فن شعر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
LetsDoItBot (بحث | مشارکت‌ها)
تمیزکاری، + ویرایش با ماژول ابرابزار با استفاده از AWB
خط ۱:
{{ویکی‌سازی}}
 
'''رساله فن شعر ارسطو''' (فن شعر = [[بوطیقا]]) از مهم ترینمهم‌ترین میراث فلسفی ادبی یونان می‌باشد، این رساله، اولین کار بازمانده در حوزه نظریه دراماتیک و اولین رساله فلسفی موجود با تمرکز بر [[سخن‌شناسی]] و [[نظریه ادبی]] است. ارسطو در فن شعر، مفهومی را بررسی می‌کند که از آن تحت عنوان «شعر» یاد می‌کند.
فن شعر را ابتدا [[ابوبشر متی بن یونس]] - از [[نسطوریان]] [[بغداد]] که رییسرئیس منطقیان عصر خویش به شمار می‌آمد - از [[سریانی]] به عربی کرد. ترجمه‌ایی که او از فن شعر کرد از خطا و ابهامات زیادی برخوردار بود. بعد از او شاگردش [[یحیی بن عدی]] دست به ترجمهٔ دوبارهٔ آن می‌زند و [[یعقوب بن اسحاق الکندی]] برای اولین بار آن را تلخیص کرد. پس از کندی [[ابونصر فارابی]] (متوفی به سال ۳۳۹) که شاگرد ابوبشر متی نیز بود، به شرح و تلخیص فن شعر پرداخت. پس از فارابی معروف‌ترین کسی که دست به کار شرح و تلخیص فن شعر می‌شود، [[ابن‌سینا]] است. پس از ابن‌سینا معروفترین کسی که به تلخیص و شرح بوطیقا اقدام می‌کند، ابن‌رشد است.
 
رسالهٔ ''فن شعر'' [[ارسطو]] در [[زبان یونانی|یونانی]] Περὶ ποιητικῆς و در [[زبان لاتین|لاتین]] De Poetica نامیده می‌شود که مُعرّبش ''[[بوطیقا]]'' می‌شود.
خط ۲۸:
 
== درونمایه ==
رسالهٔ «فن شعر» دارای بیست و شش بخش کوتاه است. چهار بخش نخست آن به تعریف شعر می‌پردازد و در بارهٔ رابطه میان شعر و تقلید، منشاءمنشأ و انواع شعر و انواع تقلید بحث می‌کند. بخش پنجم مقدمه‌ای است بر سه موضوع کمدی، تراژدی و حماسه. در بخش‌های شش تا بیست و دو به تعریف [[تراژدی]] و مشخصات آن می‌پردازد و مباحثی را در بارهٔ اندازه و یگانگی کردار، کردارهای ساده و پیچیده، دگرگونی و بازشناخت، اقسام باز شناخت، اجزاء تراژدی، ترس و شفقت در تراژدی، اندیشه و گفتار در تراژدی، [[اجزاء گفتار]]، تراژدی و عقده گشایی، سیرت اشخاص داستان، و اوصاف گفتار شاعرانه طرح می‌کند. سه بخش از آخرین بخش‌های رسالهٔ «فن شعر» در بارهٔ [[حماسه]] است، و در این سه بخش پس از بررسی ناقص و کوتاهی در بارهٔ شعر حماسی، به بررسی شعر حماسی [[هومر]]، به عنوان نمونه می‌پردازد. در آخرین فصل رساله نیز به مقایسه بین تراژدی و حماسه پرداخته، با استدلالی منطقی ثابت می‌کند که تراژدی بر حماسه برتری دارد و از آن عالیتر است. یک فصل از رساله نیز به پاسخ گویی به بعضی از اشکالات منتقدان اختصاص یافته و در آن ارسطو خطاهایی را که در فن شعر ممکن است روی دهد بررسی و تجزیه و تحلیل کرده‌است.
 
در بحث از تراژدی، ارسطو ابتدا آن را تعریف می‌کند و آن گاه اجزای آن را برمی شماردبرمی‌شمارد. تراژدی در نظر او «تقلید است از کار و کرداری شگرف و تمام؛ دارای درازا و اندازه‌ای معین است و به وسیله کلامی به انواع زینت‌ها آراسته بیان می‌شود. این زینت‌ها نیز هریک برحسب اختلاف اجزا مختلفند. این تقلید به وسیله کردار اشخاص انجام می‌پذیرد، نه به وسیله نقل و روایت، تا شفقت و هراس را برانگیزد و سبب تزکیه نفس از این عواطف و انفعالات گردد»
 
