Sm.elmi
حجهالاسلاموالمسلمین شهید سیدرضا کامیاب، که در سال 1329 در «نوده میرمحراب» پای به عرصۀ وجود نهاد! |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۴ آوریل ۲۰۱۷، ساعت ۰۵:۴۷
فراز نخست: 5 مرداد 1329؛ • روستای نوده میرمحراب در جنوب غربی گناباد، و فرزندی که در خانوادهای مذهبی، دیده به جهان گشود. • فرزندی که، از همان آغاز، فراز و نشیب زندگی را درک کرد و کودکانه نزیست! • پدر؛ روحانیزادهای کشاورز، که عمری در مسیر ترویج احکام اسلامی سپری کرد! • و «سیدرضا کامیاب» که در مسیرِ شدن، با گامهایی مستحکم آغاز کرد و شد آنچه باید... فراز دوم: طلبهی کوشا؛ پس از اتمام تحصیلات ششم ابتدایی، دو سال در حوزهی علمیهی گناباد، علوم دینی و فقهی را فراگرفت. استعداد و پشتکار او در فراگیری علوم دینی، سبب شد تا به توصیهی استادان، هجرت به مشهد را برای ادامهی تحصیل برگزیند. در 13سالگی حوزهی علمیهی مشهد را درک کرد. «مدرسهی علمیهی رضوی»، «مدرسهی علمیهی عباسقلیخان» و «مدرسهی علمیهی خیراتخان»، بستر جدیت و پشتکار فراوان او در فراگیری از محضر اساتیدی بزرگ بود. «استاد ادیب نیشابوری»، «استاد صالحی»، «استاد مرتضوی»، «مرحوم اشگذری»، «آیتالله خامنهای»، «شهید مظلوم هاشمینژاد» و...، هریک بخشی از شخصیت علمی و اجتماعیاش را شکل دادند. فراز سوم: روحانی بصیر؛ طلبهای بهروز که جریانهای فکری زمانهی خود را به خوبی میشناخت، آفتها و آسیبهای هر جریان را به خوبی رصد میکرد و در گوناگونی دیدگاهها با بصیرتی عمیق، راه از چاه بازمیشناخت و دیگران را نیز بهویژه نسل جوان، از ثمرات درخت معرفتش بهرهمند میساخت. پیچ و خم دیدگاههای متفکر مسلمان، دکتر علی شریعتی را به خوبی میشناخت و در گعدههای طولانی با او هماندیشیده بود. به اندیشههای برخاسته از نگاه مکتبی علامهی شهید مرتضی مطهری نیز توجهی خاص داشت و گفتارها و نوشتارهای ارزشمندش را پی میگرفت. در این میان، رویکردی متفاوت به بیان و بنان و اندیشههای ناب مقام معظم رهبری در آن روزگار داشت. دروس سطوح عالی حوزه را نیز در محضر ایشان درس میگیرد. دریافت جدید او از اسلام، ره یافتی تازه به او هدیه کرد. این ره یافت تازه به او تعهدی داد که زیربنای مجاهدات و مبارزات بعدی وی گردید. با شروع درس تفسیر آیتالله خامنهای ـ به پیشنهاد سیدرضا ـ تحولی نوین در حوزهی علمیه مشهد رقم خورد. فراز چهارم: مرد خانه و خانواده؛ به احساسات عاطفی همسر و فرزندانش اهمیت میداد و در کارهای خانه، تا آنجا که میتوانست، همراهی میکرد. معمولا بانشاط و بشاش، پای به خانه میگذاشت. با همهی جدیتش در امر تربیت فرزندان، بسیار با محبت رفتار میکرد. برای ارتقای سطح دانستههای خانواده برنامه داشت و تکالیف مطالعاتی معین میکرد. در مسیر افزایش پایبندی اعضای خانواده، جدیتی خاص داشت. اعضای خانواده را با گرفتاریها و خستگیهای بیرون از خانه درگیر نمیساخت. خانواده را با دغدغههای مکتبیاش آشنا و در انجام رسالتش همراه ساخته بود. و بهراستی که مایهی آرامش خانه و خانواده و پشتوانهای مستحکم بود. (برگرفته از گفتههای همسر مرحومهی شهید) فراز پنجم: شخصیت آرام و کارساز؛ • فوقالعاده و بیادعا در معنویت و بندگی؛ • پرانرژی و فعّال در کسب فضل و دانش؛ • انباشته از نیروی زندگی و جذّاب برای همه؛ • برخوردار