تاریخ گیلان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۹۳:
همچنین دودمان [[بوییان]] در سده چهارم از [[لاهیجان]] برخاستند که نواحی مرکزی و غربی ایران و [[فارس (سرزمین)|فارس]] را از تصرف خلفا آزاد کردند. آنان در دوران فرمانروایی خود به بغداد لشکر کشیدند و [[خلیفه عباسی]] را شکست دادند.<ref name="EIr Pre">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Madelung|نام=Wilferd |پیوند نویسنده=ویلفرد مادلونگ|مقاله={{unicode|GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران=P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgciYF5 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
[[پرونده:Buyids within the Middle East, ca. 970.png|300px|بندانگشتی|گیلان در نقشه‌ای مربوط به ۹۷۰ میلادی]]
گیلان و دیلمان حتی پس از آوردن اسلام و بسط دیلمی، از نظر سیاسی شبه مستقل و جدا ماندند. [[زیاریان]]، [[بوییان]] و بعدها [[سلجوقیان]] تلاش کردند از خارج تأثیرگذار باشند و در پاره‌ای از زمانهازمان‌ها می‌توانستند خراج مطالبه کنند، ولی نتوانستند حکمرانی یا مالیات منظم تحمیل کنند؛ و گیلان به‌طور اسمی زیر فرمان آنان بود. نتیجتاً گیلان، حداقل در زمانهایی خراج پرداخت می‌کرد. در پیوند با این تحول اسلام سنی مطلوبیت یافت و گاهی خاندانهایی که در این سرزمین تا آخر [[قرن شانزدهم]] شریک بودند بدان کمک کردند. [[زرتشتی گری]] و مسیحیت هم ناپدید شدند.<ref name="EoI" /> زیدیان شرق گیلان از حکمرانان علوی مستقر در هوسم در قرون دهم و یازدهم میلادی هواداری می‌کردند. به هر حال، بیشتر کشور همچنان در کنترل سران محلی خانوادگی بود. در قرن دوازدهم لاهیجان جای هوسم را به عنوان مرکز فرمانروایان زیدی علوی گرفت. لاهیجان، که خاندان دیلمی آل بویه که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند، از آن نشات می‌گیرد، در قرن دهم همچنان دیلمی پنداشته می‌شد. هم اکنون این شهر اصلی شرق گیلان است.<ref name="EIr Pre">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Madelung|نام=Wilferd |پیوند نویسنده=ویلفرد مادلونگ|مقاله={{unicode|GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران=P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgciYF5 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
در [[حدود العالم]] که کتابی فارسی دربارهٔ جغرافیا در سال ۹۸۲ میلادی ست، به گیلان اشاره شده‌است. در دوره [[ملکشاه]]، سومین سلطان سلجوقی، یک فرقه مخفی [[نزاری|اسماعیلی]] که هسته مقاومت شیعی در برابر سلجوقیان بود در گیلان ایجاد شد و نهایتاً با عنوان [[حشاشین]] معروف شد.<ref name="brit" />
خط ۱۲۲:
=== حکمرانی خان احمد خان ===
[[پرونده:Chahar Padeshah.jpg|بندانگشتی|200px|[[مسجد چهار پادشاهان]] در لاهیجان بقعه چهار تن از شاهان کیایی بیه پیش است.]]
