سپس هیچ‌کدام باقی نماندند: تفاوت میان نسخه‌ها

ده نفر، هفت مرد و سه زن، توسط افرادی به ظاهر مختلف دعوت می‌شوند که تعطیلات خود را در جزیره‌ای دورافتاده به نام "جزیرهٔ زنگی" {{انگلیسی|Nigger Island}} بگذرانند. بعضی از آن‌ها قبلاً هم را سر موضوعی میشناخته‌اند؛ ولی بیشترشان قبل از رفتن به جزیره هیچ‌گاه یکدیگر را ندیده‌بوده‌اند. این ده نفر هر کدام به گونه‌ای در گذشتهٔ خود باعث قتل یک فرد شده‌اند. پس از گذشت مدتی در جزیره، آن‌ها متوجه می‌شوند که همه از سوی یک فرد به آن جا دعوت شده‌اند. فردی که با این که در جزیره نیست از راز همهٔ آن‌ها آگاه است. و اوضاع مغشوش می‌شود؛ وقتی که این فرد شروع به قتل رساندن تک‌تک آنها به روشی عجیب می‌کند. او قربانیان خود را با اقتباس از یک شعر کودکانه وبه داستانینام کودکانهده سرخپوست کوچک به قتل می‌رساند.

این داستانشعر به این صورت است：

ده سیاه پوستسرخپوست کوچک رفتند بیرون شام بخورندمی ،خوردند، یکی خوداز راآنها خفهگلویش کردگرفت و سپس نه نفر باقی ماندند، نه نفرسرخپوست کوچک تا دیروقت بیدار ماندند و یکی بهاز خوابآنها رفتخوابش برد و سپس هشت نفر باقی ماندند، هشت نفرسرخپوست کوچک به دوندوون رفتند،سفر کردند، یکی گفتآنجا منماند اینجا می مانمو سپس هفت نفر باقی ماندند، هفت نفر هیزم می شکستند یکی خودش را تکه تکه کرد سپس شش نفر باقی ماندند، شش نفر با لانه زنبورها بازی می کردند یه زنبور یکی را نیش زد سپس پنج نفر باقی ماندند، پنج تا رفتند پیش قاضی یکی رسید به دادگاه سپس چهار نفر باقی ماندند، چهار سیاه کوچک رفتند به دریا ماهی یکی از آنها را بلعید سپس سه نفر باقی ماندند، سه سیاه کوچک در باغ وحش بازی می کردند خرس یکی از آنها را بلعید سپس دو نفر باقی ماندند، دو سیاه کوچک رفتند آفتاب بگیرند یکی از آن ها سوخت سپس یک نفر باقی ماند. او تنها شد پس رفت و خودش را دار زد و سپس هیچکدام باقی نماندند!