دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Enigmacom (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Enigmacom (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱:
| پانویس=
}}
'''نفرین مروارید سیاه''' اولین فیلم سری [[دزدان دریایی کارائیب]] می‌باشد. کارگردانی این فیلم بر عهده [[گور وربینسکی]] بوده و [[شرکت والت دیزنی]] از این فیلم تخیلی-ماجرایی حمایت بسیار کرده به‌طوری‌کهبه‌ طوری‌ که قسمتی از پارک [[دیزنیلنددیزنی لند]] را به این فیلم اختصاص داده‌اند. این فیلم تا الان بیست و نهمین فیلم پرفروش تاریخ سینما بوده‌است.این فیلم با استقبال بسیار خوب از سوی مردم ومنتقدین مواجه شد و نقد های خوب و مطلوبی را از منتقدین و مردم دریافت کرد و فروش بسیار بالایی داشت که این راه را برای ادامه های فیلم باز کرد هرچند هیچ کدام نتوانستند موفقیت فیلم اول را بدست آورند.
 
بازی جانی دپ در نقش کاپیتان [[جک اسپارو]] با استقبال مواجه شد و او را نامزد جوایز معتبری از جمله اسکار و گلدن گلوب و بفتا کرد.
خط ۳۱:
== داستان فیلم ==
فرماندار انگلستان همراه با دخترش [[الیزابت سوآن]] در یک کشتی نظامی به سرپرستی معاون فرماندار (فرمانده جیمز نارینگتون) در حال کشتی رانی و بازرسی دریایی کاراییب هستند.
فرمانده نارینگتون بر این عقیده است که باید تمامی کشتی‌هایی که زیر سلطه انگلیس هستندهستند، از قوانین پیروی کنند و تمامی دزدان دریایی به مجازات برسند و اعدام شوند. او می‌خواهد آرامش را به دریای کاراییب بیاورد. او در اجرای تصمیم خود بسیار جدی است.
ناگهان در آن سوی دریا چیزی از دور دیده می‌شود، کشتی‌ها در حال غرق شدن و سوختن هستند.... بلی انگار دزدان دریایی به آن‌ها حمله ور شده و همه چیز را نابود کرده‌اند.اما پسرکی را نجات می‌دهند، الیزابت به دستور پدرش مسئولیت نگهداری از او را بر عهده میگیرد. الیزابت در حال مراقبت از پسرک است که ناگهان او بیدار می‌شود و اسم خود را به زبان می‌آورد. [["ویل ترنر"]]
اما پسرکی را نجات می‌دهند، الیزابت به دستور پدرش مسئولیت نگهداری از او را بر عهده میگیرد.
الیزابت در حال مراقبت از پسرک است که ناگهان او بیدار می‌شود و اسم خود را به زبان می‌آورد. [["ویل ترنر"]]
الیزابت به گردنبندی که به گردن ویل است توجه می‌کند و میبیند یک سکه طلاست و نشانی از دزدان دریایی است. آن را پنهان می‌کند چون میداند اگر فرمانده نارینگتون بفهمد، پسرک را به این جرم اعدام خواهد کرد.
سالها بعد الیزابت رویایی از زمانی که ویل ترنر را نجات داده بود میبیند. در همان روز ویل ترنر شمشیر زیبایی را به دستور پدر الیزابت آماده کرده بود. بله، ویل ترنر یک جوان قوی و آهنگری تمام عیار شده بود.
در همان روز ویل ترنر شمشیر زیبایی را به دستور پدر الیزابت آماده کرده بود. بله، ویل ترنر یک جوان قوی و آهنگری تمام عیار شده بود.
 
