خان احمدخان: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسیشده] | [نسخهٔ بررسیشده] |
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات: انتقال رده به درخواست Modern Sciences از رده:زندانیان سیاسی اهل ایران به رده:زندانیان اهل ایران |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB |
||
خط ۴۲:
صفویان و بهطور خاص شاه طهماسب، از ابتدا سعی در مطیعسازی دولتهای کوچک و ملوکالطوایفی گیلان داشتند. [[امیره دباج فومنی|امیره حسام الدین دباج فومنی]] (مظفرالسلطان)، حکمران [[اسحاقوندیان|اسحاقوندی]] بیهپس اولین قدرت منطقهای بود که از اطاعت سرپیچی کرد، و [[قلعه رودخان]] را بازسازی کرد تا از آنجا به مقاومت بپردازد ولی موفقیتی به دست نیاورد و به [[دربند (روسیه)|دربند]] گریخت و نهایتاً دستگیر و در تبریز اعدام شد. شاه طهماسب برای متمرکزسازی قدرت و ساختار اداری در غرب گیلان، بلوکهای قدرت در این منطقه یعنی گسکر، تولم، فومن، شفت، رشت، لشت نشاء، کوچصفهان و کهدم که از قدیم وجود داشتند را به رسمیت نمیشناخت و همه را فقط به بیهپس تعبیر میکرد. پس از کشته شدن امیره دباج، طهماسب نگران از اخذ مقرری سالانهٔ بیهپس و خلأ قدرت در آنجا در ۹۴۵ ه. ق<ref name="EIrsaf" /> به خان احمد دستور داد بیهپس را هم به قلمروی خود بیفزاید و مقرری سالانه را به دربار صفوی ارسال کند. به نوشتهٔ عبدالفتاح فومنی در [[تاریخ گیلان (کتاب)|تاریخ گیلان]]، خان احمد با بیست هزار نفر به بیهپس حمله کرد و با و با وجود کشته شدن پنج هزار بیهپسی موفق به تصرف آن نشد. در عوض رشت تاراج شد. خان احمد با در دست داشتن حکم طهماسب، با استفاده از خلأ قدرت در آن ناحیه در سالهای بعد به حملههای غارتگرانهٔ خود به بیهپس ادامه داد.<ref name="عظیمی">{{یادکرد وب |نویسنده=ناصر عظیمی |نشانی=http://anthropology.ir/node/11339|عنوان= «ایوان مخوف» و «طهماسب صفوی»، عاملان ناهشیار تاریخ گیلان |ناشر=[[انسانشناسی و فرهنگ]] |تاریخ=۱۰ آبان ۱۳۹۰ |تاریخ بازبینی= ۱۰ فوریهٔ ۲۰۱۳| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZYyzFzh | تاریخ بایگانی = ۲۰ فوریهٔ ۲۰۱۳}}</ref>
در شوال ۹۵۰ ه. ق/ ژانویهٔ ۱۵۴۴ م، اهالی [[بیهپس|بیَهپس]] به سبب قساوت سران لشکر خان احمدخان به [[امیره شاهرخ]]، که خود را برادر امیره دباج یا مظفرالسطان حکمران سابق بیهپس میخواند، ملحق شدند. او تا ۹۵۷ ه.ق بر بیهپس حکومت کرد و به شیوهٔ سلاطین سابق گیلان احکام خود را [[طغرا]] میکشید و مهر میکرد و به نام شاه طهماسب نیز سکه ضرب کرد و به نام او خطبه میکرد.<ref name="ثواقب" /> امیره شاهرخ که با توطئههای خان احمدخان که میخواست باز حکومت بیهپس را بر عهده بگیرد مواجه بود و یارای برآوری نیازهای مالی [[قزلباشان]] را نداشت بهطور سری گیلان را ترک کرد؛ ولی توسط قشون
سپس، شاه طهماسب در ۹۶۵ ه. ق/ ۱۵۵۷–۵۸ م حکومت بیهپس را به محمود پسر مظفر سلطان، و وزارت آن را به کارکیا احمد فومنی واگذار کرد. او [[رشت]] را دارالاماره خویش نمود.<ref name="ثواقب" /> کارکیا احمد به امید تضمین کردن حکومت بیهپس برای خود به دربار شکایت برد که محمود مناسب حکومت نیست.<ref name="EIrsaf" /> محمود، پس از پنج سال حکومت، به دستور شاه برکنار و به شیراز تبعید شد. شاه طهماسب میر غیاثالدین محمد شیرازی را به معلمیِ او گماشت. خان احمدخان که با سلاطین [[اسحاقوندان|اسحاقوندی]] بیهپس خصومت عمیقی داشت یکی از معتمدان خود به نام [[ملا شکر]] را فرستاد که معلم را فریب داد و معلم محمود را کشت و خود در لاهیجان پناه گرفت.<ref name="ثواقب" /> شاه طهماسب از خان احمدخان خواست تا ملا شکر<ref name="دجا" /> و میر غیاثالدین محمد<ref name="ثواقب" /> را به دربار بفرستد اما خان احمدخان از این کار سر باززد.
