جوادخان قاجار: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
LetsDoItBot (بحث | مشارکت‌ها)
تمیزکاری، + ویرایش با ماژول ابرابزار با استفاده از AWB
خط ۱:
'''جوادخان زیاد اوغلی قاجار'''( '''۱۷۴۸ - ۱۸۰۴۱۷۴۸–۱۸۰۴ میلادی''' ) فرزند شاهوردی خان، آخرین حکمران ایران در [[گنجه]] است که در سوم ژانویه ۱۸۰۴ میلادی <ref>فرزندان و بازماندگان جواد خان گنجه‌ای محمد بهمنی قاجار، همایش ملی جوادخان گنجه‌ای مرزدار ایرانی قفقاز ،قفقاز، ۲۵ آذر ۱۳۸۶، موسسهمؤسسه مطالعات سیاست خارجی</ref> (۱۲۱۸قمری) <ref>نقش قره باغیها در سیاست و حکومت قاجار، پرویز زارع شاهمرسی، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، شماره ۳۷، بهار ۱۳۸۵</ref> در آغاز [[جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار|جنگ هایجنگ‌های ایران و روس]] و در جریان تهاجم سپاهیان [[روسیه تزاری]] به فرماندهی ژنرال [[سیسیانوف]] به گنجه، پس از جنگی دلاورانه با یک پسر خود کشته شد. روس‌ها سه روز شهر را قتل‌عام کردند و اکثر اعیان و اهالی گنجه به قتل رسیدند، رسیدند.<ref>گلستان ارم : تاریخ شیروان و داغستان از آغاز تا جنگهای ایران و روس، عباسقلی آقا باکیخانوف، تهران، انتشارات ققنوس ،۱۳۸۳، شابک : ۹۶۴۳۱۱۴۳۲۵، صفحهصفحهٔ ۱۹۷</ref> . با این حادثه گنجه از دست ایران رفت .<ref>توضیح دکتر ریاحی بر عالم‌آرای نادری - (ج ۳) - ص۱۳۰۶</ref>. او آخرین حکمران خاندان زیاداوغلی قاجار است که بیش از سیصد سال بر گنجه و [[قره باغ]] فرمانروائی کردند. با در گذشت او حاکمیت دولت ایران در گنجه نیز به پایان رسید و و در واقع خاندان او نماد [[حاکمیت ایران]] در قفقاز به شمار می رفتند می‌رفتند.<ref>تبار و دودمان جوادخان زیاد اوغلی قاجار. محمد بهمنی قاجار، همایش ملی جوادخان گنجه‌ای مرزدار ایرانی قفقاز ،قفقاز، ۲۵ آذر ۱۳۸۶، موسسهمؤسسه مطالعات سیاست خارجی</ref>.
 
== خاندان جواد خان و بیگلربیگی گنجه ==
جوادخان از تیره زیادلو یا زیاداوغلوی ایل [[قاجار]] بود که از زمان [[صفویه]] در گنجه سمت [[بیگلربیگی]] داشتند. قاجارها ظاهراً مقارن با قیام [[شاه اسماعیل]] در گنجه ساکن شده‌اند و زیاداوغلوها از دوره [[شاه طهماسب]] در گنجه حکومت یافتند. در تاریخ‌های صفویه، مخصوصاً در «عالم آرای عباسی» تألیف اسکندربیگ منشی، جای جای ذکر حکومت تعدادی از سران آن خانواده در گنجه و کوشش‌های آنان در جنگ‌ها آمده است. نیای بزرگ جواد خان، خضر بیگ قاریمیش قاجار اولین فرد از خاندان زیاد اوغلی بود که نزدیک سال ۹۰۰ قمری از آناتولی و شام به همراه [[ایل قاجار]] به ایران آمده و در مسلک پیروان صفوی درآمد. شاهوردی خان (درعصر شاه طهماسب) اولین کسی از خاندان زیاد اوغلی قاجار بود که درسال ۹۶۱ قمری به فرمانروایی قره باغ منصوب گردید و گنجه را کرسی نشین ایالت قراباغ کرد. شاهوردی خان در جنگ‌های ایران با عثمانی و شورشیان لزگی و گرجی، هنرنمایی‌های جنگی فراوانی از خود نشان داد.
 
