'''محمد بن یحیی بن صائغ''' معروف به '''ابن باجه'''، ستارهشناس، ریاضیدان، منطقدان، فیلسوف، فیزیکدان، طبیب، روانشناس، گیاهشناس، شاعر و دانشمند بزرگ [[اندلس|اندلسی]]ی جهان اسلام است. او در سال ۴۹۸ هجری به سرقسطهی اندلس([[ساراگوسا|ساراگوسای]]ی اسپانیای امروزی) به دنیا آمد و به سال ۵۳۲ هجری در [[فاس]] مراکش چشم از جهان فرو بست. او را در غرب بیشتر با نام [[لاتین|لاتینی]]ی شده ی Avempace میشناسند.
== آرای ابن باجه ==
محور تفکر فلسفیفلسفی ابن باجه،باجه، هستیهستی انسانانسان و سرگذشتسرگذشت اوستاوست. انسانانسان همچونهمچون فرد و همچونهمچون موجودیموجودی اجتماعی،اجتماعی، یا بهبه تعبیر بهتر، انسانانسان همچونهمچون موجودیموجودی منفرد، تنها مانده،مانده، اما در جامعه،جامعه، از اینجاستاینجاست نامگذارینامگذاری «تدبیرالمتوحد» نوشته ناتمامناتمام ابن باجه،باجه، ابن باجهباجه پژوهشپژوهش درباره انسانانسان را از اینجا آغاز میکند، کهکه هر موجود زندهایزندهای در چیزهاییچیزهایی با جماداتجمادات مشترکمشترک استاست و هر حیوانیحیوانی با موجود زندهزنده تنها در برخیبرخی چیزها مشترکمشترک است؛است؛ و هر انسانیانسانی با حیوانحیوان غیرناطقغیرناطق در اموریاموری شریکشریک استاست. موجود زندهزنده و جماد در عناصریعناصری کهکه از آنها ترکیبترکیب یافتهاند، مشترکند: همچونهمچون سقوط طبیعیطبیعی بهبه سویسوی پایینپایین و صعود قهریقهری بهبه سویسوی بالا و مانند اینها. حیوانحیوان نیز با موجود زندهزنده در ایناین امر مشترکمشترک است،است، زیرا هر دو از یکیک عنصرند، و در داشتنداشتن نفسنفس غاذیه،غاذیه، مولدهمولده و نامیهنامیه (بر رویندهروینده) نیز مشترکند. بدینسانبدینسان انسانانسان با حیوانحیوان غیرناطقغیرناطق در همه ایناین امور و نیز در احساساحساس و تخیلتخیل و حافظه،حافظه، ذکر و افعالیافعالی کهکه زاییده اینهاستاینهاست و وابستهوابسته بهبه روانروان ددگونهددگونه (نفسنفس بهیمیهبهیمیه) است،است، مشارکتمشارکت دارد. امتیاز انسانانسان از همه آنآن گونههایگونههای دیگر موجود در داشتنداشتن «نیروینیروی اندیشهاندیشه» استاست و آنچهآنچه جز بهبه وسیله آنآن ممکنممکن نیستنیست. بنابراینبنابراین انسانانسان دارایدارای نیروینیروی «بهبه یادآورییادآوری» (تذکر) استاست کهکه جاندارانجانداران دیگر از آنآن محرومند... و از آنآن رو کهکه آدمیآدمی ساختهساخته شدهشده از عناصر است،است، افعالیافعالی از ویوی سر میزند کهکه ویوی را در آنها اختیار نیست،نیست، مانند فروافتادنفروافتادن از بالا و سوختنسوختن در آتشآتش و مانند اینها؛ و نیز دارایدارای برخیبرخی افعالافعال استاست کهکه در آنها اصلاً اختیار ندارد، مانند احساساحساس. در ایناین افعالافعال گونهایگونهای ضرورتضرورت (جبر) یافتیافت میشود، مانند کارهاییکارهایی کهکه انسانانسان در ترسترس شدید انجامانجام میدهد، و نیز دشنامدشنام دادندادن بهبه دوستدوست خود یا کشتنکشتن برادر و پدر در موردیموردی کهکه مسأله تملکتملک بهبه میانمیان میآید.<ref>بن باجه، محمد، رسائل الالهیة ابن باجة الالهیة، به کوشش ماجد فخری، بیروت، ۱۹۶۸م.</ref><ref>ارسطو، الاخلاق، ترجمه اسحاق بن حنین، کویت، ۱۹۷۹م.</ref>
