جان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: ویرایش‌های مشکوک به خرابکاری ویرایشگر دیداری
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۲۳:
 
اغلب ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:
# روح و بدن کاملاً از هم مستقل (قابل جدایی) اند‌اند.
# روح حالت مادی و حس پذیر ندارد. مثلاً نمی‌تواند دیده یا لمس شود.{{مدرک}}
# نمی‌توان حرکت روح را دید. مثلاً نمی‌توان خروج روح از بدن را دید.{{مدرک}}
 
بعضی ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:
# روح مخلوقی بی مانندبی‌مانند در عالم موجودات است. یعنی هیچ موجود دیگری از جنس روح در جهان وجود ندارد.
# روح اساس [[حیات]] یا [[زندگی]]، [[احساس]]، هشیاری و [[ادراک]] است.
# [[نفس]]([[خود]]) مجموعهٔ جسم و روح است.
خط ۴۶:
== وجود روح ==
{{روح}}
مسئلهٔ روح و حیات پس از مرگ در حوزهٔ اعتقاد به وجود مشترک اندمشترک‌اند. هر اعتقادی در مورد یکی، تأثیر مستقیم در دیگری دارد<ref>دکتر محمّدرضا رضایی، استاد جعفر سبحانی، اندیشه اسلامی 1، ویراست دوم، دفتر نشر معارف، شابک: 9789645310590</ref>
 
=== قبل از تولّد ===
خط ۵۵:
# عدّه‌ای حیات را با تکیه بر تعریف [[زیست شناسان]] ماشینی معرفی می‌کنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می‌شود.
# عده‌ای معتقدند روح عامل حیات در این عالم است.
# عده ایعده‌ای معتقدند روح وجود ندارد.
 
=== بعد از مرگ ===
خط ۶۶:
== نقد روح ==
برخی معتقدند روح آنگونه که باورمندان امروزی به آن معتقد هستند ماهیتی فیزیکی و طبیعی ندارد و مسئله‌ای ماوراء طبیعت است و تنها فراطبیعت‌گرایان می‌توانند به وجود چنین چیزی اعتقاد داشته باشند. مصباح: «اجمالاً از قرآن بر می‌آید که در آدمی، جز بدن چیزی بسیار شریف نیز وجود دارد، ولی مخلوق خدا است، نه جزئی از خدا و تا آن چیز شریف در انسان وجود نیابد، آدمی؛ انسان نمی‌گردد و چون در حضرت آدم به وجود آمد، شأنی یافت که باید فرشتگان در برابر او خضوع کنند<ref>http://www.mesbahyazdi.ir/node/1045</ref>). یعنی از دید کسانیکه طبیعت‌گرا هستند روح تنها به دلیل ماوراءطبیعی بودنش از هیچگونه ارزش علمی و فلسفی برخوردار نخواهد بود. اما مسئله‌ای که باید به آن توجه کرد این است که باورمندان از طرفی معتقدند روح پدیده‌ای غیر مادی است و از طرف دیگر معتقدند روح در بدن انسان است. جناب آقای مصباح در اینباره می‌فرماید:{{دانستیم که مسئله معاد، مبتنی بر مسئله روح است، یعنی هنگامی می‌توان گفت: «کسی که بعد از مرگ، زنده می‌شود همان شخص سابق است» که روح او بعد از متلاشی شدنِ بدن، باقی بماند، و به دیگر سخن: هر انسانی غیر از بدن مادّی، دارای یک جوهر غیرمادّی و قابل استقلال از بدن می‌باشد. در غیر این صورت، فرض حیات مجدّد برای همان شخص، فرض معقولی نخواهد بود}}.<ref>آیة الله مصباح یزدی، آموزش عقاید (دوره سه جلدی در یک مجلد) چاپ هفدهم: بهار 1384 مبحث تجرد روح، صفحه ۳۵۵-شابک: 1-080-304-964</ref> یعنی برای روح مکان و جایی را تعریف می‌کنند و این تناقضی آشکار است.<ref>سوره مومنون، آیه 12-14</ref>
چیزی که حالتی طبیعی و مادی نداشته باشد نمی‌تواند «درون» چیز دیگری (یا حداقل درون چیز طبیعی یا مادی دیگری) قرار بگیرد. تنها چیزهایی می‌توانند درون چیزهای دیگر قرار بگیرند که فضا اشغال می‌کنند؛ و چیزهایی که فضا اشغال می‌کنند یقیناً [[ماده (فیزیک)|ماده]] هستند. بنابر این روح از آنجا که نمی‌تواند هم طبیعی و هم غیرطبیعی باشد، با فرض اینکه می‌تواند «درون» بدن باشد اساساً در تعریف خود دارای [[تناقض]] است.[در [[فیزیک]] تعریف مشخصی برای ماده وجود ندارد، اما معمولاً هر چیزی را که جِرم داشته باشد و تحت تأثیر [[گرانش]] قرار بگیرد را ماده می‌گویند.].<ref>هادی سوالونی، مبانی علم سطح در نانو فناوری، فیزیک سطح، فصل مشترک و لایه‌های نازک-نشر: دانشگاه تهران (1383)-شابک:964-03-4892-9</ref> در مواد ۴۸۷ و ۴۹۲ قانون مجازات اسلامی و ماده ۹۱ قانون تعزیرات به ولوج روح در جنین اشاره شده استشده‌است. در دو ماده نخست به بیان مقررات دربارهٔ دیه جنین قبل از ولوج روح و بعد از آن پرداخته و در ماده سوم، حکم قصاص در موردِ سقطِ جنین دارای روح بیان شده استشده‌است. در هر سه ماده، هیچ توضیحی دربارهٔ ولوج روح و راه‌های تشخیص آن ارائه نشده است.<ref>قانون مجازات اسلامی، مواد ۴۸۷ و ۴۹۲</ref><ref>قانون تعزیرات اسلامی، ماده ۹۱</ref>
 
