عصر هلنیستی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Reza hassani (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Reza hassani (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱:
مراکز فرهنگ در دوره هلنی، پایتختها یا شهرهای درباری این شاهان یعنی انطاکیه در سوریه، اسکندریه در مصر، پرگاموم در آسیای صغیر و برخی شهرهای دیگر بودند. فرهنگی بین المللی عامل پیوند دهنده دنیای هلنی و زبانش زبان یونانی بود. امیران یونانی ثروتهای کلانی از راه غارت کشورهای شرق می اندوختند و به کتابخانه ها، مجموعه های هنری، تلاشهای علمی و مهارت خویش در مقام منتقد و خبره هنر و به دانشمندانی که می توانستند در دربارهای خویش گردآورند، مباهات می کردند. دنیای کوچک، ریاضت کشانه و قهرمانانه کشور – شهر یونانی همراه با قدرت و حیثیت پایتختش آتن ناپدید شد و تمدنی «جهانی» بیشتر مانند همانند تمدن امروزی، جای آن را گرفت.
'''پیکر تراشی''':
گرایشهایی که از دوره کهن، در اثر این دگرگونی دستخوش تحولی نشدند بلکه به راه خود در جهت کمال پیش بینی شده ادامه دادند. در پیکرتراشی، فضا یا «محیطی» که در پیرامون آپوکسومنوس ساخته لوسیپوس گشوده شده بود در پیرامون پیکره الهه پیروزی ساموتراس از آن هم بازتر می شود.
 
خط ۵۰:
در پیکره مشت زنِ نشسته که از آخرین آثار متعلق به دوره هلنی است (شاید درست آن باشد که یونانی – رومی به شمار آید زیرا به حدود یکصد سال پس از الحاق یونان به امپراتوری روم مربوط می شود)، مشت زنی را می بینیم که پس از پیکاری سخت و خوردن ضربه های جانانه از صحنه بیرون آمده است و استراحت می کند، شاید هم شکست خورده است و به سرزنشهای مربی اش گوش می دهد. این مشت زن، مردی تناور است ولی چهره درهم کوبیده، بینی شکسته و زخمهای عمیق روی بدنش، گویای آن چیزی هستند که بر او گذشته است.
 
پیکر تراش در اینجا نه با عقل ما بلکه با عواطف ما سر و کار دارد زیرا می کوشد ترحم ما را نسبت به پیکر درهم کوبیده این رزمنده پرتوان برانگیزد. در آخرین مرحله تکامل پیکرتراشی هلنی که در طی چند صد سال طیفی از امکانات و تجسمات – از پیکره آپولون در اولمپیا گرفته تا مشت زنِ خشنی که دوران قدرتش به پایان رسیده – را پشت سرگذاشت بیان داستان، رئالیسم، و علاقه به انسان مورد توجه هنرمند هلنی قرار می گیرند{{http://vista.ir/article/}}.
 
•'''موزاییک''': به عنوان شکلی از هنر، به گونه ای نسبتاً عادی و در جریان کاربردهای روزانه پدید آمد. (رسم سومریها که دیوارها را با مخروطهایی از گل پخته و مصرّع کاری صدفی می پوشاندند، به شکلی که در پرچم اور لوحه رنگی ۴ دیده می شود، عمری کوتاه داشت) در منطقه مدیترانه ، به نظر می رسد که اسلوب استفاده از موزاییک، در درجه نخست برای ساختن نوعی کف ارزان و ماندگار رواج یافت. در آغاز، قلوه سنگهای ریزی را که از سواحل دریاها و رودها گردآوری می کردند در لایه ضخیمی از گچ، کار می گذاشتند؛ اما چیزی نگذشت که متوجه شدند می توانند سنگها را به صورت طرحهایی تزیینی در کنار هم بچینند.
این کار در آغاز، بسیار ساده بود و فقط به شکلهای هندسی محدود می شد، نمونه هایی از این گونه طرحهای تزیینی که به سده هشتم پیش از میلاد مربوط می شوند در گوردیوم از آسیای صغیر به دست آمده اند.
 
سرانجام سنگها را طوری کنار هم چیدند که طرحهای تصویری پیچیده تری به دست آوردند، و در سده چهارم پیش از میلاد، اسلوب مزبور تا جایی تکامل یافته بود که می شد موضوعات اسطوره ای را به مقیاسی بزرگ و با رنگهای غنی و جالب شبیه سازی کرد.
مشهورترین موزاییکهای قلوه سنگی متعلق به سده چهارم در اولوئتوس که در سال ۳۴۸ پیش از میلاد به دست اسکندر مقدونی ویران شد و پلا پایتخت مقدونیه در حدود سال ۴۰۰ پیش از میلاد به دوران سلطنت آرخلائوس به دست آمده است. شهر پلا با آنکه تا اواخر دهه ۱۹۵۰ – ۵۹ تقریباً به کلی از یاد رفته بود (حفاریهای باستان شناسی از سال ۱۹۵۷ در این شهر آغاز شد) ولی گفتنی است که در همین شهر اسکندر مقدونی زاده شد، ارسطو تعالیمش را انتشار داد و اریپیدس چشم از جهان فرو بست.
 