ابن باجهباجه «تدبیر المتوحد» را نخستنخست با تعریفتعریف واژه «تدبیر» آغاز میکند و میگوید: واژه «تدبیر» در زبانزبان عربعرب دارایدارای معانیمعانی گوناگونگوناگون است،است، کهکه مشهورترینمشهورترین آنها عبارتعبارت استاست از: «ترتیبترتیب کارهاییکارهایی یا افعالیافعالی برایبرای رسیدنرسیدن بهبه هدفیهدفی قصد شدهشده». بدینبدین سان،سان، ایناین واژهواژه در مورد کسیکسی کهکه تنها یکیک کار انجامانجام میدهد تا بهبه هدفیهدفی کهکه قصد آنآن را کردهکرده است،است، برسد، بهبه کار نمیرود. اما کسیکسی کهکه معتقد استاست کارشکارش چندگانهچندگانه استاست و آنآن را از ایناین حیثحیث کهکه دارایدارای ترتیبترتیب است،است، در نظر میگیرد، آنگاهآنگاه آنآن «ترتیبترتیب»، «تدبیر» نامیدهنامیده میشود. از ایناین روستروست کهکه خداوند را «مدبر» جهانجهان مینامند. تدبیر میتواند بالقوهبالقوه یا بالفعلبالفعل باشد، اما دلالتدلالت ایناین واژهواژه بر آنچهآنچه بالقوهبالقوه استاست بیشتر و مشهورتر استاست. از سویسوی دیگر آشکار استاست کهکه «ترتیبترتیب»، اگر درباره امور ممکنممکن یا بالقوهبالقوه باشد، انگیزه آنآن «اندیشهاندیشه» است؛است؛ زیرا ایناین مختصمختص بهبه اندیشیدناندیشیدن استاست و تنها زاییده آنآن استاست. بنابراینبنابراین تدبیر تنها برایبرای انسانانسان ممکنممکن استاست و اگر ایناین واژهواژه در مورد موجود دیگریدیگری همهم بهبه کار رود، از لحاظ تشبیهتشبیه آنآن بهبه انسانانسان استاست. تدبیر همچنینهمچنین بهبه گونه عمومعموم و خصوصخصوص گفتهگفته میشود. اگر بهبه عمومعموم گفتهگفته شود، بهبه همه کارهایکارهای انسان،انسان، هرگونه کهکه باشد، اطلاقاطلاق میگردد. بدینسانبدینسان در مورد پیشهها و هنرها و نیز در مورد کارهایکارهای جنگیجنگی بهبه کار میرود و در هنرهاییهنرهایی مانند کفشدوزیکفشدوزی و بافندگیبافندگی تقریباً بهبه کار نمیرود؛ و اگر بهبه ایناین نحو گفتهگفته شود، باز همهم دارایدارای عمومعموم و خصوصخصوص دیگریدیگری استاست. اگر بهبه عمومعموم گفتهگفته شود، بهبه همه افعالیافعالی کهکه صنایعصنایع یا هنرهایهنرهای موسومموسوم بهبه بالقوهاند، اطلاقاطلاق میشود؛ و اگر بهبه خصوصخصوص گفتهگفته شود بر «تدبیر مدنمدن» اطلاقاطلاق میگردد. از سویسوی دیگر، «تدبیر» از لحاظ ارجمندیارجمندی و کمالکمال نیز دارایدارای مراتبیمراتبی است؛است؛ ارجمندترینارجمندترین اموریاموری کهکه تدبیر نامیدهنامیده میشود، تدبیر مدنمدن و تدبیر منزلمنزل است،است، اما تدبیر خداوند در مورد جهان،جهان، تدبیر بهبه گونهایگونهای دیگر استاست کهکه حتیحتی از نزدیکتریننزدیکترین معانیمعانی شبیهشبیه بهبه آنآن نیز بهبه دور است،است، بلکهبلکه «تدبیر مطلقمطلق» استاست و ارجمندترینارجمندترین معانیمعانی تدبیر استاست و فقط بنابر همانندیهمانندی کهکه تصور میشود میانمیان تدبیر انسانیانسانی و ایجاد جهانجهان از سویسوی خداوند وجود دارد، تدبیر نامیدهنامیده میشود. پسپس اگر تدبیر بهبه اطلاقاطلاق گفتهگفته شود، بهبه معنایمعنای تدبیر مدنمدن است،است، اگر همهم بهبه تقیید گفتهگفته شود، بهبه تدبیر درستدرست و نادرستنادرست منقسممنقسم میگردد. تدبیر مدنمدن را فلاطنفلاطن (افلاطونافلاطون) در کتابکتاب سیاستسیاست مدنیمدنی (منظور کتابکتاب سیاستسیاست یا پولیتیا یا بنابر غلظ مشهور، جمهوریجمهوری افلاطونافلاطون استاست) توضیحتوضیح و شکلشکل درستدرست آنآن را نشاننشان دادهداده و گفتهگفته استاست کهکه نادرستینادرستی و خطا چگونهچگونه بدانبدان راهراه مییابد. <ref>ابن باجه،باجه، محمد، رسائلرسائل الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبير»، ص ۳۷- ۳۹،۳۹، بهبه کوششکوشش ماجد فخری،فخری، بیروت،بیروت، ۱۹۶۸م.</ref>▼
<ref>ارسطو، الاخلاق، ترجمه اسحاق بن حنین، کویت، ۱۹۷۹م.</ref>
▲ابن باجه «تدبیر المتوحد» را نخست با تعریف واژه «تدبیر» آغاز میکند و میگوید: واژه «تدبیر» در زبان عرب دارای معانی گوناگون است، که مشهورترین آنها عبارت است از: «ترتیب کارهایی یا افعالی برای رسیدن به هدفی قصد شده». بدین سان، این واژه در مورد کسی که تنها یک کار انجام میدهد تا به هدفی که قصد آن را کرده است، برسد، به کار نمیرود. اما کسی که معتقد است کارش چندگانه است و آن را از این حیث که دارای ترتیب است، در نظر میگیرد، آنگاه آن «ترتیب»، «تدبیر» نامیده میشود. از این روست که خداوند را «مدبر» جهان مینامند. تدبیر میتواند بالقوه یا بالفعل باشد، اما دلالت این واژه بر آنچه بالقوه است بیشتر و مشهورتر است. از سوی دیگر آشکار است که «ترتیب»، اگر درباره امور ممکن یا بالقوه باشد، انگیزه آن «اندیشه» است؛ زیرا این مختص به اندیشیدن است و تنها زاییده آن است. بنابراین تدبیر تنها برای انسان ممکن است و اگر این واژه در مورد موجود دیگری هم به کار رود، از لحاظ تشبیه آن به انسان است. تدبیر همچنین به گونه عموم و خصوص گفته میشود. اگر به عموم گفته شود، به همه کارهای انسان، هرگونه که باشد، اطلاق میگردد. بدینسان در مورد پیشهها و هنرها و نیز در مورد کارهای جنگی به کار میرود و در هنرهایی مانند کفشدوزی و بافندگی تقریباً به کار نمیرود؛ و اگر به این نحو گفته شود، باز هم دارای عموم و خصوص دیگری است. اگر به عموم گفته شود، به همه افعالی که صنایع یا هنرهای موسوم به بالقوهاند، اطلاق میشود؛ و اگر به خصوص گفته شود بر «تدبیر مدن» اطلاق میگردد. از سوی دیگر، «تدبیر» از لحاظ ارجمندی و کمال نیز دارای مراتبی است؛ ارجمندترین اموری که تدبیر نامیده میشود، تدبیر مدن و تدبیر منزل است، اما تدبیر خداوند در مورد جهان، تدبیر به گونهای دیگر است که حتی از نزدیکترین معانی شبیه به آن نیز به دور است، بلکه «تدبیر مطلق» است و ارجمندترین معانی تدبیر است و فقط بنابر همانندی که تصور میشود میان تدبیر انسانی و ایجاد جهان از سوی خداوند وجود دارد، تدبیر نامیده میشود. پس اگر تدبیر به اطلاق گفته شود، به معنای تدبیر مدن است، اگر هم به تقیید گفته شود، به تدبیر درست و نادرست منقسم میگردد. تدبیر مدن را فلاطن (افلاطون) در کتاب سیاست مدنی (منظور کتاب سیاست یا پولیتیا یا بنابر غلظ مشهور، جمهوری افلاطون است) توضیح و شکل درست آن را نشان داده و گفته است که نادرستی و خطا چگونه بدان راه مییابد. <ref>ابن باجه، محمد، رسائل الالهیة ابن باجة الالهیة، «تدبير»، ص ۳۷- ۳۹، به کوشش ماجد فخری، بیروت، ۱۹۶۸م.</ref>