مدائن: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Solaimani (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
ماني (بحث | مشارکت‌ها)
نقض حق تکثیر نکنید
خط ۱:
{{ادغام با|تیسفون}}
[[تصویر:428px-Seleucia map.png|thumb|left|200px|شهرگانتیسفون یا مدائن]]
[[تصویر:Ctesiphon, Iraq, 1932.jpg|thumb|left|250px|[[طاق کسری]]، ۱۹۲۱]]
 
'''مدائنتیسفون''' یا شهرگان،'''مدائن''' مجموعه‌ای از چند شهر [[تیسفون]]،شهر، [[اسبانبر]]، [[سلوکیه]] و [[بغداد]] بود که در ساحل رود [[دجله]] ساخته‌شده بودند<ref>
[http://www.cais-soas.com/CAIS/Architecture/ayvan_e_khosrow.htm Ayvan -e Khosrow]{{مردک}}
</ref> مدائن چنانچه تاریخ‌نویسان اسلام یاد کرده‌اند، از هفت شهر به نام‌های معینی که در تلفظ آنها اختلاف وجود دارد تشکیل می‌شده. گویا پنج شهر آن در زمان [[یعقوبی]] ([[سده ۳ (قمری)|سده ۳]]ق) وجود داشته که از این قرار بوده: شهر کهنه یعنی [[تیسفون]] و یک [[میل]] در جنوب آن اسبانبر و مجاور آن رومیه، هر سه در جانب خاوری [[دجله]] و در جانب دیگر بهرسیر که ریشه آن اردشیر است و یک فرسخ زیر آن [[ساباط]] که به گفته [[یاقوت حموی|یاقوت]] ایرانیان آن را بلاس‌آباد می‌نامیدند.<ref name="خلافت شرقی">{{یادکرد |کتاب=جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی |نویسنده=لسترنج |ناشر=شرکت انتشارات علمی و فرهنگی |ترجمه=محمود عرفان |چاپ=سوم |شهر=|صفحه=ص۳۶ |سال=۱۳۶۷ |شابک=}}</ref>
 
سطر ۱۷ ⟵ ۱۸:
{{ب|گوئی که نگون کرده است ایوان فلک وش را|حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان}}
{{پایان شعر}}
 
'''بحتری و ایوان مدائن''''''متن پررنگ'''
 
