غازان خان: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Arellaa (بحث | مشارکت‌ها)
Arellaa (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵:
 
== خصومت و طلب عفو امیر نوروز ==
{{سال‌شمار غازان خان}}
حکومت خراسان چنان‌که ذکر شد، از طرف ایلخان به پسر او غازان‌خان سپرده شده‌بود و نیابت غازان را در این مقام امیر نوروز برعهده داشت؛ او که به تازگی مسلمان شده‌بود، به بهانهٔ مرگ اریق بوقا<ref group="پ">بوقا پسر تولی خان (برادر منگوقاآن) بود</ref> و تحریک سعدالدوله و دیگران و همچنین به خاطر دوستی نزدیکی که با سعدالدوله داشت در ذی‌الحجهٔ سال ۶۸۷ هجری قمری به بهانهٔ سرکشی به اردوی خود و تهیهٔ حملهٔ به ماوراءالنهر غازان را در [[مرو]] گذاشته به قشلاق خود در [[خراسان]] رفت و بسیاری از امرای آن ناحیه را برضد غازان با خود همدست کرد و در ۲۷ ربیع‌الاول سال ۶۸۷ هجری قمری که غازان در حدود کشف رود اقامت داشت، بر سر او تاخت و شاهزاده را به طرف [[مازندران]] منهزم کرد. غازان پس از گردآوری سپاهیان خود در ربیع‌الثانی همان سال به جنگ با او پرداخت، ولی این بار هم در نواحی رادگان از امیر نوروز شکست خورد؛ این چنین امیر نوروز موفق شد غنایم و اسرای بسیاری را از آن خود کند. پس از وصول خبر طغیان امیر نوروز و شکست غازان، ارغون چند نفر از سرداران و امرای خود را که یکی از آنان [[بایدو خان|شاهزاده بایدو]] بود به مبارزه با وی فرستاد. امیر نوروز چون دید تاب مقاومت ندارد به [[ترکستان]] گریخت و غازان به [[هرات]] آمد و در سال ۶۸۹ هجری قمری بر خراسان استیلا یافت. امیر نوروز در ترکستان به خدمت قیدوخان<ref group="پ">یکی از دشمنان قوبلای و سر دودمان اوگتای، که بر ترکستان غلبه داشت و در سال ۷۰۱ هجری درگذشت</ref> رسید و او را به گرفتن خراسان تشویق نمود و لشکریانی فراوان در حدود ۳۰۰۰۰ نفر از او گرفت و در سال ۶۹۰ هجری به خراسان رفت؛ غازان که تاب مقاومت نداشت از پیش این سپاه عقب کشید، اما چون لشکریان قیدو به مردم خراسان صدمات بسیار زدند اهالی به وسیلهٔ دستبرد و تعرض شبانه بسیاری از آن جمع را کشتند و همین مسئله باعث بروز کدورت بین امیر نوروز و سران مغولی آن اردو گردید و چون ارغون نیز در این ایام وفات یافت و امیر نوروز از افزایش نفوذ و قدرت غازان در این زمان بیم داشت، صلاح خود را در طلب عفو از غازان دید.<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۳۴۰–۳۴۱}}</ref>
 
بنابراین نوروز، سایتلمش را نزد غازان فرستاد و پیغام داد «اگر شاهزاده گذشته را فراموش کند، به خدمت شتابم». غازان که پیوستن نوروز را به خود باعث فتح و کامیابی می‌دید؛ بوقا ایلچی را با پیام دلجویی به نزد او فرستاد. نوروز نزدیک قصبهٔ یغشو که مغولان آن را مری شبورغان می‌خوانند با غازان‌خان دیدار کرد؛ شاهزاده به خوبی با او رفتار کرد و بی‌واسطهٔ دیگری به گفتگو نشستند. نوروز عهده‌دار شد که تا زنده است و قدرت و امکان دارد خدمتگزاری کند به شرط این که شاهزاده به دین اسلام درآید و نیت کند که در پیشبرد شعار دین و متابعت نصایح نوروز که موجب نظام کار ملک و ملت است کوشا باشد. غازان در برابر او بسیار مهربان بود و لشکر وی را که در جنگ با یساؤر شکست خورده و پیاده مانده بود خلعت، اسب و آذوقه داد. می‌توان بیان داشت که «وحشت و دوری گزیدن آن‌ها از یکدیگر جای خود را به انس و دوستی داد.»<ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۳۳–۶۳۴}}</ref>
 