خط ۵۲:
همزمان به خان احمدخان فرمان داده شد که [[گسکر]] را به ارباب سابقش [[امیره ساسان]] که خان احمدخان آنجا را از چنگش درآورده بود واگذار کند. خان احمدخان بیهپس را واگذار کرد ولی با ادعای این که [[کوچصفهان]] همواره جزء بیهپیش بوده از واگذاری آن امتناع کرد (کوچصفهان در ۸۸۲ ه.ق در دورهٔ حکومت محمد بیهپس به آن ملحق شد و در ۹۰۷ ه.ق باز بدان پیوست) شاه برای سرکوب شورش او یکی از معتمدینش [[یولقلی بیک|یولقلی بیک ذوالقدر]] را به مأموریت صلح به گیلان فرستاد.<ref name="EIrsaf" /><ref name="ثواقب" />
در ذیالحجهٔ ۹۷۴ ه. ق/ ژوئن ۱۵۶۷ م، امیره ساسان در یک حملهٔ غافلگیرکننده در نزدیکی [[سیاه رودبار (لاهیجان)|سیاه رودبار]] توسط [[شاه منصور لاهیجی]] فرمانده نظامی لاهیجان و حاکم کوچصفهان تار و مار شد. یولقلی بیک ذوالقدر نماینده شاه، که در [[رشت]] بود با عدهای از وکلایش کشته شد و سرش برای خان احمدخان که پیروزمندانه وارد رشت شد فرستاده شد. شاه طهماسب که هنوز به امید راه حلی
خان احمد سپاهش را منظم کرد و برای نبرد آماده شد ولی سپاهش تحت هدایت [[کیا رستم]] حاکم نظامی رشت شکست خورد و او متواری شد. ارتش صفوی در حالی که در جستجوی خان احمد بود، قساوتهای بسیاری هم در گیلان مرتکب شد، یکسره اموال را غارت و تخریب کرد و مردم را کشت.<ref name="EIrsaf" /> در این هنگام، فرزندش سلطان به بیماری [[محرقه]] مبتلا شد<ref name="کوچک" /> و خان احمدخان به لاهیجان بازگشت، اما کارکیا حسن درگذشت. پس از چند جنگ<ref name="ثواقب" /> با حملهٔ معصومبیگ به لاهیجان، خان احمدخان به کوههای [[اشکور]]<ref name="شور" /> گریخت و سپهسالارانش دستگیر و به اصفهان فرستاده شدند و حکومت بیهپیش به امرای شاه طهماسب واگذار گردید. خان احمدخان پس از یکسال، در [[تنکابن]] دستگیر و با احترام به دربار شاه طهماسب در قزوین فرستاده شد.<ref name="دجا" /> بدین شکل، در سال ۹۷۴ ه.ق حاکمیت گیلان بیهپیش و بیهپس برای اولین بار بهطور کامل در دست نمایندگان مستقیم دولت مرکزی ایران قرار گرفت.<ref name="عظیمی" />
خط ۷۷:
او در ۹۸۵ ه. ق/ ۱۵۷۸ م، در آغاز حکومت [[شاه محمد خدابنده|محمد خدابنده]]، به وساطت [[خیرالنساء بیگم]]، همسر شاه، که خویشاوند او بود و قدرت اصلی را در دست داشت، آزاد شد و با [[مریم بیگم (شاه طهماسب)|مریم بیگم]]، دختر شاه طهماسب، ازدواج کرد و بار دیگر به حکومت بیهپیش منصوب شد. این ازدواج پایههای قدرت و سلطنت او را محکمتر کرد.<ref name="ثواقب" /> حاصل این ازدواج دختری به نام [[یکهان بیگم]] بود.<ref name="EIkar">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Goto|نام=Yukako |مقاله={{unicode|KĀR KIĀ}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/kar-kia|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۷|زبان=en| پیوند بایگانی = | تاریخ بایگانی =}}</ref> خان احمدخان در کل دورهٔ حکومت محمد خدابنده، به دلیل خویشاوندی با خیرالنساء بیگم، و نیز تا اوایل حکومت شاه عباس اول، بهتدریج بر بخشهایی از بیهپس تسلط یافت و از ۹۸۵ ه.