پلا در دوران حکومت اسکندر عملاً پایتخت جهان شد؛ زیرا وی از همین جا بر امپراتوری پهناورش فرمان می راند. با آنکه چیزی از اسباب و اثاثیه خانه ها، دیوارهای بناها یا دیگر آثار هنری این شهر باقی نمانده است، موزاییکهای روباز کف فضاهای مسکونی دلیل محکمی بر تجمل و زیبایی خانه های پلا است.
در جزیی از یک موزاییک سالم قلوه سنگی که از میان چندین موزایییک دیگر به دست آمده، تصویری تقریباً به اندازه طبیعی از صحنه ای که شبیه سازی یک صحنه شکار است دیده می شود. سنگهایی که برای ساختن تصویر مزبور در کنار هم چیده شده اند تراشیده شده یا شکل یافته نیستند بلکه قلوه سنگهای طبیعی اند. برای آنکه تصویر مزبور رنگارنگ شود از چندین رنگ استفاده شده است ولی تأثیر اصلی این تصویر زاییده تضاد شدید میان سنگهای تیره و روشن است. بعضی از خطوط کناری و نشانه گذاریهای داخلی یا نوارهای باریک از جنس سرب مشخص شده اند و این گونه ظریف کاری است که بر وضوح طرح می افزاید، ولی روزگارش چندان طولانی نبود.
 
موزاییکهای قلوه سنگی از آنجا که بسیار ارزان و بادوام بودند در سراسر دوره حاکمیت رومیان نیز ماندگار شدند، به بیان دقیق تر، امروزه نیز در کشورهای حوضه دریای مدیترانه از این موزاییکها برای فرش کردن گذرگاهها و پیاده روها استفاده می شود. لیکن اشتیاق به واقع نمایی تصویری هر چه فزاینده تر، به شیوه ای ساده ولی انقلابی انجامید که معمار را به تراش دادن سنگ و درآوردنش به شکلهایی واداشت که بتواند آنها را فشرده تر از سابق در کنار هم بچیند.
این سنگهای تراش داده، که امکان نمایش جزییات بیشتری را به معمار می دادند، در کنار قلوه سنگها و سطوح محدودی به کار برده می شدند که به ظریف کاری بیشتری نیاز داشتند. ولی در سده دوم ساخته می شد.
در پرگاموم و دلوس طراحی شد و پس از تکمیل اسلوب مزبور، برای نمایش رنگهای تند مانند آبی، قرمز و سبز خالص که ندرتاً در طبیعت یافت می شوند از شیشه رنگی استفاده می کردند. موزاییک که یکی از بادوام ترین ساخته های هنری است، در همه جا رواج داشت و به یکی از ابزارهای اصلی بیان تصویری در دست هنرمندان مسیحی و بیزانسی تبدیل شده بود.
 
در دورانی که اسکندر و جانشینانش دست اندر کار یونانی کردن سرزمینهای شرقی بودند، قدرتی در مدیترانه غربی به پا می خاست که به نوبه خود، همچون یونان، تأثیر تعیین کننده بزرگی بر تاریخ اروپا و کشورهای اروپایی شده بر جا گذاشت.
این قدرت – یعنی رم – در سال سرنوشت ساز ۱۴۶ پیش از میلاد، شهر یونانی کورنت را غارت و دشمن دیرینه خود کارتاژ را نابود کرد. کشورهای کوچک یونانی را به صورت ایالت آخایا در خود جذب کرد و در اطراف ویرانه های کارتاژ، ایالت افریقا را برپا داشت. بدین ترتیب رم با یک تیر دو نشان زد یعنی هم فرهنگ یونان را زیر سپر حمایت خویش آورد هم در غرب مدیترانه به عمر تمدن باستانی خاور نزدیک که در امپراتوری دریایی فنیقیه کهن به شکوفایی خود ادامه داده بود پایان داد.
این اقدام گرچه گامی دیگر در غربی مأب کردن دنیای باستان به شمار می رفت به معنی مسدود شدن راههای مراودات بازرگانی و معنوی با شرق نبود؛ زیرا رم آنچه را که از یونان گرفته بود به شکلی بس تغییر یافته تر در اثر پیام خاورمـآبانه مسیحیت، به دنیای سده های میانه و عصر جدید انتقال داد. اگر یونان به معنی اخص واژه، مبتکر و مخترع روحیه اروپایی باشد رم گسترنده و تقویت کننده آن است.
 
{{http://vista.ir/article/}}.
 
بنیان امپراطوری بزرگ بدست اسکندر برای هنر یونانی از این روی مهم بود، که از برکت آن محدوده خود را از چند دولت شهر کوچک، به زبان تجسمی تقریبا نیمی از جهان فراگسترد. این تغییر خواه نا خواه بر سرشت آن (هنر یونان) تاثیر نهاد. از این روی هنر جدید دیگر نه هنر یونانی بلکه هنر یونانی مآب (یا هلنیستی) خوانده شد. زیرا امپراطورهایی که بدست جانشینان اسکندر در سرزمین‌های شرقی بر پا گردید، عموما یونانی مآب گردیدند. پایتخت ثروتمند این امپراطوری‌ها یعنی اسکندریه در مصر، انطاکیه در سوریه و پرگامون در آسیای صغیر خواستهایی از هنرمندان داشتند که باآنچه مآلوف آنها در دولت شهرهای یونانی بود، تفاوت داشت. حتی در معماری فرم‌های پر صلابت و کم آرایش سبک دوریسی و ظرافت نرم و ساده سبک ایونیایی نابسنده بودند. شکل جدیدی از ستون مورد پسند قرار گرفت که در اوایل چهارم ق. م پدید آمده بود، و نام خود را از نام شهر تجاری و ثروتمند کُرینت (قُرنت) برگرفت. در سبک قرنتی نقش شاخ و برگ برای تزیین تزیین سر ستون به نقش حلزونی ایونیایی اضافه شد. و سراسر ساختمان با آرایه‌های بیشتر و پرمایه تر تزیین گردید. این شیوه تجملی برای آن ساختمانهای عظیم و پر شکوه مناسب بود که در سطحی کلان در شهرهای نوبنیاد شرق بنا می‌شدند. از این ساختمانها تعداد چندانی محفوظ نمانده است. ولی آنچه از دوره‌های بعد باقی مانده عظمت و شکوه را القا می‌کند.