تصوف: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۲۵:
=== منشأ تصوف ===
آرا و عقاید مختلفی دربارهٔ منشأ تصوف ذکر شده‌است:<ref>۱۳۸۳، اسداله خاوری، ذهبیه تصوف علمی آثار ادبی، صفحهٔ ۳۱</ref>
* عده‌ای مانند [[ادوارد براون]] تصوف را واکنشی [[آریایی]] در برابر دین جامد [[سامی|سامیان]] دانسته‌اند<ref>سیر [[فلسفه]] در ایران، اقبال لاهوری، صص ۷۵–۷۶.</ref> و تصوف را تشکیلات ضداسلامی دانسته و آنراآن را یکی از احزاب مختلف آریایی نژاد و ایرانی می‌دانند<ref>نامه فی الذم الصوفیه الاباحیه امام محمد غزالی و رساله نقد العلم و العلما ابن جوزی</ref>
* بعضی مانند فون [[کریمر]] و [[دوزی]] عقاید برهمایی و بودایی هندوستان را در آن مؤثر دانسته‌اند و در فلسفهٔ «[[ودان تا]]» آنراآن را جستجو کرده‌اند<ref>آرا ماللهند بیرونی، لاتیرک</ref>
* جمعی مانند [[مرکس]] و [[ماکدونالد]] و [[آسین پاسالیو]] و [[نیکلسون]] حکمت یونانیان، به ویژه طریقه اشراق و نوافلاطونیان را منشأ تصوف دانسته‌اند
* بعضی مسیحیت و مانویت را مبدأ تصوف معرفی کرده‌اند.
* در کنار تمام این عقاید عده‌ای نیز تصوف را زاییده مکتب اسلام و تعلیمات قرآن دانسته‌اند. [[لوئی ماسینیون]] و [[سیدنی اسپنسر]] تصوف را پدیده‌ای می‌دانند که در زمینه اسلام بوجود آمده و آنراآن را دنباله سیر تکاملی گرایشهای [[زاهد|زاهدانه]] نخستین سده رهبری اسلام به‌شمار آورده و [[پطروشفسکی]] ضمن تأیید این عقیده می‌گوید: صوفیگری بر زمینه اسلامی و بر اثر سیر تکاملی دین اسلام و در شرایط [[فئودالی|جامعه فئودالی]] پدید آمده و معتقداتی عرفانی غیر اسلامی موجب ظهور تصوف نشده ولی بعدها اندکی تأثیری در سیر بعدی آن داشته‌است.<ref>اسلام در ایران، پطروشفسکی، ص ۳۳۴ (و نیز) اندیشه‌های بزرگ فلسفی، ص ۵۹۷.</ref>
* [[سعید نفیسی]] تصوف ایران را از عرفان [[عراق]] و [[بین‌النهرین]] و مغرب متمایز کرده و تصوف را حکمتی به کلی آریایی دانسته و هرگونه رابطه آن با افکار سامی را انکار کرده‌است. وی همچنین تأثیر [[فلسفه نوافلاطونی]] و تفکر [[اسکندرانی]]، [[هرمسی]]، [[تفکر اسرائیلی|اسرائیلی]]، [[عبرانی]] و مانند آنراآن را بر تصوف ایرانی مردود می‌داند.<ref>سرچشمه تصوف در ایران، صص ۴۷–۵۴.</ref> با اینحال نفیسی تأثیر [[مانوی|فلسفه مانوی]] را بر تصوف ایران و همانندی این دو روند فکری را تأیید کرده و تأثیر [[بودایی|فلسفه بودایی]] را بر تصوف ایران و روابط متقابل این دو را با هم پذیرفته و طریقه تصوف ایران را طریقه هند و ایران نامیده‌است.<ref>ایضاً، صص ۹۳،۱۰۰،۸۱،۵۵.</ref>