 
== آغاز درگیری با بایدو ==
[[پرونده:Négociations entre représentants de Ghazan et de Baydû.jpeg|چپ|بندانگشتی|250px|نبرد میان بایدو و غازان‌خان]] هنگامی که بایدو علیه گیخاتو شورش کرد، توان خود را کافی ندید و پیغامی به غازان که در خراسان ساکن بود فرستاد و به او گفت: «حق حکومت از آن تو است، بیا و با یاری ما خان شو.» پس غازان با مشورت اطرافیان خود، درخواست وی را پذیرفت و به سمت پایتخت حرکت کرد؛ وی برای کسب پشتیبانی کامل امیرنوروز، حکمی به او داد با این مضمون که پس از به تخت نشستن غازان، امیرنوروز فرمانروایی ایالات و فرماندهی کل سپاه را در دست بگیرد، این مسئله نشان از این است که غازان از همان لحظه خود را به عنوان سلطان خوانده‌بود. هنگامی که غازان به نزدیکی [[تهران]] رسید متوجه شد بایدو، گیخاتو را کشته‌است و خود به جای او به تخت نشسته و از دعوت غازان نیز پشیمان گشته‌است. پس غازان خان راه بازگشت خراسان را در پیش گرفت و در راه گیلان با صدرجهان، که به دستور بایدو از وزارت خلع شده‌بود و حال حکومت [[روم]] را در دست داشت رو به رو شد و به غازان پیشنهاد داد که از لشکریان وی استفاده کند ناموفق شود بایدو را برکنار کند اما این پیشنهاد مشروط به شروطی بود؛ اول این که غازان مسلمان شود و خوش‌رفتاری با مسلمانان را در پیش گیرد، دوم این که موقوفات را از دست مغولان رهایی بخشد و آن‌ها را بازسازی کند و در نهایت به وارثانِ شخصیت‌هایی که توسط بایدو به قتل رسیدند یا مجبور شدند به مناطق دیگر عزیمت کنند صدقات لازم را بپردازد. غازان‌خان تمام این شرط‌ها را پذیرفت و نام خود را محمود گذاشت و به پیروی او ۱۰۰۰۰ تن از مغولان دیگر نیز اسلام آوردند و این پیش‌آمد نیز دشمنی میان او و بایدو را شدت داد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۰۹–۲۱۰}}</ref>[[پرونده:Négociations entre représentants de Ghazan et de Baydû.jpeg|چپ|بندانگشتی|250px|نبرد میان بایدو و غازان‌خان]]
=== درگیری نظامی غازان خان با بایدو ===
غازان خان امیرنوروز را به فرماندهی سپاه خود منصوب ساخت و به جنگ با بایدو فرستاد و [[طغاجار]] و امرای دیگر هم که قبلاً به غازان مایل شده بودند جانب بایدو را رها کردند و خود را به سپاه امیرنوروز رساندند. هنگامی که خبر مسلمان شدن غازان‌خان به مردم رسید آن‌ها نیز به تکاپو افتادند تا سلطه مغولان یاسایی را به اتمام برسانند. پس بایدو در چنین شرایطی که از حمایت مردم برخوردار نبود و سپاهی کمتر از غازان داشت و موفق نشده‌بود به‌طور کامل افراد صدرجهان را از حکومت بزداید، مجبور شد درخواست صلح کند. بایدو پیشنهاد داد که در صورت عقب‌نشینی غازان، علاوه بر [[خراسان]] و [[مازندران]]، [[کرمان]]، [[فارس (سرزمین)|فارس]] و [[عراق عجم]] را نیز به غازان خواهد داد، وی این پیشنهاد را پذیرفت اما پس از مدتی متوجه شد که بایدو خیال دیگری در سر دارد و نمی‌توان به وعده‌های او توجه کرد؛ پس طی مجلسی که تشکیل دادند تمام هواخواهان غازان از جمله امیرنوروز به قرآن قسم خوردند که تحت لوای او به سر برند. غازان که به صفای نیت بایدو اطمینان نداشت به خراسان بازگشت و چندی بعد امیر نوروز نیز به غازان پیوست. غازان‌خان هیئتی نزد بایدو فرستاد تا از او بخواهد به وعدهٔ خود عمل کند، هنگامی که آن‌ها بازگشتند غازان را از اقداماتی که ضد او در حال شکل گرفتن بود آگاه ساختند.
سطر ۱۱۳ ⟵ ۱۱۵:
 
=== شکست نهایی غازان‌خان ===
{{سال‌شمار غازان خان}}
 
پس از مدتی وضع شامات بسیار آشفته بود و اجحافات مغول در دمشق مردم را عاصی کرده‌بود؛ قلاوون وضع را مناسب دید و به امرای شام که دست نشاندهٔ مغولان بودند پیشنهاد داد با یکدیگر متحد شوند. پس اختلافات داخلی را کنار گذاشتند و زیر پرچم سلطان مصر متحد شدند. پس از سفر سلطان به دمشق دوباره خطبه به نام سلطان مصر و خلیفه [[حاکم بأمرالله]] خوانده‌شد. صد روز بود که این کار ادامه داشت و قلاوون حاکمان پیشین را بر سر کار خود بازگرداند. زمانی که این اخبار به غازان رسید در سال ۷۰۰ هجری قمری تصمیم گرفت به کار آن‌ها پایان بخشد. غازان تا [[حلب]] رسید اما به مدت ۴۰ روز برف و باران شدیدی بارید که مصریان و غازان را مجبور ساخت عقب‌نشینی کنند و کار بدون نتیجه باقی ماند.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۳۰–۳۳۷}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۶–۲۶۸}}</ref>