پس از مرگ کارکیا حسن در ۹۴۴، [[کیا خور کیای طالقانی]] وکیل سابق او شاه تهماسب را متقاعد کرد برادرش [[بهرام میرزا]] را در راس ارتشی بزرگ به حکومت گیلان بفرستد. بهرام میرزا در دیلمان استقرار یافت و جندماه بعد کیا خور کیا را، که بسیار مورد احترام مردم گیلان بود زندانی کرد. مردم شوریدند و شاهزاده را شکست دادند و او به قزوین فرار کرد. در ۹۴۵ خان احمد خان فرمانروای خردسال بیه پیش، فرمانی سلطنتی دریافت کرد که بیه پس را هم به قلمروش ضمیمه می‌کرد، نتیجتاً او را تنها فرمانروای گیلان می‌کرد. قساوت‌های سپاه بیه پیش و وضع بحرانی پیش آمده در پی اشغالگری آنان منجر به دعوت مردم بیه پس از [[امیره شاهرخ]]، فامیل دور مظفرسلطان مقیم در خلخال برای به دست‌گیری حکومت بیه پس شد. او در شوال ۹۵۰ وارد گیلان شد و به نام شاه تهماسب سکه ضرب کرد. او که قبلاً هفت سال حکومت کرده بود به دلیل شکایت‌های خان احمد خان به دربار فرستاده شده بود. امیره شاهرخ که با توطئه‌های خان احمد خان که می‌خواست باز حکومت بیه پس را بر عهده بگیرد مواجه بود و یارای برآوری نیازهای مالی قزلباشان را نداشت به‌طور سری گیلان را ترک کرد؛ ولی توسط قشون تعقیب‌کننده‌اش دستگیر و در [[تبریز]] به همراه همه وکلایش اعدام شد. سپس در بیه پس آشوب کامل حکمفرما شد و کودکان دزدیده می‌شدند و به بردگی فروخته می‌شدند. نهایتاً شاه تهماسب حکومت بیه پس را به سلطان محمود از پسران مقیم خلخال مظفرسلطان گرفت و کارکیا سلطان به عنوان وکیلش سپرد. آن‌ها در ۹۶۵ به رشت رسیدند ولی اندکی بعد کارکیا احمد به امید تضمین کردن حکومت بیه پس برای خود به دربار شکایت برد که سلطان محمود مناسب حکومت نیست. شاه تهماسب هر دو را به دادگاه فرستاد؛ محمود به تبعید به [[شیراز]] فرستاده شد که به تحریک خان احمد خان توسط [[محمد بن غیاث الدین منصور شیرازی]] که به عنوان مربیش گماشته شده بود مسموم شد. حالا دیگر خان احمدخان فرمانروای بزرگ بیه پس علاوه بر بیه پیش بود. شاه تهماسب برای کاهش قدرت او که نشانه‌هایی از نافرمانی نشان داده بود و برای بیست سال به دربار نرفته بود حکومت را به [[جمشید خان]] پسر مظفرسلطان و نوه خودش داد. همزمانهم‌زمان به خان احمد خان فرمان داده شد که [[گسکر]] را به ارباب سابقش [[امیره ساسان]] که خان احمد خان آنجا را از چنگش درآورده بود واگذار کند. خان احمد خان بیه پس را واگذار کرد ولی با ادعای این که [[کوچصفهان]] همواره جزء بیه پیش بوده از واگذاری آن امتناع کرد (کوچصفهان در ۸۸۲ در دوره حکومت [[سلطان محمد بیه‌پس|سلطان محمد]] بیه پس به آن ملحق شد و در ۹۰۷ باز بدان پیوست) شاه برای سرکوب شورش او یکی از معتمدینش [[یولقلی بیک |یولقلی بیک ذوالقدر]] را به مأموریت صلح به گیلان فرستاد. در ذوالحجه ۹۷۴ امیره ساسان در یک حمله غافلگیرکننده در نزدیکی [[سیاه رودبار]] توسط [[شاه منصور لاهیجی]] فرمانده نظامی لاهیجان و حاکم کوچصفهان تار و مار شد. یولقلی بیک ذوالقدر نماینده شاه، که در رشت بود با عده‌ای از وکلایش کشته شد و سرش برای خان احمد خان که پیروزمندانه وارد رشت شد فرستاده شد. شاه تهماسب که هنوز به امید راه حلی صلح آمیز بود نامه‌ای تهدیدآمیز برای خان احمدخان فرستاد و در آن جرایم او و اقدامات آشوبگرانه‌اش را برشمرد ولی به او در صورت رفتن به دربار قول بخشش داد. خان احمد خان در پاسخ از نرفتن به دربار به مدت ۲۰ سال عذر خواست ولی اجابت نکرد. او دلیل غیبتش را خواسته‌های گزاف امرای قزلباش و دبیران دیوان