[[پرونده:Montage of Seyyed Ali Andarzgu.JPG|200px|بندانگشتی|چپ|اندرزگو در چندین لباس مختلف]]
'''شهید سید علی اندرزگو''' (۱۳۱۶ - ۱۳۵۷) از مبارزان مسلح مخالف [[حکومت پهلوی]] در خلال سالهای ۱۳۴۲ - ۱۳۵۷ و عضو هیئت های [[موتلفه اسلامی]] بود که با گروههای مختلفی ارتباط داشت. وی از پرکارترین فعالان ضدرژیم شناخته میشود.
== کودکی و نوجوانی ==
وی در شامگاه هیجدهم رمضان سال ۱۳۱۶ ه. ش (۱۳۵۷ه. ق) به دنیا آمد. پدرش سید اسدالله، شغل بنایی داشت و سپس به [[خرده فروشی]] در [[میدان شوش]] تهران روی آورد.<ref name="ماهنامه شاهد یاران، شماره ۲۴">ماهنامه شاهد یاران، شماره ۲۴</ref>
وی پس از گذران دوره ابتدائی،ابتدایی، به سبب مشکلات مالی خانواده تحصیلش را رها کرد و در یک کارگاه نجاری مشغول شد. در همین زمان پس از کار روزانه تا ساعتی از شب به تحصیل دروس فقه و اصول در مسجد هرندی میپرداخت. اندرزگو در نوجوانی با شخصیت [[نواب صفوی]] و تشکیلات [[فدائیان اسلام]] آشنا شده بود و تا حد زیادی متاثر از آن بود.
== ازدواج ==
در اوایل سال ۱۳۴۳، در حالی که ۲۷ سال سن داشت، با معرفی [[مهدی عراقی]]، برای خواستگاری به منزلخانه حاج رضا خواجه محمد علی رفت و دختر او را خواستگاری کرد، اما این وصلت،پیوند، چند ماهی بیشتر طولبه درازا نکشید و بعد از قتل حسنعلیحسن علی منصور، فشار روی وی و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و بارها آنهاآن ها را به بازجویی کشاندند و لذا این زندگی نوپا، دیری نپایید.
وی مدت هفت سال سرگردان و بدون خانواده بود تا سرانجام با وساطتمیانداری حجتالاسلام موسوی، امام جماعت مسجد چیذر و حجتالاسلام سید علی اصغر هاشمی، سرپرست [[حوزه علمیه]] چیذر و با [[نام مستعار]] [[شیخ عباس تهرانی]]، به خواستگاری دختر آقای عزت الله سیل سه پور رفت. حاصل این ازدواج چهار پسر به نامهای سید مهدی، سید محمود، سید محسن و [[سید مرتضی]] بود.<ref name="ماهنامه شاهد یاران، شماره ۲۴"/>
== قیامشورش ۱۵ خرداد ==
در جریان واقعهرویداد [[قیامشورش ۱۵ خرداد]] از فعالان و از عاملان تظاهرات بود که همان شب با اهدای کتابی از سوی [[آیت الله خمینی]] مورد تقدیرستایش واقع شد. پس از این واقعه،رویداد، وی دستگیر شد و تحتزیر شکنجههای سختی از سوی [[ساواک]] قرار گرفت. اما [[ساواک]] نتوانست اطلاعی مفید از وی به دست آورد. پس از مدتی اندرزگو از زندان آزاد شد و به شاخهٔ نظامی [[جمعیت هیئتهایهیئت های مؤتلفه اسلامی]] پیوست.
== ترور حسنعلیحسن علی منصور ==
پس از پیوستن وی به شاخهٔ نظامی [[جمعیت هیئتهایهیئت های مؤتلفه اسلامی]]، این گروه تصمیم گرفت تا [[نخست وزیر]] وقت، [[حسنعلیحسن علی منصور]] را ترور کند. اندرزگو وظیفهٔ کند کردن اتومبیل حامل نخست وزیر را بر عهده گرفت و پس از آنکهآن که محمد بخارایی، از اعضای [[حزب مؤتلفه اسلامی|هیاتهای موتلفه اسلامی]]،<ref>ناگفتهها: خاطرات شهید حاج مهدی عراقی (پاریس - پائیز) ۱۳۵۷ - ۱۹۷۸[تاریخ اولین چاپ: ۱۳۷۰ - موسسه خدمات فرهنگی رسا]</ref> گلولهای به گلوی نخست وزیر شلیک کرد، او نیز گلولهٔ دیگری به او زد و از مهلکه گریخت. در پی این اقدام، [[ساواک]] به جستجوی وی و دیگر عاملان پرداخت. اما نتوانست اندرزگو را بیابد. لذا وی را به طور غیابی در دادگاه محاکمه و به اعدام محکوم کرد.<ref name="ماهنامه شاهد یاران، شماره ۲۴"/>
== فرار به عراق ==
مدتیچندی پس از محاکمهٔ غیابی اندرزگو، [[ساواک]] موفق شد او را ردیابی کند. اما او از دست [[ساواک]] فرار کرده و به عراق گریخت. او در عراق، هر از چند گاهی به دیدار [[آیت الله خمینی]] میرفت. اندرزگو در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت.
== سکونت در تهران، قم و مشهد ==
بعدپس از بازگشت به ایران، چون ساواک به دنبال وی بود، او مدام محل سکونتجای خود را تغییر میداد. او در در این سالها در شهرهای مختلفی از جمله، تهران (محلهٔ چیذر) و قم سکونت کرد. در این سالها، او به حمایت مالی و تهیه کردن اسلحه برای گروههای مخالف هم خط خود میپرداخت.
== فرار به افغانستان ==
پس از این که [[ساواک]] موفق به پیدا کردن محل سکونتش در قم شد، وی به مشهد گریخت و از طریقسوی یکی از دوستانش از طریقراه زابل و زاهدان به افغانستان گریخت. پس از مدت کوتاهی، اندرزگو دوباره به مشهد بازگشت و فعالیتهای خود را از سر گرفت.
== رفتن به سوریه و لبنان ==
پس از بازگشت به ایران، وی مدتی به سوریه و لبنان رفت و دورههای نظامی دید. او در لبنان با نمایندهٔ [[آیت الله خمینی]] در [[سازمان الفتح]] تماس گرفت و در آنجا،آن جا، دورههای نظامی دید و طرز استفاده از سلاحهای سنگین را فرا گرفت.
== تصمیم برای ترور محمد رضا پهلوی ==
او پس از بازگشت به ایران، طی یک برنامه ۶ ماهه، رفتوآمدهایهای [[محمد رضا پهلوی]] را به کمکیکمک شخصی در کاخ سلطنتی، زیر نظر داشت. وی قصد داشت که با وارد کردن [[مواد منفجره]] از فلسطین، [[محمد رضا پهلوی]] را ترور کند. اما با کشته شدنش، این تصمیمش نافرجام ماند.
در ۲ شهریور ۱۳۵۷ زمانی که اندرزگو راهی خانه یکی از دوستاناش بود، از سوی ماموران [[ساواک]] که از قبلپیش آن منطقه را تحتزیر نظر داشتند، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. او زمانی که متوجه شدفهمید نمیتواند از مهلکه بگریزد، سعیتلاش کرد تعدادی از اسنادی را که همراه داشت با بلعیدنخوردن و آغشته کردن بهخون از بین ببرد. مامورها پس از آنکه مطمئن شدند اندرزگو مواد منفجره همراه خودش ندارد به او نزدیک شدند و او را روی برانکارد گذاشتند اما او با تکانی بدناش را به داخل جوی آب انداخت و جان سپرد.
خانواده وی از کشته شدنش خبر نداشتند تا این که پس از پیروزی انقلاب از طریق [[روح الله خمینی]] از این موضوع با خبر شدند.<ref>[http://farsi.khamenei.ir/others-memory?id=20815 زنبیلی پر از مهمات!(گفتگو با سید علی اندرزگو فرزند ارشد علی اندرزگو)]</ref>
از وی به عنوان [[چریک تنهای انقلاب]] یاد میشود. قبر وی در قطعه ۳۹، ردیف ۷۲، شماره ۵۵ بهشت زهرا است.<ref>[http://rajanews.com/detail.asp?id=126123 حال و روز مزار چریک تنهای انقلاب]</ref>
|