* برخی دیگر ریشه‌های تصوف را به زهد و آموزه‌های اسلامی مبنی بر پرهیز از دنیا دانسته و ارتباط آن با عالم خارج از اسلام را نفی می‌کنند.<ref name="حوزه">{{cite web|url=http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EDDA1.htm|title=فرقه‌های صوفی|accessdate=۲۰۱۱-۰۳-۱۳}}</ref>[[غلامرضا کیوان سمیعی|کیوان سمیعی]] در مقدمه شرح [[گلشن راز]]، پیدایش تصوف را در قرن دوم امری بسیار ساده و واکنش جمعی پشمینه پوش در مقابل کسانی که به دنیا رو آورده و اسلام را برای پیشرفت مقاصد دنیایی بکار می‌بستند، می‌داند.<ref name=golshan />
* [[عبد الرفیع حقیقت]] پژوهشگر و شاعر ایرانی تأسیس تصوف را از طریق جعفر صادق پیشوای ششم شیعیان می‌داند<ref>کتاب بایزید بسطامی (عارف بزرگ قرن دوم و سوم هجری)، تألیف: عبد الرفیع حقیقت (رفیع)، صفحهٔ ۸۲</ref>
* [[احمد کسروی]] خاستگاه «صوفی گری» را فلسفه یونان و بنیادگذار آن را [[فلوطین|پلوتینوس]] می‌دانسته<ref name=":0">{{یادکرد کتاب|عنوان=صوفی گری|نام خانوادگی=کسروی|نام=احمد|ناشر=|سال=1322|شابک=|مکان=|صفحات=11}}</ref> و باور می‌داشته که صوفیان معنی راستین سخنان پلوتینوس را دگرگون کرده و پندارهایی بر آن افزوده‌اند.<ref name=":1">{{یادکرد کتاب|عنوان=صوفی گری|نام خانوادگی=کسروی|نام=احمد|ناشر=|سال=1322|شابک=|مکان=|صفحات=12}}</ref>
<blockquote>سپس در صده‌های نخست اسلام که دانشهای یونانیان و همچنان فلسفه یونانی بمیان مسلمانان آمد، این نیز همراه ‫آنها رو بشرق آورد و در اینجا در میان مسلمانان رواجش بسیار بیشتر شده تکان بزرگی در سراسر کشورهای اسلامی ‫پدیدآورد. چون هنگامی می‌بود که خردها رو به پستی می‌داشت، کسان بسیاری گفته‌های فیلسوف رومی را پذیرفته آنراآن را ‫دنبال کردند. این به بسیاری خوش می‌افتاد که می‌شنیدند آدمی با خدا یکیست. خوش می‌افتاد که خود را خدا شناسند و ‫زبان بلاف «انا الله» بگشایند. این بود شوری در میان سبکمغزان پدیدمی‌آورد. ‫<ref name=":1" /></blockquote><blockquote>در زمان کمی دسته‌ها پدید آمد و خانقاه‌ها برپا گردید. پلوتینوس چنان‌که از سخنش پیداست، تنها از آدمیان گفتگو می‌داشت و تنها روان آدمی را می‌گفت که از خدا جدا شده؛ ولی در اینجا میدان بزرگتری برای «وحدت وجود» (یا یکی بودن هستی) باز کرده دامنه آنراآن را به چهارپایان و دَدان و بلکه به همه چیز رسانیدند: «لیس فی الدار غیره یار».</blockquote><blockquote>از آنسو پارسایی یا روگردانی از خوشیهای جهان که پلوتینوس گفته بود در اینجا آنراآن را به بی‌کار زیستن و زن نگرفتن و به گوشه‌ای خزیده تن‌آسانی کردن یا از شهری به شهری رفتن و وِل گردیدن عوض گردانیدند، که همین انگیزه دیگری به تندی پیشرفت صوفیگری گردید.<ref name=":1" /></blockquote>
 