دانست. سپس شاه که از قبل از نقش منفی او در مسموم کردن سلطان محمود و این که چندین فرستاده سلطنتی برای دستگیری غیاث الدین منصور که در پناه خان احمد بود دست خالی از پیش او برگشته بودند، عصبانی بود به امرایش دستور داد به گیلان بروند و او را دستگیر کنند. خان احمد سپاهش را منظم کرد و برای نبرد آماده شد ولی سپاهش تحت هدایت [[کیا رستم]] حاکم نظامی رشت شکست خورد و او متواری شد. ارتش صفوی قساوت‌های بسیاری در گیلان مرتکب شد، یکسره اموال را غارت و تخریب کرد و مردم را در جستجوی خان احمد کشت. او نهایتاً دستگیر و در [[دژ قهقهه|قلعه قهقهه]] آذربایجان زندانی شد. او در آنجا با شاهزاده اسماعیل، [[شاه اسماعیل دوم]] بعدی دوست شد، که در نتیجه آن شاه تهماسب هراسان از شورش در قلعه، خان احمد خان را به [[قلعه استخر]] در فارس فرستاد که در آنجا ده سال ماند. پس از برکناری خان احمد خان، بیه پس در دوره جمشید خان که وارد فومن شد و با دختر شاه تهماسب بعداً ازدواج کرد از یک دوره صلح برخوردار شد. [[الله قلی بیگ سلطان |الله قلی بیگ سلطان استاجلو]] که خان احمد را دستگیر کرده بود به عنوان للهٔ شاهزاده [[محمود میرزا]] با حکومت لاهیجان پاداش گرفت و بقیه بیه پیش بین دیگر امرای قزلباش تقسیم شد. حکمرانی سختگیرانه امرا که نیازهای زیاد آنان انگار به پایان نمی‌رسید نهایتاً منجر به خیزش مردمی در ۹۷۹ در لاهیجان شد. مردم قلعه لاهیجان را در نبود الله قلی سلطان مورد حمله قرار داده همه از جمله زنان و کودکان را کشتند و همچنین امیره ساسان حاکم گسکر را شکست دادند. قیام با کشته شدن رهبرش که یک دوباج بود، در نبرد با سپاه اعزامی از سوی شاه تهماسب پایان یافت. در ۹۸۵ که شاه جدید [[سلطان محمد خدابنده]] به پیشنهاد ملکه‌اش که خویش نزدیک خان احمد و قدرت اصلی بود او را از استخر آزاد کرد و قلمروی سابقش در بیه پیش را بدو داد. فرمان قبلی آزادی خان احمد خان را [[شاه اسماعیل دوم]] شاه قبل از خدابنده صادر کرده بود ولی مشخصاً مورد اجرا قرار نگرفته بود. بازگشت خان احمد خان، که هدف تنها حاکم گیلان شدن را از کف نداده بود آغازی بر دوره جدیدی از نزاع‌های بیرحمانه به مدت چهارده سال بود و حاکم [[شیروان (قفقاز)|شیروان]] را هم درگیر کرد. گیلان از قحطی شدید رنج می‌برد. خان احمد اندک مدتی پس از رسیدن به گیلان به بیه پس حمله کرد. قوای جمشید خان همه سربازان خان احمد را تارومار کردند و از سر آن‌ها مناره ساختند. این موجب اتمام تلاش‌های مکرر او برای فتح یا اقلاً کنترل بیه پس نشد. در همین زمان جمشید خان برکنار و دو ماه بعد در توطئه‌ای به طراحی سردارانش کشته شد. [[میرزا کامران]] کهدم رهبر کودتا که تلاش می‌کرد حکومت بیه پس را برای خود تضمین کند خزانه جمشیدخان را به عنوان هدیه به همراه نامه‌ای که جمشیدخان را متهم به پناه دادن به امیال شورش‌گرایانه می‌کرد به دربار فرستاد. او به مسئولین دربار رشوه هم داد و تقاضای فرمان سلطنتی برای انتصاب به حکومت بیه پس را کرد. سلطان محمد خدابندهٔ بی خاصیت که مشکلات بزرگتری در قلمروی خودش داشت او را بعنوانبه عنوان حاکم موقت بیه پس گمارد و به خان احمد که در صدد بازپس گیری کوچصفهان بود هشدار داد در امور بیه پس دخالت نکند. خان احمد که از میرزا کامران بیشتر از پیشینیانش می‌هراسید از دربار تقاضا کرد منطقه بین امرای قزلباش تقسیم شود. شاه که به خان احمد علاقه‌مند شده بود و از قتل جمشیدخان توسط میرزا کامران متنفر بود [[سلمان خان (سردار)|سلمان خان]] را