مقالات شمس تبریزی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
4nn1l2 (بحث | مشارکت‌ها)
جز 4nn1l2 صفحهٔ مقاله‌های شمس تبریزی را به مقالات شمس تبریزی که تغییرمسیر بود منتقل کرد: «مقالات» نام خاص شده و نمی‌توان تغییرش داد
Hamid Hassani (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۱:
'''مقالات شمس تبریزی'''، مجموعه‌ای از سخنان و حکایات نغز و دلپذیر است که در دوران اقامت [[شمس تبریزی]] در [[قونیه]] (از سال ۶۴۲ تا ۶۴۳ و پس از غیبتی کوتاه از سال ۶۴۴ تا ۶۴۵ قمری) بر زبان وی جاری شده، و پس از او توسط مریدان [[مولانا جلال‌الدین محمد بلخی]] به‌صورت یادداشت‌هایی پراکنده جمع‌آوری گردیده‌است. از گسیختگی و بریدگی عبارات و مطالب پیداست که این کتاب را شمس‌الدین خود تألیف نکرده بلکه همان یادداشت‌های روزانهٔ مریدان است که با کمال بی‌ترتیبی فراهم نموده‌اند.<ref>بدیع‌الزمان فروزانفر، ''زندگانی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی''، ص ۸۹</ref>
<ref>بدیع‌الزمان فروزانفر، ''زندگانی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی''، ص ۸۹</ref>
 
به نوشتهٔ [[بدیع‌الزمان فروزانفر]]: «میان مقالات شمس با [[مثنوی مولوی]] ارتباطی قوی موجود است و مولانا بسیاری از امثال و قصص و مطالب مقالات را در مثنوی خود مندرج ساخته‌است.»<ref>همان‌جا، ص ۹۰</ref>
<ref>همانجا، ص ۹۰</ref>
محمد خدادادی کتابی با عنوان «بازتاب اندیشه‌های شمس تبریزی در مثنوی مولوی» نگاشته‌اند و نتیجه گرفته‌اند که بسیاری از گفته‌ها و اندیشه‌های مولوی در مثنوی معنوی، انعکاس سخنان و اندیشه‌های شمس تبریزی در مقالات اوست.<ref>محمد خدادادی، بازتاب اندیشه‌های شمس تبریزی در مثنوی مولوی، انتشارات دانشگاه یزد، چاپ اول، ۱۳۹۲.</ref>
 
سطر ۱۴ ⟵ ۱۲:
* یادکرد بزرگان
* آموزه‌ها
شمس در ضمن سخنان خود، اشارات جالب توجهی دربارۀدربارهٔ عارفان بزرگ معاصر و پیش از خود همچون [[بایزید بسطامی]]، جنید، شبلی، [[منصور حلاج]]، [[ابن عربی]]، [[شیخ اشراق]]، بهاءولد، [[اوحدالدین کرمانی]] و ... و حتی خود مولانا داشته است که از جنبه‌های مختلف دارای اهمیت هستند.<ref>فاطمه محمدی عسکرآبادی، شمس عارفان (دیدگاه‌های شمس تبریزی دربارۀدربارهٔ عارفان از رابعه تا مولوی)، انتشارات دانشگاه یزد، چاپ اول، ۱۳۹۳.</ref>
 
 
== بخش‌هایی از کتاب ==
سطر ۲۱ ⟵ ۱۸:
گفتم: تفسیر ما چنان است که می‌دانید. نی از محمد! و نی از خدا! این «من» نیز منکر می‌شود مرا.
می‌گویمش: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) می‌دهی؟
می‌گوید: نی. نروم!
سخن من فهم نمی‌کند. چنان کهچنان‌که آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خواندی، لا غیر .... یکی را هم او خواندی هم غیر او .... یکی نه او خواندی نه غیر او.
آن [[خط سوم]] منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من.
* راست نتوانم گفتن.گفتن؛ که من راستی آغاز کردم، مرا بیرون کردند.
 
* راست نتوانم گفتن. که من راستی آغاز کردم، مرا بیرون کردند.
اگر تمام راست گفتمی، به یکبار همه شهر مرا بیرون کردندی.
 
* چون به سوی کعبه نماز می‌باید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟
دل خود را سجود کرده‌اند.
* زبان پارسی را چه شده است؟ بدین لطیفی و خوبی، که آن معانی و لطافت که در زبان پارسی آمده است و در تازی نیامده است.
 
*زبان پارسی را چه شده است؟ بدین لطیفی و خوبی، که آن معانی و لطافت که در زبان پارسی آمده است و در تازی نیامده است.
 
== پانویس‌ها و منابع ==