ق تا ۱۰۰۰ ه.ق حکمران مطلق بود.<ref name="ثواقب" /> او دستور داد اگر کسی در دوران حبسش مال زیادی از دیوان دریافت کرده، از او پس گرفته شود و جلوی هر کسی که ممرّات مردم را تصرف کند گرفته شود و هر کسی که تخطی کند مجازات گردد. او در دورهٔ محمد خدابنده حکومتی مستقل و سلطنت گونه داشت که میزان این استقلال با افزایش خطر عثمانی و ازبکان و آشفتگی دربار صفوی بیشتر شد.<ref name="شور" />
بازگشت خان احمدخان، که همچنان هدفش مبدل شدن به تنها حاکم گیلان بود، آغازی بر دوره جدیدی از نزاعهای بیرحمانه به مدت چهارده سال بود و حاکم شیروان را هم درگیر کرد. در این هنگام گیلان از قحطی شدید رنج میبرد. در ۹۸۷ ه. ق،<ref name="ثواقب" /> خان احمد اندک مدتی پس از رسیدن به گیلان به بیهپس حمله کرد. قوای جمشیدخان همه سربازان خان احمد را تارومار کردند و از سر
[[میرزا کامران]] کهدم رهبر کودتا که تلاش میکرد حکومت بیهپس را برای خود تضمین کند خزانه جمشیدخان را به عنوان هدیه به همراه نامهای که جمشیدخان را متهم به پناه دادن به امیال شورشگرایانه میکرد به دربار فرستاد. او به مسئولین دربار رشوه هم داد و تقاضای فرمان سلطنتی برای انتصاب به حکومت بیهپس را کرد. محمد خدابنده که مشکلات بزرگتری در قلمروی خودش داشت او را
در ۹۹۵ ه. ق، [[ابوطالب میرزا]] در نامهای به خان احمد ضمن اعلام ولی عهد شدن خود ترویج شیعه را اساس کار حکومت خود دانست و از او خواست امنیت رعایای گیلان را تأمین کند و هر کسی که شراب بنوشد به شدیدترین شکل مجازات شود (البته خان احمدخان خود نیز باده گساری میکرد). این نامه نشاندهندهٔ روابط خوب دربار صفوی با گیلان در آن زمان بود.<ref name="شور" />
خط ۸۸:
شروع تیرگی روابط آن دو با پذیرش وزیر معزول خان احمد در دربار صفوی و عدم پرداخت مقرری به دربار همراه بود.<ref name="دجا" /> شکاف در بیه پس موقعیت را برای شاه عباس فراهم کرد تا هر دو بخش گیلان را ضمیمه کند.<ref name="EIkar" />
در ۹۹۸ ه. ق، یکی از سرداران شاه عباس به نام محمد شریف خان چاووشلو (که از استاجلوها بود)، از ترس خشم شاه به گیلان پناه برد.<ref name="ثواقب" /> شاه عباس از خان احمدخان خواست تا آنان را به دربار بفرستد، اما خان اطاعت نکرد<ref name="دجا" /> و در عوض ۱۵۰ تومان پول نقد فرستاد که خشم شاه عباس را برانگیخت و فرصت مناسب را برای او فراهم آورد. مشغولیت قبلی شاه عباس با [[عثمانی]] و [[ازبکان]] در آن زمان موقتاً او را از برکنار کردن خان احمد بازداشت. عثمانیها که آذربایجان و بخش بزرگی از ساحل غربی دریای خزر را در کنترل داشتند، ناوگان بزرگی در آنجا سازمان داده بودند که به
[[پرونده:Daniel Keller. Asiae nova descriptio (Antwerpen, 1590).LU3.jpg|250px|بندانگشتی|راست|نقشهٔ گیلان، ۱۵۹۰ م، دو سال پیش از سقوط خان احمدخان]]