=== تصوف در کلام بزرگان عرفاً و صوفیه ===
خط ۵۵:
تصوف در نگاه روایات در منابع مختلف، روایاتی از ائمه گردآوری شده‌است که در این‌جا به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
 
در این باره احادیث فراوانی وارد شده‌است؛ تا آنجا که [[شیخ حر عاملی]] (متوفای ۱۱۰۴ هـ ق) صاحب کتاب [[وسائل‌الشیعه|وسائل الشیعه]] در کتابی به نام [[الاثنی عشریه]]، روایاتی در انکار و نکوهش آنان نقل کرده‌است. وی می‌نویسد: «جمیع الشیعة انکروهم (أی الصوفیة) و نقلوا عن ائمتهم احادیث کثیرة فی مذمتهم و صنف علماء الشیعة کتباً کثیرة فی ردّهم و کفرهم منها کتاب الشیخ المفید فی الرّد علی اصحاب الحلاج و ذکر فیه أن الصوفیة فی الاصل فرقتان حلولیة و اتحادیة» (الاثنی عشریه ص۵۳) «تمام [[شیعه|شیعیان]]، فرقه‌های [[صوفیه]] را انکار نموده‌اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده‌اند و علمای شیعه کتابهایکتاب‌های بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده‌اند که از آن جمله کتاب [[شیخ مفید]] در ردّ اصحاب [[حسین منصور حلاج|حلاج]] است که در آن آمده‌است: صوفیه در اصل دو فرقه: حلولیه و اتحادیه می‌باشند.» در اینجا یک مورد از معتبرترین احادیث را از کتب معتبر که مورد اعتماد تمام علمای شیعه است، نقل می‌کنیم:
 
۱. [[محمد]]<nowiki/>در روایتی از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرموده: «لاتقوم الساعة علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیه لیسوا منی و انهم یحلقون للذکر و یرفعون أصواتهم یظنون انهم علی طریقتی بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار…» «روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امّت من به نام (صوفیه) برخیزند. آن‌ها از من نیستند و بهره‌ای از دین ندارند و آن‌ها برای ذکر دور هم حلقه می‌زنند و صداهای خود را بلند می‌کنند به گمان اینکه بر طریقت و راه من هستند؛ در حالی که آنان از کافران نیز گمراه تر و اهل آتش اند و…»
خط ۱۴۲:
 
== مقامات ==
[[مقام|مقامات]] یا منازل، مراحل طریقت است که مشهور آن نزد صوفیه هفت مقام است که ابونصر سرّاج در کتاب اللُمّع آنراآن را ذکر کرده‌است: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا.<ref>{{پک|سید ضیاءالدین سجادی|۱۳۷۲|ک=مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف|ص=20}}</ref>
 
عطار آنراآن را با هم‌آمیختگی با احوال در هفت وادی بیان داشته‌است. مقامات و منازل نزد صوفیه متعدد است و یکی و دوتا تا هفت و هفتاد و هفتاد هزار و ده و صد و هزار گفته شده‌است. خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین آن را در ده مرحله و هر کدام ده مرحله صد منزل (صد میدان) نقل داشته‌است.
 
== احوال ==
خط ۱۶۳:
خانقاه معرب خانگاه (زاویه یا رباط) محل اجتماع خاص و گذران و پذیرایی صوفیان مسافر یا مقیم است. گفته‌اند نخستین خانقاه در رمله شام توسط امیری انصاری (مسیحی) برای صوفیان ساخته شد. بنای خانقاه را از قرن ۴ و بعضی قرن ۶ قمری می‌دانند.
 
