرو پیدا کرده بود، در همین زمان محمد بن طاهر امیر پیشین خراسان که از اسارت یعقوب به بغداد گریخته بود کوشید تا خلیفه را قانع کند که رافع را نماینده خویش در خراسان خواند و خودش را هم به عنوان امیر به رسمیت بشناسد، خلیفه نیز به همین ترتیب عمل کرد و عمرو را از تمام حکومتهایش برکنار کرد و اقدامات خود را برای بیرون کردن عمرو از فارس آغاز کرد، در همان سال احمد بن عبدالعزیز که در دوران حکومت یعقوب لیث سپهسالار او و پس از مرگ وی در خدمت حکومت بغداد درآمده بود، به حکومت فارس و کرمان منصوب شد.
صاعد بن مخلد ذوالوزارتین وزیر موفق به فارس رفت و حمله همهجانبه ای را علیه حکومت صفاری آغاز کرد، عمرو به همراه پسرش با تمام سرعتی که در توان داشت، راهی فارس شد اما از احمد بن عبدالعزیز شکست خورد، عمرو عقبنشینی کرد و به سیرجان رفت، او یک بار دیگر به فارس تاخت و در سال ۲۷۴ موفق خودش به فارس آمد و عمرو بار دیگر به کرمان عقبنشینی کرد، در طی این وقایع ابوطلحه حاکم خراسان به عمرو خیانت کرد و از خلیفه حمایت کرد و محمد پسر عمرو به هنگام عقبنشینی عمرو در میانه راه درگذشت. به نظر میرسید که خلافت قدرت پیشین خود را دوباره به دست آورده باشد اما تهدیداتی که از شام و بواسطه فعالیتهای طولونی و دولت بیزانس، دستگاه خلافت را مورد حمله قرار داده بود، موفق را به صلح با عمرو مایل کرد و در سال ۲۷۵ موفق حکومت خراسان، فارس و کرمان را به عمرو سپرد و دستور داد تا نام عمرو را بر علمها، نیزهها و سپرها نوشتند و عمرو نیز در عوض پذیرفت سالانه ده میلیون درهم به بیت المال خلیفه بفرستد، با این حال موفق نام وی را از علمها و سپرها پاک کرد و به احمد بن عبدالعزیز فرمان داد بار دیگر به فارس بتازد، عمرو لیث نیز در تلافی نام موفق را از خطبهها بینداخت و احمد را شکست داد و به سوی اهواز پیش راند، پس از آن عمر با اسماعیل بن بلبل وزیر به گفت و گو نشست و در پی آن میان امیر صفاری و خلیفه بغداد صلح شد.<ref>{{پک|فرای|۱۳۶۳|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۰۴–۱۰۵}}</ref><ref>{{پک|فرای|۱۳۹۳|ک=عصر زرین فرهنگ ایران|ص=۲۱۵}}</ref><ref>{{پک|پرویز|۱۳۴۷|ف=عمرو لیث و تلاش او در ایجاد وحدت ایران|ک=بررسیهای تاریخی}}</ref>
=== درگیری با رافع بن هرثمه ===
در سال ۲۶۸ خجستانی کشته شد و رافع بن هرثمه که در گذشته از حامیان طاهریان و سردار سابق سپاه بود، فرماندهی سپاهیان شورشی را برعهده گرفت، او توانست از ری تا هرات را زیر سلطه خود درآورد، رافع به نیشابور لشکر کشید، ابوطلحه که عامل عمرو لیث در خراسان بود، با رافع مقابله نکرد و به مرو گریخت. عمرو لیث پس از رفع مشکلات در فارس و کرمان به هرات آمد و رافع را شکست داد و برای نیشابور عامل دیگری معین کرد. رافع بن هرثمه در مروالرود به صورت اتفاقی با ابوطلحه مواجه شد، آنها بر ضد عمرو لیث متحد شدند اما ابوطلحه یک شب از غفلت رافع استفاده کرد و عده زیادی از سپاهیان رافع را کشت، رافع فرار کرد و ابوطلحه به مرو رفت، عمرو لیث نامه ای به ابوطلحه فرستاد و او را به فرمانبرداری از خود دعوت کرد اما ابوطلحه قبول نکرد، سرانجام در نیشابور جنگی بین ابوطلحه و عمرو لیث درگرفت که باعث شکست ابوطلحه شد و در این جنگ هفت هزار نفر از سپاه ابوطلحه کشته شدند و خود اوفرار کرد. در ماورالنهر اسماعیل بن احمد برادر امیر نصر وی را یاری داد و ابوطلحه در سال ۲۷۱ بر مرو دست یافت و در آخر همین سال میان او وعمرو لیث صلح شد و امیر صفاری وی را به نیابت از پسرش محمد لیث والی خراسان کرد. بعد از آن طی درگیریهای عمرو و خلیفه در فارس ابوطلحه از عمرو برگشت و حامی خلیفه شد. در سال ۲۷۹ معتضد به خلافت رسید، از نظر خلیفه جدید رافع فرد مطیع و فرمانبرداری نبود و ارزش خود را به عنوان وزنه تعادل در برابر