به رشت فرستاد و بقیه بیه پس را بین چند امیر استاجلو تقسیم کرد. در همین حین، [[شیرزاد ماکلوانی]] که ارتش بزرگی را حول مرد جوانی (قلندر پسر به گفته [[اسکندر بیگ ترکمان|اسکندر بیگ]]) که به او محمود خان می‌گفت و مدعی بود پسر جمشیدخان فقید است جمع کرده بود با شاهزاده دروغین به رشت وارد شد ولی پس از این که دریافت سلمان خان در راس ارتشی رهسپار گیلان است وفاداریش را به خان احمدخان اعلام کرد. درست در خارج رشت کشمکشی درگرفت که در آن شیرزاد اسیر و چند روز بعد کشته شد. امرای قزلباش که فاتحانه وارد رشت شدند ولی خود را بین جمعیتی بسیار متخاصم که آنان و سربازانشان را شب و روز مورد آزار قرار می‌دادند کاملاً جدا یافتند، پریشان و بی سامان به قزوین برگشتند. آنان [[ابراهیم خان]]، پسر جوانترجوان‌تر جمشید خان را با خود بردند و رشت را به [[محمد امین خان]] برادر بزرگش سپردند. مدتی بیه پس توانست از از یک دوره مختصر صلح برخوردار شود تا این که [[علی بیگ]] خان فومن، پسر وکیل سابق جمشید خان از قزوین برای تصاحب قدرت به عنوان امین محمد امین خان بازگشت. نزاعها دوباره با شرکت قوای گسکر و تالش بالا گرفت و برای مدتی بیه پس بین دو مرکز رشت و فومن تقسیم شد (به ترتیب تحت نفوذ محمد امین و ابراهیم خان). پس از آن که منازعات نهایتاً تمام شد ابراهیم خان حکمران صوری و وکیلش علی بیگ حاکم واقعی بیه پس بودند در حالی که محمد امین خان که توسط خان احمد ربوده شده و برای مدت کوتاهی تحت حفاظتش حاکم رشت بود، در لشت نشا تحت حفاظت خان احمد پناهنده بود.<ref name="EIrsaf" />
 
=== فتح گیلان توسط شاه عباس ===
شاه بعدی [[شاه عباس یکم|عباس یکم]] که مصمم به تشکیل یک دولت مرکزی قوی برای همه ایران بود منتظر فرصت مناسب برای مقهور کردن خان احمد مستقل اندیش بود که با خواهر شاه ازدواج کرده بود. وقتی خان احمد از تسلیم کردن امرای خائن قزلباش که در گیلان به او پناه آورده بودند سرباز زد و در عوض ۱۵۰ تومان پول نقد فرستاد که خشم شاه عباس را برانگیخت فرصت مناسب فراهم آمد. مشغولیت قبلی شاه عباس با [[عثمانی]] و [[ازبکان]] در آن زمان موقتاً او را از برکنار کردن خان احمد بازداشت. عثمانیها که آذربایجان و بخش بزرگی از ساحل غربی دریای خزر را در کنترل داشتند، ناوگان بزرگی در آنجا سازمان داده بودند که بهشان امکان برقراری یک خط ارتباطی مستقیم با خان احمد و حاکم ازبک بخارا را که به اشغال خراسان تشویقش می‌کردند، می‌داد. خان احمد هنگام رد پیشنهاد شاه عباس برای یک اتحاد جدید مبتنی بر ازدواج نمی‌توانسته بی‌خبر از حضور عثمانی در آن نزدیکی بوده باشد. پس از این که سلطان عثمانی که با جنگی با [[هابسبورگ]]ها مواجه بود پیمان صلحی با شاه عباس منعقد کرد (خان احمد از شاه بابت این پیمان در نامه‌ای که به او فرستاد انتقاد کرد) این وضعیت پایدار نماند ولی آذربایجان همچنان در دست عثمانیان بود و ازبکان به خراسان یورش می‌بردند. در ۹۹۹ شاه عباس پیشنهاد جدیدی برای اتحاد مبتنی بر ازدواج با خواستگاری از دختر جوان او برای پسرش [[شاه صفی|صفی میرزا]] ارائه کرد که خان احمد ردش کرد. در سال بعد، وقتی شاه عباس فهمید خان احمد وزیرش را برای سازماندهی یک حمله مشترک همزمانهم‌زمان علیه خود به دربار عثمانی فرستاده تصمیم گرفت کار بنده سابقش را یک بار و برای همیشه یکسره کند. خان احمد نومیدانه، از [[تزار]] [[روسیه]] تقاضای حفاظت کرد، ولی پاسخ تزار نتوانست به موقع برسد و [[فرهاد خان قهرمانلو]] فرمانده سپاه آذربایجان دستور یافت گیلان را فتح کند. فرهاد خان از راه گسکر و آستارا وارد گیلان شد و به پشتیبانی قوای گسکر و بیه پس در ۵ شوال ۱۰۰۰/ ۱۵ ژوئیه ۱۵۹۲ قوای خان احمد را تار و مار کرد. سپاه صفوی در نمایش عادی بی رحمیش زیاده روی کرد. بنا به روایت شاهد عینی [[اروج بیگ بیات]] حدود ۱۰۰۰۰ نفر که نصف آن‌ها زنان و کودکان بودند در یک شهر قتل‌عام شدند و همسر حاکم شهر زنده زنده سوزانده شد. شاه عباس سعی کرد با اعطای عفو و حکومت بیه پیش به خان احمد، او را در ایران نگه دارد ولی او که آشکارا رفتار شاه عباس را با امیران خائن که به او روی آورده بودند به یاد می‌آورد با محمد امین به [[شیروان (قفقاز)|شیروان]] و از آنجا به امید استفاده از دربار عثمانی برای بازپس گیری قلمروش به [[استانبول]] گریخت. او آنجا در تبعید در ۱۰۰۵ درگذشت. چند روز بعد، شاه عباس وارد لاهیجان شد و کاخ خان احمد را کاملاً تخریب کرد، عفو عمومی اعلام کرد و [[مهدی قلی خان شاملو|مهدیقلی خان شاملو]] و علی بیگ سلطان را به عنوان فرمانداران بیه پیش و بیه پس منصوب کرد. [[خواجه مسیح]] وزیر سابق خان احمد که به دربار گریخته بود و بنا به گفته فومنی، آمر اصلی اشغال گیلان بود، با عنوان ریش سفید بیه پیش پاداش داده شد. او آداب و رسوم بی‌سابقه (امور-امبداعه:یعنی محروم کردن دختران از حق ارثشان) و همچنین مالیات‌های مرسوم و ناعادلانه مثل مالیات بر ازدواج و مرگ را که به‌طور سنتی از سوی حکام محلی جمع‌آوری می‌شد را منع کرد. (این مالیاتها باید پس از برکناری میرزا علی که آن‌ها را پس از به قدرت رسیدن لغو کرده بود دوباره برقرار شده بوده باشند). یک سال بعد، شاه عباس، مهدیقلی خان را پس از شنیدن شکایت از حکومتداری او برکنار کرد و دستور داد هر مالیات غیرعادلانه اعمال شده توسط خان احمد یا کسان پس از او لغو شود. نهایتاً در ۱۰۰۸ گیلان در [[اراضی خاصه]] که توسط وزیران اداره می‌شدند گنجانیده شد.<ref name="EIrsaf" />
 
=== قیام‌های مردم گیلان ===
خط ۱۴۶:
او افسری به نام [[آرتمی والینسکی]] را به دربار [[شاه سلطان حسین]] فرستاد تا وضعیت محلی را ارزیابی کند و همکاری تجاری بیشتر با ایران و [[هند]] را تشویق کند. او با دربار ایران قراردادی بست که به موجب آن کنسول‌های روس به [[اصفهان]]، شیروان و رشت فرستاده می‌شدند. والینسکی گزارش کرد که امپراطوری صفوی در شرف سقوط است و فتح ولایات شمالی آن در غرب و جنوب خزر دشواری چندانی برنخواهد انگیخت.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
پیش زمینه اشغال ولایات ایرانی آسیبی جدی بود که به اموال و زندگی تاجران روس در شیروان وارد شد. پتر پیشروی به سوی کرانه‌های جنوبی خزر را در ۱۷۲۲ با انتقال ۱۰۰۰۰۰ سرباز و ملوان در [[آستاراخان]] شروع کرد و [[دربند (روسیه)|دربند]] را در سپتامبر آن سال اشغال کرد؛ ولی در این زمان به دلیل پیشروی‌های عثمانی در شمال [[غرب ایران]] پتر در زمستان به آستاراخان عقب نشست. همزمانهم‌زمان حاکم گیلان که از اشغال آن توسط افغانها می‌ترسید، پیامی فوری به پتر فرستاد و از او خواست یک پادگان روسی در رشت، مرکز ولایت که تحت محاصره [[زبردست خان |زبردست خان افغان]] بود مستقر کند. علی الظاهر خواسته حاکم در تطابق با خواسته [[شاه تهماسب دوم]] بود که تازه تاجگذاری کرده بود و نماینده‌ای برای امضای پیمان اتحاد و حفاظت به روسیه فرستاده بود. تزار در پاسخ دو گردان به فرماندهی [[کلنل شیپوف]] را به گیلان اعزام کرد. وقتی آنان رسیدند حاکم