مهرگیاه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی با استفاده از AWB
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ←‏مهرگیاه در فرهنگ ایران: اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۴۴:
۲-اینهمانی بین عنقا و بوقلمون و یبروح:
 
ذیل مدخل بوقلمون آمده‌است: نام مرغی هم هست. (برهان). پرنده‌ای از راسته ماکیان‌ها که دارای گردنی برهنه و گوشتی و پنجه‌های قوی می‌باشد. رنگ آن بیشتر سیاه، سر و گردن وی بدون پر است. دارای آویزه‌های نرم گوشتی است و نر آن دارای دم پهنی است. (فرهنگ فارسی معین). یک قسم مرغ بزرگی از طایفه ماکیان هاماکیان‌ها که بومی هندوستان بوده و از آنجا بسیار جاها برده شده و آنرا یبروح نیز می‌گویند. (ناظم الاطباء).
 
همان‌طور که مشاهده می‌شود بوقلمون با یبروح اینهمانی یافت و یبروح با اشترنگ اینهمانی دارد و ذیل مدخل اشترنگ آمده: درخت یبروح باشد که از زمین روید بر شبه مردم در ملک چین و ثمر آن نیز بر صورت آدمی باشد… و همان‌طور که فوقا اشاره شد ذیل مدخل ابروصنم به استرنگ اشاره شده‌است و واضح است که ابروصنم همان یبروح الصنم و استرک همان اشترک و اشترنگ و استرنگ و سترنگ است ودرو در برهان قاطع ذیل مدخل اشترکا اینهمانی بین عنقا (سیمرغ) با آن مصرح است:اشترکا: نام جانوری است که آنرا بعربی عنقا خوانند. نیز رجوع کنید به (آنندراج). در ضمن شترک یا اشترک به موج دریا هم می‌گویند در لغت‌نامه ذیل '''موج موج''' تأیید این گفتار است:موج موج:موجها و کوهه‌های آب پیاپی. (ناظم الاطباء). خیزابه‌های پی درپی. خیزابها که یکی پس از دیگری پدید آید و حرکت کند. امواج بیشمار پیاپی و پرآشوب. آب با نره‌های بسیار. آب با ستونه‌های بسیار. آب با نوردهای بسیار. '''آب با شترک‌های بسیار. با اشترک‌های بسیار''' و ذیل اشترک در برهان قاطع گفته شده: که به معنی موجه‌است خواه موجه دریا باشد و خواه تالاب و رودخانه و امثال آن؛ بنابراین بین مهرگیاه = یبروح الصنم= اشترنگ=سابیزک= موج و عنقا= سیمرغ اینهمانی ثابت است.
 
[[صادق هدایت]] در [[نیرنگستان]] به نقل از [[برهان قاطع]] مهرگیاه را اینگونه توصیف می‌کند: «گیاهی باشد شبیه آدمی و در زمین چین روید و آن سرازیر و نگونسار می باشدمی‌باشد چنانکه ریشه‌های آن به منزلهٔ موی سر اوست. نر و ماده در گردن هم کرده و پایها در یک دیگر محکم ساخته، گویند هر آنکه آن را بکند در اندک روزی بمیرد و طریق کندن آن چنانست که اطراف آن را خالی کنند چنان‌که به اندک زوری کنده شود و ریسمانی بر آن بندند و سر ریسمان را بر کمر سگ تازی محکم سازند و شکاری در پیش آن سگ رها کنند. چون سگ از عقب شکار بدود آن گیاه از بیخ و ریشه کنده شود و سگ کَن به این اعتبارش گویند و سگ بعد از چند روز بمیرد و آن را مردم گیاه یا مردم گیه نیز خواندند و نر و ماده آن را از هم تفرقه نتوان کرد و اگر قدری از آن را با شیر گاو بخورد زنی بدهند که عقیم باشد البته فرزندش به هم رسد. اگر از نر بخورد فرزندش نر و اگر از ماده بخورد فرزندش ماده می‌شود».<ref>نیرنگستان، صادق هدایت، ص88، چاپ اول:تهران 1312</ref>
 
بعید نیست که واژه مهر گیاه با [[مهری و مهریانه]] ([[مشی و مشیانه]]) که نخستین نر و ماده در [[اسطوره]] ی ایرانی آفرینش هستند مربوط بوده باشد.
خط ۵۴:
مهر گیاه رمز وحدت است. مهرگیاه در [[متون کهن]] به صورت مردم گیاه، [[استرنگ]]، [[سگ کَن]] (چون آن را به وسیلهٔ سگ می‌کنند) و [[یبروح الصنم]] (که ربطی به بی‌روح ندارد اما آن را به ذهن متبادر می‌کند) هم آمده‌است. گیاهیست شبیه به آدمی. میوهٔ آن [[لفاح]] نام دارد <<چون بیخ هر نوح لفاحی که بزرگ باشد بشکافند در آن شبیه به دو صورت انسان مشاهده می‌گردد>>(حواشی برهان قاطع).
 
مهر گیاه به احتمال زیاد از نظر لغوی با مشی و مشیانه-که در [[اساطیر ایرانی]] حکم نخستین زوج انسانی را دارند-مربوط است. هنگامی که انسان نخستین یعنی [[کیومرث]] درگذشت نطفهٔ او بر زمین ریخت و مشیه و مشیانه که نخستین زوج بشر بودند به صورت [[ریواس]] از زمین روییدند. اسم آن‌ها در برخی متونبه صورت مهر و مهریانه آمده‌است. در[[گزیده‌های زادسپرم]] آمده استآمده‌است: <<کیومرث اندر گذشت… اندر پایان چهل سال، ریباس گونهٔ مشی و مشیانه برآورده شدند. یکی به یکدیگر پیوسته و هم بالا(=هم قد) و یگانه. اندر میان ایشان روان برآمد. ایشان به هم بالایی(=هم قدی) آن گونه بودند که پیدا نبود کدام نر، کدام ماده و کدام آن روان هرمزد آفریده بود…
پس مشی و مشیانه از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند>>.<ref>اساطیر ایران، مهرداد بهار، بنیاد فرهنگ ایران، ص۳۱</ref>