از حسّی قوی در درک عمیق مسائل؛ • ذاتاً بهرهمند از توان رهبری و مدیریت؛ • مصمّم و جدی در انتخاب دقیق و تحقق اهداف؛ • صاحبنظر و دوراندیش، در مسائل و مقاطع حساس کشور؛ • واعظی متّعظ، با خطبههای تکاندهنده و آتشین؛ • پذیرای مسئولیت، بیریا، بسیار ساده، ولی جدّی و مستحکم؛ • دستگیر بینوایان و درماندگان... فراز ششم: آموزگار فرهنگ؛ درک صحیح و عمیق شرایط زمانه، اولویتهایی را در برنامهی کاری شهید کامیاب قرار داده بود. در این میان، تعامل با جوانان و جهتبخشی به توان و ظرفیت بالای ایشان جایگاهی خاص داشت. دانشجو و طلبه، پاسخ پرسشهای فراوانشان را با حضور در جلسات صمیمانه با ایشان میجستند. بخشی از این جلسات در منزل شهید شکل میگرفت و بنابراین خانهی شهید از همان آغاز پایگاه مبارزه با طاغوت ستمشاهی بود... یادآوری این نکته ضرور است که اولویتهایی از این دست، هرگز مسئولیتهای شهید نسبت به خویشاوندان را مغفول نمیگذاشت. محل رجوع همهی فامیل و همسایگان بود و این توجهات را در مسیر رسالت مکتبی خود، تعریف کرده بود. فراز هفتم: خطیب روشنگر؛ آنها که پای منبر شهید نشسته و کلام نافذش را تجربه کرده بودند، همواره از شیرینی، شیوایی، کوبندگی و انسجام بیان او یاد میکردند. مضامین متعالی و مفاهیم ارزشمند، در قالبی روان و همهفهم و با هیجانی برخاسته از درون، ارائه میشد و مخاطبان را ضمن آگاهی بخشی، با دنیایی دیگر روبهرو میساخت. جنس سخنان، حرکتآفرین و نتیجهاش، تکاپو و تلاش در مسیر حق و عدالت بود. حالا که بیش از سه دهه از آن منبرهای آتشین میگذرد، گویی همین امروز است و شهید کامیاب از وضعیت اکنون میگوید و دغدغهی بیداری ما را دارد! راستی که ما عندنا ینفد و ما عندالله باق... فراز هشتم: مردی برای نهضت؛ خبر وقوع حادثهی دلخراش زلزلهی فردوس، قلبش را جریحهدار میکند. بیدرنگ راهی مناطق آسیبدیده میشود. در همین حضور بیریا است که با آیتالله خامنهای آشنا میشود. گویی آنچه سالها میجسته، یافته است. بازگشت از فردوس، آغاز روابطی صمیمانه با ایشان است. پیشنهاد برگزاری کلاسهای تفسیر قرآن را مطرح میکند. پذیرش آیتالله خامنهای و استقبال طلاب و روحانیون، باب جدیدی در مبارزه علیه رژیم ستمشاهی میگشاید. جلساتی که نقطهی آغاز فعالیتهای سیاسی شهید کامیاب، بهشمار میرود. حالا سیدرضا کامیاب یک فعال سیاسی مؤثر است! پس از آشنایی با آیتالله خامنهای فعالیتهای سیاسی او جدی میشود. استقبال گرم و پرشور طلاب و حتی دانشجویان از این درس، ساواک را هراسان میکند. و ضعف و زبونیشان، به تعطیلیِ درس میانجامد! اما روحانی مبارز، دست از تلاش نمیکشد. حالا تمام کشور را بستر مبارزه میشناسد. خواب و استراحت را بر خویش حرام میکند، از خانواده و آرامش میگذرد و برای بیداری مردم، راهی میشود: رفسنجان، کرمان، یزد، بندرعباس، کاشان، قزوین، گنبدکاووس، آزادشهر(شاهپسند)، رامیان، علیآباد کتول، گرگان، درگز، طبس، فردوس، تربتجام، شهرهای کردستان، صحنههای تعقیب و گریز ساواک و ناکامیاش را در خاطر دارند! جلوههایی چند از این فراز را با هم مرور میکنیم: • جلوهی نخست: سال 1356، مسجد جامع کرمان؛ سخنرانی تکان دهندهای که چشم هزاران مخاطب منبر شهید را بر افقهای نهضت میگشاید و تظاهرات عظیم مردم کرمان را ثمر میدهد سلام و درود خدا بر شهیدان این