درزمان [[شاه عباس صفوی]]، محمد خان زیاد اوغلو، از نیاکان جوادخان، فرمانروای گنجه بود و هنگامی که [[دولت عثمانی]] در ۲۸ اکتبر ۱۵۴۹ به گنجه هجوم کرد، محمدخان زیاداوغلو با خالی کردن کل شهر و مردمان، به کناره‌های ارس کوچ نمود و چیزی برای دشمن باقی نگذاشت ([[زمین سوخته]]). هنگامی که [[شاه عباس]] بصورت موقت با عثمانی صلح کرد، محمد خان زیاد اوغلو با جمعی از امرای قزلباش، قلعه گنجه را محاصره کرده بود، اما به دستور شاه عباس دست از محاصره کشید تا شانزده سال بعد با پیروزی نیروهای ایران، دوباره فرمانروای گنجه شد .<ref>"گنجینه فتح گنجه"، رحیم زاده ابراهیمی هریمی، مطالعاتی دربارهدربارهٔ تاریخ آذربایجان، صفحه ۲۰۵ و ۲۰۶</ref>.
 
پس از محمدخان زیاداوغلو، محمد قلی خان و [[مرتضی خان]] زیاد اوغلو، به فرمان [[حکومت مرکزی]] بیگلربیگی گنجه بودند و در ۱۶۶۴ میلادی، اغورلوخان بیگلربیگی گنجه و قراباغ شد. دیوان او به [[زبان فارسی]]، چهارهزار و دویست بیت دارد و در [[کتابخانه آستان قدس رضوی]] به شماره ثبت ۵۵۵ نگهداری می‌شود که به دستور نوه او یعنی جوادخان زیاد اوغلو نسخه برداری شده است و بعنوان "«زیادی"» و "«مصاحب"» تخلص می کرد می‌کرد.<ref>طالع، هوشنگ، تاریخ تجزیه ایران؛ دفتر چهارم، شابک :۹۶۴۷۷۷۵۲۱۰، انتشارت سمرقند ۱۳۸۷، صفحهصفحهٔ ۱۰۷</ref>.
 
[[نادرشاه]] – که [[قزلباش]] نبود - برای کاهش نفوذ و اقتدار این خاندان و تسری قدرت خود در مناطق متعلق به این خاندان و تقویت قدرت و نفوذرقبای محلی آنان، قلمرو آنان را به ناحیه گنجه محدود کرد و قراباغ را از حکومت خاندان زیاد اوغلی جدا نمود. به گفته [[عباسقلی آقا باکیخانوف]] ،<ref>گلستان ارم: تاریخ شیروان و داغستان از آغاز تا جنگهای ایران و روس، عباسقلی آقا باکیخانوف، تهران، انتشارات ققنوس ،۱۳۸۳، شابک : ۹۶۴۳۱۱۴۳۲۵، صفحهصفحهٔ ۱۹۷</ref> "«...حکام گنجه و قراباغ نیز به لقب زیاد اوغلی قاجار از [[پل خدا آفرین]] تا قریه شولاور گرجستان بالاتر از پل سنق حکمرانی می‌نموده‌اند. چون در شورای کبرای مغان به سلطنت نادر شاه رضا نداده و در طلب استقرار [[دولت صفویه]] بودند، نادرشاه نیز بعد از تمکن بر سریر سلطنت ایران به مقام کسر حشمت و اقتدار ایشان برآمده بسیاری از اهالی قراباغ را به خراسان کوچانده ملکان برگشاط و خمسه را از تحت اختیار ایشان به در کرده و به سردار آذربایجان سپرد و محال قزاق را که [[هلاکو خان]] از ترکستان و محال بوزجالو را که شاه عباس اول از بوزجالوی عراق آورده در سرحد گرجستان نشانیده بودند به اختیار والی گرجستان داد. به این سبب خوانین مذکوره به غایت ضعیف گشته به حکومت حوالی گنجه اکتفا داشتند."»
 
