سقراط: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Boshra.sm (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایشگر دیداری
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB
خط ۲۲:
|مذهب=
|تأثیرگرفته از=
|تأثیرگذار بر= اکثریت فیلسوفان متاخر{{سخ}}غرب؛{{سخ}}به طوربه‌طور خاص بر{{سخ}}[[افلاطون]]، [[گزنفون]]،{{سخ}}[[آنتیستنس]]، [[آریستیپوس]]،{{سخ}}[[آلکیبیادس]] و [[ارسطو]]
|استادان=
|شاگردان=[[افلاطون]]، [[گزنفون]]،{{سخ}}[[آنتیستنس]]، [[آریستیپوس]]،{{سخ}}[[آلکیبیادس]]
خط ۴۴:
سقراط در جوانی به عنوان [[هوپلیت]] (سرباز پیاده‌نظام ارتش) خدمت کرد. [[آلکیبیادس]] دربارهٔ این دوره از زندگی سقراط می‌گوید: «تاب و توانش بسیار بود. گاهی آذوقه نمی‌رسید و ما بی‌غذا می‌ماندیم. در چنین مواقعی، که به هنگام جنگ غالبأ پیش می‌آید، سقراط نه تنها از من بلکه از همه برتر بود. هیچ‌کس با وی قابل قیاس نبود… قدرتش در تحمّل سرما نیز شگفت‌انگیز بود. یخبندان سختی بود زیرا که زمستان در آن ناحیه به راستی سرد است، و همه یا در خانه می‌ماندند یا اگر بیرون می‌رفتند؛ پوشاک فراوان به تن می‌کردند و پاهای خود را در پشم یا نمد می‌پیچیدند. در چنین هنگامی، سقراط با پاهای برهنه و پوشاک عادی خود بهتر از سربازان دیگر روی یخ قدم برمی‌داشت و سربازان از روی خشم و کینه به او می‌نگریستند؛ زیرا چنان می‌نمود که سقراط آنان را تحقیر می‌کند.»<ref name=r>{{یادکرد|فصل=فصل یازدهم:سقراط|کتاب=تاریخ فلسفه غرب، جلد اول:فلسفه قدیم|نویسنده=برتراند راسل|ترجمه=نجف دریابندری|ناشر=شرکت سهامی کتاب‌های جیبی|چاپ=اول|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحه ۷۸ تا ۸۶|سال=۱۳۴۰|شابک=}}</ref>
 
دوستان و همشهریانش شجاعت و ایستادگی وی را در جریان [[محاصره پوتیدایا|محاصرهٔ پوتیدایا]] طی [[جنگ دلیروم|نبرد دلیروم]] از [[جنگ‌های پلوپونزی]] بسیار ستودند. شجاعتی که در آن جنگهاجنگ‌ها از خود نشان داد، از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت.
 
=== خردمند آگورا ===
خط ۶۵:
سقراط می‌گوید که او منکر خدایان آتن است، خود به خدایی یگانه باور دارد. او تعلیم فلسفه را وظیفه‌ای می‌داند که از سوی خدا به او محوّل شده و او اطاعت خدا را بر اطاعت مردم ترجیح می‌دهد. پس از پایان این خطابه، قضات حکم به سرکشیدن جام زهر<ref>وقتی سقراط جام زهررا سر کشید، در آرامش تمام به یکی از شاگردانش (کریتون) گفت: «کریتون، ما به آسکِلِپیوس یک خروس بدهکاریم، قربانی را فراموش نکن.
این را گفت و چشمهایش را فروبست.
آسکِلِپیوس (اسقلبیوس) ایزدگونه پزشکی و درمان در اساطیر یونان باستان بود. وقتی کسی از یک درد شفا می‌یافت، حیوانی را برای وی نذر می‌کرد. آیا سقراط می‌خواست بگوید که با نوشیدن آن جام زهر، روحش شفا یافته است؟یافته‌است؟</ref> صادر می‌کنند، و سقراط خطابه‌ای نهایی ایراد می‌کند که در آن بیش از پیش، از اعتقادش به [[زندگی پس از مرگ]] سخن می‌گوید. در نهایت، در حالی که شاگردانش پیشنهاد فرار به او می‌دهند، او مرگ را به فرار ترجیح می‌دهد.<ref name="r"/>
 
== فلسفه ==
خط ۷۱:
{{همچنین|فلسفه پیشاسقراطی}}
 
پیش از سقراط، فیلسوفان به طوربه‌طور کلی برون‌نگر بودند و تلاش می‌کردند تا پدیده‌های جهان را توضیح دهند. فلسفه با سقراط به مسیر تازه‌ای افتاد. انقلاب سقراط، وارد کردن [[اخلاق]] در فلسفه، اخلاق را در کانون توجّه فلسفه قراردادن و تأکید ورزیدن بر فنّ جدل و استدلال نظری است؛ و این کار به معنای درون‌نگری، روی تافتن از جهان خارج و نظر کردن به انسان و خویشتن انسان است.<ref name=o>{{یادکرد|فصل=فصل هشتم:فلسفه یونانی|کتاب=تاریخ فلسفه غرب|نویسنده=رجینالد هالینگ دیل|ترجمه=عبدالحسین آذرنگ|ناشر=انتشارات ققنوس|چاپ=|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحهٔ ۱۰۸|سال=۱۳۸۷|شابک=}}</ref>
 
=== دیالکتیک ===
خط ۷۷:
{{همچنین|دیالکتیک|روش سقراطی|موضوعات سقراطی}}
 
روش سقراط که خودش آن را تلنخوس (بازجویی) می‌نامید، بر اساس سؤال و جواب متوالی و هدفمند بناشده بود؛ به طوری‌کهبه‌طوری‌که سقراط با اختیار موضع طرف مقابل، ابتدا موافقت و همراهی او را جلب می‌کرد و سپس تناقضات استدلال‌های او آشکار شده و با استفاده از موضع خود شخص، مدعایش را رد می‌نمود.<ref>{{Cite web|url = http://www.nde.state.ne.us/READ/FRAMEWORK/glossary/general_p-t.html|title = ''Frameworks'' Glossary, Nebraska Dept of Education}}</ref>
 
در آن دوران [[سوفسطائیان]] نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنهاآن‌ها [[سفسطه]] و [[فن جدل]] آموزش می‌دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد. آنهاآن‌ها خود را دانشمندترین و عالمترین مردمان می‌خواندند. سقراط بنا بر نتیجه‌ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن‌ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.<ref name="h"/>
 
روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنهاآن‌ها وارد گفتگو می‌شد و می‌کوشید تا از او افکارش را دربارهٔ موضوعی خاص، مثلاً شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می‌کرد که حقیقت شجاعت را می‌شناسد و به آن آگاه است.<ref name="h"/>
 
سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می‌کرد و در آغاز خود را با آنچه شخص مقابلش می‌گفت، همراه نشان می‌داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می‌رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می‌برد؛ یعنی به این نتیجه می‌رسید که حقیقتاً هیچ چیزی را دربارهٔ شجاعت نمی‌داند و به این صورت، سقراط به او می‌فهماند که اعتراف به نادانی، بزرگ‌ترین دانش است.<ref name="h"/>