در ۹۹۹ ه. ق/۱۵۹۰–۱۵۹۱ م، شاه عباس پیشنهاد جدیدی برای اتحاد مبتنی بر ازدواج با خواستگاری از دختر جوان او برای پسرش [[شاه صفی|صفی میرزا]] ارائه کرد که خان احمد ردش کرد.<ref name="EIrsaf" /> پاسخ منفی خان احمدخان به خواستگاری از دختر خردسالش برای [[صفی میرزا]]، سبب رنجش شاه شد. با این حال، خان احمد در برابر فشار دربار، امرای [[شاملو]] را تحویل داد و راضی به عقد دخترش شد، اما خواست شاه عباس را برای رفتن به دربار صفوی نادیده گرفت.<ref name="دجا" />
خان احمدخان که اوضاع را نامناسب یافت، در سال ۱۰۰۰ ه.ق سلطان عثمانی را به حمله به ایران تشویق کرد و آمادگی خود را برای تسلیم گیلان به نیروهای عثمانی اعلام داشت.<ref name="دجا" /> به نوشتهٔ منجم یزدی، او پیشنهاد کرد «از گیلان لشکر به سوی قزوین ببرند و آذوقهٔ یک ساله لشکر همراه آن باشد.»<ref name="شور" /> این درخواست زمانی بود که میان شاه عباس و [[باب عالی]] صلح برقرار شده بود و سلطان عثمانی نه فقط درخواست خان احمدخان را نپذیرفت، بلکه شاه را در جریان این اخبار قرار داد.<ref name="دجا" /> خان احمد، وزیرش [[خواجه حسام الدین لنگرودی]] را برای عقد معاهدهٔ سیاسی<ref name="شور" /> و سازماندهی یک حملهٔ مشترک
از مکتوب شاه عباس چنین بر میآید که وی در صورت ندامت خان احمد درصدد بخشش و ابقای او در حکومت بیهپیش بود. به اعتقاد ثواقب، خان احمد قدرت صفویه را نتیجهٔ تربیت و مجاهدت تبار خود میدانست؛ زین رو حاضر نبود به شیوهٔ معمول آن زمان مطیع و آستان بوس باشد و روح سرکش او در پی نامآوری خود با حکومت مستقل بر گیلان بود.<ref name="ثواقب" /> او که آشکارا رفتار شاه عباس را با امیران خائن که به او روی آورده بودند به یاد میآورد<ref name="EIrsaf" /> و احتمال شکست را هم میداد،<ref name="muq" /> خانوادهاش را رها کرد و بههمراه محمد امین با کشتی از [[رودسر]] به [[شیروان (قفقاز)|شیروان]] گریخت.<ref name="EIrsaf" />
خط ۱۱۴:
== پناه به عثمانی و مرگ ==
{{همچنین ببینید|قیام طالشه کولی}}
خان احمد پس از ورود به شروان خواجه حسامالدین لنگرودی وزیر خود را با هدایای فراوان به سوی [[سلطان مراد سوم]] عثمانی روانه کرد و از او کمک خواست و سپس خود نیز به امید استفاده از دربار عثمانی برای
پس از فرار خان احمد، شاه عباس حکومت گیلان را به سردارانی که باعث شکست او شده بودند واگذار کرد. در ۱۰۰۲ ه. ق، بوسعید نامی از سران گیلان به همراه طالشه کولی، سپهسالار لاهیجان و گروهی از سرداران بیهپیش و بیهپس تصمیم گرفتند حکام و قشون قزلباش را از گیلان اخراج کنند. آنان در شهر لاهیجان دولتی مستقل [[قیام طالشه کولی|ایجاد کردند]] و سه فرستاده نزد احمدخان به استانبول فرستادند تا به کشور برگردد. به نظر ثواقب، از جمله عوامل مؤثر در این قیام، سختگیریهای مأمورین شاه عباس در گیلان، روحیهٔ رام نشدنی و شجاع گیلها و تلاش حکام محلی برای بازیابی قدرت از دست رفتهٔ خود بود. شاه عباس بار دیگر فرهادخان قهرمانلو را به گیلان فرستاد که در کوتاه مدتی لاهیجان را تصرف کرد و دولت تازهتأسیس گیلان را برهم زد. طالشه کولی و بوسعید که به جنگلها فرار کرده بودند کشته شدند.<ref name="ثواقب" />
خط ۱۶۶:
{{پایان شعر}}
