آبراهام مزلو: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴:
|نام_تصویر= Abraham Maslow.jpg
|عرض_تصویر= 200x
|توضیح_تصویر=
|نام دیگر=
|جوایز دریافتی=
خط ۲۰:
|سبک=
|مکتب=
|آثار=
|تاریخ_تولد= {{تولد|۱۹۰۸|۴|۱}}
|محل_تولد= [[بروکلین، نیویورک]]
|تاریخ_مرگ= {{مرگ و سن|۱۹۷۰|۶|۸|۱۹۰۸|۴|۱}}
|محل_مرگ= [[منلو پارک، کالیفرنیا]]
}}
'''آبراهام هَرولد مَزلو''' {{به انگلیسی|Abraham (Harold) Maslow}} (زاده [[۱ آوریل]] [[۱۹۰۸ (میلادی)|۱۹۰۸]] - درگذشته [[۸ ژوئن]] [[۱۹۷۰ (میلادی)|۱۹۷۰]]) [[روانشناس]] [[انسانگرا|انسانگرای]] آمریکایی بود. او امروزه برای نظریه «''سلسله مراتب نیازهای انسانی''» اش (''[[هرم مزلو]]'')<ref> {{به انگلیسی|Hierarchy of Human Needs}}</ref> شناخته شدهاست.<ref name="autogenerated2">ویکی انگلیسی Abraham Maslow</ref>
مزلو همچنین به عنوان پدر [[روانشناسی انسان گرا]] شناخته میشود.<ref name="autogenerated2"/>
او در سال [[۱۹۵۴ (میلادی)|۱۹۵۴]] کتاب «انگیزه و شخصیت» را
آبراهام مزلو در [[۱ آوریل]] [[۱۹۰۸ (میلادی)|۱۹۰۸]] در [[بروکلین]]، [[نیویورک]] در خانوادهای [[یهودی]] به دنیا آمد.
== زندگی نامه ==
آبراهام مازلو در اول آوریل ۱۹۰۸ در محلهای فقیرنشین در بروکلین، ایالت نیویورک، به دنیا آمد. پدرش ساموئل، یک یهودی روس بود. وقتی ساموئل مزلو، از
تفاوت مزلو با فروید، احساس وی نسبت به مادرش بود. رابطهٔ آنها اصلاً نزدیک نبود. یک علت آن این بود که بچهها با فواصل زمانی نسبتاً کوتاهی به دنیا میآمدند (هر دو سال)، و با تولد هر بچهٔ جدید، رُز علاقهٔ خود به قبلی را از دست میداد. رُز زنی خوش-زا (عاشق بچه) بود و به نوزادان خود خوب میرسید و ظاهراً فکر میکرد که بچه دار شدن برای سلامت زنان مفید است، اما احساسات مادری وی چندان رشد نیافته بودند. مزلو در این رابطه گفتهاست که او زنی زیبا اما بداخلاق بود. مادرش بیشتر از خانوادهاش به یهودیت علاقهمند بود. او زنی نامهربان، بدجنس، خشکه مذهب، و خرافاتی بود که انگار وظیفهاش اذیت کردن آبراهام است. کوچکترین کار کودکانهای که آبراهام میکرد با خشم مادرش مواجه میشد. مادرش میگفت که اگر مثلاً، به جای در، از پنچره بیرون برود، خدا او را سنگ خواهد کرد. اگر از شیشهٔ عسل، که پنهان کرده بود، بخورد، خدا زبان او را بند خواهد آورد. این تهدیدهای پی در پی از بابت انتقام خداوندی باعث شد تا نوعی حس کنجکاوی که در دانشمندان مشاهده میشود در آبراهام به وجود آید. او به جای در، از پنجره وارد خانه و از آن خارج میشد، و میدید که سنگ نشدهاست؛ یواشکی به سراغ شیشهٔ عسل میرفت و با هر انگشتی که از آن میخورد، اسم برادران و خواهرانش را تند تند تکرار میکرد و متوجه میشد که زبانش بند نمیآید. به همین دلیل، مزلو معتقد شد که افراد مذهبی که روشن فکرانه به مطالعهٔ مذهب نمیپردازند، خرافاتی میشوند.