قدرتگیری صفاریان از دست داده بود، در این زمان حکومت سامانیان در شرق پی ریزی شده بود و احتمالاً از نظر دستگاه خلافت وضعیت و رفتار آنها برای پیمان و همکاری بهتر از رافع بنظر میرسید. معتضد فرمان امارت خراسان را دوباره به عمرو بخشید و از رافع که در ری بود، خواست تا سپاه خود را از شهر تخلیه کند و احمد بن عبدالعزیز را مأمور بیرون راندن رافع از ری کرد. رافع ناچار به گرگان گریخت اما باز به ری بازگشت، وی در پی یافتن متحد خلیفه عباسی را انکار کرد و توانست حمایت محمد بن زید را جلب کند و محمد به او قول داد که جنگجویان دیلمی به او کمک خواهند کرد، درهمین زمان منصور بن محمد بن نصر یکی از فرماندهان عمرو که از وی رنجیده بود، به رافع پناه آورد و علاوه بر او، دو پسر علی بن لیث، لیث و معدل نیز به رافع پیوستند. رافع فرمان داد در طبرستان و گرگان به نام علویان خطبه بخوانند، دست کشیدن آشکار از تابعیت خلافت عباسی امتیازی معنوی به عمرو داد که با استفاده از آن توانست حمایت اهل سنت و طبقات مذهبی خراسان را جلب کند. بعد از آن عمرو به خراسان تاخت، در زمانی که او در سرخس بود، رافع بن هرثمه نیشابور را گرفت و در نظر داشت تا آنجا را مرکز تدارکات نظامی خود کند، او در این شهر نیز به نام علویان خطبه خواند و جامه سیاه که شعار عباسیان بود را به جامه سفید که شعار علویان بود، تغییر داد. او همچنین معتضد را متهم نمود که برای رسیدن به قدرت، مرگ عم خویش معتمد را تسریع کردهاست. عمرو محمد بن زید را نسبت به رافع بدبین کرد و کمکی از جانب محمد برای او فرستاده نشد البته بعدها عمرو به پاس این خدمت طبرستان را به او واگذار کرد. در جنگی که بین عمرو و رافع رخ داد، در ابتدا رافع عمرو را شکست داد ولی عمرو مجدداً بازگشت، رافع از نیشابور رانده شد، در بیهق و طوس شکست خورد و سرانجام در خوارزم در سال کشته شد. هنگام جنگ لیث و معدل اسیر شدند، عمرو آنان را آزاد کرد تا نزد پدرشان بروند اما آنها نپذیرفتند و در خدمت عمرو ماندند.<ref>{{پک|فرای| ۱۳۶۳|ک= تاریخ ایران کمبریج|ص= ۱۰۳}}</ref><ref>{{پک|فرای| ۱۳۶۳|ک= تاریخ ایران کمبریج|ص= ۱۰۵–۱۰۶}}</ref><ref>{{پک|فرای|۱۳۶۳|ک= عصر زرین فرهنگ ایران|ص= ۲۱۵}}</ref><ref>{{پک|اشپولر|۱۳۴۹|ک=تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی|ص=۱۳۱}}</ref><ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۱۰۸–۱۰۹}}</ref><ref>{{پک|پرویز|1347|ف=عمرو لیث و تلاش او در ایجاد وحدت ایران|ک=بررسیهای تاریخی}}</ref>
== واپسین سالها و مرگ ==
==== روابط عمرو با خلفا ====
رابطهٔ خلافت عباسی با صفاریان و بالاخص عمرولیث دارای تنوع و پیچیدگیهای خاصی بود.
این رابطه بنا بر مقتضیات زمان و شرایط سیاسی هر کدام، گاه به صورت خصمانه و گاه توأم با مدارا دنبال میگردید و به نوعی میتوان گفت با فراز و فرودهای قدرت طرفین و متناسب با گسترهٔ نفوذ یا دامنهٔ نیازشان در موقعیتهای خاص تعیین میشد. زمانی که عمرولیث به جای برادر نشست هرچند هدفهای او را که ایجاد یک دولت تازه به کمک شمشیر و با نیروی عیاران و جنگجویان محلی بود، دنبال میکرد، باز به قدر یعقوب سرسخت و آشتی ناپذیر نبود و در نامه ای که برای خلیفه نوشت، ضمن اعلام وفات یعقوب، در حق خلیفه اظهار سمع و طاعت کرد. خلیفه هم آنچه را که تعلق به یعقوب داشت با عنوان صاحب شرطهٔ بغداد و سامرا به وی واگذار کرد و عمرو نیز پرداخت سالیانه بیست میلیون درهم را به خزانهٔ خلیفه تعهد کرد. البته به نقل از کمبریج یک میلیون درهم و به نقل از تاریخ سیستان بیست هزار درهم.<ref>{{پک|زرینکوب|۱۳۶۸|ک=تاریخ مردم ایران|ص=112-113}}</ref>
عهد و لوای خلیفه در ستیز عمرو با خجستانی در خراسان کمک شایانی به وی کرد زیرا اکنون غازیان و طبقات مذهبی خراسان از وی حمایت میکردند.