تغییراتی را که نادرشاه در قلمرو حکومت موروثی گنجه و قراباغ به وجود آورده بود، پس از قتل او برقرار ماند و از طریق تشکیل حکومت محلی قراباغ توسط پناه خان جوانشیر، تثبیت شد و حکومت موروثی خاندان زیاد اوغلی منحصر به ناحیه گنجه گردید و تا تهاجم [[ارتش روسیه]] به قفقاز وضع به همین حال باقی‌ماند.
ناحیه‌ای که امروزه [[جمهوری آذربایجان]] و ارمنستان نامیده می‌شود، تا پیش از جنگ‌های ایران و روسیه و انعقاد قراردادهای گلستان ( ۱۲۲۸ ق) و ترکمانچای ( ۱۲۴۳ ق)، در قلمرو [[کشور ایران]] قرار داشت و حکومت‌های موروثی نواحی مختلف آن نظیر لنکران، باکو، قراباغ، شماخی، شیروان، قبه و دربند، گنجه، نخجوان و حتی ملکان خمسه ارمنی نشین قراباغ، اتباع دولت ایران بودند. این حکومت‌ها بطور عمده از [[دوران صفویه]] و افشاریه شکل گرفته و به رغم اینکه بعضی از آنان در دوران‌های فترت و یا ضعف دولت‌های حاکم بر ایران به وجود آمده بودند، پس از اینکه ثباتی در اوضاع و احوال کشور و دولت ایران فراهم می آمد،می‌آمد، اطاعت خود را از دولت حاکم بر ایران، ابراز می‌داشتند. در این میان وضعیت حکومت موروثی ناحیه گنجه و خاندان حکومتگر زیاد اوغلی قاجار، یعنی حکام گنجه و قراباغ، از سایر حکومتهای محلی آن سامان تمایز داشت و تقریباً می‌توان گفت که قدیمی‌ترین حکومت موروثی محلی آن سامان به شمار می‌رفت.
 
== [[نبرد گنجه]] ==
ژنرال سیسیانوف در ۲۲ نوامبر۱۸۰۳ (۷ شعبان۱۲۱۸ هـ. ق) با نیرویی بزرگ وارد حومه و دروازه‌های شهر گنجه شد. جوادخان به مدافعه برخاست و مهاجمان را به شهر راه نداد. او به دفعات درخواست ژنرال روسی را دایر به تسلیم و تحویل قلعه رد کرد، و در آخر پیغام داد که: «شما باید جسد مرا در پای دیوار قلعه پاره‌پاره بکنید تا بتوانید داخل قلعه شوید.»
 
جوادخان در اثر خیانت تعدادی از ارامنه و متفرق شدن نیروهای شمکور و شمس‌الدینلوها به قلعه شهر پناه برد، و به امید رسیدن قوا از آذربایجان به وسیله عباس میرزا، تا آخرین قطره خون از قلعه مدافعه کرد. بنا به نوشته [[مآثر سلطانیه]] نامه‌های او به دربار رسید و [[فتحعلی شاه]] هم نیروهایی به فرماندهی سعیدخان‌دامغانی را روانه گنجه کرد <ref>خاوری شیرازی، ج۱، ص۱۸۴؛ هدایت، ج۹، ص۳۸۷</ref> ولی به علت فصل شدید سرما (دی ماه) و دوری راه، قوای اعزامی نتوانستند به موقع به گنجه برسند، مگر سعید بیک غلام چاپار که خود را به قلعه رسانیده بود.
 
قوای مهاجم، راه [[آب شهر]] را بستند و مردم و مدافعان را به مخاطره انداختند. در شب سرد و تاریک آخرین روز رمضان، روس‌ها با شلیک توپ‌های عظیم از جانب دروازه‌های قراباغ و تفلیس، شهر را از طرف غرب و شرق مورد حمله قرار داده تا سپده‌دم زیر آتش گرفتند و در بامداد روز [[عید فطر]] به ۶۰ قدمی قلعه رسیدند. مردم شهر نمدها و پارچه‌ها را به نفت آغشته و آتش می‌زدند و بر سر روس‌ها می‌ریختند. جنگ خونین تا ظهر ادامه پیدا کرد. بعدازظهر نیروهای ژنرال پورتیناکین در حمایت آتش توپخانه، نردبان‌ها به دیوار قلعه نهادند و سه برج حصار را گرفتند.گرفتند؛ ولی جوادخان و یارانش دشمنان را از این برج‌ها بیرون راندند. در حین جنگ دو برج دیگر به اشغال روس‌ها درآمد و جوادخان هم مجروح شد. حسینقلی آقا پسر جوادخان به امداد پدر آمد ولی او فرزندش را به دفاع موضع دیگر فرستاد و خود با شمشیر آخته سرتوپ ایستاده تا آخرین قطره خون دلیری و مدافعه کرد و سرانجام جان سپرد و فرزندش نیز کشته شد.<ref>مطالعاتی دربارهدربارهٔ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان - فیروز منصوری - موسسهمؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران - تهران۱۳۷۹ - ص ۲۰۷</ref> .
 
هنگامی که خبر کشته شدن جوادخان و حسینقلی آقا به خانه رسید، صدای شیون بلند شد، اما سرونازخانم، همسر جوادخان فریاد زد: "جوادخان کشته شد؛ اما ایران که نمرده است، همه جا را سنگر ببندید و آماده باشید تا به جوادخان بپیوندیم. آنگاه گفت شاهنامه را بیاورید تا تفالیتفألی بزنیم، امروز روز رزم است و [[دیوان حافظ]] را جایی نیست . وقتی که کتاب را گشود، با بانگ رسا گفت که گوش کنید که چه می گویدمی‌گوید: {{نقل قول|{{شعر}}
{{ب|همه سر به سر تن به کشتن دهیم |از آن به که کشور به دشمن دهیم}}
{{پایان شعر}}}}
کتاب را بست و گفت: شنیدید، پس عمل کنید .<ref>طالع، هوشنگ، تاریخ تجزیه ایران؛ دفتر چهارم، شابک :۹۶۴۷۷۷۵۲۱۰، انتشارت سمرقند ۱۳۸۷، صفحهصفحهٔ ۹۰</ref>.
 
روس‌ها در دوم شوال ۱۲۱۸ هـ. ق قلعه گنجه را گرفتند و دروازه‌های شهر را به روی مردم بستند، و جمله را قتل‌عام نموده دارایی شهر را به غارت بردند و مساجد را ویران کردند.
در شهرگنجه ۷۰۰۰ نفر کشته شده و ۱۸۰۰۰ نفر اسیر شدند که اکثرشان زنان بودند. ۵۰۰ نفر از اهالی شهر که بیشترشان زنان و مردن مسن و اطفال خردسال بودند به مسجد پناه بردند. به دستور سیسیانوف همه آن‌ها را در مسجد قتل‌عام کردند. به فرمان وی، جامع بزرگ شهر به کلیسا تبدیل شد و نام شهر نیز به «الیزابت‌پول» تغییر کرد .<ref>دنبلی، عبدالبرزاق، مآثر سلطانیه. به اهتمام غلامحسین صدری افشار، تهران: انتشارات ابن‌سینا، چاپ دوم</ref>. حتی پس از اینکه حکومت تزاری از بین رفت، باز نام آن شهر را تغییر دادند و نام آن را (کیروف آباد) گذاشتند، تا سرانجام پس از [[فروپاشی شوروی]]، گنجه بار دیگر نام اصلی خود را بازیافت.
 
