پنهان (فیلم ۲۰۰۵): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۳۵:
 
== خلاصه داستان ==
زندگی آرام یک خانواده فرانسوی زمانی که آنها نوارهایی از تحت نظرگیری بیرون محل اقامت آن‌ها از منبعی نامشخص دریافت می‌شود به آشفتگی می‌گراید. جورج لارنت یک مجری موفّق برنامه های ادبی تلویزیون است که با همسر خود آنی ،که یک ناشر کتاب و پسر 12 ساله اش پیروت زندگی می‌کند. ویدئو های بی نشان جلو در گذاشته می‌شود ، نوارها دیدی گسترده از جلوی خانه کهرا توسط دوربینی ایستا در خیابان که هیچ وقت دیده نشده را نشان می‌دهد. در ابتدا مجهول و بی ضرر ، امّا بعداً با ضمیمه ای خام ، ونقاشی های آشفته، نامه منجر به پرسش‌هایی در مورد اوایلابتدای زندگی جورج می‌شود که باعث مختل شدن کار و زندگی‌اش می‌شودمی‌گردد. امّا چون نوارها فاقد هرگونه تهدید است، پلیس کمک به این خانواده را رد می‌کند.
 
یکی از نوارها جورج را به طرف آپارتمان مجید می‌کشاند ، که یک مرد الجزایری است که والدینش برای خانواده جورج قبل از اینکه در ماساکر، پاریس سال 1961 کشته شوند کار می‌کرده اند. مجید یتیم در خانواده لارنت باقی می‌ماند، و والدین جورج در آن زمان تصمیم به قبول کردن سرپرستی مجید می‌کنندمی‌گیرند. جورج با مجید در مورد نوارها صحبت می‌کند، امّا او این موضوع را رد می‌کند. اگر چه شدت رویارویی حس گناه او را تشدید می‌کند و کابوس‌های شبانه مجید جوان ،خطی از خون ، بریده شدن سر خروس و تهدید او رااو، باز می‌گرداندمی‌گردند.
 
یک روز پیروت از مدرسه به خانه باز نمی‌گردد و آنی سراغ او را می‌گیرد.جورج و آنی مظنون می‌شوند که او توسط مجید ربوده شده باشد. آنها به سراغ پلیس می‌روند ، که جورج را تا خانه مجید همراهی کند. آنها آنجا پسر مجید را هم می‌بینند، پدر و پسر هر دو اطلاع از آدم ربایی را رد می‌کنند. پلیس آنها را دستگیر می‌کند امّا آنها صبح روز بعد آزاد می‌شوند. پیروت کمی بعد به خانه باز می‌گردد؛ او شب را در خانه دوستش بدون اطلاع به کسی مانده. زمانی که آنی پیروت را سرزنش می‌کند، او مادرش را به بی توجهی متهم می‌کند چون که او شاهد دارد که آنی به او اجازه داده وآنی از خانواده دوست فرزندش دلجویی می‌کند.
 
با دعوت مجید، جورج به آپارتمان برمی‌گردد، جایی که بعد از ایستادن هیچ کاری به جز نظاره کردن ندارد که انجام دهد،او از جورج می‌خواهد که بگوید چرا توسط او دنبال می‌شود.مجید خود را به وسیله بریدن گلویش می‌کشد. حالا آنی به جورج اصرار می‌کند تمام ماجرای خود با مجید را بگوید. و او به آنی می‌گوید که آنها در خانه صمیمی پدرشان با هم زندگی می‌کردند. زمانی که او شش ساله بودهبود مجید را گول می‌زند تا سر خروس خانواده را ببرد، بعد به والدینش می‌گوید مجید برای ترساندن او این کار را کرده.این کار برای خانواده کافی بود که مجید را به یتیم خانه بفرستند.
پسر مجید به استودیو تلویزیونی می‌رود و جورج را پیدا می‌کند، او مسئولیت افسردگی و مرگ مجید را رد می‌کند. مرد جوان آگاهی از نوارها را رد می‌کند ،می‌گوید که میخواسته بداند که جورج چه احساسی درباره مرگ پدرش داشته.جورج با ناراحتی به خانه باز می‌گردد و دو قرص خواب خورده و به رختخواب می‌رود.
 
پسر مجید به استودیو تلویزیونی می‌رود و جورج را پیدا می‌کند، او مسئولیت افسردگی و مرگ مجید را رد می‌کند. مرد جوان آگاهی از نوارها را رد می‌کند ،می‌گوید که میخواسته بداند که جورج چه احساسی درباره مرگ پدرش داشته.جورج با ناراحتی به خانه باز می‌گردد و دو قرص خواب خورده و به رختخواب می‌رود.
پسر مجید به استودیو تلویزیونی می‌رود و جورج را پیدا می‌کند، او مسئولیت افسردگی و مرگ مجید را ردقبول می‌کندنمی کند. مرد جوان آگاهی از نوارها را رد می‌کند ،می‌گوید که میخواسته بداند که جورج چه احساسی درباره مرگ پدرش داشته.جورج با ناراحتی به خانه باز می‌گردد و دو قرص خواب خورده و به رختخواب می‌رود.
سپس یک رویا یا یک فلش بک نمایش داده می‌شود، یک مرد و زن به خانه دوران کودکی جورج با یک پژو 1960 می‌رسند. آنها به خانه وارد می‌شوند، و به همراه یک بچّه عرب که اعتراض می‌کندخانه را ترک می‌کنند ،او برای وارد شدن به ماشین مقاومت می‌کند، و فرار می‌کند نهایتاً گیر می‌افتد و مغلوب مرد می‌شود. او را مجبور می‌کند که بر روی صندلی عقب به همراه زن بشیند. و مرد با ماشین رانندگی می‌کند و دور می‌شود.
 
سپس یک رویا یا یک فلش بک نمایش داده می‌شود، یک مرد و زن به خانه دوران کودکی جورج با یک پژو 1960 می‌رسند. آنها به خانه وارد می‌شوند، و به همراه یک بچّه عرب که اعتراض می‌کندخانهمی‌کند خانه را ترک می‌کنند ،او برای وارد شدن به ماشین مقاومت می‌کند، و فرار می‌کند نهایتاً گیر می‌افتد و مغلوب مرد می‌شود. مرد او را مجبور می‌کند که بر روی صندلی عقب به همراه زن بشیند. و مرد با ماشین رانندگی می‌کند و دور می‌شود.
 
پیروت و فرزند مجید هم دیگر را جلوی مدرسه پیروت ملاقات می‌کنند،به هر حال آن ها صحبت می‌کنند که شنیده نمی‌شود .پسر مجید می‌رود ، وپیروت هم به همراه دو تن از دوستانش بعد از او می‌روند