مردد بود به آن‌ها اجازه دهد از کشتی پیاده شوند. نهایتاً آنان که نه توسط حاکم و نه توسط مردم استقبال شده بودند در کاروانسرایی در نزدیکی رشت اقامت گزیدند. [[باکو]] هم که متحمل بمباران از دریا بود در ژوئیه همان سال تسلیم شد. نماینده [[شاه تهماسب]] سر راهش به رشت رسید و توسط شیپوف به مسکو برده شد پیش از این که دستورهای جدید را از شاه که نظرش عوض شده بود دریافت کند. تهماسب به شیپوف و حاکم گیلان پیام داد و خواست نیروهای روس فوراً خاک ایران را ترک کنند. حاکم ۱۵۰۰۰ سرباز آموزش ندیده بی تجهیزات کافی که بیشتر از دهقانان بودند را برای محاصره کردن روسها فرستاد. زیر آنش سنگین روسها آن‌ها با دادن ۱۰۰۰ نفر تلفات پراکنده شدند. پس از این نبرد پتر چهار گردان سرباز به رهبری لواشف را جایگزین شیپوف کرد. او در سپتامبر ۱۷۲۳ رسید و مقاومت مردم را سرکوب کرد.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
نماینده شاه که از تغییر در سیاست ایران و حرکت‌های جدید تهماسب بی‌خبر بود در ۲۳ سپتامبر ۱۷۲۳ پیمان اتحادی با روسیه امضاء کرد که گیلان مازندران استر آباد را علاوه بر تالش باکو و دربند را به روسیه واگذار کرد. نتیجتاً پتر رسماً [[ژنرال لواشف]] را به سمت حاکم گیلان منصوب کرد. در ۱۷۲۷ حاکم روس نیروهای افغان [[اشرف افغان|اشرف]] را که در گیلان پیشروی کرده بودند شکست داد و با [[محمد صیدال خان]] فرمانده افغانها مذاکره کرد، که منجر به توافقی بین صیدال و لواشف در فوریه ۱۷۲۹ در رشت شد. بنا بر مفاد آن، اشرف حکمرانی [[رودبار]] را به دولت روسیه داد و در عوض روسیه حق حکمرانی او بر ایران را به رسمیت شناخت؛ ولی پس از این که نادر به سوی اصفهان پیش رفت و اشرف را مجبور کرد از پایتخت بگریزد معاهده بی‌ارزش شد. اشرف در راهش به سمت [[قندهار]] کشته شد.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
خط ۱۸۳:
 
=== نفوذ روسیه در گیلان ===
نفوذ روسیه در گیلان که از ابتدای این قرن با اشغال آن و ایجاد رابطه مستقیم با حکمرانان محلی آغاز شده بود پس از جنگ‌های ایران و روس تشدید شد و پس از رسوخ اقتصادی با افزایش شدید تجارت خارجی از دریای خزر توسعه بیشتری یافت. توسعه شدید تجارت خارجی محرک اصلی تغییر اجتماعی، افتصادی و سیاسی در ایالات مهم ایران بود. تجارت بخش‌های مختلفی از ایران من‌جمله استان‌های خزری، که طی دوره بحرانی قرن هیجدهم شدیداً کم شده بود در نیمه اول قرن نوزدهم بهبود یافت. صادرات و واردات از ۱٫۷ میلیون در ۱۸۰۰ به ۲۰ میلیون پاوند در ۱۹۱۴ رسید. تغییر عمده در جهت افزایش تجارت از کشورهای همجوار به مقصدهای روسیه-انگلستان بود. تجارت با روسیه از یک دهم در ۱۸۰۰ به بیش از دو سوم در ۱۹۱۴ رسید. این حضور فزاینده روسیه در تجارت، کشاورزی و صنعت به‌طور خاص در گیلان مهم بود. توسعه سریع حمل و نقل دریایی در خزر، فعالیت‌های روسیه در ولایت را افزایش داد و منجر به افزایش در تولید و صادرات ابریشم، ماهی و برنج و کالاهای دیگر چون زیتون، کنف و چوب شد.<ref name="EIr19" /> روسیه مسیر تجارت ابریشم را از مازندران به گیلان منتقل کرد که هم تولیدکننده ابریشم و هم دارای بندر انزلی بود و هم به بخشهای غربی کشور که تراکم جمعیت و میزان تولید نسبت به دیگر بخشهای فلات بیشتر بود، نزدیکتر بود. از سوی دیگر گیلان از منظر استراتژیک در مجاورت آذربایجان و مناطق تازه تسخیر شده روسیه و تنها مسیر ممکن برای حرکت به سوی جنوب از قفقاز بود. روسیه خواستار بازگشایی کنسولگریش در رشت شد که با مخالفت فتحلیشاه مواجه شد ولی بعدتر محمد شاه با آن موافقت کرد. در نتیحه از دهه ۱۸۳۰ رشت به مرکز فعالیتهایفعالیت‌های تجاری و سیاسی روسیه در کناره جنوبی دریای خزر تبدیل شد. روسهای بسیاری در گیلان حضور داشته و دارای اموال و صیادی بودند.