== مزار ==
 
پیکر جوادخان را همراه با عده‌ای از یارانش، در مسجد جمعه گنجه به خاک می‌سپارند تا در اوایل دهه۱۹۶۰ میلادی حادثه‌ای رخ می‌دهد و نام جوادخان را دوباره بر سر زبان‌ها می‌اندازد. احمدعیسی‌اف این رویداد را در کتاب «گنجه و گنجه‌لیلر» [گنجه و گنجه‌ای‌ها] چنین شرح می‌دهد ::
این حادثه قبل از آن که من به گنجه بیایم، اتفاق افتاده است. خیلی جلوتر در اوایل دهه۱۹۶۰ (۱۳۳۹). لکن پس از سپری شدن ۱۵ - ۱۰۱۵–۱۰ سال، باز هم دربارهدربارهٔ آن صحبت‌ها ادامه داشت. آن هم با صدای بلند.
 
می‌خواستند در نزدیکی حمام «چوکک»، در حیاط مسجد جمعه، فواره‌ای بسازند. تراکتور ناهمواری‌های زمین را هموار می‌کرد که ناگهان به مانعی برخورد. نگاه کردند و قبر بزرگی دیدند. هر چهار طرفش مثل صندوق بتونی بود. همه می‌دانستند که در آن پیرامون، قبر زیاد است، ولی بی‌آن که توجه کنند، زمین را می‌کندند. این بار ممکن نشد. هر کاری کردند که پیچانده و از جا بلند کنند نتوانستند به نوشته سنگ مزار نگاه کردند، چه دیدند؟ این که آرامگاه جوادخان است. تراکتورچی دست از کار کشید و رفت: «گناه است، من به این دست نمی‌زنم». خیلی‌ها دست نگه‌داشتند: این که یک اثر تاریخی است. اجازه بدهید کارشناسان ببینند، بعد ....
 
به کمیته حزبی شهر خبر دادند و به آکادمی علوم تلگرافی مخابره کردند. به هر جایی که گمان می‌رفت، اطلاع داده شد. سه روز، پنج روز، کمی منتظر شدند، کسی نیامد...نیامد… یک روز صاحب اختیار شهر آمد، دست‌هایش را به کمر زده و شکم گنده‌اش را جلو داده:
 
- آخر جوادخان کیست؟ گفت - دوره‌خان، بیگ خیلی وقت است که سپری شده، از بین ببریدش!
 
نتوانستند بتون را داغان کنند. از هر کجا بود دینامیت پیدا کرده، آوردند و قبر را منفجر کردند. صبح آن روز دیدند که یکی از [[مناره مسجد جمعه]] که زینت‌بخش شهر بود، کج شده است. گفتم که کج شد. آن هنگام اندکی مشخص می‌شد، ولی الان به طور کامل دیده می‌شود. این هم دردی شد از آن موقع. اکنون کارشناسان هر چه سعی و تلاش می‌کنند به جایی نمی‌رسند. بی‌خود نگفته‌اند که آنچه آدمی به خود می‌کند، دیگری نمی‌تواند بکند<nowiki> [از ماست که بر ماست] </nowiki>. حداقل امروز باید بیدار شویم.<ref>احمد عیسی‌اف گنجه و گنجه‌لی‌لر - آذرنشر باکو - ۱۹۹۱ - ص ۸۵.
، "Əhməd İsayev" ،,"Gəncə və gəncəlilər"</ref>
 
;تصاویری از آرامگاه و نامه‌های جوادخان
سطر ۵۳ ⟵ ۵۲:
 