ویل ترنر عاشق الیزابت شده بود اما به دلیل اینکه آهنگری بیش نبود و همچنین نجات جانش را مدیون خانواده سوان میدانست هیچ عکس العملی نشان نمیداد. در آن سو فردی همراه با یک قایق شکسته و سوراخ شده در حال نزدیک شدن به شهر است. فردی که در نگاهش قدرت و فرماندهی کشتی‌های زیادی را می‌شود دید اما سوار بر یک قایق کوچک است.
در آن سو فردی همراه با یک قایق شکسته و سوراخ شده در حال نزدیک شدن به شهر است. فردی که در نگاهش قدرت و فرماندهی کشتی‌های زیادی را می‌شود دید اما سوار بر یک قایق کوچک است.
در شهر مراسمی برای تقدیر از فرمانده نارینگتون فراهم کرده‌اند. فرمانده به الیزابت علاقه‌ای ویژه دارد و می‌خواهد با او ازدواج کند. الیزابت را به بلندی برجی میبرد تا از او بخواهد همسرش بشود. ناگهان الیزابت سرش گیج میرد و به داخل دریا می افتد. فرمانده کاری از دستش بر نمی‌اید اما همان فرد تازه وارد با شجاعت تمام خود را داخل دریا می اندازد و جان الیزابت را نجات می‌دهد. در همین هنگام چشمش به گردنبندی که الیزابت انداخته بود می افتد. آن مرد این سکه را میشناسد و میداند چیست.
 
زمانی که فرمانده با مردانش به آنجا میرسند برخلاف اینکه از او تشکر کنند او را به جرم دزد دریایی بودن دستگیر می‌کنند و فرمانده با دیدن خالکوبی روی دست او متوجه می‌شود او یک دزد دریایی معمولی نیست. او [["جک اسپارو"]] است. مردی که به قول خودش باید او را کاپیتان جک اسپارو صدا بزنند.
اما الیزابت با این تصمیم مخالفت می‌کند و خواستار آزادی جک اسپارو می‌شود به دلیل اینکه جان خود را مدیون او است. در این هنگام جک الیزابت را به گروگان می‌گیرد و به وسیله او فرار می‌کند و در زمان فرار جمله‌ای می‌گوید که به فرمانده نورینگتون بر میخورد. آن جمله این است: "اسم کاپیتان جک اسپارو رو هرگز فراموش نخواهید کرد چون او به راحتی از دستان شما فرار میکند."
 
"اسم کاپیتان جک اسپارو رو هرگز فراموش نخواهید کرد چون او به راحتی از دستان شما فرار میکند."
جک در حال فرار به کارگاه آهنگری ویل ترنر میرسد و در حال آزاد کردن دستان خود از زنجیر است که ویل سر میرسد. جک فکر می‌کند ویل یک جوان بی فکر و ترسو است اما ویل با برداشتن شمشیر نشان می‌دهد که می‌خواهد جلوی جک را بگیرد و به جک می‌گوید تو به خانم الیزابت صدمه وارد کردی باید تاوان کارت را بدهی.
میان جک و ویل درگیری بوجود می‌آید که در نهایت با کمک رییس ویل که فردی تنبل و مست بود جک گیر میفتدو فرمانده نارینگتون، کاپیتان جک اسپارو را دستگیر میکند.
 
قرار بود فردا در زمان طلوع افتابآفتاب جک اسپارو را اعدام کنند اما در همان شب اتفاقی می افتد. دزدان دریایی عجیبی به شهر حمله می‌کنند و دست به غارت و کشتار میزنند. شهر در آشوبی کامل فرو میرود. فرمانده نورینگتون با سربازانش از شهر دفاع می‌کنند. ناگهان دزدان دریایی به خانه فرماندار سوان حمله می‌کنند و الیزابت را میبینند و او را دستگیر می‌کنند و به پیش کاپیتان خود که کاپیتان هکتور باربوسا نام دارند میبرند. آن‌ها در کشتی اسرارآمیز مروارید سیاه هستند. شاید برترین کشتی آن زمان که با سرعتی باور نکردنی همیشه از چنگ مأموران دریایی میگریخت.
کاپیتان از الیزابت میپرسد اسمت چیست؟ او دروغ می‌گوید و خود را دوشیزه ترنر خطاب میکند. ناگهان باربوسا خوشحال می‌شود و در همین هنگام چیزی باعث می‌شود که خوشحالی اش را تکمیل کند آن همان سکه طلایی است که در گردن الیزابت آویزان است. با دیدن سکه طلایی که الیزابت در گردن دارد از او می‌خواهد که آن را به او بدهد. الیزابت می‌گوید اگر سکه را بدهم باید بعد از آن مرا آزاد کنی. باربوسا قبول می‌کند اما الیزابت از قوانین دزدان دریایی بی خبر است چون باربوسا اورا نجات نمی‌دهد. چون الیزابت یک دزد دریایی نیست که قوانین درباره او به درستی انجام شود و معامله از بین میرود.