مادرش گاهی او را مجبور میکرد به تعلیمات مذهبی به شیوهٔ مخصوص به وی بپردازد. او آبراهام را مجبور میکرد در حال انجام مراسم مذهبی مختلف، عشق و محبت خودش به او را ابراز کند. گاهی مزلو نمیتوانست کلمات را خوب تلفظ کند و بعضی گفتهها را فراموش میکرد تکرار کند، و به همین دلیل، با گریه و دوان دوان از نزد مادرش دور میشد. در این حالت، مادرش میگفت که ببینید، آنقدر مرا دوست دارد که حتی نمیتواند حرفش را تمام کند!
بیرحمیهای مادر مزلو بسیار زیاد و متنوع بودند. سر میز غذا، او حتماً کاری میکرد که به آبراهام غذای کمتری برسد. او میخواست که آبراهام، به عنوان پسر بزرگ خانواده در برابر دیگران کوچک شود و مقام خود به عنوان برادر بزرگتر را از دست بدهد. در اینجا یک پیام ظریف نیز وجود داشت: اگر غذا دادن به معنای ابراز محبت بود، این کار نشان میداد که مادرش هیچ محبتی نسبت به وی ندارد. یک روز مزلو چند دیسک موسیقی ۷۸ دوری به خانه آورد که برایش بسیار عزیز بودند. او آنها را در هال روی زمین گذاشت و نوشتههای روی جلد آنها را خواند و بررسی کرد. او از هال بیرون رفت در حالی که یادش رفته بود به دستور دائمی مادرش، ("همیشه آت آشغالهای خودتان را جمع کنید")، عمل کند. مزلو زمانی متوجه خطای خود شد که صدای جیغ و فریاد مادرش را شنید که میگفت، "چرا به حرفهایم گوش نمیدهید؟". وقتی به هال رسید، مادرش را دید که روی دیسکها راه میرود و با پاشنهٔ کفشهایش آنها را میشکست. یک بار دیگر نیز مزلو دو بچه گربه را یواشکی به خانه آورد و آنها را در زیر زمین گذاشت. اما رُز صدای میو میوی آنها را شنید و حسابی آبراهام را دعوا کرد. او چطور جرات کرده بود دو گربهٔ ولگرد را وارد خانهٔ وی کند و از ظروف آشپزخانهٔ وی به آنها غذا دهد؟ او در مقابل چشمان وحشت زدهٔ آبراهام کوچک، تک تک بچه گربهها را گرفت و سر آنها را آنقدر به دیوار آجری زیرزمین کوبید تا مردند. مزلو، به رغم ناراحتی خواهران و برادران خود، در طول زندگی خویش نفرت از مادرش را به انظار عموم آورد. بعد از فوت رُز، او حتی سر مزارش حاضر نشد.
رابطهٔ مزلو با پدرش نیز جالب نبود. وقتی که ساموئل از کارش به طور کلی خسته و دلزده شد، تا آنجا که میتوانست از خانه و خانواده دوری میکرد. بر خلاف مادرش، پدرش در هیچ کاری دخالت نمیکرد و اکثر اوقات در خانه پیدایش نمیشد. شاید به خاطر ناراضی بودن از زندگی زناشوییاش بود که صبح زود از خانه میرفت و تا دیر وقت بیرون میماند و با دوستانش گپ میزد و هر بار نیز بهانهای میتراشید. وقتی هم که به خانه میرسید، بچهها خواب بودند. در دوران کودکی، مزلو هیچ رابطهای با پدرش نداشت. مزلو پدرش را دوست داشت اما از او میترسید. اما دوران نوجوانی وی مصادف شد با [[رکود اقتصادی]] بزرگ در آمریکا و
مانند جولیان راتر، مزلو ساعات زیادی را در کتابخانههای بروکلین
در مدرسه نیز یهودی ستیزی مشکلی روزمره بود. یک بار، هنگامی که در مسابقهٔ دیکته برنده شد، معلم نژادپرستاش نتیجه را قبول نکرد و آنقدر کلمات مختلف به او داد تا سرانجام، یکی از آنها (کلمهٔ parallel) را غلط نوشت. بعد از این اشتباه، خانم معلم به بقیهٔ شاگردان گفت که او از اول میدانست که مزلو آنقدر هم زرنگ نیست. با این حال، او در مدرسه شاگرد خوبی بود، آنقدر خوب که به او لقب "یهودی زرنگه" داده بودند. یک مشکل دیگر مزلو، ظاهرش بود. او نیز مانند هورنای احساس میکرد زشت است. او دراز و لاغر بود و دماغ بزرگ و پت و پهنی داشت و به همین دلیل مورد تمسخر دیگران قرار میگرفت. حتی پدر خودش همیشه از بقیهٔ اعضای خانواده میپرسید: "تا به حال بچه به این زشتی دیدهاید؟" مواردی از این قبیل باعث شدند مزلو شدیداً دچار عقدهٔ حقارت شود و کودکی خود را با عنوان "دورهای با نهایت بدبختی" توصیف کند.