== بازماندگان ==
خانواده جوادخان که پس از کشته شدن وی در زندان بودند، به دست مارکز پاولوچی همراه چند تن از خان‌های قزلباش آزاد می‌شوند .<ref>میرزا آدی گوزل‌بیگ، قره‌باغ‌نامه</ref>. فرزند ارشد جوادخان، [[حسینقلی خان]] بود که همراه با پدر در نبرد گنجه کشته شد، فرزند دیگر او اغورلوخان پس از پیروزی سپاه ایران بر قوای روس در آغاز جنگ دوم ایران و روس و در پی باز پس گیری گنجه توسط لشکریان ایران، به فرمان شاهزاده عباس میرزا [[نایب السلطنه]] به عنوان حاکم گنجه تعیین شد، ولی او فقط چند ماه حاکم گنجه بود زیرا پس از شکست ایران از روسیه و عقد قرارداد ترکمانچای و تصرف مجدد گنجه به وسیله قوای روسیه تزاری، برای همیشه به حکومت زیاد اوغلی خان گنجه پایان داده شد. علی قلی آقا، فرزند دیگرش، از جمله اعضای دیگر خاندان او بود که به ایران پناه آورد. او نیز به فرمان عباس میرزا به نزد ایلات قاجار، آیرملو، قزاق و شمس‌الدین لو که بین ایروان و گنجه ساکن بودند می‌رود. تا این ایلات را بر ضد روسیه تحریک نماید که علی قلی خان هم در این کار موفق می‌شود، اما نتیجه نهایی شکست ایرانیان بوده است.
 
اغورلوخان پسر جوادخان و بازماندگان او به ایران آمدند و در خوی ساکن شدند، مرحوم سرلشکر صادق کوپال ظاهراً از همین خاندان بود.<ref>تعلیقات دکتر ریاحی بر عالم‌آرای نادری</ref> .نورجهان‌خانم،دخترنورجهان‌خانم، دختر [[عباس میرزا]] ، همسر اغورلوخان پسر جوادخان بوده است.
 
در بین بازماندگان جوادخان، بین ابوالفتح آقا نواده جوادخان و شاهزاده خانم آذر همایون، فرزند [[بهمن میرزا]] که در واقع نواده عباس میرزا ولیعهد به شمار می‌رفت پیوند زناشوئی منعقد می‌گردد، از این وصلت سه پسر به وجود می آیدمی‌آید که دو تن آنها از شخصیت‌های سیاسی مشهوری می‌گردند یکی از آنها، [[اسماعیل خان‌زیادخانوف]] از آزادی خواهان و فعالان سیاسی ضد تزار بوده و با آنکه به نمایندگی مجلس دوما نیز انتخاب می‌گردد از کرسی نمایندگی خود در جهت مبارزه با تزار بهره می‌جوید، و در این راه تا آنجا پیش می‌رود که به وسیله دولت روسیه تزاری دستگیر شده و برای مدتی به زندان می‌افتد. اسماعیل خان پس از تشکیل اولین جمهوری آذربایجان در جهت نزدیکی میان جمهوری آذربایجان قفقاز و ایران فعالیت می‌نماید، وی به سفارت این جمهوری در ایران انتخاب شده و با دولت ایران جهت بازگشایی مدرسه‌های [[فارسی زبان]] در جمهوری آذربایجان همراهی می‌نماید. برادر او، عادل خان نیز شخصیت بسیار مهمی است. عادل خان زیادخان اُف آخرین سیاستمدار از خاندان زیاد اوغلی؛ یکی دیگر از فرزندان ابوالفتح خان و از برادران و همرزمان اسماعیل خان بود. عادل خان از اواسط دهه ۱۹۰۰ به فعالیت‌های سیاسی وارد می شود،می‌شود، وی کارشناس حقوق از [[دانشگاه مسکو]] بود و همچون برادرش اسماعیل خان مبارزی ضد حکومت تزار بود، عادل خان از سقوط روسیه تزاری در سال ۱۹۱۷ بسیار شادمان گردیده و در دولت جمهوری آذربایجان به معاونت [[وزارت امورخارجه]] انتخاب می گرددمی‌گردد عادل خان در تیرماه ۱۲۹۸ به سفارت جمهوری آذربایجان در ایران انتخاب می گرددمی‌گردد. یک سال و نیم پس از این رویداد، عمر جمهوری آذربایجان اول به پایان رسیده و شوروی سرتاسر قفقاز را اشغال می کند،می‌کند، به دنبال این رویداد، اسماعیل خان برادر عادل خان از طرف روسها (شوروی) کشته می‌شود و عادل خان نیز در ایران ماندگار شده و در سازمان‌های اداری همچون، اداره فلاحت، [[وزارت فوائد عامه]] و یا [[راه آهن]] خدمت می نمایدمی‌نماید عادل خان یک ضد روس تمام عیار و دلبسته شخصیتهایی مثل شیخ شامیل داغستانی بود. عادل خان ایران را میهن مادری خود می‌دانست و به بزرگان [[تاریخ ایران]] عشق می و رزید. او در جایی تصریح می‌کند:
 