همه ما با سروده زیبای"ایوان مدائن" خاقانی شروانی آشنا هستیم ولی شاید کمتر قصیده زیبای ((بحتری)) شاعر پرآوازه عرب را شنیده باشیم.بحتری در قرن سوم هجری از ایوان مدائن دیدن کرد و سوز درون خود را به صورت قصیده ای زیبا بروز داد.زیبایی و ارزش این سروده زمانی دو چندان می شود که سیاستهای ضد ایرانی خلفای اموی و عباسی را در نظر بیاوریم و آنگاه است که به روان بحتری درود می فرستیم.این قصیده پنجاه و شش بیتی را دکتر مهدوی دامغانی به فارسی برگردانده اند که قسمتهایی از آن را می نویسم:
-غمها خانه و کاشانه مرا در بر گرفت پس شترم را به سوی کاخ سفید کسری در مدائن راندم.
-تا در آنجا از غم خویش تسلی بیابم و از مشاهده آن کاخ ویرانه و درهم ریخته خاندان ساسانی غم خویش را به باد فراموشی دهم و بر آن فر و شکوه از دست رفته دلسوزی کنم.
-مصیبتهای پی در پی مرا به یاد خاندان ساسانی انداخت.همانا مصیبتها چیزهایی به یاد می آورند و چیزی دیگر را از یاد می برند.
-آنها را به یاد می آورم و گویی می بینم که راحت و آرام در سایه ایوان و کاخ بلندی که رفعت آن چشم بینندگان را خسته میکند آرمیده اند.
-زمانه آن کاخ ها و منزلگاهها را از طراوت و تازگی انداخته و آنها را چون جامه های ژنده و تار و پود پوسیده ای ساخته است.
-چون منظره محاصره انطاکیه را توسط ایرانیان بنگری به لرزه درخواهی آمد زیرا که رومیان را مورد حمله و در محاصره ایرانیان می بینی.
-در آن معرکه هولناک که شبح مرگ خودنمایی می کند انوشروان در سایه درفش کاویان لشکر خویش را پیش می راند.
-انوشروان در جامه سبز بر سمندی خرامان سوار است و چنان گمان شود که جامه اش با رنگ ورس(نام درختی که چیزها را با آن رنگ میکنند) رنگ شده است.
-نبرد دلیران در مقابل انوشروان به احترام او مقرون به آرامی و سکوت و آهستگی است.
-برخی ازین دلاوران با ناوک نیزه به هماورد خویش می تازند تا خود را از حمله او رهایی دهند و برخی دیگر از ترس زوبین در پناه سپر خزیده اند.
-صورتگر ماهر چنان با چیره دستی صورتگری کرده است که چشم آن پیکره ها را مردمی به راستی زنده می بینم که به زبان بیزبانی با یکدیگر سخن می گویند.
-اندیشه آنکه پیکره ها مردمی زنده و جاندارند چنان در من بالا گرفته که دستهایم با لمس کردن آنها نشانه های زندگی را در ایشان می جوید.
-گوئی که ایوان مدائن با چندان هنر شگفت آوری که سازنده آن بکار برده چون شکافی پهناور است که در میان کوهی بلند و استوار پدید آمده باشد.
-چشم در بامداد روشن و شام تاریک ایوان را با گرد اندوهی که بر پیشانیش نشسته چنان می بیند که پندارد.
-ایوان چون کسی است که به جبر و ستم از دوستان یکدل خود جدا مانده یا مانند کسی است که به ناخواه و ناروا وی را به طلاق نو عروس زیبای خود واداشته اند.
-اما آن کاخ و ایوان شکسته همچنان در زیر سنگینی پنجه ویرانی زمانه که بر او افتاده و او را میفشارد از خود دلیری و خویشتن داری نشان می دهد.
-از اینکه فرش های دیبا و پرده های پرنیانش را ربوده و برده اند بر دامنش گردی ننشسته است.
-کاخ چنان والا و سرفراز است که کنگره های او از سر کوههای "رضوی" و "قدس" گذشته و بالاتر رفته است.
-از آن کنگره ها که جامه سپیدی از گچ و آهک پوشیده اند چیزی جز توده های کوچک پنبه مانند به چشم نمی رسد.
-کسی نمی داند که آیا این کاخ سر به آسمان کشیده را آدمیزادگان برای پریانی که اکنون در آن ساکنند ساخته یا پریان برای آدمیزادگان پرداخته اند؟
-جز آنکه می بینم ایوان خود گواهی می دهد که سازنده و پی افکننده آن از پادشاهان ناتوان و دون همت نبوده است.
-چون به آخرین حد احساس خود رسم،در این ایوان خالی گوئی آزادمردان ایرانی را می بینم که بر مراتب و جایگاههای خویش قرار گرفته اند.
-و چنان می بینم که ایلچیان و دیگر مردانی که از راه دور آمده و به درگاه کسری بار یافته اند در پرتو خورشید نیمروزی گروهی در پشت انبوه مردم از زیاد ایستادن و نشستن ناتوان گردیده اند.
-و گویا کنیزکان خوش آواز در وسط شاه نشینهای کاخ در میان بانوان حرم که لبهایشان از فرط سرخی سیاه به نظر می رسید به خنیاگری برخاسته و به نغمه خوانی پرداخته اند.
-اینها همه را چنان آشکار می بینم که گویا همین پریروز ایشان را ملاقات کرده و با آنها بوده ام و دیروز از ایشان جدا گشته ام.
- ایرانیان در میدان بزرگی و هنر از همه پیش افتاده اند،چنانکه اگر کسی بخواهد بدانان برسد مانند آن چنان کسی است که برای رسیدن به فاصله ای در بامداد پنجمین روز حرکت آن قافله به دنبالش بیافتد.
-این کاخ ها و شاه نشینها که اکنون از ساکنین والا مقام خویش خالی مانده است روزگاری با سرور و شادمانی آبادان می بود ولی اینک باعث سوک و اندوه و مایه پند و اندرز گردیده است.
- جای آنست که این کاخ ویران را که بر ذمه من حقی ثابت دارد با اشک خویش یاری دهم و اشکهایی را که تا کنون نگهداشته و حبس کرده بودم از سر شوق و عشق بر پای او بفشانم.
- آری.......از من همین بر آید و بس...........چرا که از نظر نزدیکی و خویشاوندی این خانه،خانه من نیست و نژاد بانیان و ساکنان آن نیز جز نژاد من است.
- اما نه .......ایرانیان بر ما تازیان حق نعمت و سابقه منت بزرگی دارند و با سخاوت و بزرگواری و جوانمردی و دلاوری خود به نیکوترین صورتی درخت دوستی را در سرزمین دل ما نشانده اند.
-آنان کشور ما را کمک کردند و به پایمردی دلیران خفتان پوش نبرده و کار آزموده خود پادشاهی ما را نیرومند ساختند.
-و ما را در برابر لشکریان و "ارباط" حبشی یاری کردند و با نیزه و ژوبین خویش سینه و گلوگاه آنان را به سختی کوبیدند.
-و از اینها همه گذشته اساسا من خود را چنین می بینم که از دل و جان شیفته و دلداده همه بزرگواران آزاده ام از هر نژاد و تباری که باشند.
________________________________________
منبع:خسرو انوشروان در ادب فارسی-دکتر علی مرزبان راد-انتشارات دانشگاه ملی ایران(با اندکی تصرف و تلخیص