او به دبیرستانی مخصوص پسران باهوش (یا درسخوان) رفت و در آنجا در اکثر درسها عملکرد بسیار خوبی داشت. بعد از دیپلم، از یک کالج به کالج دیگر رفت. ابتدا میخواست که به دانشگاه بسیار معتبر کورنل در ایتاکای نیویورک برود. این یکی از معدود دانشگاههایی بود که برای ثبت نام یهودیان محدودیت قائل نمیشد. پسرعموی مزلو، ویل، که بهترین دوست وی نیز محسوب میشد، در آنجا پذیرفته شده بود، اما مزلو اعتماد به نفس کافی نداشت تا فرم تقاضای ثبت نام را بفرستد. به این ترتیب، در زمستان ۱۹۲۵ در سیتی کالج نیویورک ثبت نام کرد. در آنجا چند پیشامد خوب و بد برایش روی داد. یکی از منابع ناراحتی وی، هندسه بود. او آنقدر از هندسه متنفر بود که در بیشتر کلاسها غایب شد. به همین دلیل، و با این که در امتحانات قبول شده بود، آن ترم را ردّ شد. او بر خلاف بسیاری از ما، نمیتوانست با تحمل مشقات، به هر قیمت که شده، از مشکلات زندگی خلاص شود. اگر نمیتوانست چیزی را تحمل کند، از انجام آن صرف نظر میکرد، حتی اگر انجام آن واقعاً ضروری میبود.
در طول این دورهٔ زمانی، مزلو مدتی کوتاهی به عنوان پادو کار کرد، اما احساس کرد با وی بیاحترامی و بد رفتاری میشود. بعد از آن که یک ترم دیگر هم مشروط شد، تصمیم گرفت به خواندن حقوق بپردازد. او در دانشگاهی نه چندان معتبر ثبت نام کرد، و به زودی حوصلهاش سررفت. مزلو، به رغم مخالفت پدرش، که او را به خواندن حقوق تشویق کرده بود، و طبق روحیهٔ خودش، حقوق را کنار گذاشت. او که از رشتهای به رشتهٔ دیگر میرفت، مدتی را به خواندن سوسیالیسم پرداخت، اما هرگز مثل آدلر و فروم به یک فعال اجتماعی (اکتیویست) تبدیل نشد. احتمالاً او سرگرم مسائل دیگری بود،
درست
دلیل دیگر، برتا بود. اما وقتی که بعد از مدتها
با فرارسیدن بهار ۱۹۲۳، مزلو دوباره بی تاب وقرار شد. او شنیده بود که دانشگاه ویسکانسین فضای بسیار مساعدی دارد و در دپارتمان
ناراحتی مزلو از این که تدریس کافکا در آنجا موقت بودهاست به زودی از بین رفت. در آن زمان، دپارتمان
با گذشت زمان و افزایش معروفیت مزلو، خشم ناشی از بدرفتاری در کودکی و ناراحتی ناشی از یهودی ستیزی به تدریج از بین رفت. او
مزلو به تحصیل و کار در ویسکانسین ادامه داد و بدون عجله روی پایان نامهٔ خود کار کرد (که در ۱۹۳۴ آن را به پایان رساند). آنگاه، از ۱۹۳۷ تا ۱۹۵۱ در [[دانشگاه کلمبیا]] به طور موقت به تدریس پرداخت. سرانجام، او شغلی دائم در دانشگاه برندیس به دست آورد (۱۹۵۱تا ۱۹۶۹). در آنجا او به مدت ده سال رئیس دپارتمان
هر کدام از ما، دارای یک طبیعت درونی بیولوژیکی هستیم که به یک معنا، طبیعی، ذاتی و
این طبیعت درونی
به نظر
حتی خشم،
از آنجا که طبیعت بشر بد نیست، قرار نیست آن را سرکوب کنیم. در عوض باید آن را آزاد کرد و پرورش داد. اینگونه
طبیعت درونی ما مثل طبیعت و غرایز حیوانات، پر قدرت و مهارناپدیر نیست بلکه به آسانی توسط فرهنگ، عادات و
حتی وقتی ضعیف
این تلاش مداوم درون در پی اعتماد به نفس و حرمت نفس است. شخص، ایستادگی
توجه داشته باشید که اگر درستی این پیش
▲== اصول اساسی آموزه های مزلو ==
▲هر کدام از ما، دارای یک طبیعت درونی بیولوژیکی هستیم که به یک معنا، طبیعی، ذاتی و غیر قابل تغییر است و به روش علمی می توان آن را مطالعه کرد.