در تراژدی شش جزء وجود دارد که تراژدی از آنها ترکیب می‌یابد: «افسانه مضمون»، «سیرت»، «گفتار»، «اندیشه»، «منظر نمایش» و «آواز». در این اجزاء مهم این است که افعال، ترکیب و درهم آمیخته شو ند؛ زیرا تراژدی تقلید مردمان نیست، بلکه تقلید کردار، زندگی، سعادت و شقاوت است و سعادت و شقاوت نیز هر دو از نتایج و آثار کردار هستند.
خط ۵۰:
 
<center>
باید آن چهآنچه مورد تقلید واقع می‌شود، موجب انگیختن ترس و شفقت نیز بشود؛ و این احوال از همه بیشتر هنگامی دست می‌دهد که وقایع بر خلاف انتظار روی دهد، و در عین حال آن وقایع نیز یکی از دیگری ناشی گردد، زیرا در این صورت جنبهٔ اعجاب و شگفتی آن وقایع بسی بیشتر خواهد بود تا این که در اثر بخت و اتفاق روی داده باشد. چون حتی وقایع و حوادثی هم که از روی تصادف و اتفاق روی داده است، وقتی بیشتر موجب اعجاب و شگفتی می‌شود که به ظاهر از روی عمد و قصد به نظر بیاید."
</center>
 
بر انگیزش ترس و شفقت یکی از مهم ترینمهم‌ترین وظایف و اهداف ادبیات از دیدگاه ارسطو است. ترس و شفقت ممکن است محصول منظرهٔ نمایش باشد یا ممکن است که از ترتیب رویدادها پدید آید. به نظر ارسطو ترس و شفقتی که از ترتیب حوادث به وجود می‌آید ارزشمند تر و موًثر تر است و این البته هنر بزرگی است که کار هر کسی نیست و تنها از عهدهٔ شاعران بزرگ بر می‌آید.
کردارهای تراژدی گون معمولاً ناروا و ناعادلانه و زشت هستند. این گونه کردارها ممکن است آگاهانه، ارادی و تعمدی باشد یا نادانسته و ناخواسته و غیر تعمدی؛ و بهترین نوع کردار تراژدی گون آن است که:
 
خط ۶۱:
 
از نظر ارسطو کردارهای تراژیک کردارهایی هستند که تغییر و تحول سرنوشت قهرمان در آن به وسیلهٔ «دگرگونی و بازشناخت» انجام پذیرد و هم چنین لازم است که چنین تحولی از اصل و بنیان خود افسانه پدید بیاید، به گونه‌ای که یا به حکم ضرورت یا به حکم احتمال، نتیجهٔ منطقی وقایع قبلی باشد، نه این که تنها به دنبال رویدادهای دیگر و بدون ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک با رویدادهای پیشین رخ دهد.
ارسطو دگرگونی را عبارت می‌داند از تبدل و تحول وضع فعلی به ضد آن، و بر این نظر است که این دگرگونی باید به حکم ضرورت و یا بر حسب احتمال پیش آید. او بازشناخت را به صورت انتقال از ناشناخت به شناخت تعریف می‌کند که «سبب می‌شود میانهٔ کسانی که می‌بایست به سعادت یا شقاوت رسند کار از دوستی به دشمنی، یا از دشمنی به دوستی بکشد و خوش ترینخوش‌ترین بازشناخت آن است که با دگرگونی همراه باشد.»
به عقیدهٔ ارسطو چنین بازشناختی وقتی همراه با دگرگونی باشد سبب بر انگیزش ترس همراه با شفقت می‌شود؛ و در حقیقت تراژدی تقلید کردارهایی است که این گونه عواطف را برانگیزد. ارسطو برای باز شناخت انواع گوناگونی قائل می‌شود و آن را به چند دسته تقسیم می‌کند:
* بازشناخت به وسیلهٔ نشانه‌های مریی موروثی یا اکتسابی. بازشناخت‌هایی که مطابق سلیقه و ذوق شاعر ابداع شده باشند و نه موافق آن چهآنچه در اصل وقایع داستان بوده‌است.
* بازشناختی که با یاد آورییادآوری حاصل می‌شود یعنی دیدن چیزی یک حس پیشین و فراموش شده را به یاد می‌آورد.
* بازشناختی که از روی قیاس حاصل می‌شود. بازشناختی که مبنای آن اعتماد شاعر بر قیاسی کاذب است که گمان می‌کند برای خواننده یا بیننده پیش می‌آید.
 