حرکت مردمی! • جلوهی دوم: افشاگریهای شهید در یزد؛ پس از غائلهی کرمان، در منزل «شهید محراب، آیتالله صدوقی» رحل اقامت افکند. کلام آتشینش، تنور مبارزه را تا آنجا که ممکن بود، داغتر و مردم متدین یزد را هرچه بیدارتر کرد! • جلوهی سوم: تعطیلی بازار در قزوین؛ سخنرانی پرشور شهید و درج نام ایشان در لیست سیاه ساواک، به سبب انقلابی که بهپا شد! باز هم دست ساواک به ایشان نرسید و شبانه به تهران عزیمت کرد. • جلوهی چهارم: طعم پیروزی مردم؛ سخنرانی پرشور شهید در آزادشهر، تجمع و راهپیمایی مردم را درپی داشت. شهید از میان خیل راهپیمایان جدا، دستگیر و به ژاندارمری منتقل شد. تظاهرات به تحصن بدل شد و تا آزادی شهید ادامه یافت. شهید، با تدبیری کمنظیر، در تجمع مردمی، نام شهر را از «شاهپسند» به «آزادشهر» تغییر داد. مردم طعم پیروزی دربرابر طاغوت را چشیدند! • جلوهی پنجم: صدای فراگیر نهضت؛ در بسیاری از شهرها، منطق راستین کلام شهید، صدای نهضت را چنان طنینانداز میکند که آحاد مردم، دست از جان و مال شسته و به صف مبارزان میپیوندند. • جلوهی ششم: انقلاب در ارتش؛ هلیکوپتر شهید کامیاب را در پادگان تربتجام ـ در میان ارتشیانی که دست به شورش زده و برای کوبیدن بازارهای مشهد، با تانکها و خودروهای زرهی خود اعلام آمادگی کردهاند ـ مینشاند. اینجا نیز کلام نافذ شهید، غائله را پایان میبخشد. ارتش آرام میشود و به انقلاب میپیوندد. همین مأموریت در قوچان و نیز در لشکر 77 خراسان، توسط شهید کامیاب به توفیق میرسد. • جلوهی هفتم: سرود پیروزی؛ صدای رسای شهید کامیاب، همگام با پیروزی انقلاب، همچنان کوبنده و نافذ، حقانیت و ضرورت نهضت را فریاد میکند و گامهایش، همچنان استوار، طی طریق میکند! بی هیچ پیرایه، جانبرکف، در مسیر اعتلای نهضت و تحقق آرمانهای امام و انقلاب میکوشد: • جلوهی هشتم: ابراهیم در حج؛ نخستین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی است که شهید کامیاب عازم سفر حج میشود. تعهد بر رسالت مکتبی، زمان و مکان نمیشناسد. از سوی بعثهی مقام معظم رهبری، دعوت به سخنرانی در جمع حجاج بیتالله الحرام میشود. هرچه بیشتر میسراید، حس بیداری جمعیت افزونتر میشود! گویی ابراهیم بتشکن است که از تکفیر طاغوت و ایمان به الله میگوید. مردم را با روح اصیل حج ابراهیمی آشنا میسازد و بیپروا میگوید، آنچه باید بگوید. و بتهای درون را چه بسیار میشکند تا قلب مؤمنان را ایمان به خدا، در خود فرو بَرَد... • جلوهی نهم: حزب جمهوری اسلامی؛ در حلقهی نخست فعّالان برجستهی حزب جمهوری اسلامی خراسان ـ که دغدغهی کادرسازی برای نظام را دارد ـ شهید کامیاب، مدیریت آموزش را برعهده میگیرد. به همراه آیتالله خامنهای، شهید هاشمینژاد و آیتالله واعظ طبسی، فعالیتهای توسعهبخش نهضت را پی میگیرند. • جلوهی دهم: حسرتِ ماندن؛ ارادتی خاص به متفکر مکتبی، شهید مظلوم دکتر بهشتی دارد. خبر انفجار حزب را که میشنود، دگرگون میشود. بیدرنگ عازم تهران شده و در جلسهی حزب جمهوری اسلامی، در تهران شرکت میکند. سیل جمعیت بیرون از حزب در حال ابراز احساسات اند. اعضای جلسه بهاتفاق، شهید کامیاب را مناسب برای سخنرانی در جمع مردم و آرامشبخشی به ایشان، میدانند. شهید به مردم میپیوندد و آن نیروی عظیم انباشه را با کلام نافذش، به خوبی جهت میبخشد. • جلوهی یازدهم: محبوب مردم؛ دکتر دیالمه، در جمع 72تن، به فوز شهادت نائل شده است. انتخابات میاندورهای در سال 1360 در پیش است. و شهید کامیاب از سوی گروههای معتنابه مردم و متدینین، دعوت به کاندیداتوری میشود. رأی قاطع مردم به شهید، مسئولیت سنگین نمایندگی مجلس را بر دوش او مینهد. قرارست شهید کامیاب عرصهای رسمیتر را برای خدمت به مردم و محرومین تجربه کند و اخلاص و پشتکارش را در سنگری دیگر عینیت بخشد. فراز آخر: عروج عاشقانه؛ مقدمات سفر به تهران مهیا شده است. ساعت 11:30 ظهر پنجشنبه 8 مرداد 1360، برابر با 27رمضان1401، از دفتر حزب جمهوری واقع در میدان شهدا برای عزیمت به تهران راهی منزل میشود. شخصاً رانندگی اتومبیلش را بر عهده دارد. ساعت 12:30 دقیقه است. از مسیر بلوار راهآهن به تقاطع خواجهربیع میرسد. از کوچهی مقابل ـ جهانآراـ موتورسواری با دو سرنشین که تعقیبکننده بودند به اتومبیل شهید نزدیک میشود. مهریزیزاده ـ فرمانده منافقین در خراسان، یزد و کرمان ـ از قبل، به طراحی راهبندان پرداخته است. سرعت ماشین به صفر رسیده است. تیر نخست از سمت چپ شیشه به صندلی برخورد میکند. تیر دوم به سر شهید اصابت میکند! کنترل فرمان اتومبیل از دست شهید خارج شده و اتومبیل داخل جوی میافتد. پاسدار محافظ شهید ـ که به گفتة خودش خواب بوده و پس از افتادن سر شهید روی پایش تازه متوجه حادثه میشود! ـ از اتومبیل بیرون آمده و چند تیر هوایی شلیک میکند. در اثر تیراندازی مردم متفرق میشوند و اتومبیل منافقین از صحنه خارج میشود... شهید را به بیمارستان امدادی میرسانند تا شاید امکان بهرهمندی از گوهر ارزشمند وجودش را حفظ کنند. اما شوق دیدار و لیاقت پرواز، داستانی دیگر است. نفس مطمئنهی سیدرضا کامیاب، با آرامشی مثالزدنی، به سوی پروردگار رجعت میکند و طعم گوارای قرب الهی را از پس سالها رنج و تلاش و یک عمر پایمردی، میچشد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
مرحوم شهید کامیاب در نگاه رهبری؛ «آشنایی من با شهید در سال1347 در جریان حادثة زلزلة گناباد و فردوس رخ داد. شهیدکامیاب را اولین بار آنجا دیدم؛ اما روز به روز آشنایی ما عمق بیشتری یافت. تا آخرین سالهای حیات ایشان که من در مشهد بودم و سپس از مشهد به تهران آمدهبودم، ارتباطم با ایشان تقریباً پیوسته بود. و ایشان از بهترین طلاب مشهد در علاقمندی به انقلاب و تعهد نسبت به امام و این خط مبارزه بودند. علت اینکه میگویم از بهترین طلاب مشهد، شاید به این معنا بتوان وی را جزء بهترین روحانیون سراسر کشور نامید. چند مطلب راجع به تعهد ایشان بیان میکنم و یکی از مطالب این است که ایشان برای انجام هرکاری در انجام وظایف نسبت به این خط انقلاب آماده بود. جزء خصوصیاتش این بود. هیچ تأملی نداشت و هرجا میگفتیم اینجا مناسب است، آماده بود و میرفت و حتی زحمت زیادی متحمل میشد. منبر بسیار شیرین و مرتب و منظمی داشت. ایشان یکی از عناصر تعیینکننده در وضع تبلیغات اسلامی و انقلابی خراسان بود و شهادت ایشان از این جهت واقعاً ثلمهای بود که نباید فراموش شود. پس از این واقعه، مشهد تکان خورد. یک هوشیاری و تنبیه جدیدی برای همة مردم در شهادت ایشان به وجود آمد؛ اما خسارتهایی هم داشت و آن فقدان این شهید و خلأ ناشی از فقدان بود که یقیناً چیز کمی نبود.»