عمرو در این زمان نفوذ زیادی بر خلیفه داشت و اعتبار او حتی در مکه نیز که از قلمروی وی فاصلهٔ زیادی داشت بالا بود تا جایی که در مراسم حج سال ۲۶۷ ق علم عمرو را بر جانب راست منبر پیامبر آویختند، همچنین با رضایت عمرولیث بود که خلیفه موفق شد به وسیلهٔ برادر خود الموفق، صاحب الزنج را در مختاره در جنوب بصره محاصره و مغلوب کند و بعد از پانزده سال جنگ و درگیری سرانجام با قتل صاحب الزنج نهضت بردگان را که لطمه ای بزرگ به حیثیت خلافت وارد کرده بود از میان بردارد. اما این روند در سالهای بعد مطابق میل عمرو پیش نرفت، چرا که از یک سو درگیری او با رقبایی همچون خجستانی و رافع بن هرثمه در خراسان و از سوی دیگر دسیسههای محمد بن طاهر امیر پیشین خراسان که از اسارت یعقوب به بغداد گریخته بود موقعیت عمرو را متزلزل ساخت و موفق برادر خلیفه نیز که منتظر چنین فرصتی بود را بر آن داشت تا با نظر محمد بن طاهر، رافع را به نمایندگی خویش در خراسان بگمارد و محمد را نیز رسماً به امارت بشناسد و در سال ۲۷۱ ق عمرو را از خود براند. پس از آن لشکریان خلیفه، عمرو را که در فارس به سرکوبی شورشهایی مشغول بود، شکست دادند و از فارس بیرون راندند و کوشش عمرو از سوی کرمان برای باز پسگیری فارس نیز، در مقابل موفق ممکن نشد و به نظر میرسید که یکبار دیگر قدرت خلافت رو به تثبیت و فزونی است. ولی با تهدیدی که از سوی مغرب و از جانب مصر و بیزانس روی نمود، دستگاه خلافت را بر آن داشت تا مجدداً با عمرو از در آشتی درآید و او را مجدداً بر مسند حکومت فارس و خراسان و مشرق ابقا نماید.<ref>{{پک|فرای|۱۳۹۳|ک=عصر زرین فرهنگ ایران|ص=۱۱۴–۱۱۵}}</ref>
از طرفی دفع طغیان رافع را نیز بر عمرولیث واگذاشت، همچنین از سکههایی نیز که عمرو در فارس زدهاست آنچه باقی است نشان میدهد که در فارس هم به رغم لشکرکشیهای خلیفه حکومت وی تا همین ایام همچنان باقی بودهاست. عمرو که در این زمان رابطهٔ خود با خلیفه را مساعد میدید از وی خواست تا ولایت ماوراءالنهر را نیز به وی واگذار کند و آنچه را که طاهریان در امارت خراسان داشتهاند از وی مضایقه نکند، خلیفه نیز علیرغم میل باطنی، اسماعیل سامانی را در حضور حاجیان خراسان عزل کرد و عهد ولایت ماوراءالنهر را با خلعت و هدایای مناسب برای عمرو ارسال کرد اما وی ضمن اظهار خرسندی و سپاس در جواب خلیفه گفت:<ref>{{پک|فرای|۱۳۶۳|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۰۵}}</ref>
{{quote|این را چه خواهم کرد که این ولایت از دست اسماعیل بن احمد بیرون نتوان کرد مگر به صد هزار شمشیر کشیده.}}
به نظر میآید که این سخن اشارتی بود به آن که خلیفه در نهان اسماعیل را تشویق به مقاومت در برابر عمرو کرده بود و عمرو هم از این امر بیخبر نبود.<ref>{{پک|فرای|۱۳۶۳|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۰۵}}</ref>
به هر حال علاقه ای که عمرو به بسط قلمرو خویش داشت سرانجام موجب شکست و مرگ وی شد، چرا که عمرو برای ضبط و تصرف این ولایت جدید آهنگ ماوراءالنهر کرد و در جنگی که در سال ۲۸۷ ق بین سپاهیان او و سپاه اسماعیل سامانی روی داد، به اسارت درآمد.<ref>{{پک|فرای|۱۳۶۳|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۰۵–۱۰۶}}</ref> زمانی که عمرو در عمارت نصر بن احمد محافظت میشد نامه ای به سیستان فرستاد مبنی بر اینکه در ازای آزادیاش مبلغ دو میلیون درهم بپردازند و آن را به خلیفه تسلیم نمایند، زمانی که نامهٔ او رسید سران سپاه به پسران محمد یعنی نوادگان عمرو (طاهر و یعقوب) گفتند:<ref>{{پک|ملکزاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|ص=۷۳}}</ref>
{{quote|توجه به این که در نبرد پیش آمده تنها عمرو بود که جنگید و چون کاری از پیش نبرد، اسیر شد و اموالش به غارت رفت و ما از مهلکه خارج شدیم و آنچه که در خراسان و سیستان روی داد، به وقوع پیوست و با تو که طاهری بیعت شد و تو نیز از خزائن عمرو به ما کرم کردی و… با این تفاصیل نه برای تو و نه برای ما هیچ صلاح نیست که عمرو آزاد شود؛ زیرا اگر او از بند رها شود نه تو باقی میمانی و نه ما. و دیگر اوضاع در اختیارمان نخواهد بود}}
در نهایت طاهر به دلیل اینکه نمیخواست قدرت خود را از دست بدهد در انجام این امر کوتاهی کرد و در این بین اقداماتی نیز از طرف سبکری انجام شد و او ابتکار عمل را به دست گرفت و به عنوان حل و فصل مسائل در صدد برآمد تا از فرصت به دست آمده استفاده کند.<ref>{{پک|ملکزاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|ص=۷۴}}</ref> در نهایت بعد این وقایع طاهر و یعقوب فردی را به سوی عمرو فرستادند و از اینکه فدیهٔ آزادی او را نفرستادند عذرخواهی کردند و بهانهٔ آنها این بود که پسران شهفور و محمدبن حمدان بر حکومت استیلا یافته بودند و در صدد دفع آنها بودند و گفتند حال سعی میکنیم تا آنچه خواستهای تهیه کنیم.
در این بین محمد بن وصیف سجزی از شعرای این عصر برای عمرو شعری سرود و فرستاد که عمرو بعد از خواندن آن امیدش را از دست داد و دل از ای دنیا کند.<ref>{{پک|ملکزاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|ص=۷۵–۷۶}}</ref>
{{quote|کوشش بنده سبب از بخشش است
کار قضا بود و ترا عیب نیست
بود و نبود از صف ایزدست
بنده درمانده بیچاره کیست
اول مخلوق چه باشد زوال
کار جهان اول و آخر یکی ست
قول خداوند بخوان:فاستقم
معتقدی شو و بر آن بربایست}}
چند روز بعد معتضد عباسی از امیر اسماعیل سامانی خواست که عمرو را به بغداد بفرستد.
اسماعیل نیز که جز فرستادن او چاره ای نداشت به او گفت:<ref>{{پک|ملکزاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|ص=۷۶}}</ref>
{{quote|مرا نبایست که تو بر دست من گرفته شوی و جون گرفته شدی، نبایست کآنجا فرستم و نخواهم که زوال دولت شما بر دست من باشد. اکنون فرمان او نگاه دارم و تو را بر راه سیستان با سی سوار بفرستم، جهد کن تا کسی بیاید و ترا بستاند، تا ترا عذر باشد و تازیان ندارد.}}
اسماعیل، عمرو را همراه خادمی به نام اشناس فرستاد و سی روز در دهی به نام نِه ماندند، این در حالی بود که هیج سراغی از عمرو در سرزمینش گرفته نمیشد و به همین خاطر اشناس به او گفت «ای امیر، در همه عالم کسی تو را خواستار نیست»
و عمرو پاسخ داد<ref>{{پک|ملکزاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|ص=۷۷–۷۸}}</ref>
{{quote|ای استاد! من بر سر پادشاهی چدن استاد بودم بر سر کودکان. چون کودکان از دستِ استاد رهایی یابند، کسی خواهند که باز آن جا باید نشست.}}
در نهایت او را به بغداد نزد خلیفه بردند و در آنجا او را بر روی شتری دو کوهانه عظیم، که خودش برای خلیفه به عنوان هدیه فرستاده بود نشاندند.
عبدالله بن معتز که عمرو را روی آن شتر دید فهمید که آن شتر را عمرو فرستاده پس شعری با این ابیات گفت:<ref>{{پک|ملکزاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|ص=۷۷–۷۸}}</ref>
{{quote|ای صفار همانا که عزت و مناعت طبع برای تو کافی است که بدان شادمان میشوی و بدان وسیله فرماندهی سپاه میکنی، سوار بر شترهایی هستند و درک نمیکنند گویی که سوار بر شتری است که اسیری را رهبری میکند.}}
وقتی عمرو را پیش خلیفه بردند مورد توجه قرار گرفت و معتضد خواست تا در ازای خدماتی که او به اسلام کرده آزادش نماید اما انجام آن را به نوبت دیگری موکول کرد و در این فاصله معتضد بیمار شد. بدرالکبیر با عمرو خصومت فراوانی داشت و به خلیفه گفت چون او طمع دارد که همهٔ حکومت جهان را بگیرد باید او را کشت و بنا به این دستور خلیفه دستور قتل عمرو را صادر کرد اما وقتی حکمش اجرا شد از کردهٔ خود پشیمان شد و دستور داد تا بدر را هم بکشند و خود خلیفه هم مدت کوتاهی پس از این ماجرا در پانزدهم جمادی الآخر ۲۸۸ق در گذشت.<ref>{{پک|ملکزاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|ص= ۷۸}}</ref>
=== رویارویی عمرو لیث با اسماعیل سامانی ===
==== قدرتگیری سامانیان ====
هرج و مرج در خراسان و شورش رافع بن هرثمه و عبدالله خجستانی و قیام یعقوب باعث شد قدرت جدیدی در شمال شرقی ایران به وجود آید. سامانیان از سلسلههای بزرگ ایرانی بودند که معاصر با صفاریان در ماورالنهر و خراسان قدرت گرفتند. قدرت سامانیان از سال ۲۰۴ق رو به افزایش نهاد. این خانواده که سابقاً زرتشتی بودند از طرف خلیفه و طاهریان مأمور فرمانداری شهرهای سمرقند و چاچ شدند. مبارزات یعقوب در جنوب ایران و عراق و هرج و مرج در قلمرو یعقوب بعد از مرگ او باعث شد که سامانیان نفوذ خود را در ماورالنهر و خراسان گسترش دهند در حالیکه مرکز قدرتشان در ماورالنهر بود. جنگ و جدالهای دائمی برای کسب قدرت در نقاط مختلف ایران زمینه را برای تکامل و توسعه قدرت سامانیان فراهم کرد. در همین زمان رابطه عمرو و خلیفه با وجود هدایائی که برای خلیفه فرستاده میشد، بدتر شد و این وضعیت تأثیر به سزایی در سقوط عمرو داشت.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک= تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۱۱۶–۱۱۷}}</ref>
==== درگیری میان صفاریان و سامانیان ====
محمد بن عمرو خوارزمی از جانب عمرو لیث حاکم خوارزم بود، در زمان غیبت او اسماعیل بن احمد شخصی را به خوارزم فرستاد و عمرو لیث برای اینکه از خوارزمی حمایت کند، سپاهی را به بلخ فرستاد. اسماعیل سامانی قصد نداشت که با عمرو لیث بجنگد ولی عمرو به جنگ اصرار کرد و نتیجه آن به نفع اسماعیل خاتمه یافت. عمرو لیث از یک طرف برای جبران شکست از سامانیان و از طرف دیگر در ازای دفع رافع بن هرثمه از خلافت حکومت ماورالنهر را طلب کرد و وعده داد که در این صورت طبرستان را از وجود علویان پاک میکند. زمانی که نامه عمرو لیث به معتضد رسید، او مثل خلفای پیشین که در ارتباط با یعقوب صفاری به حیله متوصل شدند، در مقابل عمرو سیاست دوجانبه و حیله گرانه ای را پیش گرفت، او که از قدرتگیری بیشتر عمرو هراس داشت، حکومت ماورالنهر را به عمرو سپرد ولی از دیگر سو به اسماعیل سامانی پیغام فرستاد که ما تو را عزل نکردیم و این چنین این دو حکومت را در برابر هم قرار داد.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک= تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۱۱۶–۱۱۷}}</ref>
با توجه به موقعیت پیش آمده و سیاستهای مطرح شده عمرو لیث و اسماعیل سامانی چاره ای جز رویارویی با یگدیگر نداشتند، عمرو لشکریان خود را آماده نبرد کرد، امیر اسماعیل نیز در مقابل مردم ماورالنهر را برای جنگ بسیج کرد، سرانجام با وجود نارضایتیهای امرای صفاری از حضور عمرو در نبرد، او آماده جنگ شد و همراه سپاه به سوی بلخ رفت. به نظر میرسد در ابتدا اسماعیل سامانی حاضر به جنگ با عمرو نبود به همین خاطر در نامه ای به عمرو گفت که سرزمین وسیعی تحت اختیار توست و من حافظ سرحدات اسلام هستم پس بهتر است میان ما قرارداد مصالحه ای بسته شود اما عمرو پیشنهاد او را رد کرد، اسماعیل که راه گریزی از روبرو شدن با عمرو نداشت با سپاهیان خود از رود جیحون گذشت و در مدت کوتاهی سپاه عمرو شکست خورد، عمرو دستور عقب نشستی داد و با چند تن از سپاهیان خود بیراهه را ترجیح داد ولی اسبش در گل فرورفت و همراهان او را رها کردند، سپاهیان اسماعیل او را دستگیر کردند و عمرو در سمرقند زندانی شد.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک= تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۱۱۶–۱۱۷}}</ref>
==== دلایل شکست عمرو لیث از اسماعیل سامانی ====
# عدم اعتماد خلیفه به عمرو: مخالفت و اقدامات یعقوب علیه خلافت باعث شد تا خلیفه وقت معتضد به عمرو اعتماد نکند چراکه میترسید عمرو نیز راه یعقوب را درپیش گیرد.
# پشتیبانی خلیفه از اسماعیل سامانی: خلیفه اسماعیل را به عمرو ترجیح میداد و احتمالاً او را به جنگ با عمرو تشویق میکرد چونکه خاندان سامانی از سالها پیش بر ماورالنهر حکومت میکردند و مطیع خلیفه بودند و حرکتی علیه او نداشتند در حالی که عمرو مانند یعقوب بارها از فرمان خلیفه سرپیچی کرد و با سپاه خلیفه جنگید.
# حمایت مردم ماورالنهر از اسماعیل سامانی و اعتمادشان به او: زمانی که سپاه عمرو به بخارا نزدیک شد اسماعیل به مردم گفت که قصد عمرو از لشکرکشی به ماورالنهر به دست آوردن غنائم و قتلعام مردم است، مردم ماورالنهر که به گفتههای اسماعیل اعتماد داشتند بسیج شدند و در جنگ شرکت کردند.
۴. عدم اعتماد و آزردگی سپاهیان نسبت به عمرو: رفتار عمرو، مال دوستی و سختگیری او در بخشش و پرداخت مواجب، استخدام جاسوس و عدم مشورت با بزرگان یه خصوص در امور نظامی موجب نارضایتی بسیاری از سپاهیان عمرو شد.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک= تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۱۱۶–۱۱۷}}</ref>
== صفاریان پس از عمرو ==
پس از شکست عمرو، امیر اسماعیل نسبت به عمرو گذشت نشان میداد و تصمیم داشت او را آزاد کند، دلیل این تصمیم را میتوان مسئله آگاهی امیر اسماعیل از قصد و نیت خلیفه دانست ک از مکر و حیله او باخبر بود، طی مکاتبات و گفتوگوهایی که انجام شده بود، قرار شد که عمرو با پرداخت ۲ میلیون درهم آزاد شود اما بزرگان و سرکردگان سپاه عمرو به طاهر گفتند که آزادی عمرو باعث از دست دادن قدرت وی خواهد شد و طاهر و فرماندهان سپاه به خاطر کوتاهی در جنگ و کارهای ناپسندی که در نبود عمرو انجام داده بودند، مجازات خواهند شد، طاهر که برای مدتی طعم فرمانروایی را چشیده بود نمیخواست قدرت خود را از دست بدهد پس مدتی گذشت اما عمرو از طرف نوادهاش هیچ پاسخی دریافت نکرد، عمرو پس از مدتی تعلل آنها فقط داستانهای دروغین دریافت کرد، سرانجام عمرو لیث صفاری که از کمک خاندانش ناامید شده بود، حقیقت را دریافت و تن به سرنوشت سپرد و به بغداد فرستاده شد. با این حادثه دولت صفاری از دوران قدرتمند خود خارج شد و دیگر هرگز موقعیتی که در دوران یعقوب و عمرو لیث صفاری را به دست آورده بود، تجربه نکرد.<ref>{{پک|بجنوردی| ۱۳۹۴|ک= تاریخ جامع ایران|ص=۴۱۴}}</ref>
دوره دوم حکومت صفاریان با امارت طاهر نواده عمرو لیث آغاز میشود، از آغاز فرمانروایی طاهر تا گشودن سیستان به دست سپاه سامانی ده سال طول کشید. طاهر بهطور مشترک با برادرش یعقوب به حکمرانی میپرداخت، او به سبب علاقه مفرطی که به عیاشی داشت خزانه حکومت را به باد داد، در این زمان مجریان واقعی حکومت صفاری لیث بن علی در پایتخت و سبکری در فارس بودند. لیث بن علی و برادرانش معدل و محمد هر کدام در مدتی کوتاه در زرنگ قدرت را به دست گرفتند اما در دویست و نود هشت مقتدر عباسی منشور حکومت سیستان و سرزمینهای شرقی را به احمد بن اسماعیل سامانی بخشید، سامانیان محمد و معدل را دستگیر کردند و به بغداد فرستادند و حاکمی سامانی برای سیستان برگزیدند. آخرین امیر صفاری خلف بن محمد بود که پس از مرگ پدرش به حکومت رسید، حکومت صفاریان زمانی که سبکتگین غلام اسبق سامانیان حکومت خود را در غزنه پایهگذاری کرد و بست را گرفت، با تهدید جدی ماجه شد. با مرگ خلف بن احمد در سیصد و نود و دو سیستان به قلمرو غزنویان اضافه شد و سلسله صفاریان از بین رفت.<ref>{{پک|بجنوردی| ۱۳۹۴|ک= تاریخ جامع ایران|ص=۴۱۳–۴۱۴}}</ref>
== میراث ==
مطالعهٔ آثار مورخین که از قرن سوم هجری به بعد باقی مانده نشان میدهد شهرها و روستاها در عهد صفاریان توسعه و مرمت بسیار یافتهاست. از وقایع تاریخی که در این عصر در شهرهایی مثل خراسان سیستان، فارس، خوزستان تا بنادر خلیج فارس روی داده نتیجه گرفته میشود امرای صفاری به آبادانی شهرها و مناطق تحت فرمانروایی خود علاقه داشتهاند و بیشتر از همه به ساختن کاخ، کوشک، ابنیه، قلاع، رباط و ساختن راهها و سراها و احداث پلها و مساجد میپرداختند و در هر شهری برای ساختن بندها دستوراتی میدادند، ایالت سیستان خصوصاً در این دوره بسیار آباد بود. شهرهایی مثل بست و نیشابور نیز مورد توجه ویژهٔ صفاریان قرار گرفتند.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۲۲۵–۲۲۶}}</ref>
در نیشابورعمرولیث بازاری مقابل جامع شهر بنا کرد و عمارات متعدد ساخت و مسجد جامع بزرگی ساخت که مقابل میدانی معروف به لشکرگاه واقع بود.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۲۲۶}}</ref> و دارای چهار صحن است و سقف آن بر ستونهایی از آجر متکی است و اطراف مسجد سه رواق است و امارت بزرگ مسجد با کاشی زراندود آراسته شدهاست و خود مسجد یازده در دارد دارای ستونهای مرمر و سقفهای دیوارها پاکیزه و آراستهاست.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۲۲۷}}</ref>
دارالاماره نزدیک مسجد جامع بود البته در کتاب شهرهای معروف ایران تألیف کلارت مسجد جامع نیشابور از ساختههای ابومسلم ذکر شده که عمرولیث ضمن اینکه آن را تعمیر کرد مواردی نیز به آن افزود.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۲۲۶}}</ref>
در راه سیستان به کرمان بین کاونیشک و کندر، رباطی است که عمرولیث آن را ساختهاست. شهر سنج از نواحی کرمان را نیز عمرولیث بنا کردهاست. مسحد جامع عتیق شیراز را که جزو ابنیهٔ مهم این شهر محسوب میشود عمرولیث بنا کرد و این مسجد در طی قرون به دلیل سوانح مختلف از جمله زلزله آسیب فراوانی دید و در دورههای بعد مرمت شد و تغییراتی در آن رخ داد.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۲۲۷–۲۲۸}}</ref>
== منش و حیات فردی ==
بعد از مرگ یعقوب عمرو سعی کرد تا از رفتار او پیروی کند و همچنین کارهای خیر زیادی نیز انجام داد، او در تلاش بود بیشتر به این کارها بپردازد اما فرصت پیدا نکرد. عمرو بخشنده بود و وقتی کسی برای او پارچهٔ زربفت آورده بود به او بیست هزار دینار بخشید و به تعداد غلامان آن را تکهتکه کرد و به هر یک تکه ای عطا کرد. عمرو معتقد بود «چه اندر شکم بنجشک نباشد اندر شکم گاو گرد آید» و به هیچ زیر دستی آسیب نمیرساند.<ref>{{پک|ملکزاده|۱۳۸۱|ک=سرگدشت صفاریان برگرفته از کتاب سیستان|ص=۸۴}}</ref>
عمرو ظاهری گندمگون داشت و از یک چشم نابینا بود، گردیزی او را مردی بسیار هوشیار و روشنرای میداند. بیهقی هم او را در تحمل مصایب و استواری اراده و پذیرش حکم خداوند در جریان مرگ فرزندش، محمد، ستایش میکند.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک= تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۱۱۹}}</ref>
البته عمرو در داشتن تدبیر و سیاست به پای یعقوب نمیرسید و بر خلاف یعقوب به تجملات و زندگی پر زرق و برق شاهانه روی آورده بود. عمرو به اندوختن مال اهمیت میداد و اموال و خزائنش بیشتر از خراج مالیات مناطق زیر سلطه و اموال امرای کشوری تأمین میشد.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۱۲۰}}</ref> عمرو به سپاهیان پاداشها و کمکهای مالی فراوانی میداد، او در ابتدای هر سال افراد سپاه را از نظر اسب، سلاح وغیره بازرسی میکرد و هدایایی در خور لیاقت به آنها میداد. عمرو برای اینکه متوجهٔ چگونگی رفتار و افکار امرای لشکری شود غلامانی را تربیت میکرد و آنها را به فرماندهان و امرای سپاهی میبخشید و دستمزد آنان را از اموال خاصهٔ خود میپرداخت و آنها نیز وظیفهای جز جاسوسی و خبر آوردن از اربابان خود نداشتند و این اقدام باعث ایجاد بیاعتمادی بین عمرو و امرایش میشد.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری| ۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان |ص= ۱۲۲}}</ref>
عمرو تدابیر نظامی نیز داشت و در اغلب لشکرکشیها کیسههای خالی حمل میکرد و یک بار که به باتلاق غیرقابل عبور رسید دستور داد تا کیسهها را از شن و ماسه پر کردند و راه عبور ایجاد کردند و به این ترتیب دشمن غافلگیر شد، در امور حکومتی با اطرافیان مشورت نمیکرد، مثلاً در جنگ با امیر اسماعیل سامانی با اینکه اطرافیان از او خواستند با سامانیان نجنگد یا دست کم شخصاً وارد جنگ نشود، پیشنهاد آنها را نپذیرفت و در نهایت نیز مغلوب شد.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری| ۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان |ص= ۱۲۲}}</ref>
== خانواده ==
عمرو یک پسر داشت به نام محمد که به علت بیماری در زمان حیات پدر در گذشته بود.<ref>{{پک|یغمایی|۱۳۷۰|ک= تاریخ دولت صفاریان|ص=۱۳۱}}</ref> به همین علت نیز بعد از دستگیری عمرو و زندانی شدن او در بغداد بزرگان لشکری و کشوری از جمله محمد بن شهفور و سرداران خراسان و بلال بن ازهر، از نقاط مختلف قلمروی صفاریان در بست جمع شدند و طاهر، پسر محمد بن عمرو لیث را به حکومت برگزیدند.<ref>{{پک|ترکمنیآذر، زمانی، پرگاری|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان|ص=۱۲۳}}</ref>
=== تبارنامه ===
{{تبارنامه صفاریان}}
== منبعشناسی ==
=== منابع اولیه ===
* صفاریان در سیستان موقعیت خوبی داشتند و در مورد آنها داستانهایی در دست است. روایات در مورد این خاندان دو گروه هستند: روایات تاریخی و روایات نیمهتاریخی که داستانی و حماسی هستند. روایات دور و نزدیک به مرکز خلافت هم قابل توجه است. در اینجا، نزدیکی زمان منبع به رویداد؛ ارتباط موضوعی منبع به دورهای خاص و اصیلبودن روایت و کشف داستانی یا واقعیبودن آن، پایهٔ دستهبندی منابع دوره صفاریان قرار گرفتهاست.<ref>{{پک|بجنوردی| ۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۵۹}}</ref>
==== فهرست منابع ====
* کتاب تاریخ سیستان اثری فارسیزبان است که برای برانگیختن غرور سیستانیها نوشتهشده. این کتاب توسط دو نویسنده، محمد موالی شمسالدین (تا ۴۴۸ ق) و دیگری محمود پسر یوسف اصفهانی (از ۴۶۵ تا ۷۲۵ ق) نوشتهشده. یکی از انگیزههای نگارش این کتاب این بوده که ایرانیان تلاشهای بسیاری برای رهایی از سلطه بیگانگان انجام دادند مثل همان نیازی که به آفرینش شاهنامهها و شاهنامه فردوسی احساس شدهاست.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۰}}</ref>
* کتاب احیاءالملوک اثری است که در سال ۱۰۲۸ ق توسط ملک شاه حسین، امیرزاده متأخر صفاری، در سیستان نوشته شده. این کتاب چهار فصل دارد، سیستان پیش از اسلام، سیستان در عصر اسلامی و دولتهای صفاری نخست و دوم و قدری از سوم، دورهٔ شامل ملک قطبالدین محمد تا سال ۱۰۲۷ ق یا ۱۶۷۱ م، و سرانجام شرح تجربههای شخصی نویسنده.<ref>{{پک|بجنودی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۱}}</ref>
* کتاب تاریخ بخارا اثر نرشخی است. در چند جا از یعقوب نام برده ولی به جزئیات نپرداخته، اما جریان جنگ عمرولیث را با جزئیات گفته. «ماجرای جنگ عمرولیث و امیر اسماعیل سامانی را با ذکر جزئیات جالبی که در هیچ منبع دیگری به این شکل یافت نمیشود ارائه کردهاست.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۲}}</ref>
* کتاب تاریخ جرجان اثر سهمی (وفات: ۴۲۷ق). «حاوی برخی اطلاعات فرهنگی دوران عمرولیث است.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۲}}</ref>
* کتاب مسالک و الممالک از اصطخری است که پارهای اطلاعات جغرافیایی میدهد. «گزارشی از روزگار جوانی یعقوب و برادران و برخی دیگر از اعضای خانوادهٔ او دارد.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۳}}</ref>»
* اثر جغرافیایی دیگری که برای بررسی اوضاع سیستان در زمان مورد نظر اهمیت دارد، احسنالتقاسیم مقدسی (زنده در سدهٔ ۴ق/۱۰م) است.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۳}}</ref>
* کتاب الملحق بذیلالروذراوری از ابوالحسین هلالالصابی است که قسمتی از حکمرانی خلف احمد در سیستان را روایت کرده. «درگیریهایش را با آل بویه و رابطهٔ او را با پسرانش عمرو و طاهر آوردهاند.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۴}}</ref> این اطلاعات تازه هستند و در منابع متأخرتر هم آمدهاند.
* کتاب جوامعالحکایات اثر عوفی در سال ۶۲۵ق نوشته شده ت. این کتاب در مورد موضوعات مختلف، حکایاتی دارد و ۳۸ حکایت در مورد یعقوب و برادرش عمرولیث دارد. «در میان این حکایتها فقط چند حکایت دربارهٔ یعقوب و عمرو قابل استفاده مورخ و دارای اطلاعات تاریخیاند.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۴}}</ref>
* کتاب الکامل فیالتاریخ اثر عزالدین ابن اثیر است که تا سال ۶۲۸ق حوادث مهم را آورده. ابن اثیر، کتاب طبری را کامل کرده و خلاصهای از آن را ارائه نموده. «وی با دقتنظری که در بین مورخین آن روزگاران بکلی بینظیر بودهاست به تدوین و مقایسه روایات و ضبط و نقل اطلاعات اهتمام کردهاست.<ref>{{پک|زرینکوب|۱۳۸۰|ک=تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=۲۷}}</ref> ابن اثیر در مورد دوره اسلامی، یک دورهٔ کامل را روایت کرده. «اطلاعاتی قابل توجه دربارهٔ ارتباط دستگاه خلافت با صفاریان میتوان یافت.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۵}}</ref>
* کتاب طبقات ناصری اثر منهاج سراج در سال ۶۵۸ق نوشته شده. او به جزئیات حوادث پرداخته و گزارشاتی از حضورش در سیستان داده. «میرخواند و خواندمیر در فصول مربوط به صفاریان در تاریخ روضهالصفا و تاریخ حبیبالسیر از این گزارشها استفجاده کردهاند.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۵}}</ref>
* کتاب تاریخ گزیده اثر حمدالله مستوفی است که در سال ۷۳۱ق آن را تألیف کرده. روایت جدیدی در این کتاب نیاورده و از روایات قبلی بهره برده. «به سبب نگرشش به تاریخ و انتخاب روایتی بر دیگری، وقتی که دو روایت مختلف از رویدادی واحد موجود است، مثلاً در گرفتاری عمرولیث عاری از اهمیت نیست.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۶۵}}</ref>
* کتاب تاریخ یعقوبی اثر ابن واضح یعقوبی که در مورد امم و ملوک و انبیا نوشتهشده. هوستا گفته: این کتاب روایاتش با تاریخ طبری متفاوت است. «ابن واضح یعقوبی از موالی بوده و مذهب شیعه داشتهاست. بیان او دربارهٔ عباسیان با بیان مورخین عصرش تفاوت دارد.<ref>{{پک|زرینکوب|۱۳۸۰|ک=تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=۲۴}}</ref>
* کتاب تاریخ الرسل و الملوک اثر طبری است که به تاریخ طبری مشهور است. این کتاب به زبان عربی نوشته شده و تاریخ عمومی اسلام را روایت میکند. «در تألیف این کتاب جامع، غرض عمده طبری در واقع آن بودهاست که جمیع اطلاعات مهم مسلمین را در باب تاریخ جمع و ضبط کند.<ref>{{پک|زرینکوب |۱۳۸۰|ک=تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=۲۶}}</ref>
* کتاب مروجالذهب و معادنالجوهر اثر علی بن حسین بن علی مسعودی است و خلاصهای از تاریخ عمومی اقوام را بازگو میکند. «مسعودی در آثار مورخین سلف با دیدهٔ دقت انتقاد نظر کرده و اخبار روایات مختلف را بدون نقد و تعمق نقل نکردهاست.<ref>{{پک|زرینکوب|۱۳۸۰|ک=تاریخ ایران بعد از اسلام|ص=۲۸}}</ref>
=== منابع ثانویه ===
* بارتولد به صورت انتقادی منابع دوره صفاریان را بررسی کرده و در مقالهٔ خود به نام یادنامه نولدکه آورده. او عقیده دارد منابع اوایل زندگی یعقوب بسیار متناقض هستند؛ و به سختی میتوان اطلاعات بهدستآورد. بارتولد منابع را به دو دسته غربی و شرقی تقسیم کرد، که منابع غربی، معاصران یعقوب و عمرو در سیستان و خراسان بودند. «به گفتهٔ بارتولد، روایت غربی به دلیل معاصربودن با رویدادهای مشرق، در ضبط تاریخ رویدادها دقیقتر است.<ref>{{پک|باسورث|۱۳۷۰|ک=تاریخ سیستان از آمدن تازیان تا برآمدن دولت صفاریان|ص= ۲۲۸}}</ref>
* منابع شرقی، معاصر یعقوب و عمرو نیستند و در دورهٔ سامانیان پدید آمدند. این منابع به جزئیات بیشتری پرداختند ولی تاریخ دقیق رویدادها را به دست نمیدهند. «ابن خلکان از منبع دیگری به نام سلامی یاد میکند که اطلاعات او گهگاه با آگاهیهایی که منابع دیگر بدست میدهند همخوانی ندارد.<ref>{{پک|باسورث|۱۳۷۰|ک=تاریخ سیستان از آمدن تازیان تا برآمدن دولت صفاریان|ص= ۲۳۰}}</ref>
* از دیگر تحقیقات مستقیم و غیرمستقیم مربوط به صفاریان میتوان به آثار متعدد بوزورث دربارهٔ سامانیان و غزنویان و سیستان که مشتمل بر بعضی دیدگاههای نو دربارهٔ این سلسلهاست؛ تاریخ دولت صفاریان از حسن یغمایی؛ تاریخ تکوین دولت صفاری، نوشتهٔ علی شجاعی صائین؛ مقالهٔ مندرج در دایرةالمعارف اسلام، و برخی کتابها و مقالات دیگر اشاره کرد که مشتمل بر فواید خرد و کلاناند؛ اما هنوز هیچ تحقیق مستقل و عمیق و جامعی در اینباره صورت نبستهاست.<ref>{{پک|بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۵۹}}</ref>
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
== منابع ==
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=اشپولر|نام=برتولد|کتاب=تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی|ناشر=نشر کتاب|سال=۱۳۴۹|مکان=تهران|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=باسورث|نام=ادموند کلیفورد|کتاب=تاریخ سیستان از آمدن تازیان تا برآمدن دولت صفاریان|ناشر=امیر کبیر|سال=۱۳۷۰|مکان=تهران|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=بجنوردی|نام=سید محمد کاظم|کتاب=تاریخ جامع ایران|ناشر=بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|سال=۱۳۹۴|مکان=تهران|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=ترکمنیآذر|پرگاری|زمانی|نام=پروین|صالح|حسین|کتاب=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره طاهریان، صفاریان و علویان| ناشر=سمت|سال=۱۳۹۳|مکان=تهران|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=زرینکوب|نام=عبدالحسین|کتاب=تاریخ ایران بعد از اسلام| ناشر=امیرکبیر|سال=۱۳۸۰|مکان=تهران|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=فرای |نام= ر. ن|کتاب= تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه | ناشر= امیرکبیر|سال=۱۳۶۳ |مکان= تهران|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=فرای|نام=ریچارد نیلسون|کتاب=عصر زرین فرهنگ ایران|ناشر=سروش|سال=۱۳۹۳|مکان=تهران|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=ملکزاده|نام=الهام|کتاب=سرگذشت صفاریان| ناشر=موسسه فرهنگی اهل قلم|سال=۱۳۸۱|مکان=تهران|شابک=}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=یغمایی|نام=حسن|کتاب=تاریخ دولت صفاریان|ناشر=دنیای کتاب|سال=۱۳۷۰|مکان=تهران|شابک=}}
{{امیران صفاری}}
<nowiki>[[رده:اعدامشدگان بدست خلفای عباسی]]
[[رده:امرای نظامی صفاریان]]
[[رده:اهالی ایران در سده ۱۰ (میلادی)]]
[[رده:اهالی ایران در سده ۹ (میلادی)]]
[[رده:درگذشتگان ۲۸۹ (قمری)]]
[[رده:درگذشتگان ۹۰۲ (میلادی)]]
[[رده:صفاریان]]
[[رده:فرمانروایان خاندان صفاری]]
[[رده:قانونگذاران سده ۱۰ (میلادی) در آسیا]]
[[رده:قانونگذاران سده ۹ (میلادی) در آسیا]]</nowiki>
|