خط ۷۴:
''</center>
 
افسانهٔ تراژدی باید دارای ویژگی‌ها ی معینی باشد و امور خاصی را طرف توجه قرار دهد و از امور خاصی اجتناب کند. افسانهٔ تراژدی نباید هرگز طوری پردازش شود که در آن نیکان از بهروزی به تیره‌روزی بیفتند، زیرا این امر ترس و شفقت را در تماشاگر بر نمی‌انگیزدبرنمی‌انگیزد بلکه سبب ایجاد نفرت و رمیدگی در او می‌شود. هم چنین نباید بدکاران از شقاوت به سعادت نایل آیند زیرا که چنین تحولی نه عواطف انسانیت را بیدار می‌کند و نه حس ترس و شفقت را بر می‌انگیزدبرمی‌انگیزد. هم چنین نباید فرو مایگان و دون سرشتان از سعادت به شقاوت فرود آیند و مبتلا شوند زیرا این نیز اگر چه حس انسانیت را بر می‌انگیزدبرمی‌انگیزد اما ایجاد ترس و شفقت نمی‌کند، چون:
<center>
''آنچه مورد شفقت است کسی است که دچار شقاوتی شده‌است اما مستحق آن بدبختی نبوده است، و آن چهآنچه ترس را بر می‌انگیزدبرمی‌انگیزد احوال کسی است که به خود ما شباهت دارد. پس موضوع شفقت، آدمی است که مستوجب شقاوتی که دچار آن شده است، نیست، و موضوع ترس، آدمی است که شبیه و مانند خودمان است. باری در آن حال که فرومایهٔ بدنهادی از سعادت به شقاوت دچار آید واقعه طوری نیست که بتواند شفقت و ترس را در وجود ما برانگیزد."
''</center>
 
خط ۹۰:
* نکته دوم «مناسبت» است؛ بنابراین هر چند ممکن است اشخاص داستان _ مثلاً_ به سیرت مردانگی موصوف شوند، اما با سرشت زن هیچ مناسبتی نیست که به این سیرت موصوف شود.
* نکته سوم «مشابهت» با اصل است و این امر البته به غیر از خوب بودن سیرت و مناسب بودن اخلاق است که در نکته دوم به آن اشاره شد.
* نکته چهارم «ثبات در سیرت» است؛ چنانکهچنان‌که مثلاً هر چند شخصی که موضوع تقلید شاعر است خود فاقد سیرتی ثابت باشد، همین بی‌ثباتی خلق و خوی او باید با ثبات و پایدار باشد.
 
=== گفتار ===
خط ۱۰۲:
=== آواز ===
ارسطو در توضیح دستهٔ همسرایان می‌گوید:
{{نقل‌قول|اما گروه خنیاگران را باید به‌مثابهِ یکی از اشخاص نمایش‌نامه تلقی کرد که بدین لحاظ، جزیی هستند از کل، و درواقع نه آن‌طور که نزد اوری‌پید معمول است، بلکه موافق آن‌چهآنچه شیوهٔ سوفوکل است، این‌ها را نیز باید در کردار شریک کرد. زیرا در حقیقت نزد شاعرانِ دیگر، آوازِ گروه خنیاگران ارتباطش با موضوعِ نمایشِ خودشان هیچ بیش‌تر از ارتباطی که با تراژدیِ دیگر ممکن است داشته باشند نیست؛ و گویی این آوازها اجزایی دخیل هستند که آن‌ها را به مناسبت، در طی نمایش‌نامه داخل می‌کنند...می‌کنند… اما باید دید چه فرق است بین این‌که سرود گروه خنیاگران را در طی نمایش‌نامه‌ای داخل کنند و یا این که یک خطابهٔ کامل و حتی یک واقعهٔ ضمنی را از یک تراژدی واردِ تراژدیِ دیگر بنمایند.}}
 
== تفاوت‌های شعر حماسی و تراژدی ==
# شعر حماسی با تراژدی از حیث طول قصه و نیز از حیث [[وزن شعر]] تفاوت دارد.
# شعر حماسی مزیتی خاص نیز دارد که سبب می‌شود طول آن افزایش پذیر باشد؛ چون در تراژدی نمی‌توان اجزای واقعه‌ای را که مقارن زمان وقوع اصل داستان روی داده‌اند، توصیف کرد، بلکه فقط وقایعی قابل توصیف اند که در روی صحنه هستند، اما در شعر حماسی به این دلیل که متضمن نقل روایات است می‌توان اجزای مختلف را نیز که مقارن زمان وقوع اصل داستان روی داده‌اند توصیف کرد. این اجزا اگر با موضوع اصل داستان ارتباط داشته باشند، به طول و تفصیل شعر می‌افزایند.
# در شعر حماسی باید از امور خارق العادهخارق‌العاده سخن به میان آورد، اما در تراژدی حتی ممکن است تا مرز امور غیرمعقول که خود از مهمترین عوامل امور خارق العاده‌استخارق‌العاده‌است پیش رفت، اما این امر در شعر حماسی به نظر نمی‌آید.
 
== ترجمه‌های فارسی ==