زوال خاندان آشر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏خلاصه داستان: اصلاح متن با استفاده از AWB
جز حذف عبارت جادویی مدیاویکی با استفاده از AWB
خط ۳:
| عرض جعبه =
| عنوان = زوال خانه آشر
| تصویر = [[پرونده:{{{تصویر|Aubrey Beardsley - Edgar Poe 3.jpg}}}|240px]]
| عرض_تصویر =
| عنوان_تصویر = تصویرگری از [[آبری بردزلی]]، ۱۸۹۴
خط ۲۹:
}}
 
'''زوال خانه آشر''' (به انگلیسی:The Fall of the House of Usher) نام [[داستان کوتاه|داستان کوتاهی]] در سبک [[وحشت]] از نویسندهٔ [[آمریکا|آمریکایی]] [[ادگار آلن پو]] است که نخستین بار در مجلهٔ آقایان برتون <ref>BurtonAAAABBBBBurton's Gentleman's Magazine</ref>refBBBB در سپتامبر ۱۸۳۹ و در آمریکا به چاپ رسید. پس از آن در ۱۸۴۰ و با کمی تغییر در مجموعه داستان‌های گروتسک و آرابسک منتشر شد. در این داستان از شعر «قصر جن‌زده» <ref>TheAAAABBBBThe Haunted Palace</ref>refBBBB که پیشتر در شمارهٔ آوریل ۱۸۳۹ مجلهٔ موزهٔ بالتیمور چاپ شده بود نیز استفاده شده‌است.
 
== خلاصه داستان ==
خط ۴۰:
در شبی طوفانی، رودریک به اتاق دوستش که در بالای آرامگاه قرار دارد می‌آید و پنجره را با وجود طوفانی بودن هوا باز می‌کند. راوی می‌بیند با وجودی که هیچ نوری در اطراف نیست اما دریاچه‌ای که ساختمان را احاطه کرده دقیقاً همانند نقاشی‌ای که رودریک آشر از آن کشیده بود می‌درخشد.
 
راوی سعی می‌کند تا رودریک را باخواندن رمان «تریست دیوانه» آرام کند. این کتاب روایتگر داستان شوالیه‌ای به نام اتلرد <ref>EthelredAAAABBBBEthelred</ref>refBBBB است که برای فرار از طوفان به‌زور وارد خانه‌ٔ زاهدی عزلت‌نشین می‌شود و دربرابر خود کاخی طلایی را می‌بیند که اژدهایی از آن محافظت می‌کند. بر روی دیوار کاخ سپری درخشان قرار دارد که روی آن بر اساس افسانه‌ای نوشته شده‌است که هرکس که اژدها را بکشد این سپر را به دست خواهد آورد. اتلرد با یک ضربهٔ گرز خود اژدها را می‌کشد و اژدها با فریادی دلخراش بر زمین می‌افتد. سپس برای برداشتن سپر پیش می‌رود که آن نیز فرو افتاده و صدایی هولناک از برخوردش با زمین برمی‌خیزد.
 
زمانی که راوی مشغول خواندن چگونگی ورود شوالیه به خانه‌است صداهایی همچون ترق و تروق و شکافتن چیزی از جایی از ساختمان به گوش می‌رسد. وقتی می‌خواند که اژدها با فریادی دلخراش بر زمین افتاد صدای جیغی دلخراش از [[درون خانه]] شنیده می‌شود. وقتی به افتادن سپر از روی دیوار می‌رسد، درون خانه نیز طنینی فلزی و توخالی شنیده می‌شود. وحشت روردریک به اوج خود رسیده‌است و سرانجام فریاد می‌کشد که خواهرش دارد این صداها را تولید می‌کند زیرا وقتی او را درون تابوت می‌گذاشتند هنوز زنده بوده و رودریک می‌دانسته که او زنده‌است.