<ref name="kazem">{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=Kazembeyki |نام= Mohammad Ali |پیوند نویسنده= |کتاب=Society, Politics and Economics in Māzandarān, Iran, 1848-1914 |پیوند=http://books.google.com/books?id=xXCxSGFv-4gC&pg=PA202&dq=gilan+in+qajar+era&hl=en&sa=X&ei=-W7bUO7PJJKC9gS6loGoDA&ved=0CEUQ6AEwAw#v=onepage&q&f=false |ناشر=Psychology Press |صفحه=54|سال=2003| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgtcwuL | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref>
 
=== توسعه حمل و نقل و ماهیگیری در خزر ===
خط ۲۰۶:
 
[[پرونده:Mirza teeghi.jpg|بندانگشتی|200px|چپ|[[میرزا کوچک خان جنگلی]]]]
روسها که اکنون دیگر نیروهای بیشتری داشتند قانون حکومت نظامی اعلام کردند و سعی کردند رشت را از عناصر ضد روسی پاکسازی کنند، حدوداً ۱۶۰ خانه کاملاً سوختند. در همان زمان نیروهای روس زیادی از رشت، انزلی، منجیل، و [[زنجان]] به مأموریت علیه جنگلیها اعزام شدند که در ژانویه ۱۹۱۶ شدیداً شکست خوردند ولی نیروهای باراتوف تصمیم گرفتند آن‌ها را کاملاً نابود نکنند. بنا بر گفته کوچک خان اگر قوای روس چند روز دیگر در منطقه باقی‌مانده بودند جنگلیها مجبور بودند تسلیم شوند چرا که بسیاری یخ زده بوده و مرده بودند و دیگران با خوردن علف و ریشه‌ها زنده بودند. به هر حال، آنان پس از چند هفته باز جمع شدند و سیاست دفاعی را در پیش گرفتند. پیش از آن نیرویشان متشکل از پیشه وران خرده بورژوای شهری، صیادان انزلی، کارگران کشاورزی متحرک فصلی، خرده زمیندارانی که مستمراً تحت فشار زمینداران بزرگتر و تأثیرگذارتر بودند، اسرای جنگی ترک فراری، تعداد زیادی از مهاجرین ایرانی از قفقاز ولی مهمتر از همه توده دهقانان فقیر و متوسط بود. حضور همیشگی آشوبگران بلشویک قفقازی در گیلان را هم باید بدان افزود. در دسامبر ۱۹۱۶ آخرین حمله در آن دوره شدیداً شکست خورد و نیروهای ضد جنگلی در گیلان مضمحل شدند. چند صد سرباز قزاق در پادگانشان ماندند و شایعه حمله قریب‌الوقوع جنگلیها به رشت وحشت آفرید. از ژانویه ۱۹۱۷، آنان شروع به خلع سلاح زمینداران و گماشتن نمایندگان خود بر مصادر دولتی در حوزه نفوذ خود کردند. به زودی، وقوع انقلاب اکتبر در روسیه به جنگلیها امید بیشتری داد و تغییراتی در گیلان به وقوع پیوست. اولاً جنگلیها قدمهایی برای انحصار قدرت سیاسی برداشتند. برخی سازمان‌های سیاسی از جمله گروه‌های تروریستی سرکوب شدند و برخی دیگر جذب نهضت شدند. در این زمان بود که جنگلیها رسماً ضد پادشاهی شدند و رسماً تقاضای تقسیم زمینهازمین‌ها بین دهقانان مطرح شد. نهایتاً اتحادی قوی با بلشویک‌ها در گیلان برقرار کردند. آن‌ها همه دستگاه‌های دولتی را در دست گرفتند و بر آزار زمینداران شدت بخشیدند.<ref name="EIjangali" /> آنان تا اوایل ۱۹۱۸ گیلان و بخشهایی از استانهای مجاور را در کنترل داشتند. آنان پایگاه‌های مهم اداری، سیاسی، و اقتصادی ایجاد کردند و کابینه‌ای متشکل از وزارتهای عدلیه، داخله، بازرسی، مالیه و جنگ بر پا شد. از صادرات تجار ایرانی در بندرهای دریای خزر مالیات گرفتند. دولت انقلابی کارخانجات نساجی ایجاد کرد و برای جنگندگان لباس و دیگر ملزومات اولیه را فراهم کرد. جنگلیها برای جوامع روستایی راه و مدرسه ساختند. در گوراب زرمیخ، کسما و فومن کلینیکهای درمانی ایجاد کرده و برای تبلیغ عقاید جنگلیان و استخدام داوطلبان فرستادگانی به شهرهای مجاور گسیل داشتند.