رابعه بلخی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏عرفان رابعه: تمیزکاری با استفاده از AWB
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز v1.39b - Fixed using ویکی‌پدیا:ویکی‌پروژه تصحیح ویکی‌پدیا (عدم رعایت سلسله مراتب در زیربخش‌ها)
برچسب: WPCleaner
خط ۲۰:
== زندگی رابعه ==
 
==== کودکی و نوجوانی ====
از تولد و [[دوران کودکی]] و نوجوانی رابعه اطلاعی در دست نیست. تنها مدرک مستند از زندگی رابعه، روایتی‌ست که [[عطار نیشابوری]] در حکایت بیست و یکم کتابِ [[الهی‌نامه]] خویش در بحر هَزج مسدّس محذوف، در چهارصد و اندی بیت آورده است. آنچه از این روایت برمی‌آید آنست که رابعه دختر '''کعب قزداری'''، والی [[بلخ]] بوده و برادری بنام '''حارث''' داشته. کعب علاقه خاصی به رابعه داشته و در پرورش و تعلیم او کوشا بوده و به جهت توانایی‌های بی‌نظیر او در هنر و فنون، اورا با لقب [[زین‌العرب]] (زینت قوم [[عرب]]) خطاب می‌کرد. رابعه به استناد گفتار عطار، در سرودن '''شعر''' و هنر '''نقاشی''' به‌غایت توانمند و در '''شمشیرزنی''' و '''سوارکاری''' بسیار ماهر بوده است.
 
==== دیدار با بکتاش ====
پس از مرگ کعب، '''حارث''' بر تخت پدر می‌نشیند و در یکی از بزم‌های شاهانه او، رابعه با [[بکتاش]]، از کارگزاران نزدیک حارث دیدار می‌کند. عطار جایگاه بکتاش در دربار را '''کلیددار خزانه''' عنوان کرده است. رابعه بی‌درنگ دل به بکتاش می‌بازد و در نهایت دایهٔ رابعه که از علاقه رابعه به بکتاش آگاه می‌شود، میان آن دو واسطه می‌شود. رابعه خطاب به بکتاش نامه‌ای می‌نویسد و تصویری از خویش ترسیم کرده و پیوست آن نامه می‌کند و بدست دایه می‌سپارد تا بدو رساند. چون بکتاش نامه رابعه را می‌خواند و تصویر اورا می‌بیند بدو دل می‌بازد و نامه‌اش را پاسخ می‌دهد. این نامه‌نگاری‌های پنهانی ادامه پیدا می‌کند و رابعه اشعار فراوانی خطاب به بکتاش ضمیمه نامه‌ها کرده و برای او می‌فرستد. ظاهراً روزی بکتاش رابعه را در دهلیزی می‌بیند و آستین اورا می‌گیرد که ''«چرا مرا چنین عاشق و شیدا کردی اما با من بیگانگی می‌کنی؟»'' رابعه از او آستین می‌افشاند که ''«عشق من به تو بهانه‌ایست بر عشقی عظیم‌تر»'' و اورا بخاطرافتادن در دام شهوت نکوهش می‌کند.
 
==== رابعه در میدان نبرد ====
بر اساس روایت عطار، روزی لشکر دشمن به حوالی بلخ می‌رسد و بکتاش به همراه سپاه بلخ به نبرد می‌رود. رابعه که تاب بی‌خبری از وضعیت بکتاش را ندارد، با لباس مبدل و روی پوشیده، پنهانی در پس سپاه بلخ به میدان جنگ می‌رود. بکتاش در گیرودار نبرد زخمی می‌شود و رابعه که جان بکتاش را در خطر می‌بیند، شمشیر کشیده و به میانه میدان می‌رود و پس از کشتن تعدادی از سپاهیان دشمن پیکر [[نیمه جان]] بکتاش را بر اسب کشیده از مهلکه نجات می‌دهد:
{{شعر}}
خط ۳۴:
{{پایان شعر}}
 
==== رابعه و رودکی ====
در روایت عطار، رابعه روزی در راه با [[رودکی]] که عازم [[بخارا]] بوده دیدار می‌کند. رودکی شیفته توانایی رابعه در سرودن شعر می‌شود و اورا تحسین می‌کند و با او به صحبت و مشاعره می‌نشیند. عطار آن واقعه را اینگونه در الهی‌نامه می‌آورد:
{{شعر}}