هرچند تاریخ دقیق پیدایش خانقاه‌ها مشخص نیست، ولی به نقلی{{چه کسی؟}} هسته اولیه آن‌ها از مجالس ذکر زهاد و عرفایی که در یک مجلس دور هم به عبادت و [[ذکر]] مشغول می‌شدند تشکیل شده‌است. شاید بتوان گفت اولین آثار اینگونهاین‌گونه مجالس در [[بصره]] بوده و در [[قوت القلوب]] اثر [[ابوطالب مکی]] آمده‌است که مجالس ذکر در منزل [[حسن بصری]] (۲۵۸ قمری) تشکیل می‌شده و اشخاصی مانند ایوب سختیانی و مالک دینار و محمد واسع در این مجالس حضور داشته و ادامه دهنده جلسات بوده‌اند. در این زمان هنوز اطلاق کلمه خانقاه و صوفی به این مکان و اشخاص متداول نبوده‌است. از این حلقه، عبدالواحد ابن زاید، رباط عٌبادان (آبادان کنونی) را درنزدیکی بصره پایه‌گذاری کرد که افرادی مانند سلیمان دارانی و[[بشر حافی]] و [[سری سقطی]] (۲۴۴قمری) در این رباط اقامت و به سیر و سلوک مشغول بودند. برای اولین بار، در نوشته‌های ابن حوقل، ساکنین رباط عبادان (آبادان) را صوفی نامیده‌است و نیز کلمه «دویره» برای نخستین بار به محفل عبدالرحمان سلمی (۴۱۲ قمری) و بعداً به محل درس و زندگی [[ابوسعید ابوالخیر]] اطلاق شده‌است. برای توصیف محل زندگی و مقبره [[بایزید بسطامی]] (۲۶۰ قمری) و [[سهل تستری]](۲۸۲ قمری) از کلمه «صومعه» استفاده شده‌است.{{مدرک}}
 
=== چلّه نشینی ===
خط ۲۲۶:
پیروان این مکتب معتقدند که راه به سوی کمال انسانی و دستیابی بر حقائق معارف منحصر در این است که آدمی به طریقت روی آورد، و طریقت (در مقابل شریعت) عبارت است از نوعی ریاضت کشیدن در تحمل شریعت که اگر کسی از این راه سیر کند، به حقیقت دست می‌یابد، و بزرگان این مکتب چه شیعیان و چه سنیان سند طریقت را منسوب کرده‌اند به علی بن ابی طالب.
 
و چون این طائفه ادعای کرامتها می‌کردند، و دربارهٔ اموری سخن می‌گفتند که با ظواهر دین ضدیت داشت، و عقل هم آن‌ها را نمی‌پذیرفت، لذا برای توجیه ادعاهای خود می‌گفتند اینها همه صحیح و درست است، چیزی که هست فهم اهل ظاهر (که منظورشان افراد متدین به احکام دین است) عاجز از درک آن‌ها است و شنیدن آن بر گوش فقها و مردم عوام از مسلمانان سنگین است و به همین جهت است که آن مطالب را انکار می‌کنند و در برابر صوفیه جبهه گیریجبهه‌گیری نموده از آنان بیزاری جسته و تکفیرشان می‌کنند، و بسا شده که صوفیان به همین جرم گرفتار حبس و شلاق یا قتل و چوبه دار یا طرد تبعید شده‌اند و همه اینها به خاطر بی‌پروایی آنان در اظهار مطالبی است که آنراآن را اسرار شریعت می‌نامند، و اگر دعوی آنان درست باشد یعنی آنچه آنان می‌گویند مغز دین و لب حقیقت بوده و ظواهر دینی به منزله پوسته روئی آن باشد و نیز اگر اظهار و علنی کردن آن مغز و دور ریختن پوسته روی آن کار صحیحی بود خوب بود آورنده شرع، خودش این کار را می‌کرد و مانند این صوفیان به همه مردم اعلام می‌نمودند تا همه مردم به پوسته اکتفا ننموده و از مغز محروم نشوند، و اگر این کار صحیح نیست باید بدانند که بعد از حق چیزی به جز ضلالت نمی‌تواند باشد.
 
این طائفه در اول پیدایش مکتبشان در مقام استدلال و اثبات طریقه خود بر نیامدند، و تنها به ادعاهای لفظی اکتفا می‌کردند ولی بعد از قرن سوم هجری به تدریج با تألیف کتابهاکتاب‌ها و رساله هائی مرام خود را در دلها جا دادند، و آنقدر هوادار برای خود درست کردند که توانستند آرای خود را دربارهٔ حقیقت و طریقت علناً مطرح سازند و از ناحیه آنان انشاآتی در نظم و نثر در اقطار زمین منتشر گردید.
 