▲این طبیعت درونی ذاتا و یا لزوما بد نیست. نیازها، عواطف و ظرفیت های اساسی انسان در ذات خود خنثی، پیشا اخلاقی و حتی خوب هستند.
▲به نظر میرسد که انسان ذاتا و لزوما بد نیست. بیماری و رفتارهای شرورانه، در نتیجه ی ناکام ماندن انسان در رسیدگی به نیازهای طبیعی، عواطف انسانی و استعدادهایش ایجاد میشود.
▲حتی خشم، لزوما بد نیست. اگرچه میتواند به بدی منجر شود ولی ذاتا اینگونه نیست و میتواند خوب باشد. طبیعت بشر آنقدر که اغلب میگویند به بدی نزدیک نیست. حقیقت این است که فرصت شکوفایی را از انسان دریغ داشته ایم.
▲از آنجا که طبیعت بشر بد نیست، قرار نیست آن را سرکوب کنیم. در عوض باید آن را آزاد کرد و پرورش داد. اینگونه میتوانیم یک زندگی توام با رشد، شادی و باروری داشته باشیم.
▲نادیده گرفتن بخش طبیعی درونمان، دیر یا زود و آشکار و نهان به بیماری منجر میشود.
▲طبیعت درونی ما مثل طبیعت و غرایز حیوانات، پر قدرت و مهارناپدیر نیست بلکه به آسانی توسط فرهنگ، عادات و نگرش های غلط، مغلوب میگردد.
▲حتی وقتی ضعیف میشود به ندرت به طور کامل ناپدید میشود. در واقع همیشه در تکاپو برای شکوفایی خواهد بود. حتی در افراد بیمار این تکاپو وجود دارد.
▲این تلاش مداوم درون در پی اعتماد به نفس و حرمت نفس است. شخص، ایستادگی میکند تا شکست نخورد و خود را توانا احساس کند و این فقط برای مقابله با خطرات دنیای خارج نیست. این همچنین در مورد تلاش فرد برای کنترل تکانه ها و انگیزش های خود و نترسیدن از آنها صدق میکند.
▲توجه داشته باشید که اگر درستی این پیش فرض ها اثبات شود، با خود پایه های یک نظام علمی اخلاق، یک نظام ارزشی طبیعی و اعلام نظر قطعی در مورد خوب و بد و درست و غلط را به همراه خواهد آورد. هر چقدر که ما در مورد گرایش های طبیعی انسانی بیشتر بدانیم این برایمان آسانتر خواهد بود که به او بگوییم تا چگونه خوب باشد، شاد باشد، مفید باشد و به خود احترام بگذارد، چگونه دوست داشته باشد و چگونه استعدادهایش را شکوفا کند. یه این شیوه میتوان اغلب مشکلات شخصیتی آینده را حل کرد.[http://www.ensanesabz.com/?p=596.com]
== هرم مَزلو ==
[[پرونده:Maslow's hierarchy of needs.svg|بندانگشتی|400px|هرم مزلو]]
سطر ۷۶ ⟵ ۷۷:
== منابع ==
* {{یادکرد-ویکی|پیوند = http://en.wikipedia.org/wiki/Maslow's_hierarchy_of_needs|عنوان = Maslow's hierarchy of needs|زبان = انگلیسی|بازیابی = ۷ ژانویه ۲۰۰۸}}
* {{یادکرد-ویکی|پیوند = http://en.wikipedia.org/wiki/Abraham_Maslow|عنوان = Abraham Maslow|زبان = انگلیسی|بازیابی =۷
* {{یادکرد وب| نشانی = http://ravanyar.com/Psycologyworld/Personality.asp| عنوان = روانشناسی شخصیت| تاریخ بازدید = ۷
* [http://www.ensanesabz.com/?p=596/ سایت انسان سبز]
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=گنجی |نام= حمزه |کتاب=نظریههای شخصیت | ناشر=انتشارات ساوالان |سال=۲۰۱۲}}
{{مستند کردن|VIAF=
{{روانشناسی}}
|