او به علمای دینی منطقهٔ خود احترام میگذاشت و با القابی چون «خاتمالمجتهدین علوم بیانتها» از آنان یاد میکرد. او سعی کرد بر نهادهای دینی نظارت بیشتری داشته باشد و برای دو نفر حکم شیخ الاسلامی صادر کرد که خود نشان دهندهٔ قدرت بالای اوست زیرا حکام محلی چنین نمیکردند. ممکن است این برای پیشگیری از
تحقیقی که در سال ۱۳۹۰ ه.ش منتشر شد، تشیع و تعصب او را بیشتر سیاسی و فرصتطلبانه میداند تا مذهبی، زیرا شواهدی وجود دارد که او چندان به شرع پایبند نبود. از جمله او به موسیقی و مجلس شادی و طرب علاقهمند بود و وقت زیادی صرف مجالس بذل و آواز و عیش و نوش میکرد. او منطقهٔ [[تولم]] را به دلیل علاقهٔ بسیار به [[استاد زیتون چهارتاری]]، نوازندهٔ شهیر [[عود]] و [[کمانچه]]، به او بخشید. شاه طهماسب هنگام حمله به گیلان در نامهای از او انتقاد میکند که چرا همهٔ مخارج منطقه را صرف «کوبنده و سازنده و معرکهگیر و کشتیگیر و زورگر و رقاص و قلندر و شمشیرباز و خروسباز و قوچباز و حقهباز و شعبدهباز و گاوباز و گرگباز و شاطران و مطربان و قصهخوان و خیره مسخره و ملحدان بیایمان» میکند.<ref name="احسان" /> او که در نامهای به شاه عباس از فرستادن حمزه میرزای ولیعهد به عثمانی به عنوان گروگان انتقاد کرده بود و عثمانی را به علت تسنن دشمن میدانست، در پی اشغال گیلان به عثمانی پناه برد و در پناه سلطان سنی زیست و گرچه در کربلا دست به اقدامات عمرانی زد، از عثمانی و مفتیان سنیاش برای بازگشت به قدرت در گیلان یاری طلبید. به عقیدهٔ این پژوهش، او گمان میکرد تعصب نشاندادن به تشیع باعث جلوگیری از حملهٔ صفویان به گیلان میشود که چنین نشد.<ref name="شور" />
خط ۱۷۶:
سنت موسیقایی دربار خان احمد در [[لاهیجان]] با [[مکتب هرات]] رابطهای بس نزدیک داشتهاست و شواهد موجود نشاندهندهٔ متداول بودن اجرای فرم موسیقی [[پیشرو (فرم موسیقی)|پیشرو]] در این دربار است. به گفتهٔ [[درویش علی چنگی]]، خان احمد گیلانی و موسیقیدان تراز اول دربار او، [[استاد زیتون چهارتاری]] (که بعداً در زندان شاه طهماسب درگذشت<ref name="میثم" />)، هر دو مهارت زیادی در پیشرو داشتهاند.<ref name = "پیشرو">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=پورجوادی|نام=امیرحسین |مقاله={{unicode|پیشرو}} |دانشنامه=[[دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]] |ویرایش=|ویراستاران=|ناشر= |سال=|نشانی=http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=5623|زبان=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6E7KUQqbp | تاریخ بایگانی = ۰۱ فوریهٔ ۲۰۱۳}}</ref> در وصف استاد گفتهاند که نوای سازش، «بلبل بوستان را مسحور میکرد و گوشهٔ سازش مینشاند.»<ref name="کوچک" />
مولانا عبدالرزاق گیلانی، که از دانشمندان
=== شعر ===
خط ۲۰۳:
{{ب|شیوه دلبری و عشوه و ناز و غمزه| هرچه دانی تو بکن آن روش که تو میدانی}}
{{ب|از فراق تو کوچه به کوچه شب و روز گردش میکنم| همدمی خود کردی همسر ترک و تالش را}}
{{ب|من که به تو هیچ نگفته بودم تو خود آزرده شدی |دو هزار چیز من از تو میدانم (ولی) یکی از
{{پایان شعر}}
|