<ref name="afari2">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=Afari|نام=Janet|پیوند نویسنده=ژانت آفاری|عنوان=The Contentious Historiography of the Gilan Republic in Iran: A Critical Exploration |ژورنال=Iranian Studies |صفحات=pp. 3-24 |شماره=Vol. 28, No. 1/2|مکان=|ناشر= |تاریخ=Winter - Spring, 1995|پیوند=http://www.jstor.org/discover/10.2307/4310915?uid=3739776&uid=2129&uid=2&uid=70&uid=4&uid=3739256&sid=21101594179127|پی‌نوشت=|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJguveu3 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
روسها در نتیجه ضعف ناشی از انقلاب با جنگلیها روابط دوستانه برقرار کردند و قول دادند قوایشان را از گیلان خارج کنند. بازگشت قوای عثمانی در [[ماه مه]] به ایران و تسخیر تبریز هم به پیشرفت آنان کمک کرد. جنگلی‌ها در زمانی فوق‌العاده کوتاه خود را در گیلان تثبیت کردند. تا پایان این سال همه مسؤولین از منصوبین جنگلی‌ها بودند و پس از [[انقلاب اکتبر]] همه مسئولین منصوب حکومت تهران از گیلان خارج شده بودند. آنان دست به اصلاحات اجتماعی مهمی زدند. دهقانان را از پرداخت مالیات معاف کردند. آبرسانی را در دست گرفتند. این اقدامات منجر به ارتقای کشاورزی شد و در شرایطی که همه ایران درگیر قحطی بود تولید کشاورزی گیلان به بالاترین حد خود رسید. آن‌ها به تهران قحطی زده و باکو برنج می‌فرستادند. تا پایان این سال، آنان از ۱ میلیون تومان عایدی خود به کارمندانشان ۲۱۰۰۰ تومان حقوق ماهیانه می‌دادند. مشکلات داخلی در سال ۱۹۱۷ [[جنبش جنگل]] را تضعیف کرد. جنبش به عنوان جبهه‌ای ضد امپریالیستی با داشتن عناصری متعدد نتوانست خواسته‌های عناصر رادیکال خود را برآورده سازد. در حالی که [[جناح راست]] نهضت به رهبری [[حاج احمد کسمایی]] بازرگان ناراضی از صمیم قلب مخالف دولت مرکزی نبود، [[جناح چپ]] چنین بود و از توافق سرباز می‌زد. کوچک خان نیروی اصلی جنگلی را در جنگل مستقر کرده بود و از تثبیت خود در رشت سرباز می‌زد. او که در آغاز دغدغه‌اش حضور نیروهای روس بود که حاضر به عقب‌نشینی نبودند حتی پس از برقراری رابطه خوب با آن‌ها و با وجود تلاش‌های آنان برای متقاعد کردن او برای پذیرفتن حکومت گیلان از خارج شدن از جنگل سر باز می‌زد. در این سال جنگلیها از جنگل بیرون آمدند و انجمن [[اتحاد اسلام]] که جناح راست بر آن غلبه داشت را به عنوان بازوی سیاسی خود معرفی کردند. روزنامه جنگل بازتاب دهنده نظرات انجمن بود. نویسندگان آن از نظر ذهنی درگیر وضعیت جنگ و اشغال ایران توسط [[قوای سه‌گانه]] بودند ولی ترک دوستی اندکی در نوشته‌هایشان دیده می‌شد. آن‌ها از روسیه بابت اشغالگری و از سیاستمداران فاسد بابت مقاومت دربرابر رفرم انتقاد می‌کردند که این سیاست همه ایرانیان انقلابی آن زمان بود. هیچ روحانی اسلامی هیچ‌گاه نقشی در رهبری نهضت نداشت. هیچ نشانه‌ای مبنی بر قصد هیچ بخشی از جنگلیها بر ایجاد [[تئوکراسی]] در گیلان یا ایران وجود ندارد. روحانیان از هیچ امتیازی در جامعه گیلان یا در نهضت برخوردار نبودند. برخی از آنان حتی توسط جنگلی‌ها محاکمه و زندانی شدند.<ref name="EIjangali" />