۱۳ اکتبر همان سال محمد نادر شاه که از مخالفان نظامی علیه دولت او بود و متواری گشته بود از طرف حبیبالله برای پایان جنگ نامه دریافت کرد و قرار بر این شد که در ارگ دیدار داشته باشند و به صلح و ثبات دولت بیاندیشند از آنجا که نسبت به کارهای نادرشاه اعتمادی نبود وی و همراهانش بر روی شش مصحف قرآن قسم یاد کرده و امضاء کردند که بدون سلاح و خونریزی مذاکره کرده و به نتیجه برسند اما نادرشاه قسم شکست و حبیبالله کلکانی را بهبا داس تبر و بعداً ضرب گلوله در ارگ به قتل رساند و یک هفته به صورت بی شرمانه جسد وی و همراهانش را به دار آوی<ref>{{Cite journal|last=KRN|last2=SJR|date=1994|title=Fifty Years On|url=http://dx.doi.org/10.2307/40202994|journal=International Journal|volume=50|issue=1|pages=1|doi=10.2307/40202994|issn=0020-7020}}</ref>خت و خود به پادشاهی افغانستان رسید که این رخداد منجر به انحلال این امارت شد و بواسطهٔ این عمل او را نادر غدار (عهدشکن) مینامیدند. آرمان حبیبالله کلکانی آزادی مردم بخارا و سمرقند و برپایی دوبارهٔ خراسان بزرگ بود.[۲]<ref name=":0" />