روح یادگاری از دوران باستان است. در آن دوران انسانهاانسان‌ها شناخت و علم کمی نسبت به دنیای اطراف خود داشتند. مثلاً گمان می‌کردند که آگاهی که یکی از عوامل اصلی رفتارهای ماست چون نادیدنی است، بنابراین برپایه علتی سوای خود طبیعت است (یعنی متافیزیکی است) نه اینکه بر پایه میلیاردها میلیارد فعل و انفعلات فیزیکی و شیمیایی که در سلول‌های مغزی و عصبی ما و همچنین در محیط اطراف ما در جریان است (به دلیل شناخت کم، آگاهی را یک کل غیرقابل تجزیه می‌دانستند که از طبیعت سرچشمه نمی‌گیرد).<ref name="دانشنامهٔ بریتانیکا">دانشنامهٔ بریتانیکا</ref> به عبارت دیگر مردمان باستان چون با زندگی پیشینیان خود و نحوه کارکرد جهان اطراف خود آشنا نمی‌شدند گمان می‌کردند که مثلاً سخن گفتن منحصر به انسانهاانسان‌ها است پس باید منشأیی غیرطبیعی داشته باشد که روح نامیده می‌شود و چون علل بوجودآورنده آن به ظاهر با چشم دیده نمی‌شوند (یا تا آن زمان ناشناخته بودند) باید عللی فوق طبیعی داشته باشند.<ref name="دانشنامهٔ بریتانیکا" />
 
امروزه دانش [[زیست‌شناسی]] و رفتارشناسی نشان داده‌اند که بسیاری از حیوانات از زبان خاصی برای ارتباط با یکدیگر بهره می‌گیرند و زبان پدیده‌ای منحصر به انسان نیست اما چون مغز انسان نسبت به اندازه‌اش بزرگتر از سایر موجودات زمین است، به نوعی باهوش‌ترین آنهاآن‌ها است که به او توانایی ساختن زبانی پیچیده و گسترده می‌دهد. به دلیل همین هوش سرشار، میزان پیشرفت انسانهاانسان‌ها در شناسایی محیط اطراف و ذخیره کردن [[داده‌های حسی]] و تجزیه و تحلیل آنهاآن‌ها از سایر موجودات زمینی بیشتر است. انسان به کمک تخیل و شناخت محیط اطراف و آزمایش ایده‌ها، ابزار (که یکی از آنهاآن‌ها هم زبان است) می‌سازد. با استفاده از این ابزارها زندگی برایش راحت‌تر و شناخت جهان برایش آسان‌تر می‌شود. انسان هم خالی از ضعف نیست اما با ثبت کردن تجربه‌ها و ایده‌های شخصی‌اش و به اشتراک‌گذاری آن با بقیه همنوعانش توانسته است به فرمانروای [[کره زمین]] مبدل شود.<ref>دانشنامهٔ انکارتا</ref>
 
== روح در ادیان ==
=== دین اسلام ===
[[پرونده:Haetera piera - Ptari tepuy - Gran Sabana.jpg|بندانگشتی|چپ|200px|[[روح کهربایی]] یا شبح کهربایی پروانه‌ای است که به دلیل شکل ظاهری، نامش را از شبح یا روح گرفته استگرفته‌است.]]
 
واژه روح در [[قرآن مجید]] ۲۱ بار تکرار شده‌است، و معانی متعددی دارد. از جمله:
خط ۹۴:
 
==== روح از دیدگاه ملاصدرا ====
روح درپیدایش جسمانی ودربقا روحانی است یعنی ابتدا جسم ایجاد می‌شود وسپسو سپس روح درآن جاری می‌شود اما بهنگامبه هنگام مرگ روح ازبدن خارج و درقالب مثالی باقی می‌ماند (الروح جسمانیه الحدوث وروحانیه البقا)<ref>الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة</ref>
 
==== انواع روح در تعالیم اسلامی ====
:'''روح سرگردان'''
وقتی که روح از راهِ واسطه قرار دادنِ بدن یعنی از راهِ چشم یا گوش یا حسِّ دیگری به چیزی توجه می‌کند، در این حال بدن، آن را به طرفِ چیزی می‌کشاند که هرگز به یک حال باقی نیست و در نتیجهٔ این تماس، روح سرگردان می‌شود و گمراه می‌گردد و مانند مستی، تعادلِ خود را می‌بازد... اما موقعی که روح مستقیماً و در خودش دربارهٔ چیزی به جستجو می‌پردازد، در این صورت فقط به آنچه پاک و ابدی است و همیشه به یک حال می‌ماند، آگاه می‌گردد و چون به آنچه دریافته استدریافته‌است قرابت دارد. اگر سعادتش یاری کند در نزدِ آن باقی می‌ماند و در نتیجه سرگردانی اش به پایان می‌رسد و آرامش خود را بازمی‌یابد و در سایهٔ تماس با آنچه دریافته است،دریافته‌است، خود نیز همیشه در یک حال و یکسان باقی می‌ماند. این وضع و حالتی که روح در چنین موقعی به خود می‌گیرد، همان است که تفکر نام دارد.{{مدرک}}
 
:'''روح سعادتمند'''
برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/wiki/جان»