{{نقل قول|ایران دوباره مقام عالی خود را پیدا خواهد کرد}}
 
عادل خان زیاد خان اّف در سال ۱۳۲۴ در استانبول فوت می کند،می‌کند، از وی سه کتاب به جای مانده است که یکی از آنها به نام ((«طیران قلم))» در سال ۱۳۸۱ در تهران و به کوشش [[کاوه بیات]] به چاپ رسیده است .
 
از دیگر نوادگان معروف جواد خان، می توانمی‌توان از مهندس [[رضا گنجه‌ای]] ([[باباشمل (نشریه)|بابا شمل]]) نام برد که پدرش [[علی نقی]] گنجه‌ای از مبارزان طراز اول مشروطیت و از بنیان‌گذاران انجمن ملی تبریز بود. در جریان مبارزات، دوبارخانهٔ پدری‌اش غارت و تخریب شد. یک بار در دوران [[استبداد صغیر]] و یک بار هم در قیام خیابانی که پدرش نزدیکترین یار [[محمد خیابانی|خیابانی]] بود. در آن روزگار سخت، نمایندهٔ تام‌الاختیار نایب‌السطنهٔ قفقاز، همراه با کنسول دولت روسیه تزاری، به دیدار پدرش آمدند. نمایندهٔ نایب‌السلطنه، از پدرش خواسته بود که تابعیت دولت روسیه را بپذیرد. در آن صورت، نه تنها جان و مال خود و خانواده‌اش تحت حمایت تزار امپراتور روس خواهد بود بلکه اموال غارت شده‌اش از غارتگران اخذو مسترد خواهد شد و اگر هم چیزی کم و کسر بود، باتوجه به‌اختیاراتی که دارد، از خزانهٔ نایب‌السلطنهٔ قفقاز جبران می‌گردد. علاوه برآن، اموال خانوادگی‌اش در شهر گنجه و تفلیس نیز به وی برگشت‌داده می‌شود. در پاسخ، ایشان به روسیان گفته بود که گدایی در سرزمین ایران را به پادشاهی روسیه ترجیح می‌دهم و او به‌آنان یادآور شده بود که جدم در راه ایران شهید شد و من نیز آماده‌ی‌شهادتم. اما دربارهٔ اموال جدم: روزی این اموال ارزش دارند که [[پرچم ایران]] دوباره بر خطهٔ قفقاز، از آن جمله برفراز شهر گنجه، به اهتزاز در آید.<ref>بزرگان طنز سیاسی در دوره کنونی یادواره علی اکبر دهخدا ( دخو ) و مهندس رضا گنجه‌ای (بابا شمل )، دکتر هوشنگ طالع</ref>
</ref>.
 
== پانویس ==
سطر ۷۰ ⟵ ۶۸:
 
== منابع ==
* گلستان ارم : تاریخ شیروان و داغستان از آغاز تا جنگهای ایران و روس، عباسقلی آقا باکیخانوف، تهران، [[انتشارات ققنوس]] ،۱۳۸۳، شابک : ۹۶۴۳۱۱۴۳۲۵
* دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه. به اهتمام [[غلامحسین صدری افشار]]، تهران: انتشارات ابن‌سینا، چاپ دوم.
 
سطر ۸۴ ⟵ ۸۲:
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:قاجار، جواد}}
 
[[رده:افراد در جنگهای ایران و روسیه]]
[[رده:امرای نظامی اهل ایران]]