نیکاراگوئه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
MammothBot (بحث | مشارکت‌ها)
افزودن پیوند به ویکی‌گفتاورد با ویرایشگر خودکار فارسی
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۶۶:
در سال ۱۵۲۴، فاتح اسپانیایی، فرانسیسکو هرناندز دو کوردوبو (پایه‌گذار نیکاراگوئه) اولین اقامتگاه‌های اسپانیایی، از جمله دو شهر اصلی نیکاراگوئه را تأسیس کرد: گراندا نیکاراگوئه در نزدیکی دریاچه نیکاراگوئه و لئون نیکاراگوئه در شرق دریاچه ماناگوآ. نیکاراگوئه که در دهه ۲۰ قرن ۱۶ به عنوان مستعمره اسپانیا پادشاهی گوآتمالا محسوب می‌شد، تبدیل به بخشی از امپراتوری مکزیک شد و پس از آن در ۱۸۲۱ به عنوان بخشی از ایالت‌های متحده آمریکای مرکزی کسب استقلال کرد و در سال ۱۸۳۸ به عنوان یک جمهوری مستقل حق حیات به دست آورد. ساحل ماسکیتو، واقع در منطقه بلوفیلدز در اقیانوس اطلس مورد ادعای پادشاهی بریتانیای کبیر و ایرلند به عنوان کشور تحت‌الحمایه از ۱۶۵۵ تا ۱۸۵۰ قرار داشت. در سال ۱۸۵۹ این منطقه به هندوراس واگذار شد و یک سال پس از آن به نیکاراگوئه محول شد. تمام این حوادث در حالی رخ داد که منطقه مزبور تا سال ۱۸۹۴ به عنوان موجودیتی مستقل و خودمختار شناخته می‌شد.
 
قسمت اعظمی از سیاست اولیه نیکاراگوئه را پس از کسب استقلال درگیری و رقابت بین نخبه‌های لیبرال لئون و نخبه‌های محافظه‌کار گرانادا تشکیل می‌داده‌است. این رقابت و درگیری هر از گاهی به جنگ داخلی نیز کشده می‌شد. یک ماجراجوی اهل ایالات متحده به نام (سرباز) ویلیام واکر، که در ابتدا لیبرال‌ها در سال ۱۸۸۵ از او دعوت به عمل آورده بودند تا در مبارزاتشان بر ضد محافظه‌کاران به صف آنهاآن‌ها بپیوندد، در جنگ لیبرالها به قدری آسان و راحت پیروز شد که سهل‌ترین پیروزی او در جنگ در طول عمرش محسوب می‌شد. در نتیجه، او از این موقعیت برخوردار شد که حکومت کشور را به دست گیرد. واکر در سال ۱۸۵۶ با هدف ایجاد حکومتی که دست‌نشانده ایالات متحده باشد، بر مسند ریاست جمهوری این کشور تکیه زد. بسیاری از کشورهای آمریکای مرکزی با توجه به هراسی که از طرح و نقشه واکر برای گسترش قلمروش داشتند، در سال ۱۸۵۷ با هم متحد شدند تا او را از نیکاراگوئه بیرون کنند. در عین حال، این کشورهای متحد، تحت حمایت یکی از صاحبان صنایع آمریکایی ([[کورنلیس واندربیلت]]) قرار داشتند که قبلاً از واکر در نیکاراگوئه پشتیبانی کرده بود. والکر در ۱۲ سپتامبر ۱۸۶۰ در منطقه همجوار؛ یعنی هندوراس اعدام شد. پس از آن، حکومت محافظه کاری به مدت سه دهه بر منطقه حاکم بود.
 
[[خوزه سانتوز زلایا]] با استفاده از اختلاف نظری که بین دسته‌های مختلف محافظه کار وجود داشت، شورش لیبرالی بر ضد حکومت به راه انداخت که موجب به قدرت رسیدن او در سال ۱۸۹۳ شد. زلایا سر انجام در سال ۱۸۹۴به درگیری و اختلاف چندین و چند ساله نیکاراگوئه با بریتانیای کبیر بر سر ساحل اطلس خاتمه بخشید و ساحل ماسکیتو را بار دیگر به نیکاراگوئه ملحق کرد.
خط ۷۶:
نیروهای ایالات متحده سرانجام با مبارزان ساندینیستا سازش و توافق کردند. نیروهای مذکور منطقه را ترک کردند و کشور تحت کنترل ‹‹ خوآن باتیستا ساکاسا›› افتاد. یک گارد ملی که توسط ‹آناستاسیو سوموزا گارسیا›› از ایالات متحده فارغ‌التحصیل شده بود، تأسیس شد و در سازمان جدیدی که ایجاد شده بود، بالاترین موقعیت را به دست آورد.
 
سوموزا با استفاده از موقعیت خود در گارد ملی، حکومت کشور را به چنگ آورد. سوموزا که از مخالفتهای مسلحانه ساندیانو هراس داشت، او را به برگزاری نشستی در ماناگوآ دعوت کرد که در آنجا ساندیانو در فوریه ۱۹۳۴ توسط گارد ملی ترور شد. سوموزا کنترل کشور را به طوربه‌طور کامل در دست داشت و هرگونه مقاومت مسلحانه احتمالی را سرکوب کرده بود. در مقام انتقام از ترور ساندیانو، ریگوبرتو لوپز پرز، شاعر نیکاراگوئه‌ای در سال ۱۹۵۶ سوموزا را ترور کرد. ‹‹لوئیز سوموزا دبایلا››، فرزند ارشد دیکتاتور درگذشته، رسماً پس از مرگ پدرش کنترل کشور را به دست گرفت.
 
لوئیز چند سالی بیشتر در قدرت نبود؛ چرا که بر اثر حمله قلبی از دنیا رفت. از او به عنوان فردی میانه رومیانه‌رو یاد می‌شود. پس از او یک رئیس جمهور دست نشانده به نام ‹‹ رن شیک›› به قدرت رسید. آناستاسیو سوموزا دبایلا که مسئولیت گارد ملی را به عهده داشت، کنترل کشور را به دست گرفت. او پس از شریک رسماً عهده دارعهده‌دار سمت ریاست جمهوری کشور شد. در ۱۹۶۱ یک دانشجوی جوان به نام ‹‹ کارلوس فونسکا›› به شخصیت تاریخی ساندیانو روی آورد و‹‹ جبهه آزادی بخش ملی ساندینیستا›› (FSLN) را تشکیل داد. FSLN در سراسر دهه ۶۰ قرن ۱۹ به عنوان یک حزب کوچک فعالیت می‌کرد، اما نفرت شدید سوموزا از FSLN و برخورد شدید و افراطی او با کسانی که مظنون به حمایت و هواداری از ساندینیستا بودند، موجب شد این تفکر در میان بسیاری از مردم عامه شکل گیرد که ساندینیستاها بسیار قویتر از آنی بودند که تصور می‌شدند.
 
برخی از مورخین زمین‌لرزه سال ۱۹۷۲ را که ماناگوآ را ویران کرد، به عنوان ‹‹آخرین میخی که بر تابوت›› سوموزا زده شد، تلقی می‌کنند. حدود ۹۰٪ شهر ویران شد و فساد بی شرمانه سوموزا، بی کفایتیبی‌کفایتی در کنترل کمک رسانی (که باعث شد ‹‹روبرتو کلمنته›› ستاره دزدان دریایی پطرزبورگ در تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۷۲ شخصاً به ماناگوآ سفر کند- پروازی که با مرگ غم انگیزی پایان یافت) و امتناع او از بازسازی ماناگوآ باعث شد نیکاراگوئه‌ای‌های جوان ناخشنود متعلق به دسته‌های ساندینیستاها که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند، سیل آسا به مخالفت با او پرداختند.
 
سوموزا صنایع اصلی بازسازی کشور را به انحصار خود در آورده بود و اجازه نمی‌داد که دیگر اعضای عالی رتبه از سود ناشی از افزایش فعالیت اقتصادی سهمی ببرند. این موضوع نیز به نوبه خود موجب ضعیف تر شدن سوموزا شد؛ چرا که حتی نخبگان اقتصادی نیز دیگر میلی به حمایت و پشتیبانی از او نداشتند. در ۱۹۷۶ یک نوع کتان مصنوعی، که یکی از ستونهای اقتصادی نیکاراگوئه در آن عصر محسوب می‌شد، به بازار عرضه شد. این مسئله باعث کاهش قیمت کتان گردید و کشور از لحاظ اقتصادی دچار مشکل بزرگی شد.
 
این مشکلات اقتصادی ساندینیستاها را در مبارزاتشان بر ضد سوموزا به پیش راند و در نتیجه باعث آن شد که بسیاری از نیکاراگوئه‌ای‌های متعلق به طبقات متوسط و بالای جامعه به این باور برسند که ساندینیستاها تنها امید باقی‌مانده آنهاآن‌ها برای رها ساختن کشور از رژیم ظلم پیشه سوموزا می‌باشد. به باور عموم، ترور پدرو خوآکیم چامورو، سردبیر مهمترین روزنامه نیکاراگوئه و یکی از مخالفان سر سخت سوموزا، در ژانویه ۱۹۷۸، جرقه و عامل محرکی بوده‌است که باعث نارضایتی عمومی از سوموزا شد. در آن زمکان چنین تصور می‌شد که عاملین این قتل اعضای گارد ملی بوده‌اند.
 
ساندینیستاها، که از حمایت مردمی، اصحاب کلیسای کاتولیک و دولتهای منطقه‌ای و بین‌المللی برخوردار بودند، در ژوئیه ۱۹۷۹ قدرت را به دست آوردند. سوموزا کشور را ترک کرد و اعضای گارد ملی او سرانجام سر از پاراگوئه درآوردند و او در سپتامبر ۱۹۸۰ در آنجا توسط اعضای حزب انقلابی کارگران آرژانتین ترور شد. اصلی‌ترین برنامه‌های جامع ساندینیستاها شامل ‹‹ نهضت سوادآموزی ملی›› گسترده (آگوست- مارس ۱۹۸۰) و اصلاحات اساسی در حوزه کشاورزی بود که باعث شد زمینهازمین‌ها و مزارع به دست کشاورزانی بیفتد که در گذشته اغلب صاحب هیچ زمین و مزرعه‌ای نبوده‌اند.
 
جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحده که از یک سال پیش کمک به سوموزا را متوقف کرده بود، در بدو امر اقدام به اعطای کمک به دولت نوپا در نیکاراگوئه کرد، اما هر چه از دوران ریاست جمهوری کارتر می‌گذشت از میزان کمک ایالات متحده به نیکاراگوئه کاسته می‌شد و در نهایت در زمان ریاست جمهوری ‹‹رونالد ریگان›› به سبب کشف مدارکی دال بر حمایت ساندینیستا از شورشیان‹‹ FMLN›› در کشور ال سالوادور این کمک به طوربه‌طور کامل قطع شد. قبل از انصراف ایالات متحده از کمک به نیکاراگوئه، یکی از رجال سیاسی‹‹ FMLN›› به نام ‹‹بایاردو آرشه›› گفته بود که: ‹‹نیکاراگوئه تنها کشوری است که سوسیالیسم خود را با دلارهای امپریالیسم بنا کرده‌است››.
 
ساندینیستاها پس از استراحت و فراغت بال کوتاهی با جنگ داخلی فزاینده و تضعیف کننده‌ایتضعیف‌کننده‌ای مواجه شدند که توسط چریکهای کنترا، شورشیان نماینده، رونالد ریگان، رئیس جمهور ایالات متحده، توطئه ریزی شده بود. ایالات متحده مخالفان را آموزش می‌داد و آنهاآن‌ها را تأمین مالی می‌کرد تا بر ضد ساندینیستاها بجنگند و علاوه بر آن انتقادات گسترده‌ای در نقاط زیادی از ایالات متحده، از جمله کنگره ملی، بر ضد ساندینیستاها به راه می‌انداختند. وقتی کنگره ملی ایالات متحده تصمیم گرفت کمک به مخالفان را قطع کند، یکی از نزدیکان ریگان، به نام کلنل اولیور نورث، طرحی را دسیسه چینی کرد تا از طریق فروش مخفیانه سلاح به ایران مخالفان دولت حاکم نیکاراگوئه را تأمین مالی کند که در نهایت منجر به رسوایی ‹‹ایران کنترا›› شد.
 
دانیل اورتگا، با اکثریت آرا در سال ۱۹۸۴ به عنوان رئیس جمهور نیکاراگوئه انتخاب شد، اما سالهای جنگ و درگیری تأثیرات نامطلوب بی‌سابقه‌ای بر اقتصاد نیکاراگوئه گذارده بود و خانواده‌های بسیاری را در وضعیت بسیار دشواری قرار داده بود. اگرچه سازمانهای غیردولتی غربی که در زمان انتخابات اجازه ورود به نیکاراگوئه را یافته بودند، انتخابات را منصفانه و عادلانه توصیف کردند، با این حال، اورتگا و FSLN با بیان اینکه: ‹‹ هیچ خطری از جانب میانه روها متوجه آنهاآن‌ها نیست و میانه روها تصویر درستی از کشور برای دنیای خارج محسوب می‌شوند››، احزاب میانه رومیانه‌رو آزاد گذاشتند و فعالانه به سرکوب احزاب مخالف پرداختند (نیاز به ذکر نقل قول).
 
نیکاراگوئه در سال ۱۹۸۶ در یک دعوی قانونی تاریخی بر ضد ایالات متحده در ‹‹دادگاه عدل بین‌المللی›› پیروز بیرون آمدند (مراجعه شود به بخش ‹‹نیکاراگوئه در برابر ایالات متحده››) و ایالات متحده محکوم به پرداخت ۱۲ میلیارد دلار به عنوان غرامت به سبب برهم زدن استقلال نیکاراگوئه از طریق مداخله در حمله بر ضد آن دولت محکوم شد. ایالات متحده از پذیرش رای دادگاه سر باز زد و مدعی شد که دخالتی در امور مربوط به استقلال نیکاراگوئه نداشته‌است؛ بنابراین، دولت ایالات متحده حتی علی‌رغم قطع نامه مجمع عمومی سازمان ملل، از پرداخت غرامت به نیکاراگوئه امتناع ورزید.
خط ۹۸:
=== دهه ۹۰ و دوره پس از ساندینیستا ===
برنامه انتخاباتی جبهه مخالف با نامزدی خانم چامورو به این صورت بود:۱. گسترش اقتصاد بازار آزاد.۲. گسترش آزادی‌های اجتماعی.۳. تجدید نظر مجدد در قانون اساسی.۴. لغو خدمت سربازی اجباری.۵. کاهش نیروهای نظامی و عفو زندانیان سیاسی.
انتخابات با حضور احزاب مختلف در ۱۹۹۰ برگزار شد و در آن ائتلاف احزاب ضد ساندینیستا (متشکل از طیف راست و چپ سیاسی)، تحت رهبری ‹‹ ویولتا چامورو››، بیوه پدرو خوآکیم چامورو، موفق شدند ساندینیستا را شکست دهند. این شکست موجب شگفتی ساندینیستاها شد؛ چرا که آمارگیریهای قبل از انتخابات حکایت از موفقیت قاطع ساندینیستا داشت و اجتماعاتی که آنهاآن‌ها قبل از انتخابات تشکیل داده بودند باعث جذب صدها هزار نفر به سوی این حزب شده بود. نتایج دور از انتظار انتخابات با تحلیلهاتحلیل‌ها و نظرات فراوانی مواجه شد و مفسرانی، مانند ‹‹نوام چامسکی›› و ‹‹سیر برایان ویلسون›› بر این باور بودند که این نتایج دور از انتظار نتیجه تهدیدات ‹‹کنتراها/ مخالفان›› در خصوص دنباله گیریدنباله‌گیری و تداوم جنگ در صورت حضور دوباره ساندینیستاها در عرصه قدرت، جنگ زدگی جماعت عامه نیکاراگوئه و حمایت مالی بی‌دریغ ایالات متحده ار احزاب مخالف حزب حاکم بوده‌است.<ref>(بهنام محقق، مقایسه پیامدهای انقلابات ایران و نیکاراگوئه ۱۳۹۳)</ref>
 
در طرف مقابل، پی جی اوروکه در اثر خود به نام ‹‹ مرگ دوباره کمونیسم››<ref>The Return of the Death of Communism Nicaragua, February ۱۹۹۰,» a chapter in ''[[Give War a Chance]]: Eyewitness Accounts of Mankind's Struggle Against Tyranny, Injustice, and Alcohol-Free Beer'' by P. J. O'Rourke. Grove Press; reprint edition (November ۲۰۰۳, ISBN 0802140319</ref> چنین آورده‌است: ‹‹ مزیت ناعادلانه استفاده از منابع دولتی برای آن حزب به پایان رسیده‌است، چطور کنترل ساندینیستا بر نظام انتقالی مانع از آن شد که هواداران ‹‹مخالفان متحد نیکاراگوئه›› (UNO) نتوانند در تظاهرات حضور پیدا کنند، چطور سلطه ساندینیستا بر ارتش باعث شد که سربازان به اورتگا رای بدهند و اینکه که چطور بوروکراسی ساندینیستا مانع از آن شد که کمک ۳، ۳ میلیون دلاری ایالات متحده به دستUNO برسد، در حالی که دانیل اورتگا میلیونهامیلیون‌ها دلاری را که توسط مردم از خارج کشور در اختیار او گذاشته شده بود و میلیونهامیلیون‌ها میلیون دلار از خزانه دولت نیکاراگوئه را برای انتخابات خرج کرده بود.."
 
نظرسنجی از رای دهندگان نیکاراگوئه‌ای حکایت از آن داشت که اکثریت رای دهندگان به سبب تحریم‌های اقتصادی ایالات متحده بر ضد دولت اورتگا به چامارو رای داده بودند. نظرسنجی‌های به عمل آمده از رای دهندگان همچنین دانیل اورتگا را متقاعد ساخت که انتخابات درست و صحیح بوده و این امر در تصمیم او مبنی بر پذیرش آرای مردم و کناره گیریکناره‌گیری از قدرت به جای باطل اعلام کردن انتخابات مؤثر بود.
 
اقتصادی که به چامارو سپرده شد کاملاً ویران شده بود. در دهه ۹۰ درآمد سرانه مردم نیکاراگوئه، به خاطر هزینه‌های اجتماعی و اقتصادی جنگ کنترا بر ضد دولت تحت رهبری ساندینیستا تا حدی متجاوز بر ۸۰٪ کاهش یافته بود..[http://www.photius.com/countries/nicaragua/society/nicaragua_society_social_conditions.html] در کمال شگفتی ایالات متحده و نیروهای مخالف، چامورو ارتش ساندینیستا را منحل نکرد، هر چند که آن ارتش به ارتش نیکاراگوئه تغییر نام داده بود. کمک اصلی چامورو به نیکاراگوئه، برچیدن گروههایی در مناطق شمالی و مرکزی کشور بود. این امر باعث شد کشور به ثباتی دست یابد که به مدت ۱۰ سال نمونه آن را به خود ندیده بود.
 
در انتخابات بعدی نیز که در ۱۹۹۶ برگزار شد، دانیل اورتگا و ساندینیستاهای FSLN مجدد شکست خوردند. رقیبی که این بار آنهاآن‌ها را شکست داد ‹‹آرنولدو آله‌مان›› از حزب لیبرال قانونی (PLC) بود. آله‌مان، رئیس جمهور نیکاراگوئه به تفاهم استراتژیکی با اورتگا و FSLN دست یافت و علی الظاهر سیاست نیکاراگوئه در سیستم دو حزبی قرار گرفت. PLC و FSLN در حوزه‌ها و بخش‌های مشخص و متمایز دولتی با یکدیگر همکاری می‌کردند تا بتوانند راه را برای احزاب کوچکتر ببندند..{{fact}}
 
در انتخابات ۲۰۰۱، PLC بار دیگر FSLN را شکست داد و انریکو بولانوس بر مسند ریاست جمهوری کشور تکیه زد. با این وجود، او پس از روی کار آمدن روابط خود را با PLC قطع کرد و رئیس جمهور اسبق نیکاراگوئه ‹‹آله‌مان›› را به فساد سیاسی متهم ساخت و ۲۰ سال حبس برای او به سبب اختلاس، پول شویی و فساد در نظر گرفت. اعضای حزب ساندینیستا و حزب لیبرال وفادار به آله‌مان با ایجاد شکاف در قدرت بولانیوس و وزرای او و تهدید به استیضاح، در برابر تصمیم دولت جدید از خود واکنش نشان دادند. این کودتای تدریجی تا حدودی به خاطر فشار ایالات متحده و تأخیر در اعمال تغییرات در قانون اساسی که تا انتخابات ۲۰۰۶ به تأخیر افتاد، عقیم و بی اثربی‌اثر شد.
 
== جغرافیا ==
خط ۱۱۸:
[[پرونده:Mombacho.JPG|200px|بندانگشتی|پارک ملی مومباچو]]
 
این منطقه در غرب کشور قرار گرفته و شامل یک دشت وسیع، گرم و لم یزرع است. چندین آتش فشان بزرگ متعلق به رشته کوههای ماریبیوس این دشت را قطع می‌کنند، که شامل مومباکو بیرون از گراندا و موموتومبو در نزدیکی لئون می‌شود. منطقه دشت‌های پست از خلیج فونسکا شروع می‌شود و امتداد آن تا مرز اقیانوسی نیکاراگوئه با کاستاریکا در جنوب [[دریاچه نیکاراگوئه]] می‌رسد. این منطقه بیشترین جمعیت را در خود جای داده است. نزدیک به ۲۰ درصد جمعیت کشور در، پایتخت؛ یعنی ماناگوآ یا اطراف آن زندگی می‌کنند که در سواحل جنوبی دریاچه ماناگوآ قرار گرفته استگرفته‌است.
 
دشت‌های اقیانوسی، علاوه بر ساحل و تفریح‌گاه‌هایش، همچنین دارای بخش بزرگی از میراث دوران استعمار نیکاراگوئه توسط اسپانیا می‌باشد. معماری و صنایع دستی مربوط به دوران استعمار در شهرهایی از قبیل گرانادا، و لئون به وفور یافت می‌شود.
خط ۱۳۲:
 
== تقسیمات کشوری ==
نیکاراگوئه بر اساس الگوی [[اسپانیا]] دارای ۱۵ استان (''departamentos'') و دو منطقه خودگردان است. دو منطقه خودگردان به نام‌های [[منطقه خودگردان ساحل شمال کارائیب]] (RACCN) و [[منطقه خودگردان ساحل جنوب کارائیب]] (RACCS) هستند. تا پیش از اعطای خودمختاری به این دو منطقه در سال ۱۹۸۵، آنهاآن‌ها بخش‌های واحدی را به نام زلایای نیکاراگوئه تشکیل می‌دادند.
 
{{استان‌های نیکاراگوئه}}
خط ۱۵۹:
در ۱۵ سال گذشته یا حدود آن، بخش گردشگری شاهد رشد اقتصادی بوده که تأثیر مثبتی بر زندگی و وضعیت مالی مردم نیکاراگوئه داشته‌است. از ۲۰۰۱، مبلغ ۶۰۰ میلیون دلار در گردشگری سرمایه‌گذاری شده‌است که بخش اعظمی از آن به سرمایه گذاران نیکاراگوئه‌ای و ایالات متحده متعلق است. این کشور به خاطر چشم اندازهای زیبا، گیاهان و جانداران، فرهنگ، سواحل دریایی و البته دریاچه‌ها و آتش فشانهایش شهرت یافته‌است.
 
بنا به اعلام وزارت گردشگری نیکاراگوئه، شهر استعماری گراندا منطقه‌ای است که گردشگران اغلب ترجیح می‌دهند آن را برای گردش انتخاب کنند. همچنین، شهرهای لئون، ماسیا، ریواس و شهرهای هم سنگ آنهاآن‌ها از قبیل سان خوان دی سور، ری یو سان خوان| رود سان خوان، اومیتیپ، آتش فشان مومباچو، جزیره کورن و جزیره کورن کوچک و دیگر شهرها، جزء مناطق جذاب گردشگری این کشور محسوب می‌شوند. علاوه بر موارد فوق، اکوتوریسم و موج سواری نیز باعث جذب گردشگران بسیاری به نیکاراگوئه می‌شود.
 
امروزه در عواید و منافع اقتصادی حاصله از گردشگری جای هیچ گونه شک و تردیدی وجود ندارد؛ و گردشگری حدود ۱۰٪ درآمد نیکاراگوئه را تشکیل می‌دهد. پس از امضای قرارداد منطقه آزاد جمهوری دومینیکن در آمریکای جنوبی، انتظار می‌رود که دولت سرمایه‌گذاری و حمایت خود را در خصوص گردشگری افزایش دهد.
خط ۱۶۶:
بر اساس سرشماری انجام شده در سال ۲۰۰۵، جمعیت نیکاراگوئه ۵۴۸۰۴۰۰ نفر است که در مقایسه با جمعیت این کشور در سال ۱۹۹۵ که ۴۳۵۷۰۹۹ بود، ۲۰٪ افزایش داشته‌است.
 
مستیزوها و زامبوهای نیکاراگوئه‌ای که رنگ آنهاآن‌ها بسیار سیاه‌است و بومی منطقه محسوب می‌شوند و افرادی با نژاد اروپایی یا چند نژادی اروپایی هستند، رویهم رفته ۸۶٪ جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، به این صورت که ۸۰٪ جمعیت کشور را مستیزوها و زامبوها تشکیل می‌دهند و ۶٪ آن را افرادی با نژاد اروپایی (اغلب اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی و فرانسوی).
 
در قرن نوزدهم، اقلیتی بومی در منطقه وجود داشت، اما این گروه نیز عمدتاً جذب فرهنگ رایج و حاکم مستیزو/ زامبو شدند. نیکاراگوئه، بویژهبه ویژه در قرن نوزدهم، شاهد فوجی از مهاجرت مردم ملتهای اروپایی به خود بود. علی‌الخصوص، شهرهای شمالی استیل و ماتاگالپا، نسل چهارمی از جوامع آلمانی را در خود جای داده‌اند. اغلب جمعیت مستیزو و جمعیتی که دارای نژاد اروپایی هستند، در مناطق غربی کشور، مثل شهرهای ماناگوآ، گراندا و لئون زندگی می‌کنند.
 
حدود ۹٪ جمعیت نیکاراگوئه را سیاهپوستان یا آفریقایی- نیکاراگوئه‌ای‌ها تشکیل می‌دهند که بیشتر آنهاآن‌ها در ساحل کارائیب یا اقیانوس آتلانتیک که دارای جمعیت پراکنده‌ای است، زندگی می‌کنند. جمعیت سیاهپوستسیاه‌پوست عمدتاً دارای اصلیت آنتیلی هستند و اخلاف کارگرانی هستند که طبق تعهدات و قراردادهایی اغلب از جامائیکا و هائیتی و در زمانی که نیکاراگوئه تحت‌الحمایه انگلیس بود، به این کشور آورده شده بودند. پس از پاناما، نیکاراگوئه بیشترین جمعیت سیاهپوستان را در میان کشورهای آمریکای مرکزی دارد. همچنین، تعداد کمتری از ‹‹گاریفونا›› که مردمی با نژاد مختلط کاریبی، آنگلولن، کانگولیس و آراواک هستند، در این کشور زندگی می‌کنند.
 
۵٪ باقی‌مانده متشکل از اخلاف تک نژادی ساکنان بومی کشور است. جمعیت نیکاراگوئه در دوران قبل از کلمبیا شامل مردم نیکارائو ناهوآت زبان از ناحیه غرب بود و نام این کشور نیز از آنهاآن‌ها گرفته شده‌است و همچنین شش گروه نژادی دیگر، از جمله میسکیتوها، رماها، و مردم سومو که در سواحل کارائیب ساکن بودند. در حالی که از مردم اصیل نیکارائو فقط تعداد اندکی مانده‌است، اما قضیه مردم کارائیب کاملاً متفاوت است. در سالهای میانی دهه ۹۰ قرن ۲۰، دولت استان زلایا را به چند قسمت تقسیم کرد- که نیمه شرقی کشور به دو منطقه خودمختار تقسیم شد و در داخل نظام جمهوری به آفریقایی‌های بومی منطقه حق خودمختاری محدود اعطا شد.
 
تایوانی‌ها و هان چینی‌ها تقریباً ۸۰۰۰ نفر بودند. اقلیتها به زبان اسپانیایی تکلم می‌کنند و با این حال زبانهای مورد استفاده اجداد خود را نیز حفظ کرده‌اند.
خط ۱۸۱:
آموزش و پرورش برای تمامی مردم نیکاراگوئه رایگان است. آموزش ابتدایی رایگان و اجباری است و برای جماعتی که در سواحل اقیانوس آتلانتیک ساکن هستند آموزش و پرورش به زبان بومی خودشان ارائه می‌شود. بر اساس قانون، آموزش عالی خودسامانی مالی، سازمانی و ادرای خاص خود را دارد. آزادی موضوعات و رشته‌ها نیز به رسمیت شناخته شده‌است.
 
فرهنگ نیکاراگوئه را می‌توان در چندین خط جداگانه دیگر نیز تعریف کرد. غرب این کشور تحت استعمار اسپانیا بوده‌است و مردم این منطقه اغلب ترکیبی از مستیزوها و اروپایی‌ها هستند و اسپانیایی زبان اول و ثابت آنهاآن‌ها می‌باشد.
 
از طرف دیگر، نیمه غربی کشور روزگاری تحت‌الحمایه پادشاهی بریتانیای کبیر بود. زبان انگلیسی هنوز هم در این منطقه رایج است و در کنار زبان اسپانیایی توسط مردم منطقه مورد استفاده قرار می‌گیرد. هر دو زبان در مدارس تدریس می‌شود. فرهنگ آن شبیه فرهنگ ملتهای کارائیب است که مستعمره انگلیس بوده یا هستند، از جمله جامائیکا، بلیز، جزایر کیمن و غیره. اگرچه مهاجرتهای اخیر مستیزوها تأثیر زیادی بر نسل جوان داشته‌است، با این حال شمار روزافزونی از مردم در منزل یا دوزبانه هستند یا اینکه فقط به زبان اسپانیایی تکلم می‌کنند. جمعیت نسبتاً زیادی وجود دارند که دارای چند نژاد آفریقایی هستند و همچنین جمعیت کوچکتری از گاریفوناها در منطقه زندگی می‌کنند. در سواحل شرقی، به سبب تأثیری که آفریقا بر آن داشته، نوع متفاوتی از موسیقی وجود دارد. موسیقی رقص پاپ موسوم به ‹‹ پالو دی مایو›› یا مایپول که در فستیوال مایپول در طول ماه می میلادی در جشنها نواخته می‌شود. این موسیقی ریتم تندی داشته و شهوت انگیز است. این جشن از جشن مایپول بریتانیا که به مناسبت روز می‌در آنجا برگزار می‌شود، نشات گرفته‌است و توسط آفرو- نیکاراگوئه‌ای‌های ساکن کارائیب یا سواحل موسکیتو با ایجاد تغییراتی به منطقه منتقل شده‌است.
خط ۱۸۸:
 
=== زبان و مذهب ===
قریب به ۹۰٪ مردم این کشور به زبان اسپانیایی تکلم می‌کنند. نیکاراگوئه‌ای‌ها از گویش اسپانیایی ایبرومری استفاده می‌کنند که نقاط اشتراکی با اسپانیایی مورد استفاده ال سالوادور، گوآتمالا و هندوراس دارد. آنهاآن‌ها معمولاً از"vos" به جای«»tu و از صرف فعلVoseo استفاده می‌کنند. زبان اول جماعت سیاه پوست ساکن سواحل شرقی منطقه انگلیسی است. بسیاری از جوامع مردمی شرق هنوز از زبانهای بومی خود استفاده می‌کنند که از آن میان می‌توان به مهمترین آنها؛ یعنی گروههای بومی میسکیتو، سوماً و راما اشاره کرد. زبان اشاره نیکاراگوئه جذابیت خاصی برای زبان شناسان دارد.
 
کاتولیک رومی مذهب اصلی این کشور است، اما اخیراً گروههای پروتستان انجیلی در منطقه رشد کرده‌اند. در سواحل کارائیب جوامع افراطی پیرو کلیسای انگلیکان و مذهب موراویان وجود دارد. آماری که در سال ۱۹۹۵ گرفته شده، نشان می‌دهد که وابستگی مذهبی به شرح زیر بوده‌است: کاتولیک رومی ۹/۷۲٪، کلیسای انگلیکان ۱/۱۵٪، موراویان ۵/۱٪، کلیسای اسقف ۱/۰٪ و سایر مذاهب ۹/۱٪ بوده و میزان افراد غیر مذهبی نیز ۵/۸٪ بوده‌است.<ref>[https://www.cia.gov/cia/publications/factbook/geos/nu.html]</ref>