اسماعیل سامانی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
ImanFakhri (بحث | مشارکتها) + بخشبندی مقاله |
جز Arash صفحهٔ کاربر:ImanFakhri/برنامه آموزشی ۴ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به اسماعیل سامانی منتقل کرد |
||
(۲۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱:
'''امیر اسماعیل سامانی'''
==
مسلمانان در اواسط قرن اول هجری وارد فرارود شدند. آنان از نام «ماوراء النهر» که معادل عربی «فرارود» بود را برای آن ناحیه به کار بردند. همچنین نام وهروت (به رود) را به جیحون و رود گل زریون (چاچ) را به سیحون تغییر دادند.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۳۲}}</ref> در مورد مرزهای جغرافیایی فرارود در کتاب «حدود العالم» به این صورت آمده: «ناحیه ای است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان است و حدود خراسان و مغرب وی غوز است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است.»<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۳۳}}</ref>
اعراب به جز نام چند شهر که برای راحتی تلفظ تغییر دادند (مانند تغییر سمرکند به سمرقند) بقیهٔ شهرها را با نام قبلی خواندند.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۳۳}}</ref>
خیلی از جغرافیدانان مسلمان خراسان را از فرارود جدا دانستهاند ولی مقدسی فرارود را با عنوان «هیطل» بخشی از خاوران دانسته و در این باب میگوید: «[[ابوزید بلخی|ابوزید]] (بلخی) خاوران را سه بخش برشمرده، خراسان، سکستان، ماوراءالنهر ولی من آن را به یک بخش در دو سوی جیحون خوانده هریک را به پایه گذارش نامیدهام… سرزمین خاوران را دو برادر به نام هیطل و خراسان، دو پسر عالم بن سام بن نوح، آباد کردهاند پس این سوی نهر به نام هیاطله خوانده میشود.»<ref>{{پک|شجاعی مهر|۱۳۹۲|ک=درآمدی بر جغرافیای تاریخی فرارود در سدههای نخستین اسلامی|ص=۱۵}}</ref><ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۳۳}}</ref> در ادامه دلیل این نامگذاری را به شرح زیر توضیح داده:
«اگر پرسند که چرا مانند دیگر مردم هر سوی را سرزمینی جداگانه نشناساندی مگر نبینی خود مردم گویند خراسان و ماوراءالنهر؟ درپاسخ گفته شود ولی همین مردم نیز از مرزهای قومس تا طراز را خراسان مینامند».<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۳۳}}</ref>
== تبار و پیشینه ==
سامانیان سلسله ای منتسب به دهقانی به نام سامانخدا هستند<ref>{{پک|خضری|۱۳۹۴|ک=تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا آل بویه|ص=۱۳۶}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران از سقوط سامانیان تا حکومتهای محلی شرق ایران|ص=۴۵۰}}</ref> که زرتشتی بود.<ref>{{پک|آشتیانی|۱۳۴۶|ک=تاریخ مفصل ایران|ص=۲۱۹}}</ref><ref>{{پک|اشپولر|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام کمبریج|ص=۲۰۵}}</ref> بعضی مورخان نیز سامان را نام فرد نمیدانند بلکه نام منطقه ای میدانند در این راستا جوزجانی بروشنی میگوید: «جد سامانیان را سامان نام بود بر قول بعضی نام، چیزی دیگر بود ال که سامان ناحیه ای از نواحی سغد قدیم است جد ایشان رئیس آن موضع بود و او را سامان خداه خواندند.» سامان خداه لقبی است مانند بخارا خداه و چغان خداه و در زبان پهلوی کلمه ختای (خدای) به معنی شاه یا فرمانروا است.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۴۹}}</ref> بعضی میگویند این منطقه روستایی نزدیک سمرقند است و برخی دیگر میگویند دهی در اطراف بلخ یا ترمذ است. نظر دوم از آن جهت است در منابع به نظر میآید ظهور نخستین دودمان سامانی در در خراسان بوده و نه فرارود.<ref>{{پک|باسورث|1372|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=119}}</ref> در منابع تاریخی سامانی ریشهٔ این دودمان را به بهرام چوبین نسبت میدهند تا مشروعیتی برای این خاندان کسب کنند و حتی سامانخدا را از القاب بهرام چوبین عنوان میکنند.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۵۰}}</ref><ref>{{پک|ناجی|۱۳۸۶|ک=فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ص=۲۶}}</ref><ref>{{پک|فرای|۱۳۶۳|ک=تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه|ص=۱۱۹}}</ref><ref>{{پک|باسورث|1372|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=119}}</ref>
== زمینهٔ تاریخی ==
در زمان امویان مردم فرارود علیه حاکمان عرب تبار مبارزات استقلالجویانه انجام دادند<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۳۸}}</ref> و پس از یک سال از به قدرت رسیدن عباسیان قیامی شکل گرفت و فراگیر شد. ابومسلم زیاد بن صالح را با سپاهی ده هزار نفره به بخارا فرستاد که پیروز شد. اختلافات بین چین و تاشکند که در آن زمان تحت الحمایهٔ چین بود. منجر به این شد که تاشکندیها از ابومسلم تقاضای کمک کنند و ابومسلم هم سپاه خود را به آن جا بفرستد در نبرد بین سپاه چین و ابومسلم، سپاه ابومسلم پیروز شدو به همین دلیل از پیشروی چینیها به فرارود جلوگیری به عمل آمد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۳۹}}</ref>
در زمان منصور عباسی شخصی به اسم هاشم بن حکیم (المقنع) در مرو ادعای نبوت کرد و به دستور خلیفه زندانی شد. در زمان خلافت مهدی المقنع از زندان آزاد شد و باز هم ادعای نبوت کرد. او در فرارود پیروانی پیدا کرد. در پایان مهدی شخصاً برای فرونشاندن شورش وی به نیشابور آمد و بعد از چند درگیری با خودکشی المقنع این قیام فروکش کرد ولی به نوشتهٔ نرشخی تا سالها طرفداران المقنع (سپیدجامگان-مبیضه) در روستاهای بخارا به دین المقنع باقی ماندند.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۳۹}}</ref>
سامان، جد دودمان سامانی به دست اسد بن عبدالله القسری والی خراسان اسلام آورد و به همین دلیل نام فرزند خود را اسد گذاشت
دیگر در منابع نامی از اسد نمیآید تا این که در زمان هارون، حاکم خراسان به اسم علی بن عیسی بن ماهان مقدمهٔ شورش رافع بن لیث در فرارود را فراهم کرد. رافع از نبیرگان نصر بن سیار، آخرین حکمران خراسان در زمان امویان بود. وی از سوی علی بن ماهان به مدت کمتر از یک سال حکمران سمرقند شد. رافع این حکم را قبول نکرد وعلیه عباسیان شورش کرد. شورش وی و نافرمانیهای علی بن عیسی خلیفه را نگران کرده بود. او سپاهی به فرماندهی هرثمه به خراسان فرستاد. او توانست علی بن عیسی را مطیع کند ولی از سرکوب رافع بن لیث بازماند. سپس هارون با فرزندش مأمون راهی خراسان شد. در طول سفر مأمون نامه ای به فرزندان اسد فرستاد و دستور داد هرثمه را در نبرد با رافع همراهی کنند ولی فرزندان اسد میانجیگری کردند و رافع در برابر خلیفه تسلیم شد و غسان بن عباد، والی خلیفه در خراسان به تلافی این حمایتی که پسران اسد از خلیفه کرده بودند به آنها پاداش دادو چهار پسر او هر یک به حکومت شهری گذاشته شدند. نوح حاکم سمرقند، احمد حاکم فرغانه، یحیی حاکم شاش و الیاس حاکم هرات شد و از آن جا که بازماندگان الیاس در هرات نتوانستند به خوبی پسرعموهای خود بدرخشند؛ در ابتدا سامانیان تنها در فرارود قدرت گرفتند.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۵۱}}</ref><ref>{{پک|باسورث|1372|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=119}}</ref>
الیاس در ۲۴۲ ه. / ۸۵۶ م. درگذشت و پسرش ابراهیم به جای وی حکومت هرات را به دست گرفت. بعدها محمد بن طاهر ابراهیم را از هرات فراخواند و سرداری سپاه خود را به او سپرد. اما او نتوانست در جنگ با خوارج سیستان کاری از پیش ببرد. وقتی یعقوب بن لیس هرات را محاصره کرد؛ والی طاهری او را برای مقابله فرستاد ولی الیاس در ۲۵۳ ه. / ۸۶۷ م. از یعقوب شکست خورد و به نیشابور متواری شد و بعداً در آن شهر تسلیم یعقوب شد و امیر صفاری او رااسیر کرد و به سیستان فرستاد.<ref>{{پک|باسورث|1372|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=119}}</ref>
بعد از غسان، طاهر بن حسین به قدرت رسید.<ref>{{پک|زرین کوب|۱۳۹۹|ک=تاریخ ایران در اوایل عهد اسلامی|ص=۴۹۶}}</ref> در طول حکومت او فرزندان اسد به حکومت ادامه دادند، نوح بن اسد در ۲۲۷ ه. / ۸۴۲ م. و یحیی نیز در سال ۲۴۱ ه. / ۸۵۶ م. مردند. بعد از مرگ یحیی قلمرویش به احمد رسید و در دوران احمد حکومت سامانی گسترش یافت و مستحکم شد. پس از مرگ وی حکومت در بازماندگانش موروثی شد. نصر بزرگترین فرزندش در بین هفت پسری که داشت در زمان حیات خود به حکومت سمرقند و فرغانه گذاشت. احمد قبل از مرگش جانشینش را نصر قرار داد. تا حکومت با انشقاق مواجه نشود. احمد سمرقند را پایتخت قرار داد و برادرهای خود را در قسمتهای مختلف فرارود حاکم کرد. با این که حکومت طاهریان در خراسان رو به زوال بود ولی فرارود همچنان قسمتی از خراسان و ملک آنان محسوب میشد در ۲۵۹ ه. / ۸۷۳ م. یعقوب لیث با فتح نیشابور و اسیر کردن احمد بن طاهر، حکومت طاهریان را منقرض کرد. یعقوب لیث در فکر مقابله با خلافت بود ولی برای رو به رو نشدن با امیر نصر فتوحاتش را به سمت غرب ادامه داد. در عوض خلیفه صلاح دید برای مقابله با وی امیر نصر را یاری کند، به همین جهت مشروعیت حکومت امیر نصر به فرارود را برایش فرستاد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۵۲}}</ref> با سقوط طاهریان و نبود قدرت امنیت در بخارا از بین رفته بود و مردم بخارا از امیر نصر درخواست کمک کردند و نصر برادرش اسماعیل را برای کمک به بخارا فرستاد و این آغاز ورود اسماعیل به سیاست بود.<ref>{{پک|فروزانی|1393|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=53}}</ref>
== سالهای ابتدایی ==
اسماعیل بن احمد بن سامان، در شوال ۲۳۴ ه. / آوریل ۸۴۹ م. در فرغانه متولد شد. تولد او مقارن زمامداری طاهر دوم در خراسان و خلافت متوکل عباسی در سامرا بود. در شانزده سالگی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی برادر بزرگتر خود نصر که جانشین پدر شده بود قرار گرفت. کوششهای فراوان نصر اول سامانی در تربیت اسماعیل و پرورش تواناییهای برادر سبب شد وی تحت تعلیمات معلمان آن روزگار بزرگ شود.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۵}}</ref>
=== حکومت بخارا ===
سابق اشاره شد که نبود قدرت مقتدر طاهریان موجب بروز ناامنی در خوارزم شده بود. این موضوع باعث شد ابوعبدالله بن ابی حفض از فقیهان بزرگ بخارا نامه ای برای نصر بفرستد و از او درخواست کمک کند. نصر پیرو درخواست ابوعبدالله برادرش اسماعیل را در سال ۲۶۰ ه. / ۸۷۴ م. در حالی که حدود بیست و شش سال داشت برای حکمرانی بخارا فرستاد. بخارا در آن زمان در سرحدات جیحون بود و اولین مانع در برابر هجوم یعقوب و دیگر مدعیان خراسان و خوارزم آن زمان بود و از این رو بسیار اهمیت داشت. اسماعیل وقتی به کرمینه که نزدیک بخارا بود وارد شد؛ برای ورود به بخارا تردید کرد ولی با استقبال ابوعبدلله تردیدش از بین رفت و بعد از این که اسماعیل وارد بخارا شد اولین کاری که کرد دستگیری حسین بن محمد الخوارجی بود که قدرت را در بخارا به دست گرفته بود. این نکته قابل تأمل است که اسماعیل وقتی در کرمینه اقامت داشت از طریق سفیران خود با حسین بن محمد الخوارجی گفت و گو کرد و قرار شده بود بعد از انتقال قدرت در بخارا اسماعیل حاکم شهر شود و الخوارجی نایب او. وقتی اسماعیل وی را حبس کرد به شرایط بخارا مسلط شد و بعد از مدتی برادرش ابوزکریا یحی بن احمد را به جای خود نایب آن شهر و به سوی سمرقند حرکت کرد. دلیل این کار وی مشخص نیست اما بدون اطلاع نصر این کار را انجام داد و باعث ناراحتی وی شده بود. بعد از سیزده ماه درگیری نصر با اسماعیل به شفاعت بزرگان اسماعیل دربار خود را به بخارا برگرداند.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۵۴}}</ref><ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۶}}</ref>
وقتی اسماعیل دوباره وارد بخارا شد دوباره با اوضاع نا متعادل آن جا رو به رو شد. چرا که در نبود او اوباش و راهزنان در بخارا قدرت را پس گرفته بودند و اموال مردم را غارت میکردند. اسماعیل که این شرایط را دید حسین بن العلا که صاحب شُرَط (معادل رئیس پلیس مدرن) بود را برای مقابله با راهزنان فرستاد و او نیز با کمک بزرگان بخارا به دزدان و اوباش مسلط شد و رئیس آنها را به قتل رساند و گروهی را هم اسیر کرد و به سمرقند فرستاد. بعد از این وقایع حسین بن طاهر الطایی با دو هزار نفر به از سپاهیانش به خوارزم حمله کرد. اسماعیل شخصاً برای مقابله با حسین بن طاهر به سوی او حرکت کرد. بعد از نبرد سنگین بین این دو، اسماعیل لشکر حسین بن طاهر را شکست داد ولی همچنان موقعیت خود در بخارا را ضعیف میدید. برای حل این مسئله تعدادی از بزرگان بخارا را به سمرقند نزد نصر فرستاد تا آنان را حبس کند و در خلاء قدرت آنان خود بتواند بر اوضاع مسلط شود. او پس از اطمینان از جایگاه خود، بزرگان را از سمرقند فراخواند.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۹۳|ک=تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان|ص=۵۵}}</ref> اسماعیل که در مدت کوتاهی توانسته بود به اوضاع بخارا رسیدگی کند و راهزنان را سرکوب نماید شایستگی خود را نشان داد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۶}}</ref>
=== درگیری با نصر ===
دیری نگذشت تا این که بین اسماعیل و نصر بر سر تعیین مالیات دشمنی پدید آمد.<ref>{{پک|باسورث|۱۳۷۲|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۲۰}}</ref>
در نبرد سال ۲۷۵ ه. / ۸۸۸ م. وی به گونه ای برخورد کرد که در نوع خود استثنائی بود و کمتر پیش میآمد که امیری نسبت به امیر مغلوب چنین رفتاری از خود نشان دهد. به طوری که بعد از نبرد برادرش را به قدرت برگرداند و خود ذیل قدرت او قرار گرفت. بسیاری از ادیبان و حکایت نویسان این واقعه را دست مایهٔ قصه پردازیها و داستان سراییهای خود کنند. نحوهٔ برخورد او با برادرش بی تأثیر بر جانشینی وی نبود.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۷}}</ref>
با این که اسماعیل بر نصر پیروز شده بود اما محل حکومت را به سمرقند منتقل نکرد و بخارا را مرکز حکومت کرد.<ref>{{پک|باسورث|۱۳۷۲|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۱۹}}</ref>
در سال ۲۶۱ ه. / ۸۷۵ م. خلیفه در مخالفت با ادعاهای یعقوب بن لیث صفاری منشور حکومت تمام فرارود را برای نصر بن احمد فرستاد و به حکومت سامانیان به فرارود مشروعیت بخشید. با این که اسماعیل برادرش را شکست داده بود و عملاً حکومت فرارود را در دست داشت اما از دید خلیفه، همچنان نصر حاکم رسمی فرارود بود و اسماعیل هم تا زمان مرگ نصر از این قاعده تخطی نکرد.<ref>{{پک|باسورث|۱۳۷۲|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۲۰}}</ref>
== امارت سامانی ==
اسماعیل در ۲۷۹ ه. / ۸۹۲ م. وقتی ناصر مرد حاکم کل فرارود شد.<ref>{{پک|bosworth|1998|ف=Iranica|ک=ESMĀʿĪL, b. Aḥmad b. Asad SĀMĀNĪ, ABŪ EBRĀHĪM}}</ref> امارت سامانی را به دست گرفت. و به مدت شانزده سال تا ۲۹۵ ه. / ۹۰۷م. امارت سامانی را به دست داشت. از نظر هروی از آن جا که نمیتوان چهارچوبهای زمامداری در این عصر را مبتنی بر اصول و اسباب سلطنت دانست باید از کلماتی مانند امیر به جای سلطان یا پادشاه و از امارت به جای پادشاهی استفاده کرد و سخن کسانی که امرای این خاندان را با القابی چون پادشاه یا امثال آن استفاده کردهاند را بیپایه میداند.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۷}}</ref>
=== فتوحات در فرارود ===
اسماعیل به عنوان امیر امیر ماوراء النهر در حوزهٔ یک حکومت محلی که از خلیفه عباسی مشروعیت مذهبی دارد بهشمار میآید. با این که حکومت وی مانند گذشته دیگر ذیل حکومتی مانند طاهریان نبود ولی از حیث قدرت همتراز صفاریان نمیشد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۷}}</ref> و تنها عمل نظامی آنان حملاتی بود که در ۲۷۹ه. /۸۹۲م. به استپهای شمالی انجام دادند.<ref>{{پک|bosworth|1998|ف=Iranica|ک=ESMĀʿĪL, b. Aḥmad b. Asad SĀMĀNĪ, ABŪ EBRĀHĪM}}</ref> امیر اسماعیل تنها چند ماه پس از به امارت نشستن پیشرویهای حساب شده اش به سرحدات ترکان را انجام داد. قبل از این انتصابات سیاسی ای در زادگاهش فرغانه انجام داد و برادرش ابوالاشعث اسد که سابقاً طرف نصر را گرفته بود عزل و برادر کوچکترش اسحاق را حکمران آن جا کرد و خیالش از آن سو راحت شد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۷۴}}</ref>
بعد از انجام آمادگیهای اولیه لشکر عظیمی به دیار ترکان فرستاد بعد از گذشتن از سیحون و تسلط بر منطقهٔ چاچ و اسبیجاب<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=178}}</ref> طراز (ژامبول کنونی در جمهوری قزاقستان) را فتح کردند. در نتیجهٔ این فتح حیوانات و بردگان ترک زیادی به غنیمت گرفته شدند و یک کلیسای مسیحی نسطوری را به مسجد تبدیل کردند.<ref>{{پک|bosworth|1998|ف=Iranica|ک=ESMĀʿĪL, b. Aḥmad b. Asad SĀMĀNĪ, ABŪ EBRĀHĪM}}</ref> طبری در این باره میگوید {{quote| در این سال خبر آمد که اسماعیل بن احمد به غزای دیار ترک رفته و چنانکه میگفتند، شهر پادشاهشان را گشود و او را با زنش خاتون و نزدیک ده هزار کس، اسیر گرفته و بسیار کس از آنان را کشته و اسبان بسیار به غنیمت گرفته که شمار آنان دانسته نیست و سوار مسلمان به هنگام تقسیم غنیمت، هزار درهم گرفتهاست.}}<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=178}}</ref>این که فتح طراز برای پیشگیری از حمله ترکان بوده یا برای افزایش سلطه یا آن طور که مورخان درباری سامانی میگویند گسترش اسلام بوده معلوم نیست.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۱۴}}</ref> میتوان گفت اسماعیل با این لشکر کشیها به چهار مقصود میرسید:
# امنیت بخشیدن به مناطق فرارود و سرحدات با ترکان
# به رخ کشیدن قدرتش به مدعیان در خراسان
# مشروعیت یافتن نزد خلفا با غزوات اسلامی
# محک زدن توان نظامی بالقوه برای درگیریهای احتمالی آینده در غرب قلمروی سامانی<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۷۵}}</ref>
این لشکر کشی را باید نخستین پیشروی نظامی گسترده در بلاد ترک و کفر در تاریخ ایران بعد از اسلام محسوب کرد و در نتیجه تأثیر بسزایی در ورود ترکان به سرزمینهای اسلامی داشته (به طوری که دستجاتی از آنان به عنوان غلامان پیشکش برای خلیفه فرستاده شدند و اسلام در آن سرزمینها تبلیغ یافت و بسیاری دیگر مسلمان شدند) و از آن جا که به حضور ترکان در بلاد اسلامی مشروعیت بخشیده نقطهٔ عطفی در تاریخ ایران بعد از اسلام است.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=176}}</ref> هجوم اسماعیل به سرحدات ترک باعث شد در جهان اسلام با نام امیر غازی ملقب شود.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۷۹}}</ref> همچنین شهرهای فرارود به چنان امنیتی دست یافتند که دیوارهای اطراف شهر برایشان کاربردی نداشت و آنها را رها کردند؛ تا حدی که دیوارهای بخارا به دستور امیر اسماعیل خراب شدند.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۸۲}}</ref>
سپس حمله ای بر ضد افشینها انجام دادند و سلطهٔ سامانیان را تا اشروسنه در سیر دریای درهٔ میانه نشیمن گسترش دادند. در این دوره آنان وارد درگیریهای نظامی داخل ایران نشدند.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۷}}</ref><ref>{{پک|bosworth|1998|ف=Iranica|ک=ESMĀʿĪL, b. Aḥmad b. Asad SĀMĀNĪ, ABŪ EBRĀHĪM}}</ref> به همین علت از آسیبهایی که رقبای سیاسی نظامی به حکومتهای خراسان در این دوران وارد کردند مصون ماندند. برای همین تا زمانی که به اجبار وارد درگیریها نشدند کمتر در خراسان و دیگر ولایات اطراف دخالت کردند و بیشتر به اصلاحات داخلی پرداختند.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۷}}</ref> تشکیل ارتش را میتوان یکی از این موارد دانست. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که قبل از آن که امیر اسماعیل سپاه سپاه ثابتی ایجاد کند دهقانان رعایای جوان خود را برای تأمین نیروی نظامی امیر اسماعیل میفرستادند ولی مخالف تمرکز قدرت امیر اسماعیل بودند و امیر اسماعیل برای محدود کردن قدرت و مبارزه با آنان و شاید ترس از مردم دائم مسلط فرارود اقدام به استخدام سپاهیان ترک کرد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۲۸}}</ref>
=== زمینههای درگیری با عمرولیث ===
در سال ۲۷۹ ه. / ۹۰۲ م. رافع توسط خلیفه عباسی از امارت خراسان برکنار شد ولی از آن فرمان تبیعت نکرد و خلیفه هم برای سرگرم نگه داشتن عمرولیث، وی را مأمور سرکوب او قرار داد. پس از موفق شدن عمرولیث، او حاکم کل خراسان تا کنار رود جیحون شد. و این رود مرز صفاریان و سامانیان قرار گرفت.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۲۹}}</ref>
عوامل درگیری صفاریان و سامانیان را میتوان موارد زیر دانست:
# مرگ یعقوب لیث: مرگ وی در ۲۵۶ه. / ۸۷۸–۸۷۹ م. باعث تزلزل در قلمرو گسترده صفاریان شد و شورش مدعیان سرزمینهای صفاری شد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۸۴}}</ref>
# عملکرد عمرولیث: سیاست وی در ابتدا مدارا با خلیفه و سرکوب شورشها بود. ولی هرچه بیشتر طول میکشید سیاست خودمختاری وی بیشتر افزایش میافت. و همین عامل باعث شد کمکمتنش بین وی و حکام قدرتمند منطقه مانند امیر اسماعیل افزایش یافت.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۸۵}}</ref> وی همچنین دچار مسئلهٔ خودبزرگبینی شده بود و مانند اسلافش در اندیشهٔ حکومت بر فرارود بود.<ref>{{پک|باسورث|1372|ک=تاریخ ایران کمبریج|ص=۱۰۶}}</ref>
# سیاست خلیفه: خلیفه از قدرتگیری صفاریان بیمناک بود و صفاریان و سامانیان را با هم درگیر کرد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۸۷}}</ref>
=== درگیری با عمرو لیث ===
{{وابسته|نبرد بلخ}}
در آن دوران قدرتمندان تلاش میکردند ابتدا مشروعیت دینی حکمرانی بر ولایتی را از خلیفه کسب کنند و سپس با زور بر آن منطقه مسلط شوند که از جملهٔ این افراد عمرولیث بود. بعد از مرگ معتمد او فرستادهای به همراه هدایای زیاد برای معتضد (خلیفهٔ جدید) فرستاد و پس از تقدیم احترام و هدایا از او ولایت خراسان را درخواست کرد. خلیفه نیز این خواسته را اجابت کرد. وی پس از این اقداماتی برای دفع مدعیان خراسان انجام داد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۸۶}}</ref>
با وجود این که اغلب منابع اولیه به طرفداری از اسماعیل، عمرولیث را متجاوز به قلمرو سامانیان میدانند ولی در اصل سامانیان از حضور صفاریان در خراسان نگران بودند و با حمایت و پناه دادن به مخالفان عمرولیث و حمایت از آنان اولین قدم به سوی درگیریها را برداشتند. وقتی اسماعیل خوارزم را اشغال کرد و صفاریان نتوانستد به زور آن را پس بگیرند؛ عمرولیث به خلیفه متوسل شد و حکومت فرارود را از او خواست و در عوض وعده داد علویان طبرستان را سرکوب کند و اگر خلیفه مخالفت کرد خودسرانه اسماعیل را از فرارود بیرون کند. خلیفه اینجا با سیاست تفرقه اندازی ای که داشت از یک سمت فرمان حکومت بر فرارود را برای عمرولیث فرستاد و از سوی دیگر برای اسماعیل نوشت: «ما دست تو را کوتاه نکردیم زان عمل که کرده بودیم.»<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=31}}</ref> دلیل عمدهٔ خلافت برای این سیاست را میتوان این دانست که خلیفه از این حقیقت که عمرولیث همچون برادرش یعقوب در اندیشهٔ فتح بغداد است آگاه بود و نمیخواست از سه جبهه شرق (صفاریان) غرب (بیزانس و خاندان طولونی) و شورشهای بینالنهرین مورد تهدید واقع شود.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۸۷}}</ref> جالب آن که بعضی منابع آوردهاند که بعد از فرمان خلیفه مبنی بر حکمرانی عمرولیث بر فرارود او برای این فرمان شکر کرد ولی از نرسیدن کمک نظامی و مالی خلیفه شگفت زده شد!<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۹۰}}</ref>
پس از آن که تلاشهای دیپلماتیک عمرولیث برای عقب راندن اسماعیل نتیجه ندادند؛ وی سپاهی به اطراف رود جیحون فرستاد که با شبیخون اسماعیل رو به رو شد و در نتیجهٔ این کارزار جمعی از بزرگان لشکر اسیر و کشته و سایرین متواری شدند. عمرولیث که از این شکست خیلی عصبانی بود یک سال بعد شخصاً با سپاهی راهی بلخ شد و آن جا مستقر شد. اسماعیل با حرکتی جهت پیشگیری بلخ را محاصره کرد و بعد از درگیریهای متعدد نهایتاً در نبردی که اواخر ربیع الاول ۲۸۷ ه. /۹۰۰ م. رخ داد سپاه عمرولیث را پراکنده و خود او را اسیر کرد و به بغداد فرستاد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=31}}</ref> این دستآورد نزد محققین مدرن مهمترین پیروزی اسماعیل است.<ref>{{پک|bosworth|1998|ف=Iranica|ک=ESMĀʿĪL, b. Aḥmad b. Asad SĀMĀNĪ, ABŪ EBRĀHĪM}}</ref>
در نکوهش عمرولیث، ابن اثیر آورده: {{quote|تصمیم بر جنگ با سامانیان بدترین رویه بود و اگر به مشورت یاران و ناصحین عمل نمیکرد و اگر عمرو و اسماعیل متحد میشدند، میتوانستند آزادی و استقلال و عظمت ایران را تجدید کنند.}} بنابراین این جدال بیش از همه به نفع خلیفهٔ عباسی بود که توانست با تفرقه افکنی بهطور غیر مستقیم دشمنان بالقوه یا بالفعل خود را تضعیف کند.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۹۰}}</ref>
=== طبرستان و ری ===
با قدرت گرفتن علویان زیدی در طبرستان در سال ۲۵۰ ه. / ۸۶۴ م. این ناحیه در عمل از دست خلافت عباسی خارج شد. علویان که از اساس مخالف خلافت بودند. در زمان محمد بن زید از این سلسله؛ وی قدرت کامل در طبرستان را به دست گرفته بود و حتی میتوانست کنشهایی خارج از ناحیهٔ طبرستان انجام دهد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۲۰۷}}</ref>
اکثر منابع آوردهاند محمد بن زید علوی که در طبرستان حکومت داشت در جریان جنگ عمرولیث و اسماعیل از فرصت استفاده کرد و سعی کرد خراسان را فتح کند اما در حقیقت از نظر دستگاه خلافت علویان باید به هر جهت از میان برداشته میشدند. پس خلیفه در ازای نابودی علویان حاضر به دادن امتیازات زیادی بود. قطعاً پس از پیروزی اسماعیل در بلخ توقع داشت وی علویان را سرکوب کند. پس بعد از این که هوای حکمرانی به طبرستان به سر اسماعیل افتاد خلیفه هم از او پشتیبانی کرد<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۳۳}}</ref> و منشور حکومت بر طبرستان را نیز برای او فرستاد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۲۰۷}}</ref> اسماعیل برای جنگ با محمد بن زید علوی لشکری به رهبری محمد بن هارون فرستاد و از آن جا که جنگ در دروازه گرگان رخ داد معلوم میشود هجوم اولیه از سمت سامانیان بوده. در این جنگ خونین سپاه سامانی شکست خورد ولی وقتی سپاه علوی برای جمعآوری غنائم متفرق شدند؛ مورد شبیخون سپاه سامانی قرار گرفتند و از بین رفتند. در این جریان محمد بن زید زخمی شد و چند روز بعد مرد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۳۳}}</ref> بسیاری از محققان این نبرد را خونینترین جنگ قرن چهارم هجری دانستهاند.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۲۱۰}}</ref> اسماعیل با این اقدامات خود وقفه ای ۱۴ ساله در حکومت علویان طبرستان ایجاد کرد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۲۰۷}}</ref>
=== شورش محمد بن هارون و ناصر کبیر ===
محمد بن هارون یک سال و نیم از سمت اسماعیل در طبرستان حکومت کرد ولی بعد ضد او شد. بعد از این که اسماعیل برای سرکوب او راهی طبرستان شد فرار کرد. همزمان با این اوضاع ناصر کبیر که از علویان بود با تعداد زیادی از مردم دیلمان و گیلان به اسم خونخواهی محمد بن زید شورش کرد و به سوی آمل حرکت کرد. اسماعیل پسرش احمد را برای مقابله با آنان فرستاد. در نبردی که در فلاس اتفاق افتاد سامانیان پیروز شدند و بعد از آن حکومتشان در طبرستان محکم شد. در این بین محمد بن هارون سر نافرمانی از اسماعیل را برداشت و بعد از مدتی به دعوت اهالی ری برای سرکوب حاکم نامحبوب ری به نام اوکرتمش به آن جا رفت و وی و فرزندانش را کشت و حاکم ری شد. اسماعیل در تعقیب او به سمت ری رفت و در سمنان خبر مرگ معتضد را دریافت کرد ولی به حرکت خود ادامه داد و اطراف ری با محمد بن هارون رو به رو شد و او را فراری داد. این گونه ری هم ذیل سلطهٔ سامانیان درآمد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۳۵}}</ref> این پیروزیها منجر به سلطهٔ سامانیان از ری تا کاشغر شد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۲۱۱}}</ref>
=== روابط با خلفاء ===
با فروپاشی حکومت طاهریان در ۲۵۹ ه. / ۸۷۳ م. و تسلط سامانیان بر سرزمینهای شرقی بلاد اسلامی؛ سامانیان که خود را در تابعیت طاهریان میدانستند از آن به بعد مستقیماً از خود خلیفه تأیید گرفتند و حکومت فرارود به آنان سپرده شد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۸۳}}</ref>
امارت اسماعیل همزمان با یک سال از خلافت معتمد عباسی، یازده سال از خلافت معتضد و پنج سال از خلافت مکتفی بالله، هفدهمین خلیفهٔ عباسی بود.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۶۲}}</ref> اسماعیل با دستگاه خلافت رابطه خوبی داشت و برای جلب حمایت خلفای عباسی همیشه از آنان اطاعت میکرد. از آن سو خلافت از این که در دورترین نقاط شرقی خلافت کسانی در قدرت باشند که فرمانبردار خلیفه باشند و از مرزها دفاع کنند و به سرزمین کفار حمله کنند خیلی راضی بودند.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۳۸}}</ref>
در باب رابطهٔ اسماعیل و خلفا در تاریخ منظوم ظفرنامه آمدهاست:
{{شروع شعر|نستعلیق}}
{{ب| به یاری اقبال و از فر بخت| در ایران زمین یافت دیهیم و تخت}}
{{ب| خلیفه در این وقت بد معتضد| سماعیل بودی به او معتقد}}
{{ب| به حکم خلیفه امیر دلیر| به جنگ بنی لیث آمد چو شیر}}
{{ب| برانداخت آن تخمه را از مهی| از ایشان بدو رفت فرماندهی}}
{{ب| خلیفه بدو داد آن جایگاه| که بودی بنی لیث را در بنا}}
{{ب| خراسان و کرمان و مازندران| قهستان و قومس کران تا کران}}
{{ب| فرستاد منشور شاهی برش| همان خلعتی فاخر اندر خورش}}
{{پایان شعر}}<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۸۳}}</ref>
== واپسین سالها و مرگ ==
اسماعیل در ۲۹۱ ه. / ۹۰۴ م. با هجوم تعداد زیادی از ترکان به فرارود مواجه شد ولی در نهایت توانست آنان را سرکوب کند و شاید به تلافی همین حملات دو سال بعد بار دیگر به سرزمین ترکان حمله کرد و چند شهر آنان را اشغال کرد. و در اواسط ماه صفر سال ۲۹۵ه. / ۹۰۷ م. در دهی به اسم زرمار در حوالی بخارا درگذشت و دفن شد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۳۷}}</ref> مرگ او ظاهراً به دلیل بیماری ناشی از هوای مرطوب ناحیهٔ جوی مولیان بوده.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۲۱۷}}</ref> او بعد از مرگ به امیر ماضی مشهور شد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۳۷}}</ref>
مقبرهٔ امیر اسماعیل در بخارا که امروزه به مقبرهٔ سامانی یا گور امیر اسماعیل شهرت دارد یکی از شاهکارهای هنر و معماری و کاملاً منحصر به فرد است. برخی معتقدند تعدادی از امرای سامانی نیز در آن مدفونند. بسیاری این بنا را مهمترین نمونهٔ تحول هنر آجرکاری در آغاز قرن چهارم هجری/ دهم میلادی دانستهاند که از اصالت زیادی برخوردار است در آجرکاری این بنا از طرحهایی چون دیسک و مروارید و از نقوش متداول دورهٔ سامانی استفاده شده.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۲۱۷}}</ref>
== میراث ==
بعد از پیروزی امیر اسماعیل در جنگ با صفاریان امارت اسماعیل وارد مرحلهٔ جدیدی از تاریخش شد. پیروزیهای پیاپی وی در جنگ با صفاریان و علویان و پس از چندی در سرحدات ترکان محدودهٔ حکمرانی وی را از یک منطقه محدود به سرزمینی وسیع گسترش داد و حکومت محلی او را به یک دولت خودمختار در شرق قلمرو اسلامی بدل کرد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۷}}</ref> فتح و الحاق خراسان، سیستان و طبرستان و خوارزم و پیشروی در سرحدات ترک و تأیید این فتوحات و الحاقات از سمت خلیفهٔ عباسی موجب شد این حکومت محلی به تنها دولت شرقی خلافت اسلامی در پایان قرن سوم هجری/ نهم میلادی تبدیل شود. در این دوره بخارا مرکز خلافت در شرق و همتراز با شهرهای مهمی مانند بغداد تلقی میشد. با مقایسهٔ این دوره با دوره قبلی درمیابیم که در دوره اول، اسماعیل مانند برادر و پدرش یک امیر محلی معمولی بود در حالی که رسمیت و اهمیت یافتن حکومت سامانی و تبدیل شدن آن به یک دولت خودمختار از زمانی است که جایگزین دو حکومت قدرتمند طاهریان و صفاریان شد و مراکز سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی شرق ایران تحت الشعاع بخارا واقع شدند.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۷}}</ref>
به اعتقاد هروی از آنجا که وی به نظر به داشتن فرهنگی شکوفا و علم و ادب اهمیت میداد سمرقندی گفتهاست وی فرمان داده السوادالاعظم که در زمینهٔ موضوعات دینی و تبیین و توجه به مسائل فقهی حنفی را صادر کرد این کتاب بعدها به فارسی ترجمه شد. پس یکی از اقدامات مهم این دوره را میتوان احیای اسلام سنتی و تحکیم مبانی مکتب حنفی برشمرد.
تلاشهای امیر اسماعیل سامانی موجب به وجود آمدن حکومتی شد که در ادوار دیگر آن دولت شاهد درخشش دانشمندان و نوابغ شاخصی هستیم و کتابخانهها و مراکز علمی و فرهنگی را مشاهده میکنیم در حالی که در ابتدای دولت سامانی زیرساخت این مسائل موجود نبود و امیر اسماعیل فردی بود که این امکانات را فراهم کرد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۶۱}}</ref> روش نظری و عملی وی برای دولتمردان بعدی به ویژه خواجه نظام الملک نمونهٔ کمال مطلوب حکمرانی شد.<ref>{{پک|فروزانی|۱۳۸۱|ک=سامانیان از آغاز تا فرجام|ص=۳۸}}</ref>
== منش و حیات فردی ==
هروی معتقد است محققین بعد از مطالعهٔ صدها منبع به هیچ گونه نکوهش و تقبیحی دربارهٔ وی پیدا نمیکنند و این مورد این حقیقت را اثبات میکند که که تمام منابع وی را ستودهاند و اقدامات او را تأیید میکنند و نمیتوان منبعی را یافت که وی به دلیل اقدامات نسنجیده و نادرست مورد ملامت قرار گرفته باشد.
حاکم نیشابوری از او به عنوان «امام عادل و تزکیه کنندهٔ دین» یاد کرده. سمعانی با اشاره به شهرت غیرقابل مقایسهٔ او با دیگر امرای سامانی، وی را دارای صفات برجسته ای میداند. ثعالبی در کتب متعدد وی سخنان زیادی در مورد وی آورده و به شخصیت والای وی اشاره نمودهاست. این اقوال تاریخی موجب شده محققانی مانند بوشنر بین امیر اسماعیل و نوه اش نصر دوم مقایسه ای انجام دهند و مقام او را مهمتر از هر امیر سامانی دیگری حتی نصر دوم بدانند.
هروی به نقل از ابن اثیر آورده که وقتی وی امیر شد با دوستان و نزدیکان خود بیش از پیش مکاتبه و مراوده میکرد و وقتی به وی پیشنهاد شد این کار را نکند گفت: «بر ما واجب است که چون خداوند ما را سررفراز و بلند کردهاست پس ما نیز دوستان خود را جلال و رفعت تا بر اخلاص خود نسبت به ما بیفزایند نه این که با بیتوجهی به آنان، موقعیت آنان را تنزل بخشیده و خود را نیز از منظر آنان خوار و کوچک کنیم.» وی در جای دیگر اشاره میکند: «اسماعیل مردی خردمند و دادگر و نیک رفتار و بردبار و نسبت به رعیت مهربان بود. گویند: احمد فرزندش، معلم و مؤدب داشت. روزی اسماعیل بدون اطلاع معلم میگذشت. شنید که معلم به فرزندش دشنام میداد و میگفت: خداوند تو و آن کسی که فرزندش هستی، گرامی و خوش ندارد. اسماعیل وارد شد و گفت ای مرد آیا گمان میبری ما گناهکار هستیم که به ما ناسزا و فحش میدهی؟ آیا میتوانی ما را از دشنام معاف بداری؟ معلم سخت ترسید و چون اسماعیل دید او ترسید دستور داد به او انعام و صله بدهند.» ابن حوقل نیز دربارهٔ وی چنین میگوید: «اسماعیل، پادشاه بزرگ و نیک سیرت و صاحب مناقب و محاسن بسیار و آثار خوب و اعمال شگفتانگیز است.»<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۱۵۰}}</ref>
زکریای رازی در مورد وی آورده: {{quote|او پیوسته به مطالعه اشتغال داشت و سخت آن را دنبال میکرد، چراغ خود را در چراغدانی بر روی دیوار مینهاد و کتاب خود را بر آن دیوار تکیه میداد و به خواندن میپرداخت، تا اگر خواب او را در رباید، کتاب از دستش بیفتد و بیدار شود و به مطالعهٔ خود ادامه دهد. این امر چشم او را معیوب ساخت.}}<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان|ص=۲۱۲}}</ref>
== خانواده ==
=== تبارنامه ===
{{تبارنامه سامانیان}}
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
== منابع ==
|