و همواره عده و عده‌شان و مقبولیتشان در دلهای عامه و وجهه‌شان در نظر مردم زیادتر می‌شد تا آنکه در قرن ششم و هفتم هجری به نهایت درجه وجهه خود رسیدند، ولی از آنجا که در مسیر خود کجروی‌هایی داشتند، به تدریج امرشان رو به ضعف گرائید و عامه مردم از آنان رویگردان شدند.
خط ۲۳۵:
و علت انحطاطشان این بود که: '''اولاً''': هر شانی از شئون زندگی که عامه مردم با آن سر و کار دارند وقتی اقبال نفوس نسبت به آن زیاد شد، و مردم عاشقانه به سوی آن گرویدند، قاعده کلی و طبیعی چنین است که عده‌ای سودجو و حیله باز خود را در لباس اهل آن مکتب و آن مسلک درآورده، و آن مسلک را به تباهی می‌کشند و معلوم است که در چنین وضعی همان مردمی که با شور و عشق روی به آن مکتب آورده بودند، از آن مکتب متنفر می‌شوند.
 
'''ثانیاً''': جماعتی از مشایخ صوفیه در کلمات خود این اشتباه را کردند که طریقه معرفت نفس هر چند که طریقه‌ای است نو ظهور، و شرع مقدس اسلام آن را در شریعت خود نیاورده، الا اینکه این طریقه مرضی خدای سبحان است، و خلاصه این اشتباه این بود که من درآوردی خود را به خدای تعالی نسبت دادند، و دین تراشیدن و سپس آنراآن را به خدا نسبت دادن را فتح باب کردند، همان کاری را کردند که رهبانان مسیحیت در قرنها قبل کرده و روشهایی را از پیش خود تراشیده آنراآن را به خدا نسبت دادند، همچنانکه خدای تعالی ماجرای آنان را نقل کرده و می‌فرماید: (و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها).
 
اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آن‌ها اجازه داد که برای سیر و سلوک رسم هائی و آدابی که در شریعت نامی و نشانی از آن‌ها نیست باب کنند، و این سنت تراشی همواره ادامه داشت، آداب و رسومی تعطیل می‌شد و آداب و رسومی جدید باب می‌شد، تا کار بدانجا کشید که شریعت در یک طرف قرار گرفت و طریقت در طرف دیگر، و برگشت این وضع بالمال به این بود که حرمت محرمات از بین رفت، و اهمیت واجبات از میان رفت، شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغی گردید، یک نفر مسلمان صوفی جائز دانست هر حرامی را مرتکب شود و هر واجبی را ترک کند، کم‌کم طائفه‌ای بنام قلندر پیدا شدند، و اصلاً تصوف عبارت شد از بوقی و منتشایی و یک کیسه گدائی، بعداً هم به اصطلاح خودشان برای اینکه فانی فی الله بشوند، افیون و بنگ و چرس استعمال کردند.<ref>محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۵، ص ۲۸۲، قم: انتشارات مؤسسهٔ نشر اسلامی، بیتا</ref><ref>{{یادکرد وب
خط ۲۶۳:
{{نقل قول|شیعه امامیه و همه طائفه اثنی عشریه اجماع داشته‌اند بر بطلان مذهب تصوف و ردّ بر صوفیه از زمان پیغمبر اسلام _صلی الله علیه وآله_تا زمان حاضر و همواره شیعیان اهل بیت به تبعیّت از امامان معصوم خود، در پی انکار صوفیه بوده‌اند<ref>اثنی عشریه شیخ حر عاملی، ص۴۴ و خیراتیه جلد۱ ص۳۷</ref>}}
وی همچنین معتقد است:
{{نقل قول| تمام شیعیان، فرقه‌های صوفیه را انکار نموده‌اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده‌اند و علمای شیعه کتابهایکتاب‌های بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده‌اند<ref>اثنی عشریه، ص۵۳</ref>